هیچ معشوقی نباشد خوبروتر از وطن
پرچمِ خورشید و شیران هست شایانِ کفن
هیچ کفنی زیباتر از پرچم نیست ؛
پرچمِ حقیقی...
ما ریشهی جان ایرانیم.
#کیان_نوبهار
- تو براي من
مثل موسيقي فرانسه
شبيه عاشقانه هاي پاريس
شكل ادبيات فرانسه اي
+ چرا؟
_چون در نهايت زيبايي
در نهايت دست نيافتني بودن
در نهايت اينكه نمي فهممت
خيلي دوستت دارم
خيلي ❤️
+چه تعبير قشنگى!
#بفرست_براش ❤️
بعد از مدتها عکسشو دیدم
فهمیدم اصلا جذاب نیست
رفتاراشم اصلا دلنشین نیست
شوخیهاشم اصلا خندهدار نیست
و آدمهایی که کنارشن اصلا آدمای خوشبختی نیستن
فاصله اون از یه «آدم خاص» تا یه «آدم معمولی» فقط دوست داشتن من بود
اون معمولی شده بود چون من دیگه دوسش نداشتم!
هَمش اِنگار تو فیلمام..
هَمیشه با خودم میگُفتم اِنگار قدیمیَم..
مالِ یکی، دو، سه دهه قَبل..
واقعی..
یه جَوون اوّلِ عاشقِ قَدیمی..
یکی مِثه رضا موتوری..
جوونیای بِراندو،پاچینو تو این فیلم نِسبتاً کِلاسیکا..
سَرنوشتمونم نسبتاً کِلاسیک شد..
یه کارد دَستمه که نِمیدونم کجا فُروش کنم؟!؟
یه عاشِق ولی صورت زَخمی..
بَرف نِمیاد لاو اِستوریشو پُر کنیم..
عاشقیَّتم مِثه سوتهدِلانه..سوتهدِلی چه حالیه..!!
بَـعـد،
واس خاطِرِ همینا،
فِک میکَردم توأم یه جایی پِیدات میشه، کاردُ از دَستم میکشی..
با همون چادُر گُلگُلیه که نمیتونم فَرقِت از گُلاش باز کنم،
هَمون که رفتیم إمامزاده قاسِم سَرِت کردی..
هَمش خــــوابـــ..
قدیمتَرا خیــال بود..
«حالـیـا حسرتـــِ..»
نَشینم هِی غُصّه بخورم،خُل شَم بعد خودمَم نشناسم؟!؟!هَمه منو میشناختن من تو رو ..
میتَرسم خودمو نشناسم بعد تو رو هم نشناسَم..
البتّه که فِکر میکنَم،
نشناختمت،
اون جور که باید ..
«بَهمن نیاد اوّل باهاری ...؟»
"هی أشک در غمِ ما پردهتَر شَود .."
🌿
#سجادافشاریان
ربطی نداره سنت چقدره
متولد چه دههای هستی
چه کارهای
شما هر وقت بری لوازم تحریر بخری وارد مغازه که میشی برای چند لحظه حالت خوب میشه.
•📝💕
#دیالوگ
من توی این روز عاشقت شدم.این خاطره دوست دارم.
🎥 Eternal Sunshine of the Spotless Mind (2004)
به هر که خواست
مرا سرزنِش کند گفتم
که عشق عزیزترین
اشتباهِ عمرم بود .
✨
#محمدمهدی_درویش زاده
چیزی که دوست دارم، این است که با فردی ملاقات کنم که بتوانم کلاهم را بهنشانهی احترام به او، از سر بردارم و بگویم:
"متشکرم که متولد شدی، هرچه بیشتر زنده باشی، بهتر است.."
- ماکسیم گگورکی
من یه گلایلم که تو این سرزمین شوم
راهم به قبر و سنگ گرانیت میرسه
هرروز به قتل میرسم و شعر من فقط
به انتشار شعله کبریت میرسه :)
من نمیتونم بگم این رفت یکی دیگه میاد جاش، چون من انقدر فیلتر واسه ارتباط گرفتن دارم که هرکی حذف میشه سال ها طول میکشه جاش پر شه.
Читать полностью…چای رو بذار اومدم!
وقتی دلم تنگ میشود، یاد سال ۲۰۱۷ میافتم که گَری اولدمَن، بابت فیلم «سیاهترین ساعت» اُسکار گرفت. رفت بالا جایزهی اسکارش را گرفت و یک نطق جذاب کرد.
ته حرفهاش از مادر ۸۹ سالهاش تشکر کرد که مشوقش بوده و آخرش گفت:
«مامان، کتری رو بذار که دارم اسکار رو میارم»
او اینگونه ادامه داد:
هیچ جملهای به اندازهی این جمله، مرا به زندگی امیدوارم نمیکند. اینکه یکی زنگ بزند و بگوید که «کتری رو بذار ، دارم میام» یا من زنگ بزنم و بگویم «چای رو بذار، دارم میام».
او گفت:
چکیدهی زندگی برای من همین جمله است، بقیه چیزها همه حاشیهاند!
قدیمها محل کارم تا خانهی پدرم چهار قدم بیشتر راه نبود. بعضی غروبها که مثل نمد مالانده میشدم، زنگ میزدم خانهشان، مادرم میگفت «چای رو میذارم، یه سر بیا» .
کدام کلاغ خیسِ گرفتار در طوفان، پیشنهادِ کرسی گرم را رد میکند؟
هنوز هم مثال دارم :
همین ده سال پیش، پدرومادرم قصد کردند بیایند پیشم. رفتند سفارت چهار ساعت مثل قرصجوشانِ ته لیوانِ آب، حرصوجوش خوردم و بالا و پائین پریدم تا بالاخره پدرم زنگ زد و گفت: «ویزا رو گرفتیم، کتری رو بذار اومدیم»
انگار سِرُمِ امید به حیات را بزنند توی ساعدِ دست آدم! کلاً این جملهی «چای رو بذار اومدم»، عاشقانهترین جملهای است که تا حالا بشر خلق کرده است. مثل این چاقوهای همهکاره است که به هر کاری میآید؛ پرتقال پوست میکند، در نوشابه باز میکند، در کنسرو لوبیا باز میکند و...
این جمله همهفنحریف است!
"امید" دارد،
"دوستت دارم" دارد،
"گورِ بابای دنیا" دارد،
"دلم برایت تنگ شده" دارد،
"همه چیز" دارد!
"چای گذاشتم، همه بیایید".
مهم نیست آدم اسکار گرفته باشد یا ویزا، از سر عملیاتِ حفاریِ گودترین چالهیِ تهران آمده باشد یا بخواهد مزخرفترین پایاننامهی جهان را به سرانجام برساند...
این جمله جادو میکند.
بدجوری دلمون برای گفتن این جمله گرفته؛ تمام دید و بازدیدها، احوالپرسیها، جوک گفتنها و میهمانیهای ما رفته تو قاب یک گوشی ...!
کاش بتونیم بدون ترس، بدون تعارف، بدون هیچ نگرانی، با دلی پر از مهربانی و آرامش، بیغل و غش به هم دیگه بگیم: «چای رو بذار اومدم...»
میدونم یه روز میرسیم به یه دشت گل تو یه عصر خوب
میبرمت هرجایی که تو ذهنت ساختی عکسشو
کاری میکنم همه گریههات بشن اشک شوق
با هم دیدیم سختیشو بد و خوب و گرم و سردشو 💫❤️
توی کتاب «تسوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش» (Colorless Tsukuru Tazaki and His Years of Pilgrimage) به قلم «هاروکی موراکامی» (Haruki Murakami)، شخصیت اول داستان یعنی تسوکورو، علیرغم اینکه علاقهای به موسیقی نداره، توسط یکی از دوستانش با «فرانتس لیست» (Franz Lizst) آشنا میشه و مدام به یکی از قطعات این موسیقیدان بزرگ دورهی رمانتیک، یعنی قطعهی «Le Mal Du Pays» به نوازندگی Lazar Berman گوش میکنه.
معنی اسم این قطعه به انگلیسی میشه «Homesickness»، حس غم و اندوه عجیبی که وقتی یه نفر از خونه و محل تولدش دوره بهش دست میده. توضیح نمیدم که تسوکورو چطور با این قطعه ارتباط داره چون ممکنه تعداد زیادی از شما رفقا این کتاب بینظیر رو نخونده باشید و داستان براتون لو بره.
موسیقی کلاسیک توی تمام آثار موراکامی حضور پرقدرت و پررنگی داره و این نشون از دانش گستردهی این نویسندهی ژاپنی از موسیقی کلاسیکه. هرچند اگر این کتاب و دیگر کتابهای موراکامی رو نخوندید، توصیه میکنم حتما نسخهی انگلیسیشون رو بخونید چون ترجمههای فارسی حذفیات زیادی دارن و ممیزی خوردن.
نخستین نگاهی که مارا به هم دوخت
نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت
نخستین کلامی که دل های ما را
به بوی خوش آشنایی سپرد و
به مهمانی عشق برد؛
پر از مهر بودی
پر از نور بودم
همه شوق بودی
همه شور بودم.
چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم
نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم
چه خوش لحظه هایی که "می خواهمت" را
به شرم و خموشی نگفتیم و گفتیم
دو آوای تنهای سر گشته بودیم
رها در گذرگاه هستی
به سوی هم از دورها پر گشودیم
چه خوش لحظه هایی که هم را شنیدیم
چه خوش لحظه هایی که در هم وزیدیم
چه خوش لحظه هایی که در پرده عشق
چو یک نغمه شاد با هم شکفتیم
چه شب ها ... چه شب ها ... که همراه حافظ
در آن کهکشان های رنگین
در آن بی کران های سرشار از نرگس و نسترن، یاس و نسرین
ز بسیاری شوق و شادی نخفتیم
تو با آن صفای خدایی
تو با آن دل و جان سرشار از روشنایی
از این خاکیان دور بودی
من آن مرغ شیدا
در آن باغ بالنده در عطر و رویا
بر آن شاخه های فرا رفته تا عالم بی خیالی
چه مغرور بودم
چه مغرور بودم...
من و تو چه دنیای پهناوری آفریدیم
من و تو به سوی افق های نا آشنا پر کشیدیم
من و تو ندانسته دانسته، رفتیم و رفتیم و رفتیم ...
چنان شاد، خوش، گرم، پویا
که گفتی به سر منزل آرزوها رسیدیم.
دریغا
دریغا ندیدیم
که دستی در آن آسمان ها
چه بر لوح پیشانی ما نوشته است!
دریغا در آن قصه ها و غزل ها نخواندیم
که آب و گل عشق با غم سرشته است
فریب و فسون جهان را
تو کر بودی ای دوست من کور بودم!
از آن روزها آه عمری گذشته است ...
من و تو دگرگونه گشتیم
دنیا دگرگونه گشته است
در این روزگاران بی روشنایی
در این تیره شب های غمگین
که دیگر ندانی کجایم ...
ندانم کجایی ...
چو با یاد آن روزها می نشینم
چو یاد تو را پیش رو می نشانم
دل جاودان عاشقم را
به دنبال آن لحظه ها می کشانم
سرشکی به همراه این بیت ها می فشانم ...
نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت
نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت
نخستین کلامی که دل های ما را
به بوی خوش آشنایی سپرد و ...
به مهمانی عشق برد.
پر از مهر بودی
پر از نور بودم
همه شوق بودی
همه شور بودم
#فریدون_مشیری
از میان تمام چیزهایی که دیده ام ،
تنها تویی که میخواهم به دیدن اش ادامه دهم ...!
- پابلو نرودا
#بفرست_براش ❤️
گفت ما اونقدر سادهایم که اینقدر میبخشیمش که دیگه باورش میشه که هرکاری بکنه میبخشیمش باز و اگر یه بار نبخشیمش، دیگه جای معذرت خواهی، ازمون شاکی هم میشه
*يك مماس
زندگی دقیقا از همانجایی
شروع می شود
که یک نفر می خندد
و خنده او
با دیگران فرق دارد...
🌚✨
#علـی_رجـبی
چقدر طول میکشه که آدمی، به آدم دیگه اعتماد کنه و مطمئن بشه که قراره بدون قضاوت شدن شنیده بشه؟ چقدر طول میکشه که آدمی بشه نقطهی امن ِ دیگری؟
Читать полностью…مشکل مردا اینه که همشون میخوان تورو به دست بیارن؛
برات یه دسته گل بزرگ میخرن که تورو تحت تاثیر قرار بدن،
بهت ابراز علاقه میکنن که فکر کنی دوستت دارن و تو هم به دوست داشتنشون فکر کنی،
دستتو میگیرن که حسِ امنیت بهت القا کنن،
باهات مهربون رفتار میکنن که تا ابد خوش رفتاریاشون از یادت نره،
جایِ خالی تمومِ کسایی که نداری رو برات پر میکنن که بفهمی دنیا بدونشون چقدر ترسناکه...
مشکل مردا اینه که همشون میخوان تورو به دست بیارن؛
به هر نحوی شده،
از هر راهی که میتونن،
با هر حرفی که ممکنه...
مردا ولی این واقعیت رو نمیدونن
که زنا؛
تا وقتی که نخوان،متعلق به هیچ مردی نیستن،
تا وقتی که نخوان، محبت هایِ هیچ مردی دلشون رو نمیلرزونه،
تا وقتی که نخوان، دوستت دارمهایِ هیچ مردی کنج دلشون جا نمیگیره،
تا وقتی که نخوان، امنیت از شونه هایِ یه مرد سرازیر نمیشه تو خونشون،
تا وقتی که نخوان، تمامِ رفته ها رو بخاطرِ اونی که حالا اومده از یاد نمیبرن...
مردا نمیدونن یه زن تا وقتی که نخواد؛
تو آغوشِ هیچ مردِ خوبی بدونِ تقلا کردن و دست و پا زدن برایِ رهایی، آروم نمیگیره...
#فاطمه_جوادی
میدونم دست خودت نیست؛
نمیتونی این نباشی نمیتونی وقت خندت اینقدر شیرین نباشی ..!
#بفرست_براش ❤️
اینستاگرام وینی رو بستن!
بعد میگن جوونا چرا مهاجرت میکنن :)
فکر کنم دیگه فهمیدید دین مهربانی چیه.... :))
قاتل شادی و هر استعداد و خلاقیتی هستید.
در نامه هايت
شما خطابم كن
پرنده ات پريد
خداحافظ
بعد از اين
آرزوى محال صدايم كن
#نيكى_فيروزكوهی
لا أجدٌ في قلبي شیئاً أحلي مِن ذکراه،لذا إلا أنسَاه.
«در قلبم چیزی قشنگ تر از یادش پیدا نمیکنم، پس فراموشش نمیکنم.»
-قشاع
ازت ممنونم چون اومدی کنارم
ازت ممنونم چون وقتی دارم همه رو
از خودم میرونم میمونی و همه چیز و درست میکنی
ازت ممنونم بخاطر صدات، نگاهت، حرفای خوبت و مهربونیات که انقد حس خوبی بهم میده
ازت ممنونم چون زندگیمو خیلی قشنگ تر کردی
ازت ممنونم که هستی..