15568
💜سخنان ، کتابها و ویدیوهای اوشو💜 کانال دیگر : https://t.me/sufianehh
❇️گناه
چیزی به عنوان " گناه " وجود ندارد.
گناه حربه ای است برای ترساندن و استثمار انسانها.
تمام چیزهایی که گناه میخوانید، چیزی جز اشتباه نیستند.
و اشتباه تنها راه آموختن است.
اشخاصی که هیچگاه اشتباه نمیکنند احمق ترین مردمان هستند. زیرا هرگز رشد نمیکنند.
و جالب است که در ادیان چنین افرادی را مقدس و معصوم میخوانند!!
من به شما می آموزم که به اشتباه کردن ادامه بدهید و هرگز نترسید.
فقط یک چیز را بدانید، یک اشتباه را دوبار مرتکب نشوید. زیرا تکرار دوباره یک اشتباه حماقت است.
زندگی یک آموزش است.
یک مدرسه.
برای همین به این دنیا فرستاده شده ایم.
هدف همین است.
نه اینکه ما را تنبیه کنند.
به شما آموخته اند که انسان بخاطر گناه آدم و حوا برای تنبیه شدن به اینجا فرستاده شده است.
و میگویند دنیا دار مکافات است.
این مطلقا غلط است.
شما را برای یاد گیری فرستاده اند.
چرا خدا باید شکنجه گری باشد که اینان میگویند؟ آیا او مردم آزاری است که از شکنجه کردن انسان لذت میبرد؟
آنان ایده ای مسخره دارند.
میگویند به سبب گناه آدم در بهشت انسان باید تنبیه شود. گناه آدم به تو چه ربطی دارد؟
چقدر مسخره است، پدرت گناه کرده و تو را به زندان میبرند!!! و تمام انسانیت بخاطر گناه یک نفر باید مجازات شود؟ نه،
آدم گناهی نکرد.
او نخستین قدیس است.
او از خدا نافرمانی کرد، و خدا دقیقا همین را میخواسته. با اطاعت نکردن از خدا ، آدم وارد دنیا میشود و نخستین کودکی اش را از دست میدهد. آنگاه از اشتباهات بسیار زیاد در رنج خواهد شد، و از این اشتباهات ( نه گناه) خواهد آموخت، و یک روز باز خواهد گشت. همچو مسیح، همچون بودا و همچون کریشنا. این دور شدن برای بازگشت لازم است. این اراده خدا بوده است و برنامه ریزی خودش بوده است.
پس من آن را گناه نمیدانم.
شما هم خودتان را گناه کار نخوانید.
از اشتباهات خود بیاموزید تا روزی چون بودا و مسیح بازگردید.
💜اوشو
@oshowords
✳️ بی رحمی
حماقت همیشه سایه ای دارد که بی رحمی است. هرچه هوشمند تر باشی، کمتر بی رحم هستی.
انسان واقعا هوشمند نمی تواند هیچ بی رحمی داشته باشد، غیرممکن است. او فقط می تواند عشق و مهربانی داشته باشد.
انسان احمق باید بی رحم باشد، زیرا این تنها راهی است که او فکر می کند بتواند برنده شود.
انسان هوشمند خواهشی برای برنده شدن ندارد، انسان هوشمند پیشاپیش در هوشمندی خودش برنده هست. انسان هوشمند پیشاپیش در هوشمندی خودش برتر هست، نیازی ندارد که برای آن به رقابت بپردازد. انسان احمق باید پیوسته در رقابت باشد. و چون احمق است نمی تواند به هوشمندی خودش تکیه کند، باید به چیز دیگری تکیه زند بی رحم می شود،
حیله گر، فریبکار و منافق می شود.
به نظر من،حماقت تنها گناه است
و هرچیز دیگر محصول جانبی آن است.
و هوشمندی تنها فضیلت است
و هرآنچه که ما بعنوان فضیلت شناخته ایم،
مانند سایه آن را دنبال می کند.
#اوشو
@oshowords
وقتی همه چیز نرم و آسان پیش میرود
توکل آسان است
ولی ارزشی ندارد.
وقتی که امور دشوار، طاقتفرسا و غیرممکن میشوند و تو هنوز هم بتوانی توکل کنی؛ وقتی که توکل کردن مطلقاً غیرمنطقی باشد و بازهم بتوانی توکل و اعتماد کنی ،
فقط چنین توکلی،
یک نیروی دگرگون کننده میشود.
💜اشو
@oshowords
✳️ قالب و سیستم
من سعی ندارم شما را یک مسیحی یا هندو یا جِین یا یک بودایی کنم ـــ فقط سعی دارم شما را فقط آنچه که هستید کنم، آنی که خداوند میخواسته که باشید.
برای همین است که من به افراد مختلف به روشهای مختلف پاسخ میدهم. بعدها قادر نخواهید بود که پیدا کنید این چه نوع مردی بوده؛ چه روشی داشته؟! اگر به تمام کتابهای من نگاه کنید قادر نخواهید بود آنها را دستهبندی کنید! چه سیستمی است؟!
سیستمی وجود ندارد ـــ زیرا رویکرد من فردی است: به یک نفر چیزی را میگویم و درست پس از آن مخالف آن را به دیگری میگویم.
همین دیشب به یک نفر گفتم “مثل یک راهب بودایی بشو ـــ جنسیت خود را کاملاً فراموش کن، سکس را از یاد ببر!” و درست پس از آن به فرد دیگری گفتم: “تو وارد رابطه شو، زیادهروی کن!” حالا برای هر کسی دشوار است که سردربیاورد که این چه نوعی سیستمی است.
رویکرد من فردی است: با یک نفر صحبت میکنم، سپس تمام دنیا را فراموش میکنم. و وقتی با کسی صحبت میکنم، من مهم نیستم ـــ آن فرد مهم است. وقتی با کسی صحبت میکنم، از روی ایدئولوژی صحبت نمیکنم؛ یک سیستم آمادهشده ندارم؛ سعی نمیکنم آن فرد را در آن سیستم تثبیت کنم، زیرا این عملی غیرانسانی و خشن خواهد بود.
و هرگاه ببینید که یک “قدّیس” سعی دارد شما را در یک سیستم تثبیت کند، سیستمی را بر شما تحمیل کند، به یاد داشته باشید که او یک قاتل است، بسیار خشن است. خشونت او شاید روکشی از شیرینی داشته باشد ـــ تمام این ماهاتماهای شما اینگونه هستند: مردمانی بسیار خشن که سعی دارند شما را قالبریزی کنند. آن قالب ازپیشساخته شده است. قالب قبل از شما وجود داشته: وقتی وارد میشوید، آن قالب وجود دارد ـــ باید در آن قالب جای بگیری.
وقتی نزد من میآیید، هیچ قالبی ندارم: شما را در هیچ چیزی جا نمیدهم. فقط به درون شما نگاه میکنم و سعی می کنم ببینم انرژی درون شما کجا حرکت میکند و به شما کمک میکنم در آن جهت حرکت کنید. این راه شماست؛ جایی است که باید باشید. شما شهامت ندارید تا واردش شوید؛ من به شما کمک میکنم، شهامت میدهم. به شما قول میدهم که “با تو هستم، برو و نگران نباش.” ولی کمک میکنم تا خودتان باشید.
و به نظر من، دیانت یعنی آزادی فردی، آزادی مطلق برای هر فرد. و البته در آن آزادی یک انضباط بزرگ وجود دارد ـــ ولی آن انضباط باید از درون آگاهی فرد برخیزد؛ نباید توسط هیچکسی تحمیل شود.
ولی هماکنون، وقتی که در روند قرار دارید، نمیتوانید آن را کاملاً درک کنید. روزی که برسید، آنوقت خواهید فهمید که این مرد با شما چه کرده است؛ آنوقت احساس سپاسگزاری خواهید داشت.
* داستانی در مورد یک راهب چینی هست که جشن گرفته بود. شخصی از او پرسید “چرا جشن میگیری: چه اتفاقی افتاده؟” راهب گفت “روز تولد مرشدم است.”
آن مرشد مرده بود ولی کسی که سوال کرده بود نگران بود و به او گفت “ولی تاجایی که من بهیاد دارم تو بارها به او مراجعه کردی و او از اینکه مرشد تو باشد امتناع کرده بود؛ پس چرا جشن میگیری؟ زیرا این مراسم فقط باید مریدی جشن گرفته میشود که مرشد او را پذیرفته باشد. پس چرا به خودت زحمت میدهی؟ درواقع، او بارها تو را از خودش رانده بود!”
راهب شروع به خندیدن کرد و گفت “چون او مرا طرد کرد، من به خودم پرتاب شدم. و روزی که خودم را شناختم، احساس سپاسگزاری نسبت به او پیدا کردم. او مرشد من است. اگر او مرا طرد نمیکرد، شاید به مقصد نمیرسیدم ـــ زیرا من درواقع سعی داشتم یک حامی پیدا کنم؛ کسی که بتوانم به او تکیه بزنم. من واقعاً علاقمند نبودم که مطلقاً یک فرد، و شخصی آزاد بشوم. من در مورد آزادی حرف میزدم ولی واقعاً سعی نمیکردم که رهایی پیدا کنم. من سعی داشتم قفسی زیبا پیدا کنم، یک زندان زیبا ـــ یک زندان مقدس، یک الگوی مذهبی.
ولی این مرد باورنکردنی بود! چقدر به او مراجعه کردم ــــ و او فقط مرا بیرون میانداخت و میگفت: «بهخانه برو! من مرشد تو نیستم.» و من حالا میفهمم که او مرشد من بود و این آموزش او بود. رد کردن او همان پذیرش او بود زیرا او میتوانست درون مرا ببیند و این تنها راهی بود که من میتوانستم رشد کنم. برای همین مرا طرد میکرد. ولی او با طردکردنش مرا پذیرفته بود.”
آیا نکته را میبینی؟! من پیوسته شما را به خودتان پرتاب میکنم. گاهی احساس آزردگی میکنید. گاهی بسیار رنج میکشید. ولی یک روز، عاقبت به وطن میرسید و سپاسگزار خواهید شد که من عصای شما نشدم.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۳/۴
مترجم: م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
@oshowords
انسان اینگونه که هست پر از آشغال است.
آشغالهای فاضلانه، آشغالهای آکادمیک و دانشگاهی.
ممکن است دارای مدرک دکترا باشید و فکر کنید خیلی زیاد میدانید. اما اصلاً هیچ چیزی نمیدانید.
زیرا که دانستن حقیقی در قلب رخ میدهد، نه در سر.
شما از طریق قلب به خدا متصل هستید. قلوب شما در خاک خدا ریشه دارد و توسط خدا تغذیه میشود. اما شما آنجا نیستید.
شما قلبتان را تخلیه کردهاید و در سرتان زندگی میکنید و لحظهای از آن پایین نمیآیید. حتی در شب.
و مدام به نالیدن و شکایت کردن و رویاپردازی در سر ادامه میدهید. اگر خواهان سرور و آرامش هستید باید از سر به قلب کوچ کنید.
سر مسئله است و قلب راه حل...
#اوشو
@oshowords
هیچگاه به پشت سر
خود نگاه نکن چون ؛
هیچ چیز با ارزشی
پشت سر نیست.
🔹اینک اینجا باش.
#اشو
@oshowords
✳️ پرسش:
و آیا عشق چیزیست که ما خلق میکنیم یا اینکه در همهجا هست تا ما آن را کشف کنیم؟
✳️ نه، ما آن را خلق نمیکنیم ـــ عشق نمیتواند خلق شود. نمیتواند ساخته شود؛ چیزی نیست که ساخت انسان باشد.
عشقی که ساخت بشر باشد عشق دروغین است؛ مانند گلهای پلاستیکی است. عشقی که کشف شود عشق واقعی است. تو نباید آن را تولید کنی ـــ باید در آن جذب شوی. باید در آن آسوده شوی.
آری، حق با بودا است که میگوید:
همچون قطعه چوبی شناور در رودخانه باش تا به اقیانوس برسی. من به شما اطمینان میدهم که به رودخانه خواهید رسید.
اقیانوس پیشاپیش وجود دارد؛ رودخانه باید آن را کشف کند، نباید آن را خلق کند. رودخانه چگونه میتواند اقیانوس را خلق کند؟ فقط به این مفهوم مسخره فکر کن! یک رودخانه؟ چطور میتواند اقیانوس را خلق کند؟ اگر رودخانه اقیانوسی خلق کند، فقط یک حوضچهی کوچک، یک مرداب خواهد بود و نه یک اقیانوس، بینهایت نخواهد بود. و اگر رودخانه اقیانوسی را خلق کند، کثیف خواهد شد، راکد و متعفن و مرده خواهد بود.
رودخانه باید جستجو کند و کشف کند. اقیانوس پیشاپیش وجود دارد. اقیانوس قبل از رودخانه وجود داشته است. درواقع، رودخانه از اقیانوس بیرون آمده، توسط ابرها. ما در نهایت به منبع اصلی بازمیگردیم، نه هیچکجای دیگر.
رودخانه به اقیانوس میپیوندد زیرا از آن بیرون آمده است. ما خدا میشویم زیرا از خدا بیرون آمدهایم.
عشق را باید کشف کرد ــ زیرا پیشاپیش وجود دارد. و چطور آن را کشف کنی؟ هرچه بیشتر باشی، امکان کشفِ عشق کمتر است: هرچه کمتر باشی [متواضعتر باشی]، امکان کشف عشق بیشتر است. وقتی رودخانه در اقیانوس ناپدید شد، اقیانوس را کشف میکند ـــ اقیانوس میشود.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۳/۴
مترجم: م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
@oshowords
به جاي مقاومت در برابر تغييراتي كه خدا برايت رقم زده است، تسليم شو.
بگذار زندگي با "تو"جريان يابد، نه بي تو.
نگران اين نباش زندگي ات زيرو رو شود.
از كجا معلوم زيرِ زندگي ات بهتر از رويش نباشد؟
@oshowords
اشراق و خودآگاهی همهاش
همین است درک عمیق اینکه
هیچ مشکلی وجود ندارد.
خب، حالا که مشکلی برای حل
کردن نیست، چه خواهی کرد؟
🔹تو بلافاصله شروع به
زندگی کردن خواهی کرد.
تو خواهی خورد.
تو خواهی خوابید.
تو عشق خواهی ورزید.
تو کار خواهی کرد.
تو گفتگوهای معمولی
خواهی داشت.
تو آواز خواهی خواند.
تو خواهی رقصید.
چه کار دیگری آنجا هست
که انجام شود؟
#اشو
@oshowords
تو فقط چیزی را جذب میکنی که آنرا دارا باشی، زیرا آنچه که تو داری همچون آهنربا عمل میکند
و چیزهای مشابه را به خود جذب میکند.
گویی که مستی وارد شهر میشود و به زودی دیگر مستان شهر را مییابد. اگر قمار بازی وارد شهر شود خیلی زود با دیگر قمار بازها آشنا میشود.
اگر جستجوگر حقیقت، وارد شهر شود،دیگر جستجوگران را مییابد.
ما هر چه را که در خود بیافرینیم دارای مرکزی آهنربایی میشود. میدانی از انرژی ایجاد میکند و در این میدان انرژی،اتفاقات روی میدهند
پس اگر به دنبال شادمانی هستی،باید هر قدر که میتوانی شادمانی بیافرینی. باید بسیار تلاش کنی تا هزار برابر بیشتر،شادی از آن تو شود.
هر قدر بیشتر داشته باشی،میزان بیشتری از راه میرسد.با آگاه شدن از این راز،درونت غنی و غنیتر میشود.
شور و حالی وصف ناپذیر مییابی.
و برای این سرمستی تو هیچ پایانی متصور نیست.
تو فقط باید از راه درست شروع کنی.
#اوشو
@oshowords
✳️«زندگی یعنی حرکت و تغییر»
انسان آگاه میداند كه زندگی پيوسته در حال تغيير است. زندگی يعنی «تغيير». فقط يك چيز هميشگی است و آن خودِ تغيير است. هر چيز ديگری غير از تغيير، تغيير میيابد.
پذیرشِ ماهیت متغیر زندگی، پذيرش اين هستیِ متغير با تمام فصلها و حال و هوايش، پذيرش اين جريان پايدار كه هيچگاه برای يك لحظه از حركت بازنمیماند، «آرامش و قرار» است. آنگاه هيچ كس نخواهد توانست آرامش تو را بر هم زند.
تمایل تو به دوام و ثبات است که تو را بیقرار میسازد.
تو میخواهی زندگیِ بدون تغييری را در پيش بگيری و اين ممكن نيست - تو به دنبال ناممكن هستی!
كودك، جوان خواهد شد و جوان پير... كسی كه ديروز زنده بود امروز خواهد مرد. اگر تو تمام اين تغييرات و روال آن را بپذيری و در كمال آرامش بگذاری كه اين روال ادامه يابد و بدانی كه زندگی يعنی «حركت و تغيير»، آنگاه هيچكس نخواهد توانست آرامش تو را از بين ببرد.
هر لحظه همگام با قافلهی هستی حركت خواهی كرد وگرنه از آن عقب خواهی ماند. زندگی همواره به پيش میرود اما مردم هميشه از آن عقب هستند. تا به نقطهای برسند كه زندگی اكنون آنجاست..، زندگی دوباره پيش میافتد. زندگی همچون رودخانه است؛ راكد نيست، روان است.
#اشو
@oshowords
فقط کسانی که میرقصند و میخندند و سرشار از شادی هستند به معبد پر شکوه هستی راه مییابند. افراد نالان و شاکی و گریان هرگز به آنجا راه ندارند.
در کارهای عادی و معمولی خود نیز شاد باشید؛ به هنگام راه رفتن یا نشستن نیز شاد باشید. با موسیقی از «خود» بیخود شوید و از لذت دیوانه...
وقتی راه میروید مانند افراد معمولی راه نروید. مانند یک شوریده و مست راه روید. با حرکت و رقصی در قدمهایتان... نگران مردم و گفتهها و قضاوت هایشان نباشید که چه میگویند. شاید دیگران شما را دیوانه و مجنون بخوانند، پس با لبخند و سرور به استقبال این وضع بروید.
سکوت را رعایت کنید، سکوتِ مواجی همراه با شادی. سکوتی در ظاهر و انرژی رقص در درون... با شادی خود رقص کنید و بخندید. اگر گریه هم میکنید بگذارید برخواسته از لذات شما باشد. اجازه دهید اشکهایتان به لبریز کردن شادیتان کمک کند.
#اشو
@oshowords
✳️انسان یک صفر است، یک خالیبودن.
مفهوم صفر Zero در هندوستان زاده شده. درواقع، نُه عدد و صفر توسط هندیها ابداع شده. ولی از نظر ما انسانها صفر در خودش بیمعنی است. وقتی معنا پیدا میکند که با اعداد دیگر متصل شود. اگر آن را پس از یک قرار دهی، بامعنی میشود ـــ ده میشود؛ صفر معنایی معادل نُه پیدا میکند. اگر آن را پس از دو قرار دهی، بیست میشود؛ صفر اینک معادل عدد ۱۹ میشود. اگر به گذاشتن صفر در جلوی اعداد دیگر ادامه دهی، معنی صفر بیشتر و بیشتر میشود و بسیار اهمیت پیدا می کند.
این کاری است که ما در زندگی میکنیم. انسان مانند یک صفر بهدنیا میآید. آنوقت یک حساب بانکی در جلوی او قرار بده ـــ او انسان مهمی میشود! آنوقت به او بگو “تو رییس جمهور کشورمان شدهای!” ــــ حالا او بسیار مهم میشود. اینک آن صفر بسیار بامعنا شده است: حالا پول دارد، مقام دارد، اعتبار و نام و شهرت دارد ــــ اینک او بیشتر و بیشتر اهمیت پیدا کرده است. برای همین است که ما مشتاق نام و شهرت و پول و مقام هستیم: تا چیزی را در جلوی خود قرار دهیم تا احساس خالیبودن نکنیم. ولی حقیقت این است که هر کاری بکنی عبث است، زیرا تو «خالی» هستی. خالیبودن طبیعتِ تو است. میتوانی خودت و دیگران را فریب بدهی، ولی نمیتوانی واقعیت را عوض کنی.
پس توصیهی من این است:
که حتی در واقعیت زندگی معمولی خودت، وقتی از حالت مراقبهگون خارج میشوی، آن صفر را با خودت بیاور، آن خالیبودن را حفظ کن ـــ سعی نکن آن را با چیزی پر کنی. زیرا این کار بسیار خشن است، این مانند یک فیل است:
فیلی به رودخانه میرود و خوب حمام میگیرد و خودش را با آب شستشو میدهد و سپس از رودخانه بیرون میآید و خاشاک و غبارها را روی خودش پرتاب میکند.
این تمثیلی است در متون هندی، که انسانی را توصیف میکند که وارد مراقبه میشود و به پاکیِ هیچی دست پیدا میکند؛ سپس بازمیگردد و خسوخاشاک را روی خود میپاشد. این احمقانه است، حُکم خودکشی را دارد. از آن دوری کن. یک فیل نباش.
👇👇👇
✳️ چرا شبها خوابم نمی برد؟
#بیخوابی
#اوشو
@oshowords
👌برای پایان دادن به مصیبتی که هزاران سال بر بشر وارد آمده است،
باید ابتدا از خودتان آغاز کنید.
باید مسئولیت حالت درونی خود را در هر لحظه ، یعنی هم اکنون بپذیرید.
از خودتان بپرسید :
«آیا درین لحظه منفی گرایی در من وجود دارد؟ »
بعد هشیار شوید و به اندیشه ها و احساسات خود توجه کنید.
مراقب آن اندک اندوه به هر شکلی باشید.
ممکن است مانند ناخوشنودی ، خشم ، رنجیدگی و حالاتی مانند این ها پدیدار شود.
مراقب اندیشه هایی باشید که پدیدار میشوند تا این اندوه را «توجیه» یا آن را «تفسیر» کنند و در حقیقت خود آن را به وجود میاورند.
#اوﺷﻮ
@oshowords
✳️ تندرستی
تندرستي انسان در دست هستي است. اگر تو در هستي ريشه بدواني سالم و تندرست مي شوي.
اگر جدا از هستي بماني بدون ريشه و بدون منبع تغذيه مي ماني.
هستي زمين است.
منبع تغذيه و عامل تندرستي ماست. مجموعه زندگي چيزي نيست جز جستجو.
جستجوي منبع تندرستي مان.
#اوشو
@oshowords
در خود زندگی هیچ مشکلی وجود ندارد،جهان هستی بی مشکل است. مشکل نفس انسان است.
نفس تسلیم نشدنی،
منبع تمام مشکلات است.
@oshowords
تو به طور عمیق اسیر
چیزی خواهی شد که
اشتیاق رهایی از آن را داری.
زیرا آزادی نفی نیست
آزادی "از چیزی نیست"
یا آزادی "برای چیزی" نیست
از همین رو، درک کن و
نجنگ، آگاهی آزادی است.
#اشو
@oshowords
✅👌👌
فکر کن که تمام پدیده ها مانند رویا هستند.
این یک تکنیک بسیاربسیار قوی است.
شروع کن به چنین تامل کردن:
اگر در خیابان راه میروی، بیندیش که مردمی که در حال گذر هستند همگی رویا هستند.
فروشگاه ها و فروشندگان و مشتریان و مردمی که می روند و می آیند همگی رویا هستند.
خانه ها، اتوبوس ها، قطار، هوایپیما، همه رویا هستند.
بی درنگ از چیزی فوق العاده با اهمیتی که در درونت رخ می دهد شگفت زده خواهی شد:
لحظه ای که فکر کنی، "همه چیز رویاست" ناگهان، همچون یک برق، یک چیز وارد نگرشت می شود : "من هم رویا هستم."
زیرا، اگر آنچه که دیده شود یک رویا باشد، آنوقت این "من" کیست؟
اگرموضوع نظارت یک رویا است
آنوقت ناظر هم رویا است.
اگر شیئ دروغ باشد، چگونه آن بیننده می تواند راست باشد؟ ناممکن است.
اگر همه چیز را همچون رویا تماشا کنی، ناگهان درمی یابی که چیزی از وجودت لیز می خورد و به بیرون می رود: مفهوم نفس ego
این تنها راه خلاصی از نفس است و ساده ترین راه.
فقط آزمایش کن
به این روش مراقبه کن
بارها و بارها این را مراقبه کن
یک روز آن معجزه رخ خواهد داد:
به درون می روی، نفس را آنجا نخواهی یافت. نفس یک محصول جانبی است، محصول جانبی از آن توهمillusion که هرآنچه که می بینی درست است. اگر فکر کنی که اشیاء واقعی هستند،آنوقت نفس می تواند وجود داشته باشد:
یک محصول جانبی است.
اگر فکر کنی که اشیاء رویا هستند، نفس ازبین می رود. و اگر همواره فکر کنی که تمام این یک رویا است، آنوقت یک روز، در یک رویای شبانه، متعجب خواهی شد: ناگهان در آن خواب هم خواهی دید که این نیز یک رویا است! و بلافاصله، به محضی که این یادآوری رخ داد، آن رویا ازبین می رود.
و برای نخستین بار خودت را در خواب عمیق تجربه می کنی، و بیدار هستی
یک تجربه ی بسیار متناقض نما،
ولی با فایده ی بسیار.
وقتی که دیدی رویاهایت ناپدید می شوند به دلیل اینکه تو از رویا آگاه شدی، آنگاه کیفیت آگاهی و معرفت تو طعمی دیگر خواهد داشت.
صبح روز بعد با کیفیتی تماماٌ متفاوت از خواب بیدار می شوی که آن را هرگز قبلاٌ نشناخته ای. برای نخستین بار بیدار می شوی.
اینک می دانی که تمام آن صبح های دیگر کاذب بوده اند، تو هرگز قبلاٌ بیدار نبوده ای.
رویاها ادامه داشته اند_تنها تفاوت در این بوده که شب ها با چشمان بسته رویا می دیدی و در روز با چشم های باز رویا می دیدی.
ولی چون به سبب رخ دادن هشیاری رویا ازبین رفته است، ناگهان در رویا هشیار گشته ای.
و به یاد بسپار:
رویا و هشیاری نمی توانند باهم وجود داشته باشند
هشیاری در اینجا برخاسته و در آنجا رویا ازبین رفته است. وقتیکه شما در خواب بیدار می شوید، صبح روز بعد چنان با اهمیت خواهد بود که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.
هیچ چیز مانند این قبلاٌ رخ نداده.
چشمانت بسیار روشن خواهند بود،
بسیار شفاف و همه چیز به نظر بسیار
سایکیدلیکpsychedelic ، بسیار رنگین، بسیار زنده می شود.
حتی به نظرمی رسند که سنگ ها نفس می کشند و ضربان دارند: حتی سنگ ها هم تپش قلب دارند. وقتی بیداری، تمامی هستی کیفیتش دگرگون می شود.
ما در رویا زندگی می کنیم.
ما در خواب هستیم
حتی وقتی که فکر می کنیم بیدار هستیم.
فکر کن که تمام پدیده ها مانند رویا هستند...
#اوشو
@oshowords
مردم همچون صفحه هایی زیبا و خالی به این دنیا میآیند و سپس همه چیز به آنان اضافه میشود.
هر آنچه که به تو اضافه شده، تو نیستی،ولی تو با آنها بسیار هویت می گیری.
#اشو
@oshowords
♦️نالیدن
هرگز درباره بدبختیهایت صحبت نکن و به آنها توجه نکن.
اگر توجه کنی به آنها خوراک دادهای.
توجه خوراک ذهن است به هرچه که توجه کنی قویتر میگردد.
هرگز با توجه کردن به بدبختیها به آنها خوراک نرسان.
بی خیال باش و بی علاقه.
به یاد بسپار، توجه واقعا خوراک و تغذیه است.
به چیزهای منفی توجه نکن.
به رنجهایت توجه نکن و دربارهاش سخن نگو.
آنها را بزرگ نکن ، این کار بسیار مخرب و نابود کننده است.
به رنجهایت بیتوجه باش و با این کار آنها خواهند مرد.
تمام توجهات را به شادیهای کوچک معطوف کن.
لحظات کوتاه شادی را ارج بگذار و خودت را کامل در آنها غرق کن. اینگونه آن لحظات کوتاه رشد خواهند کرد و در تمام زندگیات منتشر خواهند شد. بدانید، بهشت مکانی جغرافیایی نیست ،جایی قرار ندارد. بهشت شیوهای از زندگی است، همانگونه که جهنم نیز راهی برای زندگی است.
جهنم و بهشت همینجا هستند.
درست در وسط زندگیات.
گاهی اتفاق میافتد که تو در جهنم قرار داری و شخصی که کنارت نشسته است در وسط بهشت است.
پس بهشت و جهنم از یکدیگر دور نیستند، حالات روانی هستند، راههای زندگی هستند.
همهاش به خودت بستگی دارد...
@oshowords
«آرامش» چنین است:
چیرگی بر خودپرستی؛
پیروزی بر شوق به چسبندگی در زندگی؛
ریشهکن کردنِ شهوت از سینه؛ ساکنکردنِ جدالِ درون؛
تا عشق زیبایی ازلی را سخت در آغوش بگیرد؛
تا شکوه بر نفْس حاکم شود؛
تا لذت بتواند تا ورای خدایان ادامه یابد؛
برای ثروتهای بیپایان، برای خدمت کامل به همنوع؛
برای انجام وظیفه در سهیمشدن و کمککردن، با سخن نرم و روزهایی بیلکّه.
این غنایم نباید در زندگی رنگ ببازند، یا هیچ مرگی آنها را کمبها سازد.»
آرامش چنین است:
چیرگی بر خودپرستی؛ پیروزی بر شوق به چسبندگی در زندگی…
این تمام عصارهی پیام بوداست.
آرامش را نباید تمرین کرد؛
آرامش محصول جانبی هشیاری است.
عشق را نباید تمرین کرد؛
عشق محصول جانبی هشیاری است.
فضیلت را نباید تمرین کرد؛
فضیلت محصول جانبی هشیاری است.
هشیاری شفای تمام بیماریهاست، زیرا هشیاری تو را سالم، تمام و البته، مقدس میسازد.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
تفسیر اشو از ۴۲ سوترای بودا
جلد ۳/۴
مترجم: م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
@oshowords
هر كسى به طور معمول میخواهد مورد توجه قرار بگيرد، و الا رنجيده خاطر میشود.
شما به توجه نياز داريد.
چه كسى خواهان توجه است؟
اين نفس شماست.
@oshowords
...
✳️پرسش دوم:
چگونه رضایت بیابم؟
✳️پاسخ:
آن «خود» [نفْس یا منیّت] را بینداز.
زیرا این زیباترین چیزی است که میتواند برای تو اتفاق بیفتد. این بزرگترین رضایتی است که میتواند نزد تو بیاید. «خود» را بینداز، اگر واقعاً مایلی مسرور باشی، «خود» را بینداز ـــ زیرا این همان «خود» است که تمام بدبختیها و جهنمهای تو را خلق میکند.
مشکل است، زیرا مانند یک معمّا بهنظر میرسد. ولی آیا تماشا کردهای؟ دلیل تمام مصیبتها و رنجهای تو، همین «خودِ» تو است، علتش نفْس تو است. تو به سبب نفْس خودت است که بارها و بارها آزرده میشوی و بسیار زیاد رنج میکشی.
نفْس، مانند یک زخمِ باز است که همیشه زنده است و هر چیزی، حتی یک نسیم، یک نسیم خنک تو را آزار میدهد. کسی لبخند میزند و تو آزرده میشوی، کسی میخندد و تو آزرده میشوی، کسی به راه خودش میرود و شاید در افکارش گم شده باشد، و به تو نگاه نمیکند، آنوقت آزرده میشوی.
* ملانصرالدین به زنش گفت: ”دیگر مرا ناراحت نکن! تو مرا آزار میدهی!” و او بسیار عصبانی و خشمگین بود.
زنش گفت: “ولی من یک کلمه هم نگفتم. من کار خودم را میکنم.”
ملا گفت: “همین است دیگر! تو چنان ساکت هستی که مرا آزار میدهد. تو را به خدا چیزی بگو!”
حالا اگر ساکت هم بمانی کسی آزرده میشود. اگر حرف بزنی دیگری ناراحت میشود. نفْس آماده است تا آزار ببیند؛ راههایی برای آزاردیدن خود پیدا میکند! پس کسی که با نفْس، با «خود» زندگی میکند، فردی احمق است. زیرا فقط رنج میبرد.
من راه را به تو نشان میدهم:
آن «خود» را دور بینداز. نفس را کاملاً فراموش کن. طوری باش که گویی نیستی، همچون یک تهیا زندگی کن؛ و سپس ببین ـــ میلیونها تجربهی زیبا در دسترس خواهد بود. همهچیز یک تجربهی عمیق و رضایتبخش خواهد شد. همهچیز یک هدیه و وقار بههمراه میآورد. همهچیز سعادت میشود.
نفْس، همیشه توقع و انتظار دارد و همیشه ناکام میشود.
انسانِ بینفْس هیچ انتظاری ندارد، پس همهچیز رضایتبخش است و هرچه رخ بدهد عالی و بیهمتاست. حتی اگر با یک تیغه علف برخورد کند، توسط آن هیپنوتیزم میشود: “چه موجود زیبایی است! و من کاری نکردهام، سزاوارش نبودهام و این گیاه فقط در اینجا منتظر من بوده!” و یا فقط با نگاهکردن به آسمان رضایت پیدا میکند، فقط با شنیدن نغمهی پرندگان؛ ترانهای زیبا در قلبش برمیخیزد. آنوقت همهچیز به او رضایت میبخشد.
بهیاد بسپار: سبب تمامی ناکامیها انتظارداشتن است و نفْس همیشه از همه انتظار دارد. نفْس، یک گدا است.
...
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۱/۴
مترجم: م.خاتمی / پاییز ۱۴۰۲
@oshowords
هیچ آیینه دگر آهن نشد
هیچ نانی گندم خرمن نشد
هیچ انگوری دگر غوره نشد
هیچ میوهٔ پخته با کوره نشد
پخته گرد و از تَغیُّر دور شو
رو چو برهان محقق نور شو
چون ز خود رستی همه برهان شدی
چونک بنده نیست شد سلطان شدی
#مثنوی_معنوی
#مولانا
#اوشو
@oshowords
درک من این است که دین ربطی به تولد ندارد. چون والدین هندو یا مسیحی هستند به این معنا نیست که کودک هم باید هندو یا مسیحی باشد.
کودک دارایی تو نیست. کودک از طریق تو به دنیا آمده است. اگر کمی انسانیت و احترام در تو باشد به کودک احترام میگذاری و رهایش میکنی تا بر اساس وضوح و هوشمندی خودش رشد کند. اگر کودکت را دوست داری اجازه بده بر اساس طبیعتش حرکت کند، به هر جا که باشد.
اما هیچ والدینی و هیچ کشیشی به مردم آزادی نمیدهد. همه باید از شر کشیشان خلاص شویم. آنها همگی مخالف من هستند، به این دلیل ساده که من کشیش نیستم و در پی برنامهریزی مردم نیستم.
تمام تلاش من در اینجا برای از کار انداختن آن برنامههایی است که از کودکی در شما قرار داده شده، تا بتوانید دوباره به معصومیت کودکی بازگردید.
سفر واقعی رشد شما از آن معصومیت آغاز می شود.
#اشو
📚«کتاب آینهی خالی»
مترجم: حامد مهری
@oshowords
✳️وقتی دو صفر باهم دیدار کنند.
پرسش:
آیا عشق چیزی است که به بُعد انسانی تعلق دارد؟ پاسخ:
آن عشق که به بُعد انسانی تعلق دارد، واقعاً عشق نیست؛ بلکه فقط یک اشتیاق عمیق است تا انسان خودش را با وجود دیگری پُر کند، تا دیگری را جلوی صفر خودش قرار بدهد تا معنیدار شود.
یک زنِ تنها چیزی نیست؛ وقتی با شوهرش راه میرود او را ببین! او همراه یک عدد راه میرود: آن صفر با رقمی همراه شده است! یک مردِ تنها احساس خالیبودن میکند؛ وقتی با زنی حرکت میکند، او احساس میکند کسی هست! شوهر، کسی است! مرد مجرد کسی نیست!
ما پیوسته در جستجوی چیزی و راهی هستیم تا مانع تجربهی «هیچبودن» شویم.
نه، عشق انسانی واقعاً عشق نیست. فقط حقّهایست برای فریبدادن. عشق واقعی ورای بُعد انسانی است. و عشق واقعی هیچ ربطی به پرکردن آن فضای درونی ندارد ـــ درست برعکس است.
عشق واقعی ربطی به سهیمشدن آن فضای درونی دارد. تو دیگر همچون یک گدا بهسمت دیگری نمیروی؛ همچون یک امپراطور نزد او میروی. برای گدایی نمیروی؛ میروی تا چیزی را سهیم شوی و ببخشی.
و این دو واژه را به یاد بسپار: اگر چیزی را از کسی گدایی کنی، آنوقت این عشق نیست. اگر چیزی را ببخشی و سهیم شوی، آنوقت این عشق است.
سهیمشدن و بخشیدن به نوعی ورای انسانهاست؛ ولی بهنوعی در ظرفیت انسانها قرار دارد. سهیمشدن پلی است که انسان را به الوهیت پیوند میزند. عشق پلی است که انسان را به خداوند متصل میکند.
پس سعی نکن دوستی پیدا کنی، یک دوستدختر، یک دوستپسر تا آن فضای درونی خودت را پر کنی. نه. کسی را پیدا کن تا با او سهیم شوی. یک رقم را پیدا نکن ـــ ۱، ۲، ۳ ـــ عددی پیدا نکن. کسی را پیدا کن که او نیز صفر باشد. وقتی دو صفر باهم دیدار کنند، عشق وجود دارد. وقتی دو هیچی باهم ملاقات کنند، عشق وجود دارد.
و بهیاد بسپار: وقتی دو صفر باهم دیدار کنند، دو صفر وجود ندارد ـــ فقط یک صفر وجود دارد. صفر بعلاوهی صفر میشود صفر. میتوانی هر تعداد صفر که بخواهی قرار بدهی، ولی همیشه حاصل همان صفر است؛ جمعش هرگز بیشتر از صفر نیست.
عشق وقتی است که دو شخص ناپدید شده باشند. عشق وقتی است که عاشق وجود نداشته باشد، معشوق وجود نداشته باشد. حتی در روابط عاشقانهی بزرگ، فقط لحظات کمیابی وجود دارند که عشق حاضر باشد.
بگذار اینطور بگویم: من اشعار عالی بسیار زیاد خواندهام، حماسههای بزرگی را خواندهام، ولی حتی در یک حماسهی بزرگِ عشق حتی در شکسپیر، در کالیداس Kalidas، در تولسیداس Tulsidas، در میلتون Milton، در دانته Dante؛ فقط ابیات بسیار بسیار نادری هستند که شاعرانه باشند. گاهی حتی بخشی از یک بیت شاعرانه است. گاهی فقط یک واژه، یک نوسان، شاعرانه است. حتی در یک حماسهی بزرگ شاعرانه چنین است: فقط لحظات کمیابی از عشق وجود دارد.
ولی وقتی تو [بعنوان یک منیّت] کاملاً ناپدید شدی و دو دیگر دو نیست و یک غیردوگانگی وجود دارد؛ و وقتی شخصیتها دیگر باهم برخورد ندارند و شخصیتها فروافتادهاند ـــ عشق آنوقت وجود دارد. آن عشق، کیفیتِ بیزمانی دارد. آن عشق ویژگی الهی دارد.
و عشق میتواند به بُعد انسانی مربوط باشد ـــ اگر برایش کار کنی، اگر فرصتهایی برای آن خلق کنی. بطور طبیعی چنین چیزی وجود ندارد. عشق بطور طبیعی در دسترس وجود ندارد؛ معمولاً سکس در دسترس هست و سکس چیزی جز یک ابزار نیست تا [انسان بتواند فقط برای لحظاتی] خودش را فراموش کند.
اما عشق یک یادآوری عظیم است، یک هشیاری بزرگ است: یک شعلهی همیشه فروزان، بدون دود.
و عشق همچون یک بذر در درون تو وجود دارد. میتوانی آن را رشد بدهی، میتوانی آن را به واقعیت عشق رشد بدهی. تو نیروی بالقوه را داری، ولی باید آن را محقق کنی.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۳/۴
مترجم: م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
@oshowords