«هیچ سنگ نبشته ای را یارای برابری با چنین نام بلندی نیست». ✅بایگانی آثار جواد طباطبایی: یادداشت ها درسگفتارها نکته ها ملاحظات اخبار و وضع نشر کتابها معرفی آثار خاطرات یادنامه ها
تزهایی درباره ایران
همه ایرانیانی که از کهن ترین روزگاران تاکنون در بخشهایی از ایران زمین ساکن شده اند در گذر تاریخ به «ملت» در معنای دقیق و جدید آن تبدیل شده اند. تبدیل ایرانیان به یک «ملت» به لحاظ تاریخی بسیار زود ممکن شده است.
اگرچه واژهٔ ملت در تداول جدید آن در آغاز دوران جدید تکوین پیدا کرده و مضمون مفهوم آن نیز در دوران جدید تعین پیدا کرده است اما واقعیت آن در ایران به سده های پیش از دوران جدید تعلق دارد و در شرایط متفاوتی نیز پدیدار شدن واژه و تعیّن مضمون آن ممکن شده است.
به عنوان مثال در اروپا پدیدار شدن ملت جدید با فروپاشی امپراتوری مقدس رُمی ژرمنی که مبتنی بر سلطنت خلافتی نظام امت مسیحی بود، ممکن شد. در ایران که هرگز بخشی از دستگاه خلافت و نظام امت آن نبود، فروپاشی امت شرط تکوین ملت نبود بلکه مخالفت ایرانیان با چیرگی دستگاه خلافت و رویارویی آنان با منطق سیاسی خلافت موجب شد که واقعیت «ملت» پیش از جعل واژۀ آن تکوین پیدا کند این امر مُسلم تاریخی از شدت بداهت آن برای وجدان ایرانیان مورد توجه قرار نگرفته است اما با توجه به بحران کنونی و دگرگونیهای در رابطه ،نیروها و اینکه ایران زمین دورهٔ پر مخاطره ای را سپری میکند باید با توضیح تاریخی و فلسفی معنای آن را روشن کرد تا به برای تکوین هویت جدید در حال تکوین تبدیل شود.
منبع: کتاب ملاحظاتی درباره ایران
@JavadTaba 🌲
روش شناسی ابن خلدون، ماکیاوللی و مارکس
برخی از مفسران مقدمه ابن خلدون که فریفتۀ همسانی های ظاهری فقراتی از آن کتاب با برخی از نظرات نویسندگان جدید غربی بوده اند شباهتهای ظاهری میان سخنانی از ابن خلدون و ماکیاوللی هگل یا مارکس را برجسته کرده و به ارزیابی های شتابزده ای دست زده اند به عنوان مثال نویسندهٔ مراکشی عبدالله العَرَوی در فصلی از کتاب اسلام و تجدد با عنوان ابن خلدون و ماکیاوللی، برخی از مباحث مشترک میان آن دو را - مانند همسانی در سوانح زندگی حضور اندیشه ارسطویی، نظریهٔ دوری تحول اسلوب واقع گرای ابن خلدون و ماکیاوللی در دو کفه ترازوی سنجش نقادانه گذاشته و با اشاره ای به همسانی های سوانح احوال آن دو تأکید میکند که این شباهت ها ظاهری است، در حالی که همسانی اندیشه آن دو به اصول معرفتی آنان بر میگردد که در واقع اصول ارسطویی است.
پیش از توضیح برخی از وجوه نظریه معرفت شناسی علوم اجتماعی جدید، لازم است تا بر سبیل دیباچه ای بر آن بحث به این نکته اشاره کنیم که واقع گرایی ماکیاوللی نسبتی با آن نوع واقع گرایی که در مقدمه میتوان یافت ندارد واقع گرایی ماکیاوللی به گونه ای که در رسالهٔ شهریار و در کتاب گفتارهایی دربارۀ ده کتاب نخست تیتوس لیوییوس آمده و نیز با توجه به بسطی که پس از او در اندیشه سیاسی جدید از هابز اسپینوزا و روسو تا هگل و مارکس پیدا کرد از نوع ویژه ای است که با استقلال امر سیاسی و درک منطق آن پیوند دارد و از این حیث ماکیاوللی در رسالهٔ شهریار کوشیده است تا گسستی از منطق دوگانه مدينة فاضله و سیاستنامه نویسی ایجاد و امرسیاسی را در استقلال آن مطرح کند واقع گرایی ماکیاوللی را در تعارض آن با منطق آرمانگرای نظریه های کهن مدینه فاضله میتوان فهمید و نه در پیوند با واقع گرایی فلسفهٔ قدیم که به هر حال در سیاست سرشت و منطقی آرمانگرا دارد.
اینکه العروی اندیشه سیاسی ماکیاوللی را مبتنی بر اصول اندیشۀ ارسطویی دانسته اشتباهی است که خاستگاه آن آشنایی سطحی با اندیشه سیاسی ماکیاوللی است.
ماکیاوللی اعتقادی به ارسطو به طور خاص و فلسفهٔ یونانی به طور عام نداشت و اگر بخواهیم در اندیشۀ قدیم مبنایی برای اندیشۀ سیاسی او پیدا کنیم باید به سراغ تاریخ نویسان یونانی و رمی بویژه پلوبییوس و تیتوس لیوییوس برویم.
با این همه ماکیاوللی این منابع قدیم را با توجه به استقلال منطق امر سیاسی بازسازی کرده است. به عبارت دیگر این واقع گرایی در قلمرو سیاست بر آن نوعی از واقع گرایی فلسفی تکیه دارد که از طریق فیلسوفانی چون اسپینوزا به واقع گرایی سیاسی هگل خواهد رسید که بر شالوده ای ایده آلیستی استوار بود. وانگهی، واقع گرایی سیاسی ماکیاوللی و تأکید بر استقلال امر سیاسی چنانکه از پژوهشهای جدید بر می آید تأثیری اساسی بر اندیشه سیاسی از اسپینوزا و روسو تا #هگل و #مارکس داشت و همین تحول راهی را هموار کرد که با رخنه ای که در ارکان فلسفهٔ کلاسیک- یعنی فلسفه قدیم به عنوان مبنای -نظری و جامع همۀ دانش ها - افتاد به تأسیس و تدوین علوم مستقل و بویژه علوم اجتماعی جدید منجر میشد پیش از بحث درباره معرفت و روش شناسی علوم اجتماعی جدید در اینجا لازم است فقره پراهمیتی از مارکس در رساله معروف به مقدمهٔ ۱۸۵۷ را درباره روش شناسی علم نوبنیاد اقتصاد بیاوریم و توضیح دهیم که در واقع چگونه روش شناسی مارکس با منطق بازسازی شده هگل سازگاری دارد و از این حیث، هم چون زمینه های بسیار دیگر، مارکس وامدار تحولی است که ایده آلیسم آلمانی و بویژه هگل در فلسفه ایجاد کرده بودند تحولی که در نهایت راه به سوی اندیشۀ اجتماعی و علوم اجتماعی را هموار کرد.
پیش از ورود در بحث روش شناسی مارکس این نکته را باید توضیح دهیم که دیدگاه ما در این فصل با آنچه در نوشته های مارکسیستی رایج آمده تفاوتی اساسی دارد زیرا برحسب معمول اندیشهٔ مارکس را با توجه به ایدئولوژی مارکسیستی که به طور عمده پرداخته حزب بلشویک روسیه شوروی لنین و استالین بود فهمیده اند، در حالی که ما در این فصل به مارکس معرفت شناس توجه داریم و از این حیث برآنیم که باید این وجه از اندیشه او را در ادامۀ فلسفهٔ روشنگری و ایده آلیسم آلمانی. بویژه هگل مورد بررسی قرار داد.
وانگهی مارکس وامدار سنت نقادی مکتب کانت بود و از بسیاری جهات بحث در شرایط امکان را که با کانت در فلسفه به بحث روش و معرفت شناسی عمده ای تبدیل شده بود دنبال کرد از این حیث مارکس با اقتدای به هگل که منطق قدیم را به گونه ای بازسازی کرد که بتواند راه را برای علوم اجتماعی جدید هموار کند و کانت که بحث در شرایط امکان حصول معرفت را به عنوان پرسش بنیادین فلسفۀ جدید مطرح کرد، نقادی از مبانی سنت فلسفی را به گونه ای آغاز کرد که بتواند با محدود کردن دامنۀ فلسفه شرایط امکانِ بسط علوم اجتماعی جدید را فراهم کند.
منبع: کتاب ابن خلدون و علوم اجتماعی
درسگفتار ابن خلدون👇
/channel/JavadTaba/30?single
نقد طباطبایی بر رساله ناسیونالیسم و انقلاب از داوری اردکانی-بخش یک
من تصور پیچیده ای از واقعیت ایران دارم و کوشش میکنم با جستجوی در منابع تاریخی و تدوین نظریه ای برای آن پیچیدگی ها راهی به سوی فهمی متفاوت از ایران باز کنم برای این که بهانه ای به دست مدعیان که گمان نمیکنم هیچ گوشه ای از این کشور از شبح آنان خالی باشد نداده باشم که هر طرح پرسشی را ادعایی می فهمند و اخلاق می بافند. پیش از هر چیز باید بگویم آنچه من اینجا می آورم شهودی است که از دهه های پیش از پرسه زدنهای در تاریخ و تاریخ اندیشیدن در ایران پیدا کرده و در سالهای طولانی آن شهود نخستین را به محک مواد تاریخ و تاریخ اندیشه در اروپا نیز زده ام که از دورهٔ یونانی تاکنون همچون افقی گریزناپذیر در برابر ما وجود داشته است.
اگر اشاره من به خلاف آمد عادت بودن بسیاری از نمودهای تاریخ و تاریخ اندیشیدن وجهی داشته باشد و بتوان مواد لازم برای توضیح آن را فراهم آورد و نظریه ای برای آن تدوین کرد باید بتوان ایران را از میدان جاذبهٔ بیشتر پژوهشهایی که بیگانگان و ایرانیان از سدهای پیش دربارهٔ آن عرضه کرده اند رها کرد این امر به گونه ای که در دفتر جداگانه ای با عنوان ملاحظات دربارۀ دانشگاه گفته ام در صورتی ممکن میتوانست باشد که در علوم انسانی و اجتماعی، موضوع دانشگاه ایران ایرانشهر باشد، نه اینکه عمده ترین وظیفه دانشگاه از محدوده پخش فرآوردههای دانشگاه های غربی فراتر نرود. توزیعی که در دهه های اخیر به فرآورده های کم اهمیت دانشگاه امریکایی فروکاسته شده است.
چنانکه پیشتر نیز گفتم تاریخ نویسی جدید ایران با گرته برداری از تاریخ نویسی اروپایی آغاز شد و کمابیش ناسیونالیستی ماند. این موج نخست تاریخ نویسی جدید ایرانی که مهمترین کانون آن دانشگاه مادر و از آن پس نیز دانشگاههای برخی از شهرستانها بود، دستاورد مهمی نداشت و اگر از برخی از پژوهشهای استثنایی صرف نظر کنیم میتوان گفت هنوز تصوری از دانشگاهی که بتواند متولی همۀ پژوهشهای همه مباحث مربوط به تاریخ و تاریخ اندیشیدن ایرانی باشد پیدا نکرده ایم.
یکی از پیآمدهای وضع کنونی چنانکه از اشاره های گذشته به نوشته های برخی از روشنفکر دانشگاهیان میتوان دریافت پیکاری است که در قلمرو پژوهشهای ایرانی به اندیشیدن ایرانشهری تحمیل شده است.
اگر از دیدگاههای جهان وطنی یک سدهٔ اخیر صرف نظر کنیم که به طور عمده جریانهای چپ وابسته به قدرتهای بیگانه و هواداران آن بودند میتوان گفت که در همین دوره صاحبان دو نظر متعارض عمده اما به یکسان ایدئولوژیکی کوشش کرده اند روایتی کلان از تاریخ و تاریخ اندیشیدن ایران عرضه کنند در توضیح دیدگاه رضا داوری دیدیم که او به عنوان یکی از سخنگویان «دردِ دین» بر آن بود که ملت در تحقق تاریخی آن و نه به معنای مردم امری است که بالذات در مقابل دین قرار میگیرد نه اینکه در یکجا در مقابل دین باشد و در جای دیگر دیانت را تقویت کند.
البته هم او در ادامه مطلب و در جاهای دیگری به رغم اعتقاد به تقابل بالذات ديانت و ملیت افزوده است که در دوره هایی از تاریخ ایران ملّیت نه فقط در مقابل دین قرار نگرفته است بلکه در کنار دین هم بوده است توضیح بعدی او به سبب خلط در نظام مفاهیمی که در نوشته او وجود داشته و پیشتر به برخی از این خلط مباحث اشاره کرده ام موضوع بحث کنونی من نیست اما موضع درد «دین داوری همانا پاسخ سنگ انداز به کلوخ اندازان موج نخست روشنفکری امثال آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی است که مقدمات تدوین نظریه ای ناسیونالیستی از تاریخ و تاریخ اندیشیدن ایران را فراهم آوردند این پیکار میان دو گروهی که می توان آن دو را هواداران «درد دین» و «درد ملت» خواند دو سه دههای پیش از پیروزی جنبش مشروطه خواهی مردم ایران آغاز شد و با انقلاب اسلامی و حتی پس از آن ادامه پیدا کرد و چنین می نماید که تا زمانی که دریافت نوائینی از تاریخ و تاریخ اندیشیدن ایران به عنوان ایرانشهر نداشته باشیم این پیکار ادامه پیدا کند.
ادامه دارد...
منبع: کتاب ملت، دولت و حکومت قانون
@JavadTaba 🌲
به مناسبت روز سعدی
سخنرانی جواد طباطبایی در بنیاد سعدی،
بخشی از تاریخ ایران در ادبیات ایران توضیح داده شده است. با انحطاط تاریخ نویسی ایران پس از جهانگشای جوینی، بخش از آگاهی تاریخی ایران از تاریخ نگاری به ادبیات مننقل شد.
/channel/JavadTaba/57
در هر کشور دو چیز مهم است، قانونهای خوب و جنگ افزارهای خوب، ولی قانون های خوب بی جنگ افزارهای خوب هیچ ارزشی ندارند.
با اتفاقاتی که در یک ماه گذشته در نظام بین الملل رخ داد، دیدیم که «قانونهای خوب، بی جنگ افزارهای خوب هیچ ارزشی ندارند» و یک بار دیگر دیدم که کسی که پیش از همه توانست این وضع جهان مدرن را توضیح دهد، ماکیاوللی بود.
@Javadtaba 🌲
درسگفتار فلسفه حق هگل (ایده آلیسم آلمانی)
🎙جواد طباطبایی
یکی از مهم ترین و بهترین کلاسها از سلسله درسگفتارهای #هگل
محور اصلی در بخش اولش «حقوق» عمومی و فلسفه حقوق کیفری است.
در بخش دوم واکاوق فلسفه هگل به دقت دنبال شده است.
#اخلاق
#دولت
#حقوق
#فردیت
@Javadtaba 🌲
دیدگاه پایانی طباطبایی در نظریۀ علمی او در بابِ ایران
باب مناقشههای «فاضلانه» برای وارد شدن در چنین بحثی، باز خواهد بود. میتوان بینهایت بر معنای مواد و مصالحی که من در این «ساختمان نظری» وارد میکنم، مناقشه کرد.
چنین مناقشههایی تا زمانی که کسی نتواند نظریهای جانشین بر این «ساختمان نظری» من عرضه کند تنها میتواند نظریۀ من را تصحیح کند، اما نمیتواند چنان رخنهای در بنیان آن بیفکند که اساس نظریه را خدشهدار کند.
یک نظریه تا زمانی که نتوان نظریهای دیگر جانشین آن کرد، حتی به رغم اشکالاتی که میتوان بر آن گرفت، اعتبار خود را حفط میکند. وانگهی، هر مناقشهای بر مواد و مصالح به کار رفته در ساختمان نظریه، اگر نظریه از استواری لازم برخوردار باشد، میتواند بر دقت آن بیفزاید (در این اشاره اجمالی، من نظری بر پژوهشهای درباره ساختمان انقلابهای علمی دارم).
بنابراین در وضع کنونی پژوهشهای ایرانی، به ویژه در قلمرو اندیشه، هر مناقشهای، با تکیه بر مواد و مصالح جدید و اسلوب علمی، بر نظریه من میتواند برهان درستی آن باشد. چنانکه من در چهار دهه گذشته توانستهام با بهره گیری از ایرادهایی که گرفتهاند، برخی ایرادها را رفع و اصل نظریه را دقیقتر کنم. یک نظریه از آن فرد نیست، هر پژوهندهای، چنان که بتواند به مواد و مصالح جدیدی دست پیدا کند و به شهودی نوآئین در آرایشِ مواد و مصالح برسد، میتواند سهمی در بسط آن داشته باشد. برجسته کردن این نکته از این حیث دارای اهمیت است که به خلاف مورد ایران، برای کشورهایی که مواد و مصالح از جایی «دست و پا» شده باشد، نمیتواند نظریهای تدوین کرد. (اشاره ملتسازی پروژهای از طریق جعلِ تاریخ)
چنین نظریهپردازیهایی به لحاظ ایدئولوژیکی اهمیت دارد و بخشی از یک استراتژی است و با شکستِ این استراتژی نیز ساختمان وهمی آن فرو میپاشد. منظور من این است که هر نظریهای، نظریه در معنای دقیق آن نیست، بر عکس نظریههای بسیاری در خدمت تبیین یک استراتژی هستند و نباید میان این دو نظریه را خط کرد.
دستگاه علوم اجتماعی رایج نمیتواند همه پدیدارهای فرهنگ و تمدنِ ایرانِ ایرانشهری را توضیح دهد.
@JavadTaba 🌲
سرچشمه های رودخانه عظیم ایران کدامها هستند؟
اگر برای شما نیز سوال است که بلاخره جواد طباطبایی، چه تعریفی از ایران دارد و فرق تعریف او با دیگران چیست؟ بحران در کجاست؟ پاسخ در این دو دقیقه است!
@JavadTaba 🌲
زبان ملی و برنامه آموزش زبانهای محلی
جواد طباطبایی
مجله ایرانشهر امروز ۱۳۹۵
@JavadTaba 🌲
جهل جامعه شناسانه؛ در باب بی ربطی نظریات فاشیسم، ناسیونالیسم و ایرانشهری
✍جواد طباطبایی
سیاست نامه ۱۳۹۷
تا اطلاع ثانوی در واقعیت مناسبات جهانی ما ملّت هستیم، مردمان کشوری دارای تاریخ، این ملّت منافعی دارد که حدود و ثغور آن را خود تعیین و «به هر قیمت» از آن دفاع میکند. چنین دریافتی از ملّت به ضرورت، ناسیونالیسم نیست.
ایران کشور ملّتی بوده است که هر زمان به بهایی مناسب از خود دفاع نکرده مجبور شده است «به هر قیمت» از خود دفاع کند یعنی به بهایی گزاف. این واقعیتها نیز برای یک ملت الزماتی دارد
@JavadTaba 🌲
حاشیه ها و دست نوشته های طباطبایی بر کتاب «تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، چاپ دوم» ۱
اخیرا نسخه هایی از کتاب تاریخ اندیشه سیاسی در ایران پیدا شده است که نشان میدهد استاد طباطبایی حتی در ماههای پایانی زندگی خود نیز سرگرم بازخوانی، اصلاح و تحشیه هایی بر این کتابش بود. تمرکز طباطبایی بر یکی از مهمترین بخش های آن کتاب، نشان دهنده فهم او از دامنه تهدید علیه موجودیت ایران نیز هست.
از نظر طباطبایی دو تهدید عمده برای ایران در طول تاریخ وجود داشت، نخست «نهاد خلافت» و دوم اندیشه ها و نیروهای اقماری آن که در لابلای سطور این کتاب روشن است.
تمرکز بر این بخش از کتاب احتمالا از این جهت بوده است.
#خلافت #امت
@JavadTava 🌲
نقدی بر روشنفکری ایرانی
✍جواد طباطبایی
در جستار حاضر (که در دو صفحه گردآمده) طباطبایی نوشته: که روشنفکری ایرانی به طور عمده اهل تقلید مضاعفی است که اگر خرقه تقلید از تن بیرون کند نمیتواند تنفس کند. در روشنفکری ایرانی اصل بر تقلید است و مرجع تقلید اهمیت چندانی ندارد آنچه اهمیت دارد این است که با تکیه بر هر یک از آنها میتوان وضع تقلید را ابدی کرد.
#جلال_آل_احمد
#رضا_براهنی
#علی_شریعتی
#روشنفکری
@JavadTaba 🌲
طباطبایی با بهرهگیری از سخن مارتین لوتر در جلسۀ محاکمهاش، در آغاز مقاله اعلام کرده: «من اینجا ایستادهام»
او با اعلام اینکه ادعای تدوین فلسفۀ تاریخ ایران را ندارد و همچنین با پذیرش وجود ابهاماتی در بحثهای خود گفته میخواهد «مفهوم ایران را به عنوان موضوع بحث فلسفۀ تاریخ مطرح» کند.
او در این زمینه سه پرسش را طرح کرده: ایران، که مبنای هویت تاریخی ماست، چیست؟ آیا میتوان درباره آن نظریهپردازی کرد؟ و سرانجام آیا میتوان ایرانِ موضوع تأمل فلسفی را به تاریخ جهانی پیوند زد؟
طباطبایی کوشش برای تبدیل ایران از سوژۀ پژوهشهای غربی به اوبژۀ تأمل فلسفی را «کوششی بنیادین در بحثهای فلسفی کنونی» دانسته است. سپس از ضرورت گره زدن ایران به «فلسفۀ تاریخ جهانی» برای آغازش نوزایش ایرانی و پایان یافتن دورۀ انحطاط ایران سخن گفته است.
دومین موضوع اصلی سخنرانی طباطبایی «نسبت اندیشۀ تجدد با سنت» بوده است، و به اندیشههای کارل اشمیت و کارل لویت از یک سو و اندیشههای هانس بلومنبرگ از سوی دیگر اشاره کرده است.
✍ در سیاست نامه بخوانید
@Javadtaba 🌲
جواد طباطبایی برترین نویسنده ایرانی بر اساس نظرسنجی مجله سیاست نامه از پژوهشگران علوم انسانی
📖 نویسندگان ایرانی در نظرسنجی سیاستنامه ۲۹ صاحب چند مقاله بودند؟
برترین نویسندگان ایرانی
پانصد و سی مقاله منتخب منتشر شده پس از انقلاب پنجاه و هفت در نظرسنجی سیاستنامه ۲۹ مورد اشاره صد و سی نفر از دانشوران علوم انسانی قرار گرفت. بدیهی است از برخی نویسندگان بیش از یک عنوان مقاله از سوی مشارکتکنندگان در نظرسنجی ذکر شد. در ادامه فراوانی عنوان مقالات نویسندگان ایرانی در نظرسنجی سیاستنامه را که به نوعی فهرستی از نویسندگان برتر ایران نیز به شمار میرود میآوریم:
1) جواد طباطبایی (1401-1324)
📰سی و هشت عنوان مقاله
2) حسین بشیریه (1330)
📰هجده عنوان مقاله
3) عبدالکریم سروش (1324)
📰چهارده عنوان مقاله
4) رضا داوری (1312)
📰سیزده عنوان مقاله
5) محمدرضا نیکفر (1335)
📰دوازده عنوان مقاله
6) محمود سریعالقلم (1338)
📰دوازده عنوان مقاله
7) داریوش شایگان (1397-1313)
📰دوازده عنوان مقاله
8) محمد مجتهد شبستری
📰دوازده عنوان مقاله
9) ناصر کاتوزیان (1393-1310)
📰ده عنوان مقاله
10) مصطفی ملکیان (1335)
📰نُه عنوان مقاله
11) مرتضی مردیها (1339)
📰هشت عنوان مقاله
12) مراد فرهادپور (1337)
📰هفت عنوان مقاله
13) محسن رنانی (1344)
📰هفت عنوان مقاله
14) داريوش آشوری (1317)
📰شش عنوان مقاله
15) یوسف اباذری (1331)
📰شش عنوان مقاله
▫️به زودی عنوان و مشخصات نشر پانصد و سی مقاله منتخب در نظرسنجی سیاستنامه ۲۹ به ترتیب رتبهبندی کسب کرده در نظرسنجی در همین کانال منتشر خواهد شد.
✅برای مطالعه برخی از مهم ترین مقالات طباطبایی، کانال «بایگانی طباطبایی» را ببینید 👇👇
@JavadTaba 🌲
معرفی کتاب
امر ملی و تمامیت ارضی، واقعیت موثر در کشورداری
نویسنده: حسین سیف الدینی
ناشر: نگارستان اندیشه
بها: ۲٠٠٠٠٠
برای سفارش کتاب کلیک کنید
@JavadTaba 🌲
نقد طباطبایی بر رساله ناسیونالیسم و انقلاب داوری اردکانی-بخش دو
توضیح داوری که پدیدار شدن مُنورالفکران در افق بحثهای نظری ایران را آغاز تبدیل مضمون قدیم «ملت» به مضمون جدید آن و سیطره مذهب اصالت بشر میداند از این حیث به لحاظ تاریخی نادرست است که با مواد تاریخ و تاریخ اندیشیدن ایران سازگار نیست.
«ملت» در ایران با منورالفکران که همان روشنفکران آتی باشند تاریخ آغاز نمی شود که بتوان آن را به سیطرۀ مذهب اصالت بشر نسبت داد تاريخ منورالفکران خود دوره ای کوتاه در تاریخ تحول ملت و ملیت در ایران است. منورالفکران هر ایرادی که بتوان به آنان گرفت کسانی نبودند که مضمونِ قدیم «ملت» را از آن خالی کردند، زیرا تهی شدن آن مضمونِ قدیم معلول پدیدار شدنِ مضمون جدید ملت بود عصر ملیتها پیش از آنکه اهل دردِ دین فهمیده باشند آغاز شده و منطق جهانشمول آن نیز رویکرد نسبت به عالم و آدم را از بنیاد دگرگون کرده بود.
منورالفکران در حد توانایی ناچیز خود واکنشی به این وضع جدید نشان دادند کافی است به جای شروع تاریخ منورالفکری با آخوندزاده ها و میرزا آقاخان ها به جنگهای ایران و روس برگردیم و تاریخ جدید ایران را از حاصل شدن آن وهن بزرگ برای ملت ایران آغاز کنیم و به یاد بیاوریم که چه فرصتها تلف شد تا عباس میرزا و قائم مقامها بتوانند موانع بر پوشیدن لباس نظام جدید و ظاهر آرایش نظامی را رفع کنند بی آنکه بخواهم دربارهٔ جزئیات این رخدادهای یکی از آغازهای تاریخ جدید سخن بگویم که در جای دیگری به تفصیل درباره آن بحث کرده ام به اجمال میتوانم گفت که منورالفکران در خُلَل و فرج گسلهایی بالیدند که در نظام سنت قدمایی ایجاد شده بود.
اگر منطق نظام سنت قدمایی تصلب یافته دنبال میشد میبایست بخشهایی از کشور تسلیم سپاهیان روس میشد چنانکه کسانی از همان قدمائیان دروازه تبریز را بر روی روسیان باز کردند دیگران نیز به بهانه وجود موانعی برای ادای فرایض عوام را به مهاجرت از ناحیه هایی که روسیان اشغال کرده بودند تشویق کردند تا دست میرزا ابوالقاسم قائم مقام در مذاکره با اشغالگران بسته بماند.
شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست
بازآ که روی در قدمانت بگستریم
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
سعدی
@JavadTaba 🌲
استراتژی ملی
سخن چرچیل خطاب به قدرتهای اروپایی، مبنی بر اینکه قدرتهای آینده «دولت جان و روان» خواهند بود، پیشنهادی برای تدوین یک استراتژی برای آیندۀ اروپا بود.
این استراتژی، که با پایان جنگ دوم جهانی و فاجعهای در ابعادی که تاکنون در تاریخ جهانی ناشناخته مانده است تدوین شد، وحدت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اروپا را به دنبال داشت و اروپای متحد را به قدرتی بزرگ در جهان تبدیل کرد.
با ظهور چین به عنوان اقتصادی بزرگ و قدرت نظامی بزرگ آیندۀ نزدیک، و نیز اقتصادهای نوظهور، بدون چنین وحدتی بیشتر کشورهای اروپایی - شاید به استثنای آلمان، فرانسه و بریتانیای کبیر - به کشورهای پیرامونی غرب جدید تبدیل میشدند، در حالیکه بسیاری از آنها در درون اروپای متحد ناحیههایی از یک قدرت بزرگ جهانی هستند.
نیروهای گریز از مرکز در این بخش از دنیا حاملان سیاستی متعارض هستند: از سویی، به عنوان عوامل سیاستهای پانتورکی، پانکوردی، پان عربی و ... که از بیرون مرزهای ایران هدایت میشوند، کوشش میکنند راه را برای تورکستان بزرگ، عربستان بزرگ و ...، و به ضرر منافع تاریخی ایران، هموار کنند.
از سوی دیگر، قدرتهای دیگری کوشش میکنند وحدت کنونی ایران را که میتواند به نیروی محرکهای برای یک اتحادیۀ بزرگی از کشورهای میراثدار فرهنگ ایرانشهری تبدیل شود از درون دستخوش فروپاشی کنند. بدین سان، از نظر من، ایران دستخوش دو خطر عمدۀ فروریزی از درون و تهدیدهای قدرتهای منطقهای، تورکستان و عربستان، است.
این وضع جدید نیازمند یک مدیریت بحران بیسابقهای است که به ایران در حال تحمیل شدن است. تا دههای پیش، این قدرتهای منطقهای وجود نداشتند، در حالیکه اینک افزون بر قدرتهای غربی، به عنوان جانشینان قدرتهای اروپایی، و روسیه که به طور تاریخی پیوسته تهدیدی برای منافع ایران به شمار میآمد، خطر قدرت اقتصادی فزایندۀ چین نیز ظاهر شده که بزرگترین قدرت استعماری سدۀ بیست و یکم خواهد بود، شبح دو امپراتوری تورکستانی و عربستانی در آستانۀ در ایستاده است.
اگر ایران نتواند استراتژی مناسبی برای رویارویی با این همه قدرت تدوین کند، بعید مینماید که بتواند از تبدیل شدن دوباره به لعبتی در دست لعبتبازان جلوگیری کند.
نیازی به گفتن نیست که استراتژی هر کشوری تنها بر پایۀ ارزیابی واقعبینانه از امکانات و تواناییهای آن کشور میتواند تدوین شود و نه خیالبافیهای اهل ایدئولوژی، چنانکه آل احمد و شریعتی برای هدر دادن امکانات در ذهن خود تنیده بودند.
ملّت، دولت و حکومت قانون، جواد طباطبایی، تهران، مینوی خرد، ۱۳٩٨، ص ۳۱۰-۳۰۸
@JavadTaba 🌲
درسگفتار فلسفه حق هگل (ایده آلیسم آلمانی)
🎙جواد طباطبایی
مراحل شکل گیری و صورت بندی فلسفه جامعه و دولت
#هگل
#دولت
@JavadTaba 🌲
تزهایی درباره ایران
۱. ایرانزمین سرزمین همه «ایرانیان» است.«ایرانیان» نام عام همه «ما» یعنی مردمانی است که به طور تاریخی، از کهن ترین روزگاران، در آن سکونت گزیده و تقدیر تاریخی آن سرزمین و تقدیر تاریخی خود را رقم زده اند. این «ما» هیچ قیدی و تخصیصی ندارد و هیچ قید و تخصیصی نباید به هیچ نام و بهانه ای بر آن وارد شود. این «ما» بر همه مردم ایران شمول عام دارد و هیچ ایرانی را نمیتوان به هیچ نام و بهانه ای از شمول آن خارج کرد.
این «ما» فرآورده وحدت کلمه سیاسی نیست، به طور تاریخی نیز چنین نبوده است، بلکه مانند خود ایرانزمین به طور خودجوش، وحدتی در کثرت است. این «ما» کثرت همه ایرانیانی است که از هزاره های پیشین، در زمان هایی و از مکان هایی گوناگون، مهاجرت کرده و این سرزمین بزرگ را برای سکونت خود برگزیده اند، سهمی در خوب و بد آن دارند و تاریخ، تمدن و فرهنگ آن را آفریده اند.
@JavadTaba 🌲
مطرب مهتاب رو آنچ شنیدی بگو
ما همگان محرمیم آنچ بدیدی بگو
نرگس خمار او ای که خدا یار او
دوش ز گلزار او هر چه بچیدی بگو
ای شده از دست من چون دل سرمست من
ای همه را دیده تو آنچ گزیدی بگو
در شکرستان جان غرقه شدم ای شکر
زین شکرستان اگر هیچ چشیدی بگو
میکشدم می به چپ میکشدم دل به راست
رو که کشاکش خوش است تو چه کشیدی بگو
می به قدح ریختی فتنه برانگیختی
کوی خرابات را تو چه کلیدی بگو
@JavadTaba 🌲
توصیه به مهرِ میهن، ایراندوستی و حفظ تمامیت ارضی و ذکرخیری از استاد جواد طباطبایی تبریزی در ویژهبرنامهی نوروزی شبکه یک سیما:
@JavadTaba 🌲
نقد نظریه توطئه
✍جواد طباطبایی
برگرفته از کتاب تأملی در ترجمه متن های اندیشه سیاسی جدید: مورد شهریار ماکیاوللی
#ماکیاوللی
#ادوارد_سعید
#محمودمحمود
@JavadTaba 🌲
هایدگر و پایان ایده آلیسم؛
از مجموعه تقریرات فلسفه حقوق هگل
✍جواد طباطبایی
#درسگفتار
#هگل
@JavadTaba 🌲
حاشیه ها و دست نوشته های طباطبایی بر کتاب «تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، چاپ دوم» ۲
چنانچه گفتیم طباطبایی در ماههای پایانی زندگی، همچنان به دنبال حقیقت، و در پی آن در تعقیب امام محمد غزالی، خواجه نظام الملک و سنت سیاست نامه نویسی بود.
در بخشی از این حاشیه ها طباطبایی نوشته است که فهم اندیشه های غزالی در نیمه دوم زندگی نیازمند نظریه «شیوه نوشتن» است که با توجه به شناختی که از طباطبایی داریم به نظر می رسد منظور وی تفسیر متن به سبک لئو #اشتراوس (نوشتن تحت منطق سرکوب) است.
باب بحث پیرامون این تحشیه ها همچنان باز است. احتمالا نویسندگان اندیشه سیاسی در آینده مباحث زیادی در باب تک تک کلمات و شاید حتی خط خوردگی ها، داشته باشند.
@JavadTava 🌲
دولت-ملّت داریم، اما دولت-امّت نداریم!
🎙سخنرانی در موسسهی آموزش عالیِ اقباللاهوری
مشهد، ۲۱م تیرماه ۱۳۹۶
بعضیها گفتند که ایرانیها ملّت جدیدی هستند و کلمهی ملّت و ملّی را ربط میدهند به ملّیگرایی که از “ناسیونالیسم” ترجمه کردهاند.
سرانجامِ این برداشت، چیزی میشود که آن استاد تاریخ گفت، که: رضاشاه ایران را درست کرده است!
خوب اگر اینقدر بفهمیم و اینقدر سواد داشته باشیم که معلومست چه میشود! ما ملّت بودیم قبل از این که کلمهی ملّت در معنای جدید را درست کرده باشیم.
برخی استدلال میکنند که ملّت نیازمند دولت است. ما از طریق دولت هم میفهمیم که ایران، ملّت بوده است.
ایران دولت خودش را حداقل از زمان سامانیان، از امّت جدا کرد زیرا که ‘موضوعِ’ دولت، ملّت است نه امّت :
دولت-ملّت داریم اما دولت-امّت نداریم
تلاشی هم که نظریهپردازان عرب کردند و شاید هنوز هم زور میزنند که الشعبالعربی درست کنند و یک چنین دولتی درست کنند، به جایی نرسیده است و نمیرسد. نکتهی مهم برای ما این متمایز بودن ایران در اینجاست که وحدت ملّی خود را از دولت خود نگرفته است بلکه وحدت ملّی ایران بوده که دولت را ایجاد کرده است.
به این دلیل هم است که این تداوم ایران به کجا ربط پیدا می کند؟چرا ایران متداوم است؟راز بقای ایران در کجاست؟
راز بقای ایران به رغم همه کشورهای دیگری که دولتشان، دولتِ ملّی است، در چیست؟
متمایز بودن ایران در این جاست که وحدت ملّی خود را از دولت خود نگرفته است، بلکه وحدت ملّی ایران بوده که دولت را ایجاد کرده است.
به این دلیل هم است که با شگفتی بسیار میگوییم چیزی نزدیک به هزارسال اقوام ترک در ایران حکومت کردند ولی همینها، زبان فارسی را به هند بردند!
این اتفاق در جای دیگری از جهان نیفتاده است. ایران توانسته است تمدنی و فرهنگی را ایجاد کند که به کمک آن، امور دیگر را متعین کند. پس فرهنگ ایرانی، دولت ایرانی را ایجاد کرده است.
آنجایی که دولت ها بحرانساز بودهاند، سرنگونشان کرده است تا اوضاع بحرانی سپری شده، و دولت دیگری آمده است. بههرحال، هر دولتی که نتوانسته با نظام فرهنگی متکثر ایران تطبیق یابد، برافتاده است.
ایران جامعه کوتاه مدت نیست، بلکه جامعهی بسیار طولانی مدتی است که دولتهای کوتاه مدت داشته است. تازه آن هم در برخی موارد و نه همیشه!
چرا دولتها کوتاه مدت بودهاند؟
چون دولتها نتوانستهاند خودشان را با جامعهی ایران تطبیق دهند و چون نتوانستهاند، آن فرهنگ و تمدن که استوارتر، اصیلتر و پایدارتر بوده است، برکنارشان کرده است، یعنی ملت در ایران، دولت را از دور خارج میکند. این فرهنگ و این ملّت واحد، متکثّر است و هر دولتی که نتوانسته این تکثر را در عین وحدت ایران برآورد، ملّت کنارش گذاشته است.
#امت
#خلافت
همچنین مطالعه کنید👇
/channel/JavadTaba/49 🌲
@Javadtaba 🌲
نقدی بر نظریه شرق شناسی ادوارد سعید
✍جواد طباطبایی
نوشته حاضر بخشی از نقد جواد طباطبایی بر شرق شناسی ادوارد سعید است. از نظر طباطبایی آسیب شناسی و تحلیل بحران یا انحطاط باید از درون صورت پذیرد ولی نظریه هایی همچون شرق شناسی که بیشتر به ایدئولوژی شبیه هستند، با نقد بحران از بیرون یا انداختن تقصیر انحطاط بر ذمه عامل بیرونی (استعمار) مانع ظهور یک تحلیل واقعی میشوند.
✍در مورد این نوع بینش طباطبایی در پاسخ به پرسش از بحران، همچنین مراجعه کنید به مقاله بدفهمی تمدنها؛ مورد ایران.
#شرق_شناسی
#ابن_خلدون
@Javadtaba 🌲
مخاطبین گرامی بایگانی طباطبایی
به منظور دسترسی آسان، یک طبقه بندی موضوعی در محتوای کانال صورت گرفته است که جستجو برای پژوهشگران را آسانتر میکند.
بنابراین شما میتوانید با کلیک بر روی # مطالب مشابه بیشتری را پیدا کنید. برای نمونه اگر به جستجوی بیشتر پیرامون مفهوم #دولت در آثار طباطبایی علاقه مند هستید روی هشتگ #دولت کلیک کنید و محتوای مشابه دیگر را پیدا کنید.
بدیهی است که این آثار صرفا برای راهنمایی و طرح بحث است و برای دیدن مطالب عمیقتر، پژوهشگران باید به کتاب های طباطبایی مراجعه کنند.
همچنین به عنوان مکملی بر کتابها، شنیدن پوشه های شنیداری درسگفتارها جدا توصیه میشود.
@JavadTaba 🌲
مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی
جواد طباطبایی، نخستین کسی بود که در مورد نقش مهم «تبریز» در زایش تجددخواهی ایران کتابی نوشت که بر اساس یک نظریه جدی شکل گرفته است. او در این کتاب جایگاه و نقش رجال سیاسی در دارالسلطنه تبریز در ظهور تجدد و مشروطیت را بررسی و مهمتر از همه اندیشه سیاسی این رجال مهم را نیز بررسی کرد.
مکتب تبریز یکی از دشوارترین آثار قلمی طباطبایی است و خواندن آن علاوه بر تمرکز به دانش پیشینی نیاز دارد.
مقدمه این کتاب، شرحی انتقادی بر تاریخ نویس ایرانی است که به عقیده او تحت تأثیر چارچوب روشی «شرق شناسان» قرار دارد.
#سنت
#تجدد
@Javadtaba 🌲