امشب همه شب نشسته اندر حزنم فردا بروم مناره را کارد زنم خشم آلودست اگرچه با ماست صنم در چاه رسیدهام ولی بیرسنم #مولانا 🌼❤با ما همراه باشید ❤🌼
کاش زنده بود هنوز برامون شعر میگفت و میخوند
چقدر ب دل میشینه
#شهریار #ای_پری
┄✨❊🌼❊✨┄
بعد مردن بر کف از لوح مزارم سنگهاست
تا قیامت با زمین و آسمانم جنگهاست
گاهم از چشم سیه گه لعل میگون ره زنند
لعبتان را در فنون دلربایی رنگهاست
پای جهدم در بیابان طلب فرسوده شد
وز بر ما تا به مقصد همچنان فرسنگهاست
نی سرم شد زیب فتراکی، نه تن خاک رهی
راستی خواهی، مرا زین زندگانی ننگهاست
گه سرایم، گاه مویم تا رهم از دست عشق
زخمه شنعت مزن کاین ساز را آهنگهاست
زاهدان را کرده عاشق چشم جادو شیوهات
سامری را در رسوم ساحری نیرنگهاست
در خم زلفش دل سرگشته یغما دیر ماند
در شب تاریک رهگمکردگان را لنگهاست
#یغمای_جندقی
┄✨❊🌼❊✨┄
▪️۱۶ اردیبهشت
سالروز درگذشت #حسین_منزوی غزلسرای خوشذوق ایران است. او که اهل زنجان است و همانجا کنار پدر آرمیده، از نازک طبعترین شاعران معاصر به شمار میرود.🍒🔥
🎵 دکلمه شعر ماه و پلنگ با صدای خودشان
┄✨❊🌼❊✨┄
دوست داشتن یهنفر باید اینجوری باشه❤️🔥
@Nafas_barvar
دلنوشته های دخترک عاشق✨🫰🏻
@Nafas_barvar
ای که هوای منی، بی تو نفس ادعاست
ذکر کمالات تو تذکرۃ الاولیا ست
مثنوی معنوی ست قصه ی ما که در آن
آخر هر ماجرا اول یک ماجراست
در صف قند و شکر زندگی ام تلخ شد
قند من افتاده است، پس صف بوسه
کجاست؟
بوسه ی گرمی بده تا لبم اذعان کند
بین دو قطب رخت خط لبت استواست
باز هم افتاده در پیچ و خم قامتت
شکر خدا که دلم گمشده در راه راست
ای نه چنین نه چنان، در دل من همچنان
عشق زمینی بمان، عشق هوایی هواست
#غلامرضا_طریقی
┄✨❊🌼❊✨┄
➰
شود آسان، دل از جان برگرفتن، در کُهنسالی
که در فصلِ خزان، برگ، از هوا گیرد، جدایی را
#صائب_تبریزی
┄✨❊🌼❊✨┄
بانگ خروس از سرای دوست برآمد
خیز و صفا کن که مژده سحر آمد
چشم تو روشن
باغ تو آباد
دست مریزاد!
همّت حافظ به همره تو که آخر
دست به کاری زدی و غصه سر آمد
بخت تو برخاست
صبح تو خندید
از نفست تازه گشت اتش امید
وه که به زندان ظلمت شب یلدا
نور ز خورشید خواستی و برآمد
گل به کنار است
باده به کار است
گلشن و کاشانه پر ز شور بهاراست
بلبل عاشق ! بخوان به کام دل خویش
باغ تو شد سبز و سرخ گل به بر آمد
جام تو پر نوش
کام تو شیرین
روز تو خوش باد
کز پس آن روزگار تلخ تر از زهر
بار دگر روزگار چون شکر آمد
رزم تو پیروز
بزم تو پر نور
جام به جام تو می زنم ز ره دور
شادی آن صبح آرزو که ببینیم
بوم ازین بام رفت و خوش خبر آمد
#هوشنگ_ابتهاج
#صبح_بخير
┄✨❊🌼❊✨┄
ای نفسِ خرّمِ بادِ صبا
از برِ یار آمدهای، مرحبا!
قافلهٔ شب! چه شنیدی ز صبح؟
مرغِ سلیمان! چه خبر از سبا؟
بر سرِ خشم است هنوز آن حریف؟
یا سخنی میرود اندر رضا؟
از درِ صلح آمدهای یا خِلاف؟
با قدمِ خوف رَوم یا رَجا؟
بارِ دگر گر به سرِ کویِ دوست
بگذری ای پیکِ نسیمِ صبا
گو رمقی بیش نمانْد از ضعیف
چند کُنَد صورتِ بیجان بقا؟
آن همه دلداری و پیمان و عهد
نیک نکردی که نکردی وفا
لیکن اگر دورِ وصالی بوَد
صلح فراموش کند ماجرا
تا به گریبان نرسد دستِ مرگ
دست ز دامن نکنیمت رها
دوست نباشد به حقیقت که او
دوست فراموش کند در بلا
خستگی اندر طلبت راحت است
درد کشیدن به امیدِ دوا
سر نتوانم که برآرم چو چنگ
ور چو دفم پوست بدرّد قَفا
هر سَحر از عشق دمی میزنم
روزِ دگر میشنوم بر ملا
قصهٔ دردم همه عالَم گرفت
در که نگیرد نفسِ آشنا؟
گر برسد نالهٔ سعدی به کوه
کوه بنالد به زبانِ صدا
#سعدی
┄✨❊🌼❊✨┄
شاپرک
ای مسافر دیرینه این دیار
مدت ها بود که باد
عطر خیالت را با خود به همراه نداشت...
حرفی بزن
در روحم نجوایی بخوان
و از خبر های خوب سخن بگو...
بگو که شاهد پرواز پرستو ها به سوی سر زمین ما بودی...
از حال مردم شهر بگو،
بگو که هنوز امید در دلهاشان سبز است...
و خبر طلوع خورشید را بر لبانت جاری ساز...
آری بگو
که سخت محتاج خبر های خوب هستیم...
#عاطفه_روستا
┄✨❊🌼❊✨┄
به مکه که رفتم،
خيال ميکردم ديگر تمام گناهانم
پاک شده است، غافل از اينکه
تمام گناهانم گناه نبوده و تمام
درست هايم به نظرم خطا انگاشته
و نوشته شده بود!
درمکه ديدم خدا چند ساليست
که از شهر مکه رفته و انسانها
به دور خويش ميگردند!
در مکه ديدم هيچ انسانی به فکر فقير
دوره گرد نيست، دوست دارد زود به
خدا برسد و گناهان خويش را بزدايد،
غافل از اينکه آن دوره گرد، خود خدا بود!
درمکه ديدم خدا نيست و چقدر بايد
دوباره راه طولانی را طی کنم تا به
خانه خويش برگردم! درهمان نماز
ساده خويش تصور خدا را در کمک
به مردم جستجو کنم!
آری شاد کردن دل مردم همانا برتر
از رفتن به مکهای است که خدايی در آن نيست.
#حسين_پناهی
┄✨❊🌼❊✨┄
هست زاهد را غم پایان کار
تا چه باشد حال او روز شمار
عارفان ز آغاز گشته هوشمند
از غم و احوال آخر فارغاند
بود عارف را همین خوف و رجا
سابقهدانیش خورد آن هر دو را
#مولانا
#صبح_بخير
┄✨❊🌼❊✨┄
شب به کاشانهی اَغیار نمیباید بود
غیر را شمعِ شبِ تار نمیباید بود
همهجا با همهکسْ یار نمیباید بود
یار اغیارِ دلآزار نمیباید بود
تشنهی خون منِ زار نمیباید بود
تا به این مرتبه خونخوار نمیباید بود
من اگر کشته شَوَم باعثِ بدنامی تست
موجبِ شهرتِ بیباکی و خودکامی تست
دیگری جز تو مرا اینهمه آزار نکرد
جز تو کس در نظرِ خلق مرا خوار نکرد
آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد
هیچ سنگین دلِ بیدادگر این کار نکرد
این ستمها دگری با منِ بیمار نکرد
هیچکس اینهمه آزار منِ زار نکرد
گر زِ آزُردن من هست غَرَض، مُردن من
مُردم آزار مکش از پی آزردن من
جان من؛ سنگدلی! دل به تو دادن غلط است
بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است
چشم امید به روی تو گشادن غلط است
روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است
رفتن اولاست ز کوی تو سِتادن غلط است
جان شیرین به تمنای تو دادن غلط است
تو نه آنی که غمِ عاشق زارت باشد
چون شود خاک، بر آن خاک گذارت باشد
#وحشی_بافقی
┄✨❊🌼❊✨┄
درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گنجد
خیال روی او اینجا در او اغیار کی گنجد
ز حرف و صوت بیرونست راز عشق من با او
رموز عشق وجدانیست در گفتار کی گنجد
من و آزردگی از عشق او حاشا معاذلله
دلی کز مهر پر باشد در او آزار کی گنجد
به رطل بخت یک خمخانه می ساقی که بر لب نه
به ظرف تنگ من این بادهٔ بسیار کی گنجد
چه جای مرهم راحت دل بیمار وحشی را
بجز حسرت در آن دل کز تو شد افگار کی گنجد
#وحشی_بافقی
┄✨❊🌼❊✨┄
حاشا که مرا جز تو در دیده کسی باشد
یا جز غم عشق تو در دل هوسی باشد
کس چون تو نشان ندهد در کل جهان لیکن
چون این دل هر جائی هر جای بسی باشد
بر پای تو سر دارم گر سر خطری دارد
وصل تو به دست آرم گر دسترسی باشد
از خاک سر کویت خالی نشوم یک شب
گر بر سر هر سنگی حالی عسسی باشد
ز آنجا که توئی تا من صد ساله ره است الحق
ز اینجا که منم تا تو منزل نفسی باشد
#خاقانی
┄✨❊🌼❊✨┄
آن ترک پریچهره که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت
تا رفت مرا از نظر آن نور جهانبین
کس واقف ما نیست که از دیده چهها رفت
بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش
آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت
دور از رخ او دمبهدم از چشمهی چشمم
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت
از پای فتادیم چو آمد غم هجران
در درد بماندیم چو از دستْ دوا رفت
دل گفت: «وصالش به دعا باز توان یافت»
عمری است که عمرم همه در کار دعا رفت
احرام چه بندیم چو آن قبله نه اينجا است
در سعی چه کوشیم چو از کعبه صفا رفت
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
«هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت»
ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نِه
زآن پیش که گویند که از دار فنا رفت
#حافظ
تصحیح پرویز ناتل خانلری
┄✨❊🌼❊✨┄
نسیم صبحدم ازکوهپایه باز آمد
درخت سرو ز شادی به اهتزاز آمد
بیاکه طرهٔ سنبل زشوق گشت پریش
بیا که دیدهٔ نرگس به راه باز آمد
به یاد حضرت زردشت جام باده بنومن
که جشن حضرت جمشید جم فراز آمد
تو ناز می کن و دل میشکاف و رخ میتاب
که پیش ناز توام نوبت نیاز آمد
ببین که از در فرغانه میوزد امروز
همان نسیم که دوش از ره حجاز آمد
#ملکالشعرا_بهار
#صبح_بخير
┄✨❊🌼❊✨┄
ای باد بوی یوسف دلها به ما رسان
یک نوبر از نهال دل ما به ما رسان
از زلف او چو بر سر زلفش گذر کنی
پنهان بدزد موئی و پیدا به ما رسان
ای هدهد سحر گهی از دوست نامهای
بستان ببند بر سر و عمدا به ما رسان
با دوست خلوه کن دو بدو و آنچه گفتهایم
یک یک بگوی و پاسخ آن را به ما رسان
ما را مراد ازین همه یا رب وصال اوست
یارب مراد یارب ما را به ما رسان
#خاقانی
┄✨❊🌼❊✨┄
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که از دار فنا رفت
#حافظ
┄✨❊🌼❊✨┄
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گویی از این جهان به جهان دگر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود، بدیدم و مشتاقتر شدم ...!
#سعدی
┄✨❊🌼❊✨┄
گفت خدا یکی است
گفتم اکنون تو را چه؟
چون تو در عالم تفرقهای،
صد هزاران ذره،
هز ذره در عالمها پراکنده پژمرده،
فروافسرده
او یکی است، تو کیستی؟
تو ششهزار بیشی
تو یکتا شو.
وگرنه از یکی او تو را چه؟
#فیه_ما_فیه
#حضرت_مولانا
┄✨❊🌼❊✨┄
منبع ترانه های عاشقان شعر 💛🥂
『 @BI_MOLAAHEZEH 』
دوبیتی های شاعران معاصر 💚🌱
『 @BI_MOLAAHEZEH 』
دهان بستم خمش کردم اگر چه پرغم و دردم
خدایا صبرم افزون کن در این آتش به ستاری
#مولانا
ز صبرت عاقبت یابی سرانجام
بیابی از کف ساقی جان جام
ز صبرت عاقبت محمود باشد
در آخر دیدنت معبود باشد
ز صبرت کام دل اینجا برآید
بصبرت غصّه و غم بر سر آید
ز صبرت باز بنماید جمالش
بصبرت می بیابی کل وصالش
ز صبرت باز بنماید رخ خویش
بصبرت این حجب بردار از پیش
خدا را صبر مؤمن دوست دارد
مراد از صبر در آخر برآرد
#عطار
┄✨❊🌼❊✨┄
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست
من اندوه خویش را ندانم
این گریهی بیبهانه از توست
من میگذرم خموش و گمنام
آوازهی جاودانه از توست
چون سایه مرا ز خاک برگیر
کاینجا سرو آستانه از توست
#هوشنگ_ابتهاج
┄✨❊🌼❊✨┄
این ترانه، «بوی بهار» میدهد...
#استاد_عمادرام
#استاد_نادرگلچین
#استاد_رحیم_معینی_کرمانشاهی
┄✨❊🌼❊✨┄
با دست خویش کردمت ای گل!نهان به خاک
اما چو من نکرده گلی باغبان به خاک
رفتی ز دیدهام ولی از دل نمیروی
کردت اجل چو گنج اگرچه نهان به خاک
در خاک، جان خویش کسی نسپرد ولی
من خود تو را سپردهام ای بهْ ز جان! به خاک
بیعارض تو خار بوَد گل به دیدهام
رفتی تو چونکه با قد سرو روان به خاک
خواهم که جان برآید از سینه با نفس
تا رفتی از کنار من ای دلستان! به خاک
ای دوست! جز تو محرم رازی نداشتم
رفتی تو هم ز دشمنی آسمان به خاک
تا روی تو به خاک نهان شد به حیرتم
تابند از چه مهر و مه آسمان به خاک؟
تا از کفم برون شدی ای گوهر امید
شد دیدهام ز هجر تو دریافشان به خاک
(رنجی) ز کوی دوست به جنت نمیرود
زآن رو که سر نهاده بر این آستان به خاک.
#هادی_پیشرفت
┄✨❊🌼❊✨┄
وقتی که عشقی با خودت همراه داری
یک سفره رنگین از اشک و آه داری
باید برای خون دل آماده باشی
وقتی که یاری خودسر و خودخواه داری
دیوانگی حتما برایت آشنا هست
وقتی که هرشب حرف ها با ماه داری
دیگر برایت خانه مفهومی ندارد
چون قلبی از فرط جنون گمراه داری
#محمد_فردی_شربیانی
┄✨❊🌼❊✨┄