انواع کتاب کمیاب و ممنوعه رمان، داستان علمی، تخیلی، آموزشی تاریخی، سیاسی مطالب و داستانهای آموزنده و ... ارتباط با ادمین:⬇️ @Library_Telegram_Bot صفحه اینستاگرام کانال⬇️ https://www.instagram.com/library_telegram/
☕️ قطعهای از کتاب
اگر ندانیم که میمیریم
طعم زنده بودن را
نمیتوانیم بچشیم
و بدون دریافت شگفتیِ شگرف زندگی
تصور مرگ نیز ناممکن است!
روزی که پزشک به مادربزرگش خبر داد
که بیماری اش لاعلاج است
چیزی بدین مضمون بر زبان آورد...
تا این لحظه نفهمیده بودم، زندگی چه زیباست!
تاثر آور نیست که آدم باید بیمار شود
تا بفهمد زنده بودن چه نعمتی است...؟!
📕 #دنیای_سوفی
✍ #یوستین_گردر
@Library_Telegram
📕 #ناتنی
✍ #مهدی_خلجی
ناتنی، نوشتهی مهدی خلجی، داستانِ زندگی فواد، استاد مدرسهی علوم سیاسی لندن، است که به شیوهای توبرتو روایت شده است.
بخشی از رمان:
زن را از پشت وانت نيسان پياده کردند. حکم زنِ زنای محصنه رجم است. پژواکِ صدای آشيخ علیپناه در فضای رودخانه به ديوارهای مدرسهی فيضيه میخورد و برمیگشت. چادر بزرگ سفيدي رويش انداختند. چادر سياهاش از زير پايين افتاد.
ناگهان ديدم سنگ قبرها دارند به هم تنه ميزنند. همه بالا و پايين ميروند. مردهها به سنگها فشار ميآوردند. تقلا ميکردند آن را از روي خود بردارند. جيغ مادرم مرا به خود آورد. فؤاد! بيا دارد زلزله ميشود! چند زن ديگر هم آن اطراف فرياد کشيدند. تا آمدم حرکتي کنم، خودش را به من رساند. دستم را کشيد و بناي دويدن گذاشت. من خيلي از اين کار خوشم نيامد. ميخواستم بايستم مردهها بيايند بيرون. ببينمشان. مخصوصاً آن مردههاي شيکتر را. از اينجور آدمها توي شهر کمتر ديده ميشد. هيچ کس کراوات نميزد. مادرم همين طور جنازهی مرا ميکشيد. سنگها تکان تکان ميخوردند. بيشتر جيغ کشيد. وسطهاي قبرستان دستم را رها کرد و تندتر دويد.
@Library_Telegram
#یک_فنجان_تفکر ☕️
اثر كبری چیست ؟
در قرن ١٨ زمانی که انگلیس ، هند را به استعمار خود درآورده بود تعداد مارهای کبری در سطح شهر دهلی زیاد بودند...دولت هم برای مدیریت بحران تصمیم گرفت برای هر مار مُردهای که مردم تحویل دهند جایزۀ نقدی به آنها پرداخت کند!
این تصمیم در ابتدا با تحویل مارهای مردۀ زیادی توسط مردم موفق به نظر میرسید و همه منتظر بودند که در طول زمان تعداد مارهای کبری کمتر شود،اما در نهایت تعجب تنها تعداد مارهای مردهای که مردم تحویل میدادند هر روز بیشتر میشد...
دولت از پیامد این کار غافل شده بود زیرا بسیاری از مردم فقیر دهلی با تصور اینکه این کار درآمد خوبی دارد به پرورش مار روی آورده بودند.
البته این آخر ماجرا نبود و زمانی که دولت اعلام کرد که دیگر برای مارها جایزه نمیدهد فقرا نیز مارهایی که پرورش داده بودند در هر طرف شهر رها کردند. بنابراین جمعیت مارهای کبری نه تنها کاهشی پیدا نکرد بلکه وضعیـت از روز اولش هم بحرانیتر شد، از این پدیده در علوم سیاسی به نام اثر کبری یاد میشود.
اثر کبری یعنی نداشتن افق تصمیمگیری مناسب درحل مسائل که میتواند عواقب پیشبینی نشده و خطرناکی را به همراه داشته باشد!
@Library_Telegram
📕 #خانه_ادریسی_ها
✍️ #غزاله_علیزاده
ساختار و نثر این رمان بهگونهای است که خواننده را به جهان که نویسنده ساخته است میبرد، این جهان ذهنی که به اعتقاد بسیار از منتقدان جهانی اسطورهای است، برآمده از درد مشترک انسانها یعنی جاودانگی است و عشق بهمثابهٔ اکسیری که آدم را جاودانه میکند به خواننده شناسانده میشود. از سوی دیگر در جنبهٔ واقعگرایانهٔ رمان خواننده با بسیاری از دغدغههای مدرن مانند اختلافات طبقاتی بارز و حقوق پایمالشدهٔ زنان در جامعه درگیر میشود. با این اوصاف خواندن رمان علیزاده را میتوان سفری در دغدغههای انسان امروزی از جنبههای مختلف تلقی کرد.
جلال ستاری این رمان را یک رمان کاملاً اسطورهگون معرفی میکند و اعتقاد دارد که از معدود آثار ادبیات معاصر ایران است که نویسندهاش از اسطورهها بهشکل صحیحی برای روایتگری بهره برده است. ستاری معتقد است در باطن خانهٔ ادریسیها و بهموازات آنچه در رویه میگذرد، نبض حیاتی که بسان رود خروشان در ژرفای خاک جاری است میتپد و همین نگرش نویسنده است که او را به داستان جذب کرده و تا به آخر با آن همراه شده است. ستاری این لایه نهان را همانند نسج کهنهای که با تار و پود عشق و رویا و کیمیا بافته شده است توصیف میکند و بعد به این اشاره میکند که اگر این گونه در رمان بنگریم گویی نگارهنمایی به دست گرفتهایم که با هر چرخش نگارههای گوناگون در برابر دیدهگانمان به نمایش درمیآید. وی خمیرمایه کار را نیز چنین توصیف میکند: «من واژهای گویاتر از شوق برای آن نمییابم: شوق عشق، شوق حیات سرمدی، شوق رستاخیز که در پس هر مرگی است و خمیرمایهِ این جذبه و شوق اشتیاق بیگمان عشق است و بیهوده نیست که داستان در عشقآباد میگذرد در شارستان عشق.»
@Library_Telegram
📕 #نورولوژی_تفکر
✍ #دی_فرنک_بنسان
🔃 تقی کیمیائی اسدی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Library_Telegram
کتابهای رایگان بیشتر در⬆️
درخواست کتاب⬇️
@Library_Telegram_bot
از کسانی که میکوشند، آرزوهایت را
کوچک و بیارزش جلوه دهند، دوری کن.
افراد کوچک، آرزوهای دیگران را
کوچک می شمارند،
ولی افراد بزرگ به تو می گویند؛
که تو هم میتوانی بزرگ باشی..
#مارک_تواین
@Library_Telegram
#کتاب_صوتی
📕 دروغ هایی که به خودمان می گوییم
✍ جان فردریکسون
کتاب دروغهایی که به خود میگوییم که در ظاهر درباره رواندرمانی است، در واقع درباره معنای آدم بودن است.
همه ما به خودمان دروغ میگوییم تا از درد در زندگیمان اجتناب کنیم. از این رو، همه به عنوان آدمهایی ناقص و ناکامل با هم برابریم؛ پس میتوانیم با شأن برابر با هم گفتگو کنیم و موظف به بیان حقایق به خود و دیگران هستیم. با این کار، یعنی دیدن دروغهایی که به خود میگوییم و مواجهه با حقایقی که از آنها اجتناب میکنیم، راهی را برای زیستن در حقیقت و با یکدیگر مییابیم. شنیدن حقیقت از دیگری به معنا ی تسلیم او شدن نیست، بلکه به این معناست که به چیزی بزرگتر تسلیم شده ایم: حقیقت.
@Library_Telegram
📕 چرا باور
✍ علیرضا غلامی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Library_Telegram
کتابهای رایگان بیشتر در⬆️
درخواست کتاب⬇️
@Library_Telegram_Bot
#تبلیغات
ارز دیجیتال رایگان برنده شدی!
فقط کافیست با این لینک در بازی جعبه جادویی صرافی ارز دیجیتال تبدیل شرکت کنید و هدایای ارز دیجیتال خود را از صرافی تبدیل دریافت کنید.
https://tabdeal.org/magic-box?ref=DIGIMB_31q0pd
دوستان به خود من طلا جایزه داد و به دلار تبدیلش کردم. هیچ گونه هزینه ای هم نداره.
فقط ثبت نام و احراز هویت کنید.
@freeairdrap_2024
📕 #بازمانده_روز
✍ #کازوئو_ایشی_گورو
🔃 نجف دریابندی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Library_Telegram
کتابهای رایگان بیشتر در⬆️
درخواست کتاب⬇️
@Library_Telegram_Bot
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ
ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ،
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ!
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﯼ، ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ!
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ می دﻫﯽ،
ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ...
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ که
ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ!
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩم ها ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ!
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ...
ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ...
#خسرو_شکیبایی
@Library_Telegram
قاعده هشتم
از چهل قاعده شمس تبریزی:
هیچ گاه نومید مشو. اگر همه درها هم به رویت بسته شوند، سرانجام او کوره راهی مخفی را که از چشم همه پنهان مانده، به رویت باز می کند. حتی اگر هم اکنون قادر به دیدنش نباشی، بدان که در پس گذرگاه های دشوار باغ های بهشتی قرار دارد. شکر کن! پس از رسیدن به خواسته ات شکر کردن آسان است. صوفی آن است که حتی وقتی خواسته اش محقق نشده، شکر گوید.
@Library_Telegram
☕️ قطعهای از کتاب
آدمها بیشتر از اینکه دلبسته ی زندگیشون باشن دربند اون هستن و به جای اینکه در زندگی غرق بشن و تجربش کنن بیشتر نگران تصویری هستن که ازشون به جای میمونه و این وقتی همه چیز فانیست چه اهمیتی داره؟!
📕 بار هستی
✍ #میلان_کوندرا
@Library_Telegram
لیست ایردراپ هایی که خودم بازی می کنم و تاییدیه معتبر بودن از منابع مختلف گرفتند. البته اونایی که مهلت کوتایی دارند را در لیست درج نکردم هر کدام را خواستید استارت بزنید و بازی کنید👇
/channel/theYescoin_bot/Yescoin?startapp=v2aiqB
t.me/zoo_story_bot/game?startapp=ref182020465
/channel/blum/app?startapp=ref_eIieXR2vcS
/channel/pocketfi_bot/Mining?startapp=182020465
/channel/tapswap_mirror_1_bot?start=r_182020465
/channel/hot_wallet/app?startapp=4465782
t.me/seed_coin_bot/app?startapp=182020465
/channel/wcoin_tapbot/wcoin_app?startapp=MTgyMDIwNDY1
/channel/PAWSOG_bot/PAWS?startapp=GwJDjEp4
/channel/vertus_app_bot/app?startapp=182020465
t.me/catsgang_bot/join?startapp=00iwosJrLCmbXb8egFJdt
t.me/catsgang_bot/join?startapp=00iwosJrLCmbXb8egFJdt
/channel/cexio_tap_bot?start=1716399236142486
/channel/bums/app?startapp=ref_D2FgZTR8
/channel/Agent301Bot/app?startapp=onetime182020465
/channel/dotcoin_bot?start=r_182020465
/channel/Yaytsogram_bot/Yaytsogram?startapp=invite4084811
/channel/MMproBump_bot?start=ref_182020465
/channel/claytoncoinbot/game?startapp=182020465
/channel/DuckChain_bot/quack?startapp=OXpRPt7X
/channel/NotBoredPuppies_bot?start=r_182020465
/channel/TimeFarmCryptoBot?start=kg5JcROOyLGZPtkQ
/channel/BitsTonboxBot/BitsAirdrops?startapp=VP69EquC36jvPmeV834E14q
/channel/MemesLabBot/MemesLab?startapp=60EO7M
@freeairdrap_2024
📕 کتاب سوزی تراژدی تاریخ بشر
✍ #مهسا_بدیعی، #قاسم_قره_داغی
در طول تاریخ، زمانی که اندیشهها به چالش کشیده میشوند، کتابها نخستین قربانیان آتش جهل و استبداد بودهاند. از کتابخانه آشوربانیپال تا آتشسوزی کتابخانه اسکندریه، از سوزاندن نسخ خطی توسط مغولان تا هولوکاست کتابها در دوران نازیها، هر صفحهی سوخته داستانی از تمدن و دانایی را روایت میکند.
این مستند پرده از تلخترین جنایتهای فرهنگی تاریخ برمیدارد، جنایتهایی که نه تنها کتابها، بلکه آینده را نیز به آتش کشیدند. به ما بپیوندید تا با هم به اعماق این رویدادهای هولناک سفر کنیم و رازهایی را که میان خاکسترها مدفون شدهاند، آشکار سازیم.
@Library_Telegram
📕 ناتنی
✍ مهدی خلجی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Library_Telegram
کتابهای رایگان بیشتر در⬆️
درخواست کتاب⬇️
@Library_Telegram_bot
#ضریب_شرافت (Decency Quotient - DQ)
و اهمیت آن در محیط اجتماعی و کاری
در دنیای امروز، علاوه بر ضریب هوشی (IQ) و ضریب هوش هیجانی (EQ)، مفهومی جدید به نام ضریب شرافت یا Decency Quotient (DQ) مطرح شده است. این مفهوم به میزان صداقت، انصاف، احترام و مسئولیتپذیری فرد در تعاملات اجتماعی و حرفهای اشاره دارد.
■ ضریب شرافت چیست و چرا اهمیت دارد؟
ضریب شرافت به توانایی فرد در رفتار محترمانه، منصفانه و اخلاقی در جامعه اشاره دارد. این مفهوم توسط راجیو سیریواستاوا (Rajeev Dubey) و برخی از اندیشمندان مدیریت و منابع انسانی مطرح شده است و امروزه در محیطهای کاری و اجتماعی به عنوان یک معیار کلیدی برای سنجش شخصیت افراد شناخته میشود.
■ مولفههای اصلی ضریب شرافت (DQ)
• احترام به دیگران،
رفتار مودبانه و رعایت حقوق دیگران بر اساس قانون و نه بر اساس باندبازی و شیادی
• "صداقت، شفافیت و راستگویی"،
"پرهیز از دروغ و فریبکاری و شارلاطانیسم "
• مسئولیتپذیری اجتماعی،
توجه به رفاه و منافع عمومی
• همدلی و درک احساسات دیگران،
توجه به نیازهای عاطفی افراد
• عدالت و انصاف،
برخورد منصفانه با دیگران در تمامی شرایط
■ نقش DQ در محیط کاری و اجتماعی
• افزایش اعتماد و همکاری:
افرادی که ضریب شرافت بالایی دارند، بیشتر مورد اعتماد همکاران و مدیران قرار میگیرند.
• بهبود فرهنگ سازمانی:
شرکتهایی که به DQ توجه دارند، محیط کاری سالمتری ایجاد میکنند.
• کاهش تعارضات:
رفتارهای شرافتمندانه باعث کاهش درگیریهای اجتماعی و سازمانی میشود.
• افزایش حس رضایت و انگیزه:
کارمندان در محیطی که عدالت و احترام رعایت شود، انگیزه بیشتری خواهند داشت.
■ چگونه DQ خود را تقویت کنیم؟
• تمرین گوش دادن فعال و احترام به نظرات دیگران
• "رعایت صداقت و شفافیت در گفتار و رفتار"
• مهربانی و همدلی با همکاران و اطرافیان
• "پذیرش اشتباهات و تلاش برای تصحیح رفتارهای نادرست"
■ نتیجهگیری
ضریب شرافت (DQ) نقش مهمی در موفقیت فردی، اجتماعی و حرفهای دارد. در دنیای مدرن، تنها داشتن مهارتهای فنی نیست؛
✅بلکه "شخصیت اخلاقی و رفتار شرافتمندانه" عامل کلیدی در شکلگیری یک جامعه و سازمان سالم است.
@Library_Telegram
📕 #خانه_ادریسی_ها
✍️ #غزاله_علیزاده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Library_Telegram
کتابهای رایگان بیشتر در⬆️
درخواست کتاب⬇️
@Library_Telegram_bot
حەریرە #کردی
مەبەست شەریف
💠💠💠
کانال موسیقی اصیل ایرانی
@Original_IR_Music
📕 #نورولوژی_تفکر
✍ #دی_فرنک_بنسان
🔃 تقی کیمیائی اسدی
در جهانی که همواره مرز میان واقعیت و اسطوره، علم و ایمان، ماده و معنا در هالهای از ابهام و گاه تعصب فرو رفته، هنوز پرسشهایی باقیست که هر انسان آگاه و متفکری را به تامل وامیدارد: «تفکر چیست؟»، «از کجا میآید؟»، «آیا آگاهی صرفاً محصول فعلوانفعالات الکتروشیمیایی مغز است یا چیزی فراتر در کار است؟»؛ و مهمتر از همه، «آیا مغز انسان میتواند سرانجام، خودش را در آینه علم بشناسد؟». این کتاب، یک سفر عمیق به قلب تاریک و پیچیدهترین عضو بدن انسان است؛ جایی که نورولوژی، روانشناسی، فلسفه ذهن به طرز شگفتانگیزی در هم میتنند.
آنچه ما را در نشر این اثر برانگیخت، نه صرف علاقه به علوم اعصاب، بلکه ضرورت بازاندیشی در باب ماهیت خودِ «تفکر» بود؛ واژهای که در کمال سادگی، یکی از رازآلودترین و ناشناختهترین پدیدههای جهان هستی را توصیف میکند. ذهن ما، در حالی که با بیرحمی تمام در پی رمزگشایی از جهان بیرون است، خود را پشت پردهای از سلولها، سیناپسها و محرکهای عصبی پنهان کرده و گویی، در بازی شناخت، هم قاضی است و هم متهم. از همینجاست که مطالعه نورولوژی تفکر نهفقط یک ضرورت علمی، بلکه دغدغهای فلسفی و هستیشناختی است. و ما وظیفه خویش دانستیم که با نگاهی بیطرف اما نقادانه، پرده از رازهایی برداریم که شاید پاسخ نهاییشان در دل همین عدم قطعیت نهفته باشد.
تفکر، آن نیروی شگفتانگیز که به انسان امکان داد تا از غارهای تاریک بیرون آید، آتش را کشف کند، تمدن بسازد و به آسمانها بیندیشد، خود هنوز مفهومیست در پرده ابهام. ادیان مختلف، قرنها کوشیدهاند تا این نیروی ذهنی را روحی الهی یا نفخهای از عالم ملکوت توصیف کنند. حال آنکه علم مدرن، بهویژه در دهههای اخیر با پیشرفت تکنولوژیهای تصویربرداری مغزی، آن را حاصل فعلوانفعالاتی کاملاً مادی، بیروح و در نهایت قابل پیشبینی معرفی میکند. اما آیا واقعاً میتوان همه ابعاد آگاهی، تخیل، اخلاق، اراده و شهود را در قالب سیگنالهای عصبی و فعالیت نورونی توضیح داد؟ یا آنکه چیزی در این میان هست که هنوز از دسترس ما خارج مانده و شاید هرگز هم قابل شناسایی نباشد؟
این کتاب تلاشی است برای کاوش دقیق در ساختارهای عصبیای که فکر را ممکن میسازند و آنچه این اثر را از دیگر نوشتههای حوزه علوم اعصاب متمایز میسازد، تمرکز آن بر تلاقی علم و فلسفه، تجربه زیسته و دادههای آزمایشگاهی، با نگاهی واقعگرایانه، بیپرده و در عین حال متواضع است.
پیشروی در این کتاب، نیازمند ذهنی باز، شجاع، و آماده برای عبور از مرزهای آشناست. مخاطب کتاب، فردی است که حاضر است لحظاتی از آسایش فکریاش فاصله بگیرد تا به درک عمیقتری از خود و جهان پیرامونش برسد.
ما در صفحات پیشرو، شما را به سفری دعوت میکنیم که نه مقصدی قطعی دارد، نه نقشهای کامل. سفری به اعماق مغز، جایی که نورولوژی و تفکر در هم میپیچند، جایی که پرسشهای بیپاسخ، ارزشمندتر از پاسخهای سطحیاند، جایی که ذهن انسان، هم موضوع مطالعه است و هم ابزار مطالعه، و شاید مهمتر از همه، جایی که ما به یاد میآوریم چقدر هنوز از خودمان بیخبریم.
@Library_Telegram
📕 دروغ هایی که به خودمان می گوییم
✍ جان فردریکسون
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Library_Telegram
کتابهای رایگان بیشتر در⬆️
درخواست کتاب⬇️
@Library_Telegram_bot
کسانیکه عقاید احمقانهشان را
ابراز میکنند اغلب بسیار حساسند.
هرقدر عقاید کسی احمقانهتر باشد
کمتر باید با او مخالفت کرد.
حماقت بزرگترین نیروی روحانی بشر است.
باید در برابر آن سر تعظیم فرود آورد؛
چرا که هر جور معجزهای از آن ساخته است.
#رومن_گاری
@Library_Telegram
✍️ چرا باور
📕 علیرضا غلامی
کتابی انتقادی درباره مفهوم باور، بهویژه باورهای دینی و تأثیر آن بر ساختارهای فکری و اجتماعی. نویسنده با تحلیل تاریخی و فلسفی، از چگونگی شکلگیری باورها تا استفادهی ابزاری از آنها توسط قدرتها پرده برمیدارد.
اگر به نقد باورهای آسمانی و بررسی تأثیر آنها بر آزادی، عدالت و پیشرفت علاقه دارید، این کتاب برای شماست!
@Library_Telegram
🔵 نقل از یکی از اساتید مهاجرِ دانشگاه شریف:
سال ۲۰۱۴ یکی دوست پزشک با من تماس گرفت و ازم خواهش کرد تا آپارتمانم را به یک هموطن ایرانی مهاجر که تازه از ایران آمده کرایه بدهم.
بنده هم خواسته این دوست را اجابت کردم و بعد از تنظیم قرارداد کرایه، آپارتمان را برای مدت دو سال به هموطن تازه مهاجرت کرده از ایران، کرایه دادم.
هنوز آپارتمان را تحویل نداده بودم که تماس گرفت و گفت قصد دارد برای تأمین هزینههای جاری و تا قبل از یافتن کار، یک همخانه بگیرد تا هزینهها تقسیم گردد، بنده هم موافقت کردم، دو ماه از سکونت آنها گذشته بود که تماس گرفتند و گفتند اگر ممکن است بیا کمی باهم صحبت کنیم، من هم رفتم، حالا چهار نفر شده بودند و میخواستند در همین مورد صحبت کنند، هر چهار نفر فوق لیسانس یا دکتری داشتند.
جوانترین آنها فارغالتحصیل دانشگاه شریف بود، آرام و کمی هم معذب، همه تلاشم را کردم تا با بیان خاطراتی از روزهای سخت مهاجرت، کمی از نگرانیهای آنها را تقلیل بدهم، فضای گفتگو دوستانه شد و هر یک تعداد زیادی سوال مطرح کردند، بنده هم تا آنجا که آگاهی داشتم با حوصله جواب دادم و راهنمایی کردم.
چند هفته بعد جوانک فارغالتحصیل دانشگاه شریف با بنده تماس گرفت و ازم خواست چند دقیقهای وقتم را به او بدهم، بنده هم او را دعوت کردم بیاید تا در محوطه حیاط خانهمان ضمن خوردن یک فنجان چای با هم صحبت کنیم.
سماور ذغالی را پر از آب و آتش کردم، آمد، با پوشهای در دست، یک قرارداد کار داخل پوشه، بعد از کمی توضیح از من خواست قرارداد را مطالعه کنم، قرارداد را خواندم و با آرامش گفتم همه چیز خوب و عالیست، نگران نباش و کارت را با بهترین کیفیت ارائه بده، نگران بود، پرسیدم نگران چه هستی، گفت شرکت گفته شما استخدامی و از همین امروز حقوق برایت واریز میشود اما تاریخ شروع کار از دو ماه دیگر خواهد بود،.
خندیدم و گفتم خوب عالیه، دو ماه مرخصی با حقوق، برو حالش رو ببر، اما بازم نگران بود، اصرار داشت با شرکت مذکور تماس بگیرم و با آنها در این مورد صحبت کنم،.
طبق قولی که داده بودم روز بعد و در حضور خودش به شرکت و فرد مورد نظر زنگ زدم و خیلی مستقیم به او گفتم این دوست جوان من از بابت این دو ماه که نیاز نیست به سر کار بیاید بسیار نگران است، طرف خندید و گفت چرا خود او این سؤال را در جلسهی استخدامی مطرح نکرده و در جواب گفتم او با خیلی از موارد اینجا غریبه است و بههمین خاطر سؤالی مطرح نکرده،.
فرد مذکور در جواب گفت همه چیز عالیست، او یک سوپر نخبه است و ما دو ماه وقت نیاز داریم تا دفتر کار او را آماده کنیم، پرسیدم مگر دفتر کار او بیش از یک اتاق با میز و صندلی و کامپیوتر است؟
در جواب خندید و گفت، بله خیلی بیش ازین است، ما باید یک سالن بزرگ طراحی کنیم برای ۳۶ مهندس که این جوان در رأس آنها خواهد نشست تا پروژههای بزرگی را طراحی و اجرا کنند.
از فرد مذکور بابت توضیحات تشکر کردم و تماس را قطع کردم.
به جوان اهل دانشگاه شریف گفتم همه چیز عالیست، آنها مشغول بنایی هستند برای دفتر و سالن کار شما و چون دو ماه دیگر آماده میشود، از شما خواستهاند دو ماه دیگر کار را شروع کنی، گفت پس چرا بابت این دو ماه حقوق میدهند؟
گفتم چون نگران بودهاند شما با شرکت دیگری وارد قرارداد بشوی.
بله ایشان در بدو اشتغال مسئولیت طرحهای بزرگ و مدیریت علمی ۳۶ مهندس دیگر را بعهده داشت.
اینها سرمایههای اصلی کشورمان هستند که بسیاری از آنان به کشورهای دیگر مهاجرت کردهاند و آنان که ماندهاند، با حقوقی ناچیز زندگی دشواری را تازه در صورت یافتن شغلی مناسب در کشورمان ادامه دادهاند.
@Library_Telegram
📕 #بازمانده_روز
✍ #کازوئو_ایشی_گورو
🔃 نجف دریابندی
بازمانده روز سومین رمان نویسنده زاپنی تبار "کازئو ایشی گورو" است که استاد نجف دریابندری با مهارت فوق العاده ای آن را به فارسی ترجمه کرده است. بازمانده روز توسط نشر کارنامه چاپ شده و در حال حاضر کمی نایاب است!
این رمان که در سال 1984 موفق به دریافت جایزه بروکر شده است در زمره ی یکی از 100 رمان برتر جهان قرار گرفته است و فیلمی هم بر اساس آن ساخته شده است.آقای دریا بندری در مقدمه ای که در ابتدای کتاب نوشته اند اطلاعاتی را ارائه کرده اند که در فهم این رمان کمک بسزایی می کند. رمان بازمانده روز درباره زندگی، آداب و رسوم و دغدغه ها و مشکلات طبقه پیشخدمت های انگلیسی است که از بین آنها ما با استیونز به عنوان یکی از افراد این طبقه آشنا می شویم.ایشی گورو درباره رمان بازمانده روز میگوید : استیونز همه ما هستیم، همه ما بدور از مرکز تصمیم گیری و قدرت قرار داریم اما خود را راضی می کنیم به انجام وظیفه ای که به ما محول کرده اند و خود را راضا میکنیم. ممکن است در توزیع قدرت سهیم نباشیم اما از اینکه این پایین به وظایفمان عمل کنیم راضی هستیم.
درباره کتاب:آقای استیونز ، سر پیشخدمت یکی از منازل اشرافی انگلستان است که سال ها در خدمت یکی از اشراف انگلستان بوده و با تشریفات زیاد امور منزل را اداره می کرده است . بعد از سالیان زیاد این منزل توسط یک ارباب آمریکایی خریده می شود و صاحب جدید خانه که روحیه صمیمی تر و شادتری دارد ، آقای استیونز را به یک مسافرت شش روزه می فرستد.کتاب در حقیقت گزارشی از این شش روز است.در تمام مدت آقای استوینز به دوران گذشته فکر می کند.او یک پیشخدمت بسیار جدی است که برای شغلش حرمت زیادی قائل است و همیشه شغل خود را در اولویت اول زندگی اش قرار می دهد.طی خاطرات استوینز ، شاهد صحنه هایی از زندگی شخصی و کاری او در کنار هم هستیم ، زمانی که پدر او در اتاقی بسیار بد حال است و به زودی خواهد مرد اما او ترجیح می دهد مهمانی طبقه پایین را مدیریت کند تا اختلالی پیش نیاید.یا خانم کنتون همکار او زنی است که استیونز به او علاقه دارد اما اجازه نمی دهد مسائل شخصی سدی در برابر وظایف کاری او گردد.
@Library_Telegram
همراهان فرهیخته و گرامی
#کلاهبرداری. Scaim
متاسفانه سایت زیر اقدام به فروش کتب رایگانی که حق نشر آزاد داشته و یا امتیاز نشر رایگان آن توسط صاحب امتیاز و نویسنده به کانال کتابخانه تلگرام اهدا شده کرده است.
این گزارش کلاهبرداری از طرف چند تن از نویسندگان محترم عضو کانال که حق نشر آثار خود را به کتابخانه تلگرام اهدا کرده اند برای ما ارسال شده است.
بنابراین به احترام این بزرگواران و حق و حقوق خودمان تا جایی که امکان دارد از این سایت خریدی انجام ندید و گزارش کلاهبرداری آن را به اطلاع دیگران برسانید با سپاس.
https://ketabcell.com/downloads/book-of-masia-tara/
https://ketabcell.com/downloads/wind-shadow/
https://ketabcell.com/downloads/construction/
https://ketabcell.com/downloads/lacan-hitchcock/
https://ketabcell.com/downloads/night-circus/
https://ketabcell.com/downloads/fifth-childs/
https://ketabcell.com/downloads/a-man-named-oh/
https://ketabcell.com/downloads/jean-christophe1/
https://ketabcell.com/downloads/ham-sandwich/
https://ketabcell.com/downloads/travel/
https://ketabcell.com/downloads/city-of-cats/
https://ketabcell.com/downloads/a-man/
https://ketabcell.com/downloads/confessions-agostin-q/
https://ketabcell.com/downloads/non-wal-qalam/
https://ketabcell.com/downloads/beginning-of-artistic-work/
https://ketabcell.com/downloads/human-land/
@Library_Telegram
☕️قطعه ای از کتاب
اگر آزاد کردنِ سرزمین بدون هدف و درک مفهوم آزادی باشد، به چه کار میآید؟ اگر انسان نتواند به زندگی خود مفهوم بخشد دیگر برایش چه فرقی میکند در کشوری با حکومت کمونیستی پرورش یابد، یا سرمایهداری؟
آزادی زمانی با ارزش است که بتوان با آن به آفرینش چیزی با مفهوم پرداخت. و برای همین است که درک عمیقِ زندگی برای فرد از هر چیز دیگری مهمتر است. بنابراین فرایند فردیت مقدم بر همه چیز است...
📕 انسان و سمبولهایش
✍️ #کارل_گوستاو_یونگ
@Library_Telegram
🔵 #خاک_تربت
سالها پیش برادرم در ایران یک سگ آلمانی دوبرمن، داشت بنام مورفی. بیچاره اینقدر در خانه زندانی بود که مشاعرش را پاک از دست داده بود و بیوقفه پارس و به همه حمله میکرد. برادرم که کارش خارج از کشور گیر کرد، مورفی را چند صباحی پیش خواهرم در خانه پدری گذاشت تا بعدا برگردد برایش فکری کند!
این خواهر من همانقدر که در ارتباطش با انسانها ناموفق است، در تربیت حیوانات کاربلدترین شخصیت عالم است.
اسکان مورفی در منزل پدری که تنها خانه ویلاییِ مانده در محل با یک حیاط و پشتبام بزرگ بود، ابتدا درست به نظر میرسید ولی مشکل این بود که در یک بنای دو طبقه قدیمی، محصور بین آپارتمانهای بلند، هر پارس ِ این سگ عصبی تبدیل به یک گلوله رزونانسی میشد و تا ۵ محل آنطرفتر اِکو میشد.
هنوز دو روز از آمدنش به منزل جدیدش نگذشته از چپ و راست شکواییهی ملت شهیدپرور بلند شد و مادرم را بسیار نگران کرد.
میگفت ماه رمضان نزدیک است و عنقریب از مسجد - که نزدیک منزل بود- سر و کلهی اینها پیدا خواهد شد و آن وقت این حیوان زبان بسته را میبرند یک بلایی سرش میآورند.
دو سه ماهِ پر شکواییه گذشت. خواهرم روزها او را در حیاط نگه میداشت که از شر آفتاب محفوظ باشد و شبها در تراس بزرگ طبقه دوم ولش میکرد تا صبح.
اصلا قلاده به او نمیبست و اینقدر در روز با او حرف میزد که یواش یواش خصلتهای مورفی شروع به تغییر کرد. حالا، ماه رمضان فرا رسیده بود و خادم مسجد، بلندگوی مسجد را تخت گاز روی گوش اهل کتاب آنچنان متمرکز میکرد که در ماه ضیافت خدا یک وقت مبادا اوقات نماز، خصوصا نماز صبح از یاد کسی برود!
من در تورنتو مشغول به کار بودم و یادم میآید یک شب خواب دیدم عده کثیری بیل و کلنگ و داس به دوش، به سبک انقلاب اکتبر- زنگ ِ خانه پدری را زدهاند تا مورفی را جلو مسجد سر بِبُرَند و مادر بیچاره من ایستاده قَسَمِشان میدهد که اینکار را نکنند.
صبح زنگ زدم به خواهرم و خوابم را گفتم. گفت کجایی بابا قضیه بر عکسه! از قضا صدای بلندگوی مسجد که روی اعصاب مورفی شروع به اسکی رفتن کرده بوده، حیوان بیچاره از زور ناراحتی به جای پارس کردن شروع به زوزه کشیدن کرده و از فردای آن روز، موقع هر اذان، پا به پای مؤذن زوزه میکشیده.
هفته دوم رمضان، خادم مسجد زنگ در را زده و به مادرم گفته بود "شما سگتان یک سگ معمولی نیست خانم، "نظر کرده" است.
هر روز عصر با ربنای شجریان زوزه میکشد و پابهپای مؤذن اذان صبح میگوید!!
مادرم خوشحال بود که حالا دیگر مزاحم "سگ اذانگو" نمیشوند ولی چیز جالبتری هم در راه بود.
رمضان که تمام شد، مورفی که حالا به صدای اذان شرطی شده بود، هر روز صبح موقع اذان صبح خودش شروع میکرد به زوزه کشیدن! مدتی بعد غریبهای زنگ در را میزند و از مادرم تقاضا میکند قدری از "فضله" مورفی را بردارد!
مادرم علتش را پرسیده بود، گفته بوده "شخصی" مشکلی دارد و یک "آقایی" گفته بروید "فضلهی سگ اذانگو" را بگیرید بیاورید.
از آن به بعد هر از گاهی میآمدند درِ منزل یا فضله مورفی را میخواستند یا چند تار موی او را یا قدری از ناخن او را
مادرم به باغبان گفته بود فضلهها را در کیسههای پلاستیکی کنار در بگذارد تا ملت بتوانند بگیرند ببرند.
دیگر نه تنها کسی از "سگ اذانگو" شکایت نمیکرد، که مورفی یک شخصیت معروف هم شده بود! با قد بلند روی پشت بام میچرخید، گاهی میایستاد و با نگاه عاقل اندر سفیه ملت را از بالا نگاه میکرد و اگر حالش را داشت پارسی هم میکرد میرفت.
تابستانِ بعد که تهران بودم، یک روز در مغازه میوهفروشی، صاحب مغازه که مرا از کودکی میشناخت از حال مورفی جویا شد.
گفتم سگ ِ خواهر من را از کجا میشناسی؟
گفت اگر به شما بگویم این سگ نازنین ِ "اذانگو" چند نفر را تابحال شفا داده، چند نفر را از گرفتاری خلاص کرده، چند ازدواج را حفظ کرده، شما باورت میشود؟
در محلهای که همه عمرم زندگی کرده بودم، مدرسه رفته بودم، عاشق شده بودم و آثار انقلاب هنوز از دیوارهایش پیدا بود، تا منزل به این فکر میکردم که فضلهی یک سگ آلمانی، نژاد چپ و راست، دارد هموطنان من را شفا میدهد!
آنهم در سال ۱۳۷۹ (۲۰۰۰ میلادی) در قیطریه، نه در ۴۷۰ هجری در بلخ
مورفی را چند سال بعد سرطان از ما گرفت. خواهرم در اوج تالُّم در حیاط منزل پدری زیر درخت خرمالویی که مورفی دوستش داشت، او را دفن کرد. من تورنتو بودم. او مدتی بعد زنگ زد و گفت قدری از خاک تربت مورفی را امروز آمدهاند گرفتهاند!
یادم میآید به ساختمانهای تورنتو در افق خیره بودم و احساس غریبی داشتم.
همه عمر تاریخ میخواندم که مردمم را بفهمم ولی چشمم نمیدید که من در "قرن بيست و یکم" و "قرن پنجم" دارم "همزمان" زندگی میکنم ؛ همراه با آنان که هنوز از خاک ِ گور "سگ اذانگو" شفا میطلبند.
زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد.
@Library_Telegram
📕 کتاب سوزی تراژدی تاریخ بشر
✍ #مهسا_بدیعی، #قاسم_قره_داغی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Library_Telegram
کتابهای رایگان بیشتر در⬆️
درخواست کتاب⬇️
@Library_Telegram_Bot
🔵 دیگه برای امتیاز دادن خیلی دیر شده.
✍بیژن اشتری
اریش هونکر ، رهبر کمونیست آلمان شرقی، موقعی که با اولین موج مخالفتهای عمومی در کشورش روبرو شد به همکارانش در کادر رهبری حزب کمونیست گفت:
"فقط کافی است یک اینچ عقبنشینی کنیم تا کار همگیمان ساخته شود."
کاملا درست میگفت. رژیمهای مستبد کمونیستی مثل دوچرخهسوارانی بودند که برای سقوط نکردن مدام باید رکاب میزدند.ا
آنها مدام باید سیاستهای تندروانهتری اتخاذ میکردند وگرنه سقوط میکردند.
این رژیمها پایههایشان سست شده بود و دیگر هیچ اقدام اصلاحیای برایشان سودمند نبود. آنها زمانی را برای اصلاحات انتخاب کردند که دیگر خیلی دیر شده بود.
مردم به درستی اقدامات اصلاحی آنها را به حساب ضعف آنها گذاشتند و در نتیجه با جسارت و اعتماد به نفس بیشتری به مخالفت علیه آنها رو آوردند و عاقبت نیز کلک آنها را کندند.
برای نمونه مردم شوروی سیاست تنشزدایی گورباچف با آمریکا و دیگر سیاستهای اصلاحی او را به حساب ضعف کلی رژیم شوروی گذاشتند، بر شدت مخالفتهای خود علیه کلیت رژیم افزودند و عاقبت نیز رژیم را ساقط کردند.
اما دنگ شیائو پینگ در چین به موقع، در زمانی که رژیمش در موضع ضعف قرار نداشت، اقدامات اصلاحی را آغاز کرد و در نتیجه هم باعث استحکام رژیم چین شد و هم رفاه و آزادیهای نسبتا بیشتری برای مردم کشورش به ارمغان آورد.
رژیم کمونیستی ویتنام هم در زمانی که قدرتمند بود دست به اصلاحات اقتصادی و سیاسی زد و نتایج بسیار مثبتی هم گرفت.
پس بی دلیل نیست که میگویند بدترین زمان برای اصلاحات در یک رژیم مستبد موقعی است که آن رژیم در موضع ضعف قرار دارد.
با این حال رکاب زدن دائمی هم نتوانست بقای یک رژیم در معرض ضعف را تضمین کند.
نمونهاش چائوشسکو در رومانی که تا لحظه آخر رکاب زد و البته سرنوشت پایانی او را هم دیدیم.
رژیم هایی مثل رژیم چائوشسکو چه رکاب میزدند چه نمیزدند، در هر حال محکوم به سقوط بودند، تفاوت فقط در شیوه سقوطشان بود. رهبران آن رژیمهای کمونیستیای که داوطلبانه به رکاب زدنشان خاتمه دادند از خشم ملتهایشان رهیدند و یک بازنشستگی آرام و محترمانه را تجربه کردند اما آنهایی که تا به آخر به رکاب زدن ادامه دادند، آماج خشم ملتهایشان قرار گرفتند و سرنوشتهای ناگواری پیدا کردند.
@Library_Telegram