«هیچ سنگ نبشته ای را یارای برابری با چنین نام بلندی نیست». ✅بایگانی آثار جواد طباطبایی: یادداشت ها درسگفتارها نکته ها ملاحظات اخبار و وضع نشر کتابها معرفی آثار خاطرات یادنامه ها
دولت ملی موجود و امت مفقود
✍جواد طباطبایی
موضوع: در واکنش به اظهارات رئیس سازمان استخدامی علیه ملت ایران در سال ۱۳۹۹ تضادهای امت گرایی در نظر و عمل با موجودیت ایران
#امت #ملت
@JavadTaba 🌲
🎙جلسه نقد و بررسی آثار جواد طباطبایی ۱۳۹۳ در کتابخانه ملی با حضور:
داود فیرحی
داریوش رحمانیان
هاشم آغاجری
حسین آبادیان،
قباد منصور بخت
و احمد بستانی
مقام مدافع
حاتم قادری
و جواد طباطبایی
@JavadTaba 🌲
دلی كه نغمهء ناقوس معبد تو شنید
چو كودكان ز پی بانگ هر جرس نرود
@JavadTaba 🌲
از سخنرانی جواد طباطبایی، ایران همینجاست که ایستاده ایم.
موضوع: مشروطه و #حقوق، درباره: قدیم در جدید، حقوق فقه اسلامی و سنت
#نکته
@JavadTaba 🌲
در مورد جلال آل احمد
جواد طباطبایی
نویسندگان غوغایی مانند جلال آل احمد سخنان بی معنای بسیاری درباره وضع دانشگاه در ایران گفته و نوشته اند، اما آنچه ناگفته مانده است این است که در شرایط تاریخی زمان تأسیس دانشگاه در ایران، اگر به معجزه اعتقاد نداشته باشیم که گویا باب آن تا اطلاع ثانوی مسدود است، جز آن دانشگاه نمی توانست تأسیس شود. در رأس آن غوغائیان جلال آل احمد قرار داشت که به ویژه در غربزدگی سخنان یاوه بسیاری درباره دانشگاه گفته است. او بر آن بود که دانشکده های ادبیات در ایران «نبش قبر کن» تربیت میکنند و از این حیث نوشت که «دانشکده های ادبیات را نیز باید جزو آن دسته از دانشکده ها شمرد که سر-و-کارشان با حقوق و معارف اسلامی و فرهنگ ایران و تتبع و تحقیق در آنهاست، یعنی دانشکده «حقوق و معقول ومنقول». او آنگاه درباره نقش این دانشکده می نویسد: «درست همچون مدارس اسلامی که ذکرشان گذشت و دیدم که گمان میکردند که تنها با تدریس و تبلیغ دین و اصول دینی میتوان از خطر بی دینی، که تنها یکی از عوارض غربزدکی است، جلوگرفت. دانشکده های حقوق و معقول و منقول ما گمان کرده اند که با پناه بردن به عربیّت و ادبیّت و عنعنات و سنن، جلوی همین خطر را میتوان گرفت. این است که مثلا دانشکده های ادبیات با همه فضلای استادانش تمام همّ و غم خود را مصروف نبش قبر و غور در گذشته ها و به تحقیق در عن الفلان و الفلان میکنند» (غربزدگی، تهران، رواق، 1356، 183-184).
آل احمد تنها سطح علمی یکی از دانشکده های ایران را قابل قبول میدانست و دربارۀ آن نیز نوشت: «شاید بتوان گفت که دانشکده طب نیز در سطح بین المللی چندان دست کمی از دیگر دانشکده های طب .ندارد ولی فوراً باید بیفزایم که این رجحان خود را مدیون نسبت بسیار بالای مرگ و میر در این ولایت است(آل احمد، همان، ص ۱۸۲ ).
گویا آل احمد که نه دانشگاه رفته بود و چنانکه از این عبارتها میتوان دریافت نه میدانست که دانشگاه چیست پیشرفت علمی دانشکده پزشکی را از رونق غسالخانه قیاس میگرفت که شمار مردگان دلیل بر آن باشد این نظریه بدیع در توضیح سطح علمی یک دانشکده که تصور نمیکنم به مخیله هیچ گسسته خرد دیگری خطور کرده باشد از مهمترین دستاوردهای نظریه غربزدگی است. یکی از پی آمدهای این نوع منفی بافی درباره دانشگاه پناه بردن به افیون تعهد برای تصفیه حساب با تخصص بود که نتیجه ای جز هبوط در تفنّن نمیتوانست داشته باشد این که آل احمد نمی دانست که در دانشکدۀ حقوق تبلیغ دینی نمیکنند و هیچ ملتی نمی تواند دربارۀ میراث گذشته خود تحقیق نکند دلیل این است که او دانشگاه نرفته بود اما این که نظریه پرداز غربزدگی در پایان رساله خود گمان کند که فیلم مُهر هفتم اینگمار برگمن، رمان طاعون آلبر کامو و ... ابزارهای شکستن طلسم غربزدگی هستند مبین این است که او یا تا این حد نادان بود یا مغرض!
دانشگاه زمانی تأسیس شد که سده ها پیش از آن نهادهای «تولید علم تعطیل شده بودند این خود داستانی طولانی دارد که چگونه در کشورهایی مانند ایران علم به قهقرا رفت و تعطیل شد غوغاییان که هر واقعه ای را با توطئه بیگانگان و دست نشانده های داخلی آنان توضیح می دهند دریافت درستی از نسبت علّت و معلول پیدا نکرده اند و البته ایدئولوژی آنان نیز مانعی بزرگ در برابر فهم درست این معضل است در این بخش از جهان پیش از آنکه قدرتهای بیگانه سلطه خود را اعمال کنند علم تعطیل شده بود؛ به خلاف آن چه کسانی مانند ادوارد سعید که تاریخ جهان اسلام را بسیار اندک میدانست اما سنگ آن را بسیار بر سینه می زد، گفته اند سلطه خارجی علت تعطیل علم نبود، بلکه معلول آن بود. شرقشناسی زمانی به تنها افق فهمیدن شرق تبدیل شد که شرق، علمی تولید نمیکرد و خود را نیز نمی فهمید.
جواد طباطبایی، تأملی در ترجمه متن های اندیشه سیاسی جدید، مورد شهریار ماکیاوللی، انتشارات مینوی خرد.
@JavadTaba 🌲
حقیقت موثّر
از درسگفتارهای ماکیاوللی و هگل
✍جواد طباطبایی
حقیقت/ واقعیّت موثّر یعنی فهم رابطه نیروها نه خیال اندیشی درباره واقعیّتها. واقعیّت موثّر در مناسبات قدرت فاصله زیادی با خیالپردازی ما بر مبنای آن واقعیّت ها دارد. پس #ماکیاوللی علم سیاست را در میدانی تأسیس می کند که خیال اندیشی راهی به آن ندارد.
او میگوید این کتاب (شهریار) ناظر بر تحلیل این مناسبات قدرت و توضیح این منطق است. پس خیال، حقیقتِ مناسبات قدرت نیست. ما در حوزه سیاست، تحلیل اثر می کنیم نه تحلیل خیال. سیاست در عصر جدید، تدبیر وضعیّت استثنایی است. بنابراین سیاست، تدبیر در باب حقیقت موثّر است نه خیالی که ما در باب حقیقت داریم پس سیاست تأمل نظری و دیدن مناسبات قدرت است و مشاهده رابطه نیروهایی که دائماً تغییر پیدا میکند.
از نظر #هگل نیز واقعیت موثّر چنین است. «دولت» در تحوّل تاریخیِ خود، واقعیّت موثر در عالم خارج پیدا میکند. چیزی است که «میماند». همه چیز ماندگار نیست، [همانطور که] هر اتفاقی که میافتد ماندنی نیست و هر چیزی هم که هست برای ماندن نیست. [در طول تاریخ] بی نهایت دولتها آمده اند و رفته اند، اما برخی از این دولت ها به طور تاریخی مهم بوده اند.
چرا هگل از #کوروش آغاز میکند؟ سپس از یونان به رُم منتقل میشود؟ در این فاصله بدیهی است که دولت های زیادی بوده اند. اما از نظر هگل به لحاظ تحوّل روح و تکامل تاریخی هیچ اهمیّتی نداشتند. اما برخی از دولت ها می مانند و واقعیت موثرشان در این است که اثر تاریخی دارند. هگل میگوید من در مورد این دولت و آن دولت، حرف نمی زنم،بلکه من در مورد « #دولت» یعنی «ایده دولت» حرف می زنم. ایده دولت عبارت است از وحدت و کثرت، یعنی جایی که وحدت و کثرت در یک جایی به وحدت میرسند. یعنی دولت محل پیکار نیست بلکه حل منازعات پائینتر از خود است که در جامعه مدنی وجود دارد. و بعضی از دولت ها تجسم این تعریف اند یعنی مصداق و مفهوم یکی شده اند.
👇👇
/channel/JavadTaba/54
@JavadTaba 🌲
نقد مارکس بر قانون ممیزی مطبوعات پروس
از درسگفتارهای مارکس
قانون ممیزی بیش از انکه ناظر بر اعمال باشد ناظر بر افکار است. در حالیکه ممیزی جلو عمل را نمیگیرد بلکه جلوی فکر را میگیرد چون هیچ قانونی نگفته که اندیشه مغایر قانون است.
قانون برای صیانت از حقوق شهروندان است. وقتی شما برای افکار قانون وضع میکنید معنایش این است که شما دولت یک حزب خاصی هستید و قانون می گذارید برای یک حزبی و به ضرر یک حزب دیگر.
پس شما دولت شهروندان نیستید بلکه دولت حزب هستید زیرا برای حزب خود قانون میگذارید تا عمل حزب دیگری را محدود کنید. قانون برای فکر، قانون به نفع یک حزب و به ضرر دیگری است.
هر قانونی که به نفع گروهی باشد برابری شهروندان در مقابل قانون را از بین می برد زیرا به یک حزب امتیازاتی میدهد که به حزب دیگر نداده. در حالیکه اصل بر برابری افراد مقابل قانون است. چنین قانونی به جای اینکه شهروندان را متحد کند، موجب انشعاب در بین آنها میشود و هر قانون که موجب انشعاب شود قانونی ارتجاعی است. زیرا چنین قانونهایی، قانون نیستند بلکه امتیاز هستند. ولی کار دولت و قانون این است که شهروندان جامعه مدنی را که در انجا متشتت اند و دنبال منافع خودشان هستند، در یک ساحت دیگری متحد کند.(همانطور که هگل گفته بود) جامعه مدنی است که در آن اتحادیه های صنفی و اصناف مختلف وجود دارد و آنجا مرکز مبارزه پیکار طبقانی است اما هیچ دولتی نمی تواند به پیکار دامن بزند زیرا دولت جایی است که «متحد» میکند و سعی دارد تنش های پایین تر از خودش را بگیرد و مردم را متحد کند و در نهایت اتحاد ملی را ایجاد کند و کار دولت اشراف بر این وحدت ملی است. اما دولتی که برای فرد قانون نمیگذارد بلکه برای حزب قانون می گذارد، این دولت انشعاب ایجاد میکند. چون قانون ناظر بر حقوق افراد است و نه امتیاز. اما چنین قانونی (قانون ممیزی مطبوعات پروس) امتیاز به انها میدهد. ولی در اصل قانون امتیاز نمیدهد بلکه حق و تکلیف را روشن میکند و انفاقا حکومت قانون امده تا جلوی امتیاز اسراف، زورگویان و... را در عصر پیشاقانون بگیرد. قانون حقوق را مشخص میکند و آن را اعمال میکند بنابراین امتیازها را لغو میکند.
حقوق فرد قوی و فرد ضعیف در برابر قاضی باید یکسان باشد در اینجا قانون امتیاز قوی یا ثروتمند بودن را از فرد میگیرد. مارکس میگوید قانون شما همه این اشکالات را در خود دارد.
همانطور که می بینید، معنی نقادی همین است. مارکس یک قانون جزیی و خاص را می گیرد اما نشان میدهد که ما وقتی نقد میکنیم، از انجاست که در واقع همه اموری را که در یک جامعه جاری است در یک قانون خاص نمایان میشود. پس مارکس از یک جای کوچک شروع میکند و به تدریج نشان میدهد که اساس سلطنت آلمان ۱۸۴۲ ایراد دارد.
/channel/JavadTaba/80?single
فارابی و کانت در ایران امروز
@JavadTaba 🌲
نوشتن زیر نور فردوسی و حافظ:
🌲آیینه ای برابر آیینه ات میگذارم، تا از «تو» ابدیتی بسازم🌲
طراح: عسل رستگار مقدم
به سفارش: کانال سرو ایرانشهر
@JavadTaba 🌲
چگونه درسگفتارهای طباطبایی را بشنویم؟
نظرسنجی یکماه گذشته کانال بایگانی طباطبایی ( اینجا) نشان میدهد که ۵٠ درصد مخاطبین هنوز درسگفتارها را گوش نکرده اند و ۵٠ درصد بقیه نیز اغلب ماکیاوللی را گوش داده اند.
باید گفت، گوش دادن به این درسگفتارها مکمل خواندن کتابها و مقالات است. شما می توانید آنها را هنگام رانندگی، مترو و... گوش کنید ولی این گوش فرا دادنها باید تکرار شود. یعنی پس از پایان یک دوره، قسمت های آن یکبار دیگر باید شنیده شود.
نکته دوم اینکه، هیچ درسگفتاری بر دیگری برتری ندارد، اما درسگفتارها باید به ترتیب زمانی شنیده، یعنی از ماکیاوللی آغاز و به روسو و کانت و هگل (ایده آلیسم آلمانی) و سپس مارکس و در نهایت ابن خلدون ختم شود.
طباطبایی در هر یک از این درسگفتارها نکته های مهمی را مطرح کرده و نباید از آنها چشم پوشید. کسانیکه وقت کافی برای خواندن کتابهای طباطبایی ندارند و یا رشته تخصصی شان ایجاب نمیکند که این آثار سنگین را بخوانند، میتوانند با شنیدن این پادکست ها، به صورت اجمالی با آرا و دیدگاههای او آشنا شوند.
نظرسنجی👇
/channel/JavadTaba/193
آدرس بایگانی👇
@JavadTaba 🌲
آخرین جملات کتاب زوال اندیشه سیاسی در ایران
مقدمات تأسیس فلسفه سیاسی نوزایش ایرانزمین، با نقادی سنت و طرح پرسش های بنیادین دوران جدید و تدوین مقولات و مفاهیم آن، فراهم خواهد آمد و در این راه درک درست تجربه تاریخی ایرانزمین از یک سو و تجربه بسیار اساسی نوزایش در مغرب زمین از سوی دیگر میتواند شرط لازم اما به ضرورت نه کافی باشد به نظر ما آنچه در صد ساله اخیر در قلمرو عمل و اندیشه به انجام رسیده در خلاف جهت راهی بوده است که میبایستی پیموده میشد. اگر ادامه این راه در خلاف جهت راه مطلوب به گونه ای که تاکنون پیموده ایم طی شود، اگر وضعیت زوال و انحطاط به جد گرفته نشود، اگر تأسیس و تدوین فلسفهٔ سیاسی نویی با توجه به الزامات دوران جدید و سرشت آن به اساسی ترین دلمشغولی ما تبدیل نگردد و خلاصه اینکه اگر نوزایش ایران را در کانون بنیادی ترین اندیشه ها قرار ندهیم، بیم آن می رود که ایرانزمین واپسین فرصتها را برای تجدید عظمت خود از دست بدهد و به عنوان سرزمینی زنده و زاینده برای همیشه از گردونه تاریخ جهانی خارج شود.
@JavadTaba 🌲
اشارات نابهنگام در تاریخ نویسی ایرانی
تاریخ نویسی جدید ایرانی در بهترین حالت آن، تقلیدی از شیوه های شرق شناسی و ایران شناسی و اسلوب تاریخ نویسی غربی است و آنچه از سدهای پیش، تاریخ نویسان ایرانی دربارهٔ تاریخ و تاریخ اندیشه در ایران نوشته اند، نوعی گرته برداری از نوشته های اروپایی است.
تاریخ نگاری کهن ایرانی به دنبال انحطاط تاریخی و زوال اندیشه در ایران، نتوانست به تاریخ نویسی جدید تحول پیدا کند و تکوین نیافتن آگاهی تاریخی جدید موجب شد که اندیشهٔ تاریخی جدید تدوین نشود و از این رو بسیاری از مفاهیم و مقولاتی که برای تبیین تاریخ ایران به کار گرفته میشود، ناچار یکسره وام گرفته از تاریخ نویسی جدید غربی است.
وانگهی، فقدان اندیشهٔ تاریخی موجب شده است که بررسی نقادانه کاربرد دستگاه مفاهیم و مقولاتی که بر پایهٔ مواد تاریخ اروپایی تدوین شده امکان پذیر نباشد. نویسندگان تاریخ و تاریخ اندیشه در ایران در نوشته های خود، به تقلید از تاریخ نویسان و ایران شناسان اروپایی مقولات و مفاهیم اروپایی را در مورد مواد تاریخ ایران به کار برده اند و تاکنون این پرسش مطرح نشده است که آیا میتوان آن مواد را به محک این مفاهیم زد و آن مواد را با ضابطه های این مفاهیم تحلیل کرد؟ تردیدی نیست که این شیوه بررسی تاریخ و تاریخ و اندیشه در ایران را نخست ایران شناسان و تاریخ نویسان اروپایی رواج دادند از آن پس برخی از شاگردان ایرانی ،آنان به تقلید این شیوه را دنبال کردند.
این شیوه تبیین تاریخ ایران در نوشته های تاریخ نویسان اروپایی توجیهی می توانست داشته باشد آنان کوشش میکردند تاریخ و تاریخ اندیشه در ایران را در درون مجموعهٔ دانش غربی بفهمند و بدین سان تبیین مواد تاریخ ایران به جزئی از منظومۀ دانش غربی تبدیل میشد و معنایی پیدا می کرد.
بی اعتنایی نویسندگان غربی به این پرسش را نمیتوان از ایرادهای عمدهٔ ایران شناسی یا اسلام شناسی به شمار آورد؛ چنانکه اشاره شد، اصل در ایران شناسی و اسلام شناسی غربی شناخت ایران و اسلام است و این امر برای غربیان جز در درون مقولات و مفاهیم اندیشۀ غربی امکان پذیر نمیشود اما ایرانی نمیتواند در مواد تاریخ و تاریخ اندیشۀ خود از پشت شیشه کبود ایران شناسی نظر کند و «هویت» خود را از مجرای آگاهی انسان غربی دریابد.
اینکه امروز به هر حال چنانکه در جای دیگری گفته ایم تنها میتوانیم از پشت این شیشهٔ کبود در آگاهی گذشته خود نظر کنیم و چنانکه «احمد فردید» به مناسبت دیگری و از دیدگاه متفاوتی میگفت «صدر تاریخ خود را ذیل تاریخ غربی» بدانیم، قولی است که ناچار نمیتوان درباره آن تردید کرد اما اینکه باید به این وضع تن در داد، سخن دیگری است.
بحران کنونی در وجدان ایرانی و آگاه تاریخی که ریشه در این بحران دارد، ناچار نمی تواند به تردیدهایی در این باره دامن نزند.
جواد طباطبایی، مکتب تبریز و مقدمات تجددخواهی، چاپ دوم ۱۳۸۶، انتشارات ستوده، تبریز
@JavadTaba 🌲
ضرورت تدوین نظریه بقای ایران
✍جواد طباطبایی
در بیان چیستی و ماهیت ایران، من همیشه روی این مساله تاکید داشتم که ایران یک مفهوم است. مفهومی که آبستن مفاهیم دیگر است. بنابراین ایران یک نام خاص صرفا جغرافیایی نیست و در طی تاریخ مفاهیمی وارد آن شده است.
هنگامی که از عبار « ما ایرانی ها» صحبت به میان آید یعنی «ملت ایران» پس ملت هم-مفهوم ایران است. همانطور که دولت ایران هم جزئی از خود مفهوم ایران بود.
هنگامیکه ابن مقفع در 120 هجری کتاب نامه تنسر را از پهلوی ترجمه می کند در آغازش از «ایرانشهر» صحبت میکند. یعنی من دارم در مورد یک واقعیتی صحبت می کنم که از جهان باستان پایه گذاری شده و وقتی من می گویم ایرانشهر یعنی ملت ایران یعنی سرزمین ایران یعنی دولت ایران.
«ایران» به بیان کارل اشمیت در رساله الهیات سیاسی، یک کلمه Pregnant است، یعنی آبستن مفاهیم بسیار دیگری است. مضمون «ملت» و «وحدت ملی» داخل مفهوم ایران بود، بنابراین ما همانند اروپاییها به مفاهیم جدید برای ملتسازی نیازی نداشتیم.
موضوع تنوع در ایران، مساله گستردگی جغرافیایی آن و قبض و بسط جغرافیا و بسیاری دیگر از مسائل همگی نیازمند دقت نظر و نظریه است. ما نیازمند یک نظریه بقای کشور ایران هستیم. زیرا تا زمانیکه این مسایل را به صورت تئوریک نفهمیم تداوم بقایمان به مخاطره می افتد. این در حالی است که تئوریهای معارض اندیشه بقای سرزمینی ما ، همانطور که از نامش پیدا است «نظریه» هستند و یا خود را به نظریه تبدیل کرده اند. نظریه سازی از سرمایه ای که موجب بقای ما شده در جهانی که نظریه های پست مدرن و... وجود دارند بسیار ضروری است زیرا تا وقتی که از «سرمایه» به «نظریه» تبدیل نشود، بنیان های معنوی بقای کشور تهدید خواهند شد و اگر به این مرحله برسیم در آن صورت تهدید بنیانهای مادی خیلی آسان خواهد بود.
من سعی کرده ام در برخی از آثارم بنیان های این نظریه را تدوین کنم و اصولی برای آن تنظیم کنم تا مقدمه ای بر اندیشیدن درون ایرانشهر به شمار بیاید.
منبع: گفتگوی گروهی از پژوهشگران با جواد طباطبایی در تهران، خیابان فاطمی، مرکز مطالعات و آموزش، ۱۳۹۵
@JavadTaba 🌲
بحران انسداد اندیشه و گسست از سنت
دو نظام تولید علم در ایران و نقش دارالسلطنه تبریز در گسست از سنت
🎙جواد طباطبایی
@JavadTaba 🌲
پاورقی طباطبایی درباره معادلات جدید منطقه ای که در سال ۱۳۹۹ تنظیم شده بود
پدیدار شدن عربستان به عنوان قدرتی منطقه ای در بی خبری سیاست گذاران ایران در دو دهه اخیر یکی از مهمترین خطرهایی است که ایران را تهدید میکند و باید آن را جدّی گرفت.
اگر ایران نتواند با تکیه بر کشورهای وارث تمدن ایرانی اتحادیه ای از این کشورها فراهم آورد و اگر عربستان بتواند با تکیه بر روایتی از اسلام وهابی وحدتی میان کشورهای این منطقه ایجاد کند خاور میانه آسیای میانه و قفقاز و ماورای آن را دستخوش تنشهای عمده ای خواهد کرد. من بعید میدانم که ایران در دراز مدت بتواند با کشورهایی که خود را عربی اسلامی تعریف میکنند به تفاهم مهم و پایداری برسد. نقش منطقه ای ایران به طور تاریخی چنین نبوده و احتمال دارد در آینده نیز نتواند ائتلافهای پایداری ایجاد کند. اگر ائتلاف عربی-ترکی در صورت نوعثمانی آن قدرت بگیرد یکی از پی آمدهای آن میتواند تبدیل شدن ایران به مستمعرهٔ اقتصادی چین و کشور تحت الحمایه سیاسی روسیه باشد.
اگر اینها و نکته های بسیار دیگری و در وضع کنونی مورد توجه نگیرد روند انحطاط ایران به کمال خواهد رسید و قهقرایی بی سابقه بر این کشور حاکم خواهد شد. تا زمانی که استراتژی همچون تاکتیک هایی برای حفظ قدرت در صورت «راهبرد» فهمیده شود احتمال دارد نتوان جلوی این روند را گرفت. ایران نیازمند تدوین استراتژی بلند مدتی است تا بتواند آرایش کنونی نیروهای منطقه ای را به نفع منافع ملی تاریخی خود بر هم بزند.
منبع: ملت، دولت و حکومت قانون
@JavadTaba 🌲
دولت ارگانیک - دولت مکانیک
توضیح:
متن زیر خلاصهای از چند گفتار متفاوت دکتر طباطبایی در خصوص مفهوم دولت اُرگانیک و تفاوت آن با دولت مکانیک است که در درسهای فلسفه حق هگل و مارکس اشارههایی به آن شده است. برخی از جملات این خلاصه، برای درک بهتر مطلب، اضافه شده است تا برای خواننده قابل فهم باشد، زیرا مباحث موجود در خصوص دولت ارگانیک پراکنده بود و ارائه مطالب پراکنده به صورت خام، برای بسیاری از خوانندهها قابل درک نیست.
رویکرد اُرگانیک یا پیکروار، دولت را همچون ساختاری زنده میانگارد که در آن، سیاستگذار باید جامعه و کشور را با این پیشفرض در نظر گیرد که دولت نه موجودی مکانیکی، بلکه ارگانیسمی است که آسیب به یک جزء آن، کل پیکره را متأثر میسازد. اصلاحِ مشکلات کشور و جامعه نیز باید به همین نسبت از درون صورت بگیرد، همانند بدن انسان که پس هر جراحتی، یاختههای او فوراً شروع به ترمیم خود میکنند.
در این منظر، اصلاح دولت و جامعه از طریق فرامین از بالا به پایین، صدور بخشنامه، یا تلاش برای خلق «انسان تراز نوین» یا «انسان شورویایی» امکانپذیر نیست. تجارب پیشین در روسیه کمونیستی، چین و آلبانی، ناکارآمدی این رویکردها را به اثبات رسانده است. بنابراین، ارائه «الگوی مصرف» یا الگوی انسان تراز، راه به جایی نمیبرد و اصلاح جامعه باید از درون صورت پذیرد. مفهوم مهندسی اجتماعی نیز برخاسته از همین نگاه مکانیکی به دولت است. باید پذیرفت که جامعه را نمیتوان مهندسی کرد، زیرا مهندسی مربوط به ماشین و مکانیک است اما جامعه یک ماشین نیست، ارگانیسم زنده است.
#هگل در تبیین جامعه سرمایهداری، با فاصله گرفتن از موضع لیبرالی، دریافته بود که بحرانهای جامعه سرمایهداری نه از طریق مکانیکی و نه از طریق دولت قابل حل نیست. از این رو، او به این نتیجه رسیده بود که رفع تنشها از طریق میانجیها امکانپذیر خواهد بود و باید با ایجاد یک نظام ارگانیک، در جهت رفع این بحرانها کوشید.
#مارکس در کتاب «نقد فلسفه حق هگل» به این نکته اشاره میکند که در نظر گرفتن قوای دولتی نه به عنوان امری مکانیکی، بلکه به مثابه تمایزی زنده و عقلانی، پیشرفتی بزرگ است. هرچند مارکس بعدها از این قضاوت عدول کرد و به مفهوم دولت مکانیکی بازگشت و شوروی نیز در نهایت همین مسیر را رفت.
لیبرالها ابتدا دولت را مکانیکی میپنداشتند، اما بعدها به سمت مفهوم دولت ارگانیک حرکت کردند. «هایک» در قرن بیستم به این نتیجه رسید که نمیتوان در جامعه دخالت کرد و هرچه بیشتر الگوی مصرف ارائه شود، موفقیت کمتری حاصل میشود. رویکرد مکانیکی به جامعه منجر به سیاستهایی چون مهندسی اجتماعی و ارائه الگوی مصرف میشود که نتیجهای جز افزایش مصرف نداشته است. سندنویسی افراطی برای حل بحرانها، بدون توجه به مکانیسمهای اجتماعی، از جمله میانجیهایی چون سندیکاها، احزاب و اصناف - که هر یک در سطحی، امری عام را دنبال میکنند - ناشی از غلبه نگاه مکانیکی به دولت است.
در نهایت، دولت واقعی یا منظم، دولتی است که تمام نهادهای آن در هماهنگی با یکدیگر عمل میکنند، در حالی که دولت مکانیکی، دولتی است که هر یک از اعضای آن اهداف خود را مستقل از دیگر نهادها پیگیری میکنند.
به طور خلاصه دولت / جامعه ساختاری «پیکروار» است که اجزای آن به همدیگر مرتبط هستند و در سایه این تلقی از دولت باید آن را کلیتی واحد تلقی کرد.
@JavadTaba 🌲
بازنشر زوال اندیشهٔ سیاسی در ایران
دکتر جواد طباطبایی
چاپ چهارم: تیرماه ۱۴۰۳
زمانی که صدرالدین شیرازی قدم در راه تجدید اندیشهٔ فلسفی گذاشت، دیری بود تا بحران تمدن ایرانی به اوج رسیده و دورهٔ زوال اندیشهٔ فلسفی آغاز شده بود. صدرالدین شیرازی، میراثدار وضعی بود که با جمع میان شریعت و تصوف ایجاد شده بود. با تبدیل تصوف به یگانه شیوهٔ «اندیشیدن» رخنهای در ارکان خردگرایی ایرانی افتاد و تصوف به نظام گفتاری فهم شریعت تبدیل شد. آنچه از میراث اندیشهٔ عقلایی یونانی و خردگرایی ایرانشهری به نخستین سدههای دورهٔ اسلامی انتقال یافته بود، پس از سدهٔ پنجم، و بویژه به دنبال ضربهای که امام محمد غزالی بر پیکر آن وارد کرد، دچار انحطاط شد. از پاسخ ابن رشد آندلسی که بگذریم - که در قلمرو ایران فرهنگی بازتابی نداشت و حتی نام او در میان فیلسوفان ایرانی شناخته نشده بود - هیچ یک از فیلسوفان دورهٔ اسلامی نتوانستند پاسخی در خور به چالش امام محمد غزالی بدهند و جالب اینکه اثر ابن رشد در سرزمینهای شرقی اسلام ناشناخته ماند. در ایران خردستیزی و فلسفهستیزی شرعی غزالی را بویژه شاعران عارفمشربی مانند جلالالدین رومی در صورتهای دیگر پی گرفتند و همین امر تأثیری بسیار ژرف در خردستیزی ایرانیان نهاد و اگرچه اهل فلسفهای مانند میرداماد به دفاع از فلسفه و خردگرایی برخاستند،اما دفاع آنان بیشتر از آنکه اندیشهٔ عقلی باشد، در ادامهٔ آن جریانی از اندیشه بود که به دنبال جمع میان شریعت و تصوف تدوین شد.
برآمدن صدرالدین شیرازی به عنوان واپسین نمایندهٔ مهم اندیشهٔ فلسفی در ایران، از سویی با تبدیل شدن تصوف به یگانه شیوهٔ اندیشیدن همزمان بود، اما، از سوی دیگر، نخستین سدهٔ فرمانروایی صفویان، پیش از آنکه شریعتمداری مجلسیمآب نیمهٔ دوم صفویان عرصه را بر همهٔ وجوه تعقل تنگ کند، دورهای از التفات به سنت فلسفی به شمار میآمد. با پایان نخستین سدهٔ فرمانروایی صفویان، ایرانزمین در آستانهٔ راهی قرار گرفته بود که میتوانست به انحطاط یا تجدید حیات تمدن و فرهنگ آن بینجامد. تجدید حیات فرهنگ و تمدن ایرانزمین نیازمند دگرگونیهای ژرف در بنیادهای آن بود و فیلسوف این دوره میبایست با درکی نو از دوران جدیدی که در مغربزمین آغاز شده بود، و بیشتر از آن، با توجه به وضع زوال اندیشه و انحطاط تاریخی مزمن ایرانزمین، طرح نویی از اندیشهٔ عقلانی درمیافکند.
صدرالدین شیرازی فیلسوف چنین دورهٔ پرمخاطرهای بود، اما نه او را توان پاسخ به چالش دوران جدید بود و نه میراث فکری و فرهنگی دورهٔ اسلامی میتوانست شالودهای استوار برای تدوین چنین منظومهای فلسفی فراهم کند. صدرالدین شیرازی، به عنوان واپسین نمایندهٔ اندیشهٔ خردگرای دورهٔ اسلامی، در برابر وضعی پرتعارض و دوگانه قرار داشت.
انتشارات مینوی خرد
@JavadTaba 🌲
🎙 سخنرانی جواد طباطبایی - فیلسوفِ سیاسی ایران - پیرامونِ پیدایشِ مفهوم «مشروطه» در ایران
ایراد شده در مرکز مطالعاتِ ایرانی ساموئل جردن کالیفرنیا در اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ خورشیدی
@JavadTaba 🌲
مقدمات مشروطه خواهی در دربار عباس میرزا چگونه پدید آمد؟
ایرانیان چگونه بیرون از سنت سوال کردند؟
بخش نخست درسگفتارهای ماکیاولی، دکتر طباطبایی، ۱۳۸۸
#نکته
#سنت
#تجدد
@JavadTaba 🌲
داستان پیگیری محمدرضا عارف در خصوص اخراج دکتر جواد طباطبایی از دانشگاه تهران و ذکر خاطره ای از دیدار آنها
@JavadTaba 🌲
انتشار ترجمه انگلیسی ابن خلدون و گفتار در شرایط امتناع علوم اجتماعی از سوی انتشارات پولیتی
این کتاب با یک نقد مثبت از سوی کاترین مالابو استاد دانشگاه کینگستون منتشر شده. او این اثر را شاهکار طباطبایی نامیده است.
کتاب توسط Philip Grant به انگلیسی برگردانیده شده است.
https://www.amazon.com/Ibn-Khaldun-Social-Sciences-Im-possibility/dp/1509551360
@JavadTaba 🌲
نظام علم و دانشگاه در ایران
نسبت دانشگاه ایران با نیازهای ما چیست؟ نسبت دانشگاههای جهان با ملت ها چگونه است؟
@JavadTaba 🌲
برای تبیین قانونمندی های تاریخ ایران نمیتوان از نظریه های جهانشمول بعنوان مثال از نوع نظریهٔ تاریخ مارکسیسم و فرآورده های فرعی آن بهره گرفت که نظریه پردازان تاریخ از پیش تدوین کرده باشند تا بتوان مواد تاریخ ایران را با آن توضیح داد.
کوشش برای توضیح قانونمندی های تاریخ ایران و تدوین نظریه ای برای آن امری جدید در پژوهشهای ایرانی است...
تاریخ نویسان، ناحیه های متنوعی را از اندیشیدن ایرانی توضیح داده اند که این تاریخ و اندیشیدن ایران،نیاز به نظریه ای دارد چنانکه تاریخ نویس هنر اسلامی «الگ گرابار» بدرستی توضیح داده که تاریخ هنر ایران نیازمند نظریه ای متفاوت از هنر اسلامی است و آن را نمیتوان با مفاهیم و مقولات تاریخ نویسی هنر اسلامی توضیح داد او مینویسد که ایران در فرهنگ و هنر اسلامی چنان جایگاه بلندی پیدا کرد که کمابیش نیاز به فرضیه ای داریم تا بدانیم که در نخستین سده های دورۀ اسلامی چه اتفاقی افتاده است. گمان میکنم این گفته را میتوان کمابیش به همۀ ناحیه های اندیشیدن ایرانی تعمیم داد.
دولت، ملت، حکومت قانون
@JavadTaba🌲
جغرافیای پرتنش ایران و تاریخ اندیشه سیاسی
سخن عطاملک جوینی در اینکه ایران در معرض وزش باد بی نیازی خداوند بود، اشاره ای بس جدی است و نوشته پر اهمیت او نباید از سر بازیچه خوانده شود.
جوینی به درستی به این نکته اساسی پی برده بود که ایران در کانون تراکم همه تنشهای بخشی از جهان قرار دارد و سرزمینی است که ساکنان آن ناگزیر باید به رویارویی با چالشهایی برخیزند که مکان جغرافیایی این کشور به آنان تحمیل کرده است.
مراد ما از این مکان جغرافیایی البته جغرافیای ظاهری و صرف مکانی در عرض و طول جغرافیایی نیست بلکه آن تنشها و این چالشها پیوسته همچون گره هایی پیچیده بوده اند و در شرایط جغرافیایی ایران هیچ ظاهری وجود نداشته است که نمود باطنی بغرنج نباشد از این رو، تاریخ ایران را نمیتوان به عنوان صرف تاریخ ظاهر دگرگونی های سرزمینی نوشت.
تاریخ ایران زمین از بنیاد تاریخ اندیشۀ ایرانیان و به سخن دیگر، تاریخ پیوستگی های عمل و نظر است به این معنا که هیچ حادثه تاریخی وجود ندارد که با اندیشه گره نخورده و به واسطهٔ اندیشه تعیّنی جدید پیدا نکرده باشد. این عین هرگز تعیّنی ساده نیست و پیوسته پیچیده. است.
زیرا حلول هیولای اندیشه در ماده حادثه تاریخی آن را به چنان واقعه ای پیچیده تبدیل میکند که جز در قالب دستگاه مفاهیم بغرنج قابل تبیین نیست. اینکه در مواردی تحول تاریخی ایران را خلاف آمد عادت خواندیم و اینکه در بخشهایی گفته شد که به هر حال کاربرد دستگاه مفاهیم تاریخ اروپایی بی آنکه به محک مضمون و مواد تاریخ و تاریخ اندیشه در ایران زده شده باشد راه به جایی نخواهد برد نظر به این پیچیدگی های تاریخی ایران داشتیم و تردیدی نیست که این کوشش پیوندی با آن نوعی از تاریخ نویسی دارد که ابوالفضل بیهقی آن را «تاریخ پایه ای» نامیده است آنچه پایین تر می آید همچون دیباچه ای بر نظریه انحطاط ایران و کوششی است تا بر پایۀ آنچه تاکنون در جای جای این جلد درباره دگرگونی های تاریخی ایران زمین در دوره گذار گفته ایم با بررسی تنشهایی که ایران در کانون آنها قرار داشت به پاسخهایی که ایرانیان به چالشهای تاریخی و فرهنگ داده اند به برخی از علل و اسباب انحطاط اشاره کنیم.
منبع: دیباچه ای بر نظریه ایران، فصل آخر
@Javadtaba 🌲
بخشی دیده نشده از خاطرات جوانی جواد طباطبایی در تبریز،
مصاحبه با مهرنامه (1392)
من با عمویم عصرها به آن مغازه میرفتیم که کانون گرد آمدن برخی از بازرگانان تبریز بود و محفل بحث و گفتوگو درباره قیمت عمده فروشی شکر، برنج و... و البته بحث سیاسی و تبادل اطلاعات درباره وضع جهان. صورت و سیرت چند نفر از آنها به دلایلی هنوز پس از نزدیک به ۶۰ سال از نظرم محو نشده است. یکی از این افراد معتبر و مورد احترام این محله «سیدجواد ولوی» بود که بازرگانی بسیار متشخص و خوش لباس و خوش سخن و مطلع بود. در نظر کودکی مثل من، او به نوعی مظهر تجدد به شمار میآمد، یعنی این طور حس میکردم نه اینکه دقیقا بفهمم متجدد یعنی چه. او ترکی را چنان زیبا صحبت میکرد که انگار دوگل دارد فرانسوی صحبت میکند.
حاجی بازاری و بازرگانی سنتی بود، اما هرگز او را بیکراوات ندیدم. بعدها که بزرگتر شدم و به مدرسه رفتم متوجه شدم که چه مرد جالبی بوده است. از این حیث از او نام بردم که به یک مطلب دیگر اشاره کنم. او از یک خانواده ملّاک تبریزی بود و دو برادر دیگر داشت که یکی از آنها در همان طرف اعیان نشین که گفتم خانه داشت. یک برادر دیگرش روحانی محترمی بود. در واقع آیتاللهی بود که چند بار دیده بودم وقتی از خیابان رد میشود، همه به احترام او تمامقد میایستند و سلام میکنند. این شخص حاج سید مرتضی نام داشت و همانطور که گفتم از روحانیون بلندمرتبه تبریز بود که در نجف نزد آیتالله خویی و... تحصیل کرده بود. در اواسط دبیرستان که تا حدی مقدمات را یاد گرفته بودم از عمویم خواستم که مرا برای تحصیل فقه و اصول پیش او بفرستد. تصور نمیکردم در تبریز استاد خوب حکمت وجود داشته باشد. گفته بود بیاید ببینم میخواهد چه کند. اولین بار که رفتم، با حدود سی نفر درس تفسیر داشت. چند ملا و طلبه و نیز حدود ده نفر از اهل فضل تبریز. بعد از درس اندک صحبتی شد و رفت اندرون و گفت بر میگردد، چون درس دیگری دارد. اما گفت که فقه درس نمیدهد، ولی شاید بتواند به خاطر عمویم ارفاقی قائل شود. وقتی برگشت جمعیتی دیگر آمده بودند و با حیرت دیدم که همه منظومه حاجی را در دست دارند. گفتم حاج آقا منظورم از فقه همان فلسفه بود، من شاگرد فلسفهام. درس به اواخر امور عامه رسیده بود. از همان جا شروع کردم، بسیار مسلط بود، اما آنچه نظر مرا جلب میکرد عربی فصیح او بود که با لهجه حجاز صحبت میکرد. میدانید که آذری زبانها عربی را بسیار بد تلفظ میکنند، اما او ابیات عربی منظومه را بسیار زیبا میخواند و به ترکی توضیح میداد.
باری، گم شده خودم را به تصادف یافته بودم. البته پیشتر بسیار خوانده بودم، اما با نظمی که استاد دنبال میکرد، دانستههایم سامانی پیدا کردند و تازه فهمیدم که فلسفه خواندن یعنی چه؟ کم کم لطفی به من نشان داد و موجب پررویی من شد.
روزی گفتم حاج آقا قرار است برای ادامه تحصیل دانشگاه تهران بروم و خیلی علاقهمندم پیش از رفتنم منظومه را تمام کنم، اگر ممکن است یک درس هم از اول منظومه به من بدهید. موافقت کرد. صبحها یک درس را به تنهایی میگرفتم، بعد از ظهرها هم با گروه قبلی پای درس منظومه مینشستم. یکی دو بار وقتی در پایان درس دوم ملا یا طلبهای سوالی از او میپرسید، میگفت من خستهام و با اشاره به من که کمتر از هجده سال داشتم و با کت و شلوار و کراوات و غیره، گفت از این بپرسید! بعدا به من گفت که خیلی خوششان نیامده بوده که یک فکلی به آنها توضیح دهد. اما به خیر گذشت، ولی همین امر موجب پررویی مجدد من شد. دوباره گفتم حاج آقا چون باید به تهران بروم، اگر ممکن است یک درس از آخر منظومه نیز به من بدهید.
این بار از بخش نفس منظومه شروع کردیم. هفتهای شش روز و روزی سه درس، یک بار صبح و دو بار بعد از ظهر منظومه را پیش آیتالله میخواندم. در فاصله دو درس بعد از ظهر، ساعتی استراحت میکرد و در همان اثنا من به کلیسا میرفتم و پیش کشیش ارمنی زبان فرانسه میخواندم (با خنده) اینگونه کمی هم به آخرت میرسیدم، چون فلسفه آخرت آدم را بر باد میدهد!
متن کامل مصاحبه👇
/channel/JavadTaba/77
@JavadTaba 🌲
معرفی کتاب
علم و ایدئولوژی
لویی آلتوسر
انتشارات نیلوفر
کتابی مهم از آلتوسر که تناظر زیادی با بخش هایی از درسگفتارهای طباطبایی در کلاس های مارکس دارد و خواندن آن برای کسانیکه به بررسی در حوزه مارکس یا به طور کلی ایدئولوژی پژوهی علاقه مند هستند،احتمالا مفید خواهد بود.
برای سفارش انلاین کتاب کلیک کنید
@JavadTaba 🌲
حکایت سوزاندن مشروح مذاکرات قانون مدنی به روایت جوادطباطبایی به نقل از دکتر حسن افشار و محمد فاطمی
@JavadTaba 🌲
خطر دوگانه ای در داخل و در خارج منافع ایران را تهدید می کنند
یادداشتی کوتاه منتشر نشده از استاد طباطبایی
یادداشت زیر در سال ۱۳۹۶ حین گفتگویی از طریق ایمیل از طرف دکتر طباطبایی برای نگارنده ارسال شد. او در ایمیل چنین نوشته بود:
«دوست عزیز به سرعت این چند سطر را نوشتم. باید دوباره خوانده شود. احتمال دارد کلمه ای افتاده باشد».
دقیقا به خاطر ندارم که یادداشت زیر را پیرو چه گفتگویی ارسال کرده بود و قرار بود چه استفاده ای از آن صورت بگیرد، آیا یادداشت خصوصی بود و به دنبال گفتگوی تلفنی یا امری دیگر، نمیدانم. اما از آنجا شرایط مملکت هر روز در حال تغییر است و برخی هولناک ترین پیش بینی او گاهی جامه حقیقت می پوشد، انتشار آن را بی فایده ندیدم. متن یادداشت حاوی موضوع جدیدی نیست، در یادداشت های دیگر نیز درباره محورهای اصلی آن هشدار داده و به نظر میرسد همین ایده اولیه را در یک مقاله طولانی تر در سالهای آتی توسعه داد. با اینحال شاید انتشار آن بهتر از ماندنش در بایگانی انبوه ایمیلها باشد. زیرا ممکن است در سالهای آتی پژوهشگران دانشگاهی که به دنبال تحقیق پیرامون تحولات فکری و زاویه های مختلف طباطبایی هستند، از نکات این یاددداشت، استفاده هایی ببرند.
***
«ملاحظاتی که به صورت تزهایی دربارۀ ایران عرضه می شود، کوششی برای توضیح برخی ویژگی های ایران است که به لحاظ تاریخی به صورت ایرانشهر – ایران بزرگ فرهنگی، که مرزهای آن بسی گسترده تر از مرزهای سیاسی کنونی است – تحقق پیدا کرده است. اصطلاح ایرانشهر، که نزدیک به دو هزار سال سابقۀ استعمال دارد، به همین تحقق فرهنگ ایران از کهن ترین ایام تا زمان ما اشاره دارد و کوشش مخالفان ایران – در صورت های گوناگون –برای فروکاستن آن به «ملی گرایی ایرانی» رخنه ای موذیانه در صف همۀ ایرانیانی است که دغدغۀ کیان از عالی ترین مصالح ملی را دارند.
ایران کنونی، با مرزهای سیاسی آن، تنها بخشی از این واقعیت تاریخی است، وظیفۀ همه ایرانیان و همه مسئولان آن دفاع و حفاظت از این واقعیت سیاسی به هر قیمتی است، در حالیکه ایران بزرگ فرهنگی میراثی بزرگ تر واقعیت سیاسی کنونی است که وظیفۀ دفاع از آن بر عهده ایرانیان و نیز همه اقوامی است بهره ای از این میراث دارند. ایران سیاسی رهبری فرهنگی این میراث مشترک را بر عهده دارد و در مدیریت کلان نمی تواند مصالح ایران فرهنگی بزرگ را لحاظ نکند. آینده ایران سیاسی در گرو چنین فهمی از تاریخ ایران و میراث مشترکی است که ایرانیان ایجاد کرده اند. در شرایطی که ائتلاف ها در منطقه در حال تجدید آرایشی بی سابقه هستند تصمیم گیران ایرانی نمی توانند مانند گذشته و با مقولات منسوخ منافع ملی ایران را اداره و از آنها حفاظت کنند.
با سرعتی که تحولات در منطقه در حال انجام است باید چاره ای متفاوت اندیشید و تصور استرانژیکی متفاوت و جامع تری را تدوین کرد. بیم آن می رود که اگر به موقع نتوان مسائل مبرم را فهمید ضررهایی غیر قابل جبران بر مصالح کشور وارد شود. اینک باید دو وجه داخلی و خارجی سیاست گذاری های کلان را مورد توجه جدی قرار داد. تزهایی که من عرضه کرده ام با توجه به چنین درکی از تاریخ ایران و جایگاه آن در منطقه و جهان بوده است. وضع از زمان نوشته شدن این تزها بحرانی تر و وخیم تر شده است. این تزها به عنوان طرح بحث عرضه می شود. اگر عزمی جدی برای اصلاح امور و تغییر سیاست ها وجود داشته باشد باید چیزی مانند اتاق فکر فراهم آید تا بتوان تدبیرهای سنجیده ای اتخاذ کرد. خطر دوگانه ای در داخل و در خارج منافع ایران را تهدید می کنند، مسئولان باید بتوانند در دو سطح و از دو دیدگاه چاره ای برای بحران های داخلی و خارجی بیندیشند».
(پایان)
@JavadTaba 🌲
▫️سخنرانی استاد طباطبایی پیرامون فردوسی در آرامگاه توس
/channel/JavadTaba/58
پاورقی طباطبایی در خصوص نوزایش (رنسانس) دوباره ایران
یک نکته استراتژیکی مهم که در اینجا نمیتوان به آن پرداخت بحرانی است که کشورهای پیرامونی ایران در درون با آن دست به گریبان هستند و بخشی از آن را به ایران صادر میکنند.
حاملان درونی این بحران کشورهای پیرامونی، گروههایی از نیروهای گریز از مرکز در ایران هستند که در شرایط کنونی چالش مهمی است.
البته خود ایران نیز با بحرانهای متفاوتی در درون مواجه است که کوشش میکند بخشی از آن را صادر کند صدور این بحران به ضرورت اقتدار ملّی نیست بلکه فرار به جلو است که موضوع بحث من نیست.
این رویکرد در تضاد با وضع تاریخی دولت جان و روان و نیازمند بررسی دیگری است که این جستار جای آن نیست. اما همین قدر باید دانست که هیچ حکومتی در ایران نمیتواند در بی اعتنایی به الزامات دولت جان و روان استراتژی بلندمدتی برای کشور تدوین کند. نوزایش دوم ایران به عنوان قدرت نیز نیازمند تدوین منطقی برای چنین وضعی تاریخی است.
منبع: ملت، دولت و حکومت قانون
@JavadTaba 🌲