『﷽』 ˼ڪالـیو: دیوانہ، سرگشٺہ، حیران🕊˹ ‹ کپے نہ ؛ فروارد قشنگ تره :)!🤍 › @tabliqatkaliiyou
بہ قول یہ روانشناس بزرگے :
وقتے از خودت دفاع میکنے و ناراحت شدنت رو نشون میدی، دوستےها و روابط واقعیت رو از دست نمیدی،
فقط سو استفاده کنندهها و خودشیفتہها رو از زندگیت حذف میکنے و فکر میکنم این برد بزرگیہ :)!🕊'
- مهم نیست کوه چِقدر بُلنده خورشید هَمیشہ طلوع میکنہ!🌱'
Читать полностью…خیلے حرف جالبے بود :
هر بار کہ سطحتان بالا مےرود، چیزی را از دست خواهید داد؛ یک عادت، یک دوستے، یک رابطہ، یک نسخہ از خودتان.
این باخت نیست.
این هزینہی ورود است :)!🕊'
آدمے است دیگر؛
تمام داشتہها و نداشتہهایش بند حوصلہاش است.
حوصلہ کہ نداشتہ باشد، حتے ممکن است از آدم بودن استعفا دهد :)!🕊'
شاید ظاهراً مےخندیدم یا بازی مےکردم؛
ولے در باطن، کمترین زخمزبان یا کوچکترین پیشآمد ناگوار و بیهوده، ساعتهای دراز، فکر مرا بہ خود مشغول مےداشت و خودم، خودم را مےخوردم.
اصلاً مردهشور این طبیعت مرا ببرد :)!🕊'
از آشتے با اندوهش بیزار بود؛ اما در نهایت مجبور مےشد او را بہ جای تمام کسانے کہ نداشت، در آغوش بگیرد :)!🌙'
Читать полностью…دیدی بے من داری میری
دیدی قولاتو شکستے :)!🩶'
❥•@kaliiyou
نمےدانم دارم روزهايم را مےكُشم يا
روزهايم دارند مرا مےکُشند! در هر
صورت، جنايتے در حال وقوع است :)!🌓'
آرزوها خود را مےبازند!
در هماهنگیِ بےرحمِ هزاران درِ بستہ
خستہ خواهے شد :)!🌙'
روحم خانہی خرابہی متروکےست کہ زن و شوهر جوانے در آن خود را بہ دار آویختہاند :)!🌓'
Читать полностью…هر کسے یک جور زنده بہ گور است؛ یکے در
فکرش، یکے در قلبش، یکے در تنهایےاش :)!🌓'
نمیتونم فراموش کنم اون همہ داستانو :)!🤍'
❥•@kaliiyou
سرش گیج مےرفت و دلش آشوب مےشد. اندیشید: لابد شروع دیوانگے این طور است :)!🌙'
Читать полностью…قربان مردمکهای بےقرار چشمهایت بروم،
قربان غم و شادیات بروم.
تو چہ هستے کہ جز با تو آرام نمےگیرم.
حتے جای پایے از تو در خاک برای من کافیست :)!🫀'
نوشتہ بود:
برخے چیزها کہ در زندگے از دست مےرود،
دیگر آدم را نسبت بہ همہچیز و همہی
از دست دادنها بےتفاوت مےکند :)!🌓'
- حوصلہ کن جانم!
همین سیل بالاخره ما را بہ دریا مےرساند!🌱'
ناگهان اشتياق عجيبے احساس كرد كہ همہ چيز را همينجا رها كند و خود بہ همان جايے برود كہ از آن آمده بود،
و برود بہ جايے، هر چہ دورتر بهتر، جايے دور افتاده و فوراً برود،
بےخداحافظے با كسے :)!🕊'
در عجب بودم چطور آدمها بعد از این همہ رنج و درد و ماجرا و اضطرابے کہ بہ زندگےات تحمیل مےکنند،
بہ همین راحتے راهشان را مےکشند و از زندگےات مےروند :)!🕊'
او زنے بود کہ برای فراموش شدن خلق نشده؛ یک جور زنے است کہ اگر آزارش
دادی و رهایش کردی دیگر شبیهش را پیدا نمےکنے، آنوقت تا آخر عمرت تکہ تکہ از وجودش را در زنان دیگر مےجویے ولے نمےتوانے جایش را پر کنے :)!🕊'
خستہام. خستہ، مثل بہ خانہ برگشتن، و در تاریکے روی مبل نشستن، و بہ روز فکر کردن، و بہ شب فکر کردن، و بہ فردا و حرفهای بیهوده فکر کردن، و بہ عمر کہ عاقبت روز خوشش پیدا نشد.
رنجیدهام. رنجیده مثل غیبشده از روابط، مثل خوبےکردهی بدی دیده، مثل دلبستہی باورنشده، مثل نابخشودهی بخشنده، مثل پیرمرد لالے کہ یادش مانده چطور در کودکے متهم شده بہ فحاشے و نتوانستہ از خودش دفاع کند، قبل از فرودآمدن سیلے زن همسایہ :)!🕊'