📚 بهتر است سرمان به یک کتاب گرم باشد تا به کار دیگران. لینک گروه دروغها و خرافاتِ اسلام: https://t.me/Islie_Group لینک گروه سیاسی: t.me/joinchat/GKIeuzu7ZRbM56GRGidicg کانالهای ما: @ISLIE | @KHOD2 | @KTYAB | @Womens_Mag | @ARKIV
● با حمایت از ایران، که در ابتدا ضعیفتر از عراق به نظر میرسید، نخستوزیر اسرائیل امیدوار بود که درگیری را طولانیتر کند. او به طور مشهور اظهار داشت: "برای هر دو طرف درگیر آرزوی موفقیت و پیروزی دارم!" آریل شارون، با صراحت بیشتری گفت: "اسرائیل به ادامه جنگ در خلیج فارس علاقه حیاتی دارد."• THE IRAN-IRAQ WAR
عامل سومی نیز به روشن شدن موضع اسرائیل در قبال جنگ کمک میکند. از آغاز انقلاب اسلامی، اورشلیم معتقد بود که یهودیان ایران در خطر هستند و میخواستند تا آنجا که ممکن است، آنها را به اسرائیل بازگردانند. دولت اسرائیل نه با حمایت سنتی از جامعه یهودی ایران (که در آن زمان حدود ۷۵,۰۰۰ نفر تخمین زده میشد) و نه با اظهارات آیتالله خمینی که امنیت آنها را تضمین میکرد، آسوده خاطر نشد. این دولت یهودیان ایرانی را به ترک کشور تشویق میکرد.
اما برای متقاعد کردن تهران به اجازه خروج آنها، اورشلیم باید یک اهرم چانهزنی پیدا میکرد. چه چیزی قانعکنندهتر از وعده کمک نظامی در طول جنگ بود؟ از زمستان ۱۹۸۰ تا تابستان ۱۹۸۸، ۵۵,۰۰۰ یهودی ایرانی اجازه خروج از ایران را یافتند و این کار را بدون ترس از جان خود انجام دادند (۲۰,۰۰۰ نفر دیگر در ایران باقی ماندند). هر بار که مذاکرات بین دو پایتخت متوقف میشد، جریان پناهندگان خشک میشد و اسرائیل چارهای جز از سرگیری محمولههای تسلیحاتی برای گشایش وضعیت نداشت.
این فروش تسلیحات به اسرائیلیها اجازه داد تا به آمریکاییها لطفی بکنند، زیرا آمریکاییها به دنبال واسطههایی برای تحویل قطعات یدکی بودند که به ایران قول داده بودند، اما همچنین به اسرائیل اجازه داد تا بازارهای جدیدی برای صنعت تسلیحات خود پیدا کند. دوران سختی بود و شاخصها قرمز بودند. اسرائیل که به شدت تحت تأثیر بحران مالی قرار گرفته بود، برای حفظ مشاغل نیاز به فروش محصولات خود داشت. با فروش برخی از ذخایر نسبتاً قدیمی خود، اسرائیل میتوانست تجهیزات منسوخ را با سلاحهای خود جایگزین کند. طی شش سال (۱۹۸۰-۱۹۸۶)، اسرائیل بین یک تا دو میلیارد دلار از طریق محمولههای تسلیحاتی و قطعات یدکی به ایران درآمد کسب کرد و به چهارمین تأمینکننده بزرگ سلاح برای تهران تبدیل شد. تنها در سال ۱۹۸۶، این فروشها ظاهراً به رکورد ۷۵۰ میلیون دلار رسید.
فراتر از این واقعیت که جنگ به اسرائیل اجازه داد تا با هزینههای عراق با ایران کنار بیاید، بازگشت یهودیان ایرانی را مذاکره کند و درآمد کسب کند، به اسرائیل این امکان را نیز داد که موضعی سختگیرانه در قبال سوریه و فلسطینیها اتخاذ کند.
بنابراین، کاملاً منطقی بود که دولت اسرائیل تنها چند روز پس از آغاز جنگ، مذاکرات با مقامات نظامی ایران را آغاز کرده و کمک اسرائیل را به آنها پیشنهاد دهد. از زمان قطع روابط دیپلماتیک، اسرائیلیها دیگر به تصمیمگیرندگان ایرانی دسترسی نداشتند. یعقوب نیمرودی، وابسته نظامی سابق اسرائیل در تهران (۱۹۷۵-۱۹۷۹)، تلاش کرد تا دوباره تماس برقرار کند. نیمرودی که در بغداد در یک خانواده یهودی عراقی به دنیا آمده بود و پیشینه در سرویسهای اطلاعاتی سری داشت، رابطه ویژهای با فرماندهی عالی ارتش شاهنشاهی داشت. او یکی از معدود اسرائیلیهایی بود که پس از تأسیس جمهوری اسلامی به طور منظم به ایران سفر میکرد.
طبق چندین منبع، او فکسی به یکی از مخاطبان سابق خود در نیروی هوایی ایران فرستاد و پرسید: "چه کاری میتوانیم برای کمک به شما انجام دهیم؟" گفته میشود پاسخ چند روز بعد به شکل لیستی طولانی از مواد و سلاحهای متنوع رسید که خواستار تحویل فوری موتورها و قطعات یدکی برای جنگندههای فانتوم، هلیکوپترهای کبرا و تانکهای پاتون بود. اسرائیل بلافاصله کانالی برای تأمین ایران ایجاد کرد. این شبکه به چندین واسطه وابسته بود.
در اسرائیل، این عملیات که "شل فیش" (Shellfish) نام داشت، توسط مناخیم بگین، نخستوزیر، نظارت میشد. یعقوب نیمرودی با داشتن تمام مخاطبین لازم در ایران، نقطه محوری این عملیات باقی ماند. او همچنین مسئول پیشنهاد این بود که اسرائیل چه چیزی را میتواند و چه چیزی را نمیتواند به تهران تحویل دهد تا تهدیدی برای امنیت خود ایجاد نکند. اسحاق حوفی، مدیر موساد، تسفی رویتر، مدیر صادرات در وزارت دفاع، و آل شویمر، مدیرعامل صنایع هوافضای اسرائیل، نیز به شدت درگیر بودند. حتی شیمون پرز و اسحاق رابین، رهبران اپوزیسیون کارگر، از عملیات مطلع بودند و از آن حمایت میکردند. رابط ایرانی بین مقامات ایران و یعقوب نیمرودی، افسران نظامی بودند که به همکاری با اسرائیلیها عادت داشتند و از آن زمان به بعد به رژیم اسلامی سوگند وفاداری یاد کرده بودند. آنها میتوانستند روی حمایت معنوی ابراهیم یزدی، متحد نزدیک آیتالله خمینی، حساب کنند.
● پس از سالها آرامش ظاهری، روابط بین ایران و عراق در زمستان ۱۳۵۸-۱۳۵۹ به طور ناگهانی رو به وخامت گذاشت. تظاهرات خشونتآمیزی در مقابل سفارت عراق در تهران شکل گرفت که خواستار برکناری رژیم بعث صدام حسین بود. پرچمهای عراق و ماکتهای رئیسجمهور عراق در مقابل نمایندگان مطبوعات بینالمللی به آتش کشیده شد.
در استان مرزی خوزستان که از دیرباز مورد ادعای بغداد بوده و عمدتاً عربزبان است، کنسولگری عراق در خرمشهر غارت شد و کنسول آن اخراج گشت. همچنین مدارس متعددی که به زبان عربی آموزش میدادند، تخریب شدند و معلمانشان مورد حمله قرار گرفتند.
رژیم ایران با ادعای حضور مجاهدین مخالف انقلاب اسلامی در عراق، نیروی هوایی خود را به حریم هوایی عراق فرستاد و حملات شبیهسازی شدهای را به پادگانهای عراقی انجام داد. بغداد نیز در پاسخ، چندین روستای مرزی را بمباران کرد، دستور بستن کنسولگریهای ایران در بصره و کربلا را صادر کرد و حقوق خود را بر رودخانه اروندرود (شط العرب) مجدداً تأیید کرد.
در تاریخ ۸ فوریه ۱۹۸۰ (۱۹ بهمن ۱۳۵۸)، صدام حسین با یونیفرم سنتی سبز زیتونی خود در تلویزیون ظاهر شد و از همبستگی همه ملتهای عرب برای کمک به او در مقابله با تحریکات ایران به هر وسیله لازم، درخواست کرد. همه در جهان عرب متوجه شدند که رئیسجمهور عراق اکنون تنها یک هدف در ذهن دارد: جلوگیری از اقدامات ایران، در صورت لزوم با زور.
در ایران، سرکوبی که توسط انقلابیونی که در فوریه ۱۹۷۹ (بهمن ۱۳۵۷) شاه را سرنگون کرده بودند آغاز شده بود، با بیرحمی و بیوقفه ادامه داشت. نبردهای شدیدی بین پاسداران انقلاب و حامیان سابق شاه در جریان بود. وضعیت همچنان آشفته بود. شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر رژیم شاهنشاهی که اکنون در فرانسه تبعید بود، با قاطعیت اعلام کرد: "کار خمینی به زودی تمام میشود، حداکثر هفت یا هشت ماه طول میکشد! در هر صورت کمتر از یک سال. این قطعی است." این اظهارات در بغداد به عنوان سندی بر ضعف ارتش ایران تلقی شد. اعضای مخالفان ایرانی که در بغداد پناه گرفته بودند، با توصیف وضعیت آخرالزمانی در وطن خود، این برداشت را تقویت کردند. گزارشهای اطلاعاتی عراق نیز این موارد را تأیید میکرد. مهاجران تلاش کردند رژیم بعث را متقاعد کنند که به آنها در سرنگونی دولت موقت کمک کند و بر هرج و مرج حاکم، فروپاشی دولت، و پاکسازیها و فرارهایی که ارتش را ناکارآمد کرده بود، تأکید داشتند. مقامات عراقی با احتیاط به این مخالفان وعدههای شفاهی دادند و به توانایی واقعی آنها در سرنگونی رژیم انقلابی شک داشتند. عراقیها ترجیح دادند به طور پنهانی عمل کنند و جنبشهای استقلالطلب را که تلاش میکردند خود را از قدرت مرکزی ایران در کردستان، بلوچستان، و استان نفتخیز خوزستان رها کنند، مسلح کردند.
در همین حال، جنگ لفظی بین تهران و بغداد تشدید شد. در ۱۵ مارس ۱۹۸۰ (۲۵ اسفند ۱۳۵۸)، آیتالله خمینی خطاب به افکار عمومی عراق گفت: "ای مردم عراق، از رهبران خود برحذر باشید و انقلاب کنید تا پیروزی." شش روز بعد، پسرش احمد خمینی اظهارات تهدیدآمیزتری کرد: "ما باید تمام تلاشهای لازم را برای صادرات انقلاب به کشورهای دیگر به کار گیریم و ایده محدود کردن آن را در مرزهای خود رد کنیم."
دولت عراق نیز به نوبه خود لغو پیمان الجزایر ۶ مارس ۱۹۷۵ (۱۵ اسفند ۱۳۵۳) را خواستار شد. این پیمان به صدام حسین و شاه ایران اجازه داده بود که به مطبوعات جهانی اعلام کنند که به توافقی برای پایان دادن به اختلافات خود دست یافتهاند. بر اساس مفاد آن، دو طرف پذیرفته بودند که مرزهای زمینی و رودخانهای خود را که قرنها مورد مناقشه بود، به طور قطعی تعیین کنند. مرز رودخانهای اکنون به جای ساحل ایران که در گذشته مرز را مشخص میکرد، از وسط اروندرود میگذشت.
● احمد قوام در خانوادهای از اعیان دیوانی که چهار نسل در خدمت دولت قاجاریه بودند به دنیا آمد و همیشه به خود میبالید که او بوده که سال ۱۲۸۵ پیشنویس نهاییِ به اصطلاح فرمان همایونیِ مشروطیت را تهیه کرده است. قوام همیشه آمادهی ریسکهای محاسبه شده بود و برای همین دوران کاری او فراز و نشیب بسیار دارد.
نخستوزیری او بین بهمن ۱۳۲۴ تا آذر ۱۳۲۶ دومین نخستوزیری او پس از بازگشت به سیاست، بخت دوبارهای بود برای برقراری تعادل از نوع قاجاری. اما با قدری نوآوریهای مهم. او توانست شاه و ارتش و فرقه دموکرات آذربایجان و حزب توده و حامیان شوروی آن و بریتانیا و بریتانیادوستها (و بعداً ایلهای جنوبی هوادار بریتانیا) و دیپلماتهای آمریکایی و مستشاران نظامی ایالات متحده و نخبگان قدیمی و اعضای جاهطلب طبقهی متوسط را بازی دهد و ثمراتی چشمگیر، هرچند موقتی به دست آورد. سیاست «موازنهای مثبت» او شبیه برخورد ناصرالدین شاه با همسایگان قدرتمند خود [روسیه و بریتانیا. م.] بود؛ علاقهای او به مذاکره همراه با حسننیت با مخالفان سیاسی پر تعداد خود هم ریشه در عملگرایی زیرکانهی او داشت.
عهد قاجار و سودای فرنگ
✍ عباس امانت
📚 @ktyab
● دولت، تجسمِ شرارتِ سازمانیافته است — در ساحتِ درون: در قالب پلیس، قانون جزا، طبقات، بازرگانی، و خانواده؛ و در ساحتِ برون: در قالب اراده معطوف به قدرت، اراده معطوف به جنگ، به کشورگشایی و به انتقام.
اما چگونه است که دولت مرتکب اعمال بیشماری میشود که فرد، ارتکاب آن را هرگز برای خود روا نمیدارد؟ — از رهگذرِ تفکیک مسئولیت، فرمان، و اجرا. از رهگذرِ تقدیسِ فضیلتهایی چون اطاعت، وظیفهشناسی، میهنپرستی و وفاداری. از رهگذرِ ستایشِ غرور، صلابت، قدرت، نفرت و انتقامجویی — در یک کلام، تمام آن خصایصی که با «غریزهٔ گلهای» در تضاد کامل است.
🔺معرفی کتاب «[خاستگاههای] توتالیتاریسم»
🔸نام اصلی: «The Origins of Totalitarianism»
🖊 نویسنده: هانا آرنت (Hannah Arendt)
▫️سال انتشار: ۱۹۵۱
📖 معرفی کوتاه: هانا آرنت، فیلسوف آلمانی-آمریکایی که خود از وحشت نازیسم گریخته بود، در این اثر بزرگ به کالبدشکافی یکی از هولناکترین پدیدههای قرن بیستم میپردازد: توتالیتاریسم. این کتاب تنها روایتی تاریخی از آلمان نازی و روسیهی استالینی نیست، بلکه تحقیقی عمیق در ریشههای فلسفی و اجتماعی است که به ظهور نظامهایی منجر شد که هدفشان نه فقط کنترل، بلکه نابودی کامل فردیت و انسانیت بود.
✏️ خلاصهای از کتاب:
📄 توتالیتاریسم چیست و از کجا میآید؟
آرنت معتقد است که توتالیتاریسم پدیدهای کاملاً نوین و متفاوت از دیکتاتوریهای سنتی است. هدف یک دیکتاتور، ساکت کردن مخالفان است؛ اما هدف یک رژیم توتالیتر، بازسازی خودِ واقعیت و طبیعت انسان است. او برای ریشهیابی این پدیده، آن را به سه بخش اصلی تقسیم میکند: یهودستیزی، امپریالیسم و توتالیتاریسم.
یهودستیزی: آرنت نشان میدهد که یهودستیزی مدرن چگونه از یک تعصب مذهبی به ابزاری سیاسی برای فروپاشی دولت-ملتهای اروپایی و ایجاد تفرقه تبدیل شد.
امپریالیسم: او توضیح میدهد که استعمار و امپریالیسم با صدور بوروکراسی، نژادپرستی و خشونت به سرزمینهای دیگر، الگوهای لازم برای سلطهی کامل را فراهم آورد. مفهوم «انسانهای زائد» (superfluous men) که در مستعمرات شکل گرفت، بعدها در اردوگاههای کار اجباری اروپا به اوج خود رسید.
توتالیتاریسم: در بخش نهایی، آرنت به سازوکار اصلی این رژیمها میپردازد. یکی از مهمترین مفاهیم کتاب، نقش «تودههای تنها» (lonely masses) است. آرنت میگوید جوامع بیطبقه و اتمیزهشده که در آن افراد ارتباطات اجتماعی معنادار خود را از دست دادهاند، بستری مناسب برای جنبشهای توتالیتر فراهم میکنند. این جنبشها به انسانهای ریشهکنشده و تنها، یک هویت جدید و یک هدف بزرگ (هرچند خیالی) میبخشند.
در چنین نظامی، «ایدئولوژی» (یک منطق آهنین و بیتوجه به واقعیت) و «ترور» (ارعاب دائمی و غیرقابل پیشبینی) دو بازوی اصلی قدرت هستند که هرگونه تفکر مستقل را از بین میبرند و انسانها را به ابزاری برای تحقق اهداف جنبش تبدیل میکنند.
📒 «خاستگاههای توتالیتاریسم» اثری دشوار اما بنیادین است. این کتاب صرفاً یک تحلیل تاریخی نیست، بلکه هشداری است دربارهی خطراتی که فردیت و کرامت انسانی را در جهان مدرن تهدید میکند. هانا آرنت با نگاهی عمیق و بیپرده، به ما نشان میدهد که چگونه انسانها میتوانند به «انسانهای زائد» تبدیل شوند و چگونه میتوان در برابر این فرآیند مقاومت کرد. این اثر برای هر کسی که به دنبال درک عمیق سیاست، قدرت و ماهیت انسان است، یک مطالعهی ضروری به شمار میرود.
📚 #هانا_آرنت #توتالیتاریسم #فلسفه_سیاسی #جامعه_شناسی #نازیسم #استالینیسم
📚 @ktyab
🔈 کتاب صوتی توتالیتاریسم نویسنده هانا آرنت
📚 @ktyab
🔘 نبردی برای ذهنها: چگونه در جنگ روانی جمهوری اسلامی، از روح و روان خود محافظت کنیم؟
▪️ در میانه آتش جنگ، بسیاری از ایرانیان با یک نبرد دوم و فرسایندهتر روبرو شدهاند: جنگ روانی در داخل. عدهای خشمگین از حمله نظامی، به نام «وطنپرستی»، در حال دفاع از جمهوری اسلامی هستند و هر صدای مخالفی را به «جاسوسی» و «خیانت» متهم میکنند. این پدیده، هرچند دردناک، اما کاملاً قابل تحلیل است.
▪️ یک تمایز اخلاقی ساده: جمهوری اسلامی به صورت علنی، به کشتن غیرنظامیان اسرائیلی افتخار میکند و آن را «انتقام» مینامد. در مقابل، در حمله اسرائیل، غیرنظامیان کشته میشوند که یک تراژدی است، اما این «نتیجه» حمله به اهداف نظامی است، نه «هدف» آن. حمایت از رژیمی که به کشتار عمدی غیرنظامیان افتخار میکند، از هر منظر اخلاقی، سقوط است.
▫️ یک هیستری جمعی: این موج احساسی، نه نشانه قدرت، که آخرین نفسهای یک سیستم در حال فروپاشی است. این یک مکانیزم روانی برای فرار از شرم و تحقیر است؛ تبدیل «خشم از خودی» به «خشم علیه بیگانه». این دقیقاً همان کتاب بازی دیکتاتورهایی مانند هیتلر و صدام است که در زمان شکست، با تعریف یک دشمن خارجی، به دنبال سرکوب مخالفان داخلی و ایجاد یک وحدت دروغین بودند.
🔸 چه باید کرد؟ راهنمای بقای روانی در جنگ:
۱. جدل نکنید: شما نمیتوانید کسی را که از روی احساسات و ترس فریاد میزند، با منطق قانع کنید. وارد بحثهای فرسایشی با این افراد نشوید. آنها به دنبال حقیقت نیستند، به دنبال تخلیه خشم خود هستند.
۲. برتری اخلاقی خود را حفظ کنید: به یاد داشته باشید که شما در جبهه درست تاریخ ایستادهاید. شما مخالف جنگ و مخالف کشتار «هر» غیرنظامی هستید، چه ایرانی و چه اسرائیلی. این موضعی است که حامیان جمهوری اسلامی هرگز نمیتوانند داشته باشند.
۳. دشمن اصلی را فراموش نکنید: تمام این فجایع، از جنگ تا مرگ غیرنظامیان، محصول مستقیم سیاستهای ۴۵ ساله جمهوری اسلامی است. تمرکز خود را بر روی ریشه مشکل حفظ کنید.
۴. بدانید که این موج گذراست: این هیستری ناسیونالیستی-مذهبی، با اولین بحران داخلی (قطعی برق، کمبود بنزین، گرانی) که نتیجه مستقیم همین جنگ است، فروکش خواهد کرد. این یک تب است، نه یک باور ریشهدار.
۵. هدف، زنده ماندن برای ساختن ایران است: هدف نهایی، نه مردن در جنگی است که جمهوری اسلامی برای بقای خود به راه انداخته، بلکه زنده ماندن، حفظ سلامت روان و تلاش برای بازپسگیری ایران پس از فروپاشی این رژیم است.
@khod2
اینها را ببین
هر دو نقاشی هستند
اگر کسی مونالیزا و سابقهی تاریخیاش را نشناسد، بلافاصله به برتریِ نقاشی دیگر رأی میدهد
ولی کسی که استعداد و تخصص عمیق در نقاشی دارد، فوراً تشخیص میدهد که مونالیزا یک نقاشی بینظیر و غیرقابل قیاس با آن نقاشیِ دیگر است
این میدانی یعنی چه؟ یعنی تخصص در علم یا هنری خاص، پردههایی را از جلوی چشمان تو برمیدارد
پردههایی که نمیگذارد جزئیات و ظرافتها و خاصیتها را ببینی
همان استعدادی که در مسابقات آشپزی، میتواند دستپختها را درجهبندی کند، کاری که ما نمیتوانیم!
همان استعدادی که موسیقیِ مبتذل و بیارزش را از موسیقیِ اصیل تشخیص میدهد
در بحثها و مناظرات عقیدتی و سیاسی هم، برای ما، بدون داشتن آن تسلط لازم، تشخیص مونالیزا از یک نقاشیِ بینامونشان بسیار دشوار است
ما فقط دو انسان را میبینیم که در حال بحث هستند
معمولاً قضاوتهای ما بر اساس لحن و قاطعیت طرفین است
هر کس بلندتر داد بزند
بیشتر تحقیر کند
و کمتر محتاط باشد
به نظر ما برتر است
چون ذهن وقتی ملاکهای واقعی را نمیشناسد ملاکهای کاذب جعل میکند تا بتواند یک گزینه را انتخاب کند!
و این یکی از ترسناکترین ویژگیهای ذهن است.
کتاب صوتی: مواجهه روشنفکران ایرانی با دین و تصوف در بوته نقد
نویسنده: زهیر باقری نوعپرست | گویش: مینا دریا
کیفیت صدا : 320Kbps
📚 @ktyab
🔺 چرا آرام کردن کودک با تبلت میتواند مشکل را بدتر کند؟ کشف یک «چرخه معیوب»
🔹 یک مطالعه جدید و گسترده که بزرگترین تحلیل در نوع خود محسوب میشود، نشان میدهد که استفاده از ابزارهای دیجیتال برای آرام کردن کودکان، یک «چرخه معیوب» خطرناک ایجاد میکند. بر اساس این تحقیق که در ژورنال معتبر Psychological Bulletin منتشر شده، صفحه نمایش نه تنها میتواند باعث مشکلات عاطفی و رفتاری شود، بلکه به پناهگاه اصلی کودکانی تبدیل میشود که از قبل با این مشکلات دست و پنجه نرم میکنند.
❕ این «چرخه معیوب» چگونه کار میکند؟
۱. کودک دچار پریشانی (خشم، اضطراب یا ناراحتی) میشود.
۲. برای آرامش فوری، به صفحه نمایش (بهویژه بازیهای ویدیویی) به عنوان یک «پستانک دیجیتال» پناه میبرد.
۳. این کار مانع از یادگیری راههای سالم و واقعی برای مدیریت احساسات (مانند صحبت کردن یا فعالیت فیزیکی) میشود.
۴. در بلندمدت، توانایی کودک برای تنظیم هیجانات خود ضعیفتر شده و مشکلات عاطفی او تشدید میشود، که این خود منجر به پناه بردن بیشتر به صفحه نمایش میگردد.
🔹 نتایج کلیدی این پژوهش که حاصل تحلیل ۱۱۷ مطالعه بر روی حدود ۳۰۰ هزار کودک است، نشان میدهد:
- بازیهای ویدیویی بیشترین نقش را دارند: در مقایسه با تماشای تلویزیون یا محتوای آموزشی، بازی کردن بیشترین تاثیر منفی را در ایجاد و تشدید این چرخه دارد.
- کودکان بزرگتر (۶-۱۰ سال) آسیبپذیرترند: برخلاف تصور عمومی، این گروه سنی به دلیل استقلال بیشتر در انتخاب محتوا و استفاده از دستگاه به عنوان یک «مسیر فرار عاطفی»، بیشتر در معرض خطر هستند.
❕ چرا این پژوهش اهمیت ویژهای دارد؟ این تحقیق یک «متاآنالیز طولی» است. یعنی به جای گرفتن یک عکس لحظهای، نتایج دهها مطالعه را که هر کدام «یک فیلم بلند از زندگی کودکان» را در طول زمان ثبت کردهاند، با هم ترکیب میکند. این روش به دانشمندان اجازه میدهد تا بفهمند کدام عامل اول رخ میدهد (آیا صفحه نمایش باعث مشکل میشود یا مشکل باعث استفاده از صفحه نمایش؟) و به پاسخ رسیدهاند: هر دو!
🔹 راهحل، حذف کامل دستگاههای دیجیتال نیست. بلکه آگاهی والدین از این الگو است. وقتی متوجه شدید که صفحه نمایش به راه حل خودکار برای هر پریشانی کودک تبدیل شده، زمان آن است که به جای محدود کردن صرف، به ریشه مشکل عاطفی او رسیدگی کنید. ارتباط انسانی و یافتن راههای جایگزین برای مقابله با استرس، کلید شکستن این چرخه است.
[منبع]
🆔 @Science_Focus
#روانشناسی #کودکان #فرزندپروری #صفحه_نمایش #سلامت_روان #فناوری
دیکتاتورها و سینما
لنین، استالين، هیتلر، گوبلز، موسولینی، مائو تسه تونگ، کیم جونگ ایل
✍ اثر بیژن اشتری
📚 @ktyab
ظهور و سقوط دوچه موسولینی
✍ اثر کریستوفر هیبرت
ترجمهٔ بیژن اشتری
📚 @ktyab
استالین؛ دربار تزار سرخ
از غصب قدرت تا مرگ
جلد ۲
✍ اثر سایمن سیبیگ مانتیفوری
ترجمهٔ بیژن اشتری
📚 @ktyab
لنین
زندگی انقلابی سرخ
✍ اثر رابرت سرویس
ترجمهٔ بیژن اشتری
📚 @ktyab
●از همان روزهای نخست جنگ، اسرائیل از ایران حمایت کرد، علیرغم اینکه آیتالله خمینی، اسرائیل را "شیطان کوچک" میخواند و مسلمانان جهان را به جهاد برای آزادسازی قدس از اشغال صهیونیستی دعوت میکرد. این موضعگیری در ظاهر متناقض، در واقع کاملاً منطقی بود. از زمان تأسیس، اسرائیل روابط بسیار خوبی با ایران در دوره پهلوی داشت و در مهار اردوگاه عربی منافع مشترکی را دنبال میکردند. ایران همواره متحدی کامل برای اسرائیل از پشت جبهه بوده است و بالعکس.
همه رهبران سیاسی اصلی اسرائیل در مقاطع مختلف به ایران سفر کرده بودند و بیشتر رؤسای ارتش شاهنشاهی نیز به اسرائیل سفر کرده بودند تا پیروزیهای ارتش دفاعی اسرائیل بر اعراب را مطالعه کنند. خلبانان فانتوم ایرانی به طور منظم در صحرای نقب آموزش میدیدند تا مهارتهای رزمی هوایی خود را با خلبانان زبده اسرائیلی بهبود بخشند. این اتحاد، فشار نظامی اعراب بر اسرائیل را در جنگهای ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ کاهش داده بود. همچنین به بسیاری از یهودیان عراقی اجازه داده بود تا از کشور خود فرار کرده و از طریق ایران به اسرائیل برسند. برای بیست و پنج سال، اسرائیل نفت مورد نیاز خود را از ایران خریداری میکرد. موساد و ساواک نیز همکاری نزدیکی داشتند. اسرائیل و ایران هر دو از متحدان مورد علاقه ایالات متحده بودند.
شش ماه قبل از سقوط شاه، ژنرال حسن طوفانیان، قائم مقام وزیر جنگ او، با بالاترین مقامات اسرائیلی در اورشلیم دیدار کرده بود تا روابط نظامی بین دو کشور را تقویت کند، حتی تا آنجا پیش رفتند که یک حمله مشترک به نیروگاه هستهای آینده عراق، اوسیراک را بررسی کنند. حتی پس از انقلاب، بسیاری فکر میکردند که جمهوری اسلامی دوام نخواهد آورد و پس از رهایی از این "آواتار"، ایرانیها روابط قوی خود را با اسرائیل احیا خواهند کرد تا بار دیگر جبههای مشترک در برابر اعراب ایجاد کنند.
اسحاق رابین بعدها همدردی طبیعی یهودیان با ایرانیان را اینگونه توصیف کرد: "برای ۲۸ سال از ۳۷ سال، ایران دوست اسرائیل بود. اگر این رابطه ۲۸ سال دوام آورد... چرا پس از از بین رفتن این ایده دیوانهوار بنیادگرایی شیعه، [دوباره] نمیتواند ادامه یابد؟" دولت اسرائیل به این نتیجه رسید که به نفعش است تا زمانی که رژیم ملایان سقوط کند، کانالهای ارتباطی بین اورشلیم و تهران را باز نگه دارد.
موضع اسرائیل تا حد زیادی توسط تمایلش برای تضعیف رژیم عراق شکل گرفت. در آن زمان، عراق خطرناکترین دشمن اسرائیل به نظر میرسید – علاوه بر این، دشمنی که تلاش میکرد بمب اتمی به دست آورد. رژیم اسلامی ایران تهدیدی بسیار دورتر تلقی میشد. از دیدگاه اسرائیل، باید تمام تلاشها برای جلوگیری از صدام و تضعیف ارتش او صورت میگرفت.
ژنرال امنون شاهاک، رئیس اطلاعات نظامی، تفسیری هشداردهنده داشت: "پیروزی عراق برای ما کابوس خواهد بود!" در مواجهه با دو شر، مناخیم بگین شر کوچکتر را انتخاب کرد. پس از یک جلسه دفاعی محدود، او تصمیم گرفت از تهران حمایت کند و کمک نظامی پنهانی به ایرانیان ارائه دهد. او بلافاصله تمام منافعی را که اسرائیل میتوانست از جنگی که مزیت فوقالعادهای در بیحرکت کردن و تضعیف دو دشمن خود داشت، درک کرد – به شرطی که به اندازه کافی طول بکشد تا آنها را فرسوده کند.
THE IRAN-IRAQ WAR
✍ PIERRE RAZOUX
Translated by Nicholas Elliott
📚 @ktyab
● شاخصه سالهای بعدی سلطنت طویل ناصرالدین شاه کوشش در برقراری تعادل در سطح داخلی و بینالمللی، با چندین سازش در امور خارجه و چند اقدام اصلاحی نیمهکاره بود. کوشش ایران برای تثبیت مجدد حاکمیتش بر غرب افغانستان، که جنگ ۵۷/۱۲۷۳-۱۸۵۶ انگلستان و ایران در خلیج فارس را سبب شد، به از دست رفتن همیشگی ولایت هرات انجامید. این و دیگر شکستهای نظامی همچون لشکرکشی عسرتبارِ ۶۱/۱۲۷۷-۱۸۶۰ با هدف حفظ حکومت دستنشانده مرو (در جمهوری ترکمنستان امروزی) شاه و وزیرانش را مجاب کرد که تنها گزینه موجود برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران تنها از طریق مذاکره مقدور است. این ترفند دشوار و اغلب زیرکانه دیپلماسی بود که ایران عصر قاجار را توانست در برابر تهدید جهانجویانهی بریتانیا و روسیه محفوظ دارد. دولت قاجار با رودررو قرار دادن این دو رقیب در عین حال فدا کردن سرزمینهای پیرامونی و اغلب آسیبپذیر ایران، سلطهاش را بر نواحی مرکزی ایران حفظ کرد و از مداخله تهدیدآمیز اروپا در امور داخلیاش دست کم تا حدودی مصون ماند.
گفتنی است که در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی، ایران هیچ یک از ایالت هایش را، جز حکومت دست نشانده هرات، به همسایگانش نباخت. اکثر نواحی پیرامونی که در خراسان و جاهای دیگر از دست رفت نیز وابستگی سستی با ایران مرکزی داشتند.
● رشد تجارت با انگلستان دسترسی ایران به بازارهای اروپایی را تسهیل بخشید، اگرچه پرتغالیها را کاملا از میدان بدر نکرد. نارضایتی از رفتار ناشایست پرتغالیها با تجار ایرانی، به خصوص بعد از اخراج آنها از بندر گمبرون در سال ۱۶۱۴ - که از آن پس به افتخار نام رهایی بخش آن بندرعباس نامیده شد - در نامههای صفوی مشخص است. در گفتمان شیعه از این احساسات ضد پرتغالی حمایت میشد و پروپاگاندای ضد ژزوئیت پروتستانهای رفرمیست انگلیسی نیز به آن دامن میزد. تا سال ۱۶۲۲، شاه اعتماد به نفس کافی را پیدا کرد تا به الله وردی خان، فرماندار قدرتمند استان فارس اجازه دهد بر کمپانی هند شرقی فشار بیاورد تا در حمله علیه پرتغالیها با ایران همکاری کنند. هدف باز پس گیری جزیره هرمز بود که حکمرانان صفوی سالها به آن چشم داشتند (نقشه ۲.۱ را ببینید). برای جبران فقدان نیروی دریایی، که همیشه نقطه ضعف ایران در پاسداری از سواحل جنوبیش بود، سپاه ایران سوار بر کشتیهای انگلیسی به جزیره وارد شدند و توانستند با موفقیت پادگان پرتغالیها را که روحیهشان را از دست داده بودند، تصرف کنند. تلاشهای پرتغالیها برای باز پس گیری هرمز با شکست مواجه شدند. از دست دادن هرمز، که دژی پر رونق بود، ضربهی سنگینی به حضور پرتغالیها وارد کرد و آغازی شد برای زوال مداوم و طولانی مدت امپراتوری تجاری آنها. اگرچه آنها تا سال ۱۶۹۹ در مسقط، یعنی در سواحل آن سوی هرمز دوام آوردند اما مزایای تجاریشان را از دست دادند و عرصه را به انگلیسیها و بعد هلندیها واگذار کردند.
با اینکه کمپانی هند شرقی شریک مهمی در باز پس گیری هرمز بود ولی نتوانست امتیاز انحصاری صادرات را نصیب انگلیسیها کند. عباس و اطرافیانش که ظهور امپراتوری قدرتمند و دریانورد هلند رقیب انگلیسیها را میدیدند، سوداگری و دیپلماسی هلندیها را با آغوش باز پذیرفتند. کمپانی هند شرقی هلند که در سال ۱۶۰۲ به ثبت رسید ثابت کرد از نظر مالی قویتر و از نظر تجاری زیرکتر از همتای انگلیسی خود است. این از تدبیر شاه عباس بود که کوشید بین عناصر مختلف توازن ایجاد کند، توازن بین انگلیسیها و هلندیها؛ بین تجارت جنوب و شمال؛ از جمله مسیر مدیترانه؛ توازنی بین تجار داخلی، که عمدتاً ارامنهی جلفای اصفهان بودند با کمپانیهای تجاری اروپایی.
📙نام کتاب: توتالیتاریسم | نویسنده: هانا آرنت
📚 @ktyab
وضعیت رو شبیه مهدکودک کردهاند. به پارازیتها، نالهها، اداها، بوقچیها و جفنگیات توجه نکنید. خیلی وقته موضوع اصلی «وضعیت فعلی» نیست، موضوع «آیندهٔ ایرانه».
بین انقلاب، جنگ، و ترکیب انقلاب/جنگ. جامعه سر اولی به اتحاد نرسید، و دومی معلوم بود خواهد آمد و سومی در دسترسه. اینکه سومی عملی بشه یا نه، مشخص نیست.
اما ایران به بزنگاه تاریخی خودش رسیده. تاریخ یادآوری میکنه هر پایین کشیدن حکومتی؛ دو سمت خواهد داشت. یکی پایانش یکی شروع جدید بعد از پایان. باید مراقب لایههای مختلف از جمهوری اسلامی بود. در حال حاضر توان فکری جامعه رو با پروپاگاندا گرفتهاند و خیلیها گیجاند. از این گیجی فاصله بگیرید و موضوع اصلی که آینده ایران هست رو فراموش نکنید. امروز بیشتر از هر زمان دیگری باید هوشیار و عملگرا و متحد بود.
یکی از اعضای خوبمون متنی نوشتن و برای ما فرستادن و خواستن که در کانال منتشر کنیم:
ملتی در حال مرگ تدریجی...
گویند انسان، در حال مرگ، خاطرات زخمیاش رو مرور میکنه
ما مردیم یا در حال مرگیم؟ چون داریم خاطرات گذشته رو مثل یک فیلم میبینیم:
خاطرهی رئیس جمهوری که ما رو خس و خاشاک خطاب کرد و رئیس جمهور دیگری که ما رو به سطح «مگس عرصهی سیمرغ» تنزل داد، و رهبری که در صدر همهی اینها، ما رو خارجی و بیگانه معرفی کرد. مرور میکنیم که صداوسیمای ملی به ملتش توصیه کرد: «اگه ناراحتید جمع کنید از ایران برید!» مرور میکنیم تهدیدات و جنایات مستقیم و سیستماتیک فرماندهان سپاه و نیروهای نظامی رو، به جرم مطالبات حقوق له و پایمالشدهمون. ما واقعاً زندهایم؟! چرا میپرسم؟ برای این مرور! برای نوشیدن آب لجن کف خیابان توسط زن ایرانی به علت کمبود آب در خوزستان و بیکفایتی فاحش! برای سوختن هواپیما در آسمان و خطاهای انسانی! برای کشتهشدن برای یک وجب پارچه! برای گرونی و بیکاری و بیخانمانی و فقر و طلاق و اعتیاد! برای سلب حق انتخاب مذهب، آزادی بیان!
در کل برای ایرانینبودن در شرایط صلح!
ما در حال مرگ تدریجی هستیم و شما از کسی که هنگام صلحتون داشت جان میداد میخواهید که هنگام جنگتون با شما همدل و همراه باشه و در برابر خارجی ازتون دفاع هم بکنه؟ از کسی که برای پارچهی روسری چشمش رو کور کردید میخواهید برای شما گریه کنه؟ از مادر کسی که بچهاش رو کشتید و بهش اجازه عزاداری ندادید میخواهید به سوگ شما بنشینه؟!
ما قطعاً از شروع این جنگ ناراحت هستیم، از تجاوز به خاک ایران و کشتهشدن ایرانیان و نابودی سرمایههای ملی و مراکز حساس. بسی بیش از شما ناراحتیم. اما از اون طرف نمیتونیم و نخواهید که از مرگ و تحقیر و تضعیف شما شادی نکنیم. ما در ضمن عزاداری، عروسی هم میکنیم. شما از وجود ما چنین تناقضاتی ساختید. زندگی ذیل قدرت شما هر کسی رو دچار تناقضات آشکار و پنهان میکنه
درست همونجا که ملت رو دشمن خودتون معرفی کردید، بهعنوان دشمن ملت تعریف شدید. از دید شما، دیروز ایرانی نبودیم، فردا هم ایرانی نخواهیم بود. پس امروز هم ایرانی نیستیم!
ما در حال مرگ تدریجی هستیم و حکم میت رو داریم. لطفاً کمتر بد ما رو بگید، غیبت مخصوصاً پشت سر میت، به لحاظ شرعی گناه و حرامه!
- Nahid Darkmist
@ktyab
کتاب صوتی: مسائل منطقی و قرینهای شر
نویسندگان: جیمز بیبی، نیک تراکاکیس | مترجم: احمد فکری هل آباد
کیفیت صدا : 320Kbps
📚 @ktyab
⚔️ جدال خداباوران و خداناباوران: از پیدایش حیات تا آگاهی
در یکی از انجمنهای اینترنتی، بحث داغی میان خداباوران و خداناباوران شکل گرفت که جرقهی آن با یک سوال ساده زده شد: «آیا خداناباوران میتوانند توضیح دهند که چرا حیات وجود دارد؟». این بحث به سرعت به لایههای عمیقتری از فلسفه، علم و دین کشیده شد. در ادامه، چکیدهای از مهمترین محورهای این جدال فکری را مرور میکنیم.
💬 پرسش اصلی:
یک کاربر خداباور بحث را با این چالش آغاز کرد: «پیدایش حیات از نظر آنتروپی و انرژی، ایدهآل به نظر نمیرسد. آیا آتئیسم پاسخی برای این "چرا" دارد؟»
🧬 محور اول: معمای پیدایش حیات و آنتروپی
دیدگاه خداباورانه: برخی معتقدند که پیدایش خودبهخودی حیات (Abiogenesis) و نظم پیچیدهی موجودات زنده، با قانون دوم ترمودینامیک (گرایش سیستمها به بینظمی یا آنتروپی) در تضاد است. از این منظر، وجود یک «طراح هوشمند» یا نیروی ماورایی برای خلق چنین نظمی ضروری به نظر میرسد. به عبارت دیگر، علم هنوز «شکاف» بین مواد شیمیایی بیجان و یک سلول زنده را پر نکرده است.
پاسخ خداناباورانه: طرف مقابل استدلال میکند که این برداشت از آنتروپی اشتباه است. موجودات زنده «سیستمهای باز» هستند؛ یعنی با محیط اطراف خود انرژی و ماده مبادله میکنند. یک موجود زنده با مصرف انرژی (مثلاً غذا) و دفع گرما و مواد زائد، نظم درونی خود را حفظ میکند اما در مقیاس بزرگتر، آنتروپی کل جهان را افزایش میدهد. بنابراین، حیات نه تنها قوانین فیزیک را نقض نمیکند، بلکه نمونهای عالی از عملکرد آن است. از این دیدگاه، «ندانستن» چگونگی دقیق پیدایش حیات، به معنای اثبات وجود خدا نیست (مغالطهی توسل به جهل یا God of the gaps).
🧠 محور دوم: آگاهی، حواس و مبانی باور (Axioms)
چالش خداباورانه: «اگر شما به چیزهایی که اثباتپذیر نیستند شک دارید، چرا به حواس خود اعتماد میکنید (مسئله استقراء هیوم)؟ یا چرا به سیستمهای ریاضیاتی که بر پایهی اصول اثباتنشده (Axioms) بنا شدهاند، اعتماد دارید؟ آیا اینها نیز نوعی ایمان نیستند؟»
پاسخ خداناباورانه: اعتماد به حواس یک ضرورت عملی و روزمره است که نتایج سازگار و قابل پیشبینی تولید میکند. این اعتماد با باور به معجزات یا یک موجود ماورایی که هیچ شواهد مستقلی ندارد، تفاوت بنیادی دارد. ریاضیات نیز اگرچه بر اصول اولیه استوار است، اما یک سیستم منطقی سازگار و فوقالعاده کاربردی برای توصیف جهان است، در حالی که دعا و باورهای دینی چنین نتایج ملموس و قابل تکراری را ارائه نمیدهند.
🌌 محور سوم: تعریف «خدا»
خود خداباوران نیز تعریف یکسانی از خدا ندارند:
- خدای ادیان ابراهیمی: یک وجود متشخص، آگاه و خالق که خارج از زمان و مکان قرار دارد و در جهان مداخله میکند.
- خدای پانتئیستی (Pantheism): خدا همان خودِ جهان هستی است و جدا از آن نیست.
- خدای فلسفی (Logos): خدا به عنوان یک اصل منطقی ابدی یا خودِ «وجود محض».
خداناباوران استدلال میکنند که این تعاریف متفاوت، نشاندهندهی ابهام و تغییر مداوم مفهوم خدا برای فرار از انتقادات علمی و منطقی است.
🏛 محور چهارم: نقش دین در اخلاق و جامعه
دیدگاه خداباورانه: برخی معتقدند که ادیان، به ویژه مسیحیت در غرب، با نهادینه کردن اصول اخلاقی، پایههای تمدن را برای قرنها حفظ کردهاند و زوال اخلاقی امروز نتیجهی فاصله گرفتن از دین است.
پاسخ خداناباورانه/انتقادی: این دیدگاه با اشاره به تاریخ جنگهای صلیبی، تفتیش عقاید و سرکوب علم، ادعا میکند که دین نه تنها همیشه منبع اخلاق نبوده، بلکه گاهی مانع پیشرفت نیز شده است. ضمن اینکه اخلاق میتواند ریشههای انسانی و اجتماعی داشته باشد و نیازی به یک منبع ماورایی ندارد.
📒 این جدال بیپایان، تقابل دو جهانبینی اساسی را به نمایش میگذارد: یکی در جستجوی «چرا»ها و معنای غایی، و دیگری متمرکز بر «چگونه»ها و فرآیندهای طبیعی. هر دو طرف از ابزارهای علم، فلسفه و منطق برای دفاع از مواضع خود استفاده میکنند، اما در نهایت، نقطهی شروع باورها (Axioms) و تفسیرشان از جهان، آنها را در دو مسیر متفاوت قرار میدهد.
«ادعای وجود خدا، یک ادعای علمی درباره جهان است و باید با همان سختگیری که با سایر نظریهها برخورد میکنیم، با آن مواجه شویم.»
رفیق
زندگی و مرگ ارنستو چهگوارا
✍ اثر خورخه کاستانیدا
ترجمهٔ بیژن اشتری
📚 @ktyab
چائوشسکو
ظهور و سقوط دیکتاتور سرخ
✍ اثر ادوارد بئر
ترجمهٔ بیژن اشتری
📚 @ktyab
مائو
داستان ناشناخته
✍ اثر جانگ چنگ و جان هالیدی
ترجمهٔ بیژن اشتری
📚 @ktyab
استالین جوان
از تولد تا انقلاب اکتبر
جلد ۱
✍ اثر سایمن سیبیگ مانتیفوری
ترجمهٔ بیژن اشتری
📚 @ktyab
انقلاب های 1989
سقوط امپراتوری شوروی در اروپا
✍ اثر ویکتور شبشتین
ترجمهٔ بیژن اشتری
📚 @ktyab