مطالبی در حوزه ی تاریخ اندیشه، معرفی آثاری که ترجمه و تالیف کرده ام، و آثاری که مطالعه می کنم، و همچنین قطعاتی عمدتا از موسیقی ملی ایران و کلاسیک اروپایی ارتباط با من: https://t.me/Behnam1988J
چرا باید به تاریخ اندیشه پرداخت؟
-"ضرورت خروج از شیوۀ اندیشیدن مُدمحور"
-"متاخرین جیره خواران متقدمین اند"
از درسگفتار ماکیاوللی، جلسۀ اول، دکترسیدجوادطباطبایی
@Historyandideas
@owl_of_Minerva1770
Bach, Johann Sebastian
Concerto for Violin and Oboe in C minor, BWV 1060R
@Historyandideas
▪️استعاره شناسی و تاریخ مفاهیم (توضیحی ابتدایی)
استعارهها در وهله ی نخست میتوانند عناصرِ ته مانده باشند، شکلِ ابتدایی در گذار از اسطوره به لوگوس؛ از این لحاظ، آن ها به موقتی بودنِ وضعیتِ تاریخیِ فلسفه اشاره دارند که دکارت در نظر داشت، شرایطی که در هر بازه ی زمانیِ مشخصی فلسفه خودش را درونِ آن می یابد و با وضعیتِ ایدئالِ قاعدهمندِ لوگوسِ محض مقایسه می کند. استعارهشناسی در اینجا تأملی انتقادی خواهد بود که موظف است گزاره ی بی اعتبار بودنِ سخنِ تمثیلی را آشکار و خنثی کند. اما استعاره ها همچنین می توانند –به طور فرضی، عجالتاً- عناصرِ اساسیِ زبانِ فلسفی باشند، «ترجمههایی» که در برابرِ بازگشت به ماهیّتِ اصالت و منطقی بودن مقاومت می کنند. اگر بتوان نشان داد که چنین ترجمههایی وجود دارند، که باید «استعاره های مطلق» نامیده شوند، پس، یکی از وظایفِ اصلیِ تاریخِ مفاهیم (در معنای موسع) تعیین و تحلیل کارکردِ بیانیِ آنها خواهد بود که تن به بیانِ مفهومی نمیدهند. علاوه بر این، اثباتِ استعاره های مطلق استعارههایِ ابتدایی پیش گفته را به گونهای دیگر نمایان میکند، زیرا غایت شناسیِ دکارتیِ منطقیسازی، در زمینهای که، آنها را در وهله ی نخست به مثابه «عناصرِ ته مانده» شناسایی کرده بود از پیش دربرابر وجودِ ترجمههایی مطلق شکست خورده بود. اینکه سخن و گفتارِ تمثیلی و «نامعتبر» را هم ارز فرض کنیم مسئله برانگیز است...شواهدِ وجودِ استعاره هایِ مطلقْ ما را ناگزیر میسازد ارتباطِ بینِ لوگوس و تخیّل را از نو مورد ملاحظه قرار دهیم. حوزه ی تخیّل را دیگر نمی توان صرفاً به مثابه بستری برای دگرگونی به بیانِ مفهومی در نظر گرفت –مبتنی بر این فرض که هر عنصر را می توان به نوبه ی خودش تا آنجایی پردازش کرده و تغییر داد که ذخیره ی تصاویر به پایان برسد- بلکه می توان به مثابه بستری تسهیلگر و شتاببخش در نظر گرفت که جهانِ مفاهیم از آن طریق خودش را تجدید می کند، بی آنکه این ذخیره ی بنیادگذار را به تمامی مصرف و مستهلک کند...
[استعاره شناسی] تلاش دارد تا زمینه ای را مشخص کند که ممکن است استعاره هایِ مطلق در درونِ آن قرار داشته باشند، و معیارهایی را بسنجد که از طریق آن ممکن است آن ها را معلوم و اثبات کرد. «مطلق» نامیدنِ استعاره ها صرفاً به این معناست که آن ها مقاومت در برابر مطالباتِ واژه شناختی را اثبات می کنند و نمی توانند در درون فرآیندِ بیانِ مفهومی مستحیل شوند، نه اینکه نتوان یک استعاره را جایگزین کرد یا با استعاره ای دیگر بازنمایی کرد، یا با یک استعاره ی دقیق تر تصحیح کرد. بدین سان حتی استعاره های مطلق نیز یک تاریخ دارند. آن ها یک تاریخ در معنایی رادیکال تر از مفاهیم دارند، زیرا دگرگونی های تاریخیِ یک استعاره ابعادِ جابجاییِ کلانِ افق هایِ تاریخی معنا و طریقه هایی که مفاهیم دچار تغییر و دگرگونی می شوند، نمایان می کند. از طریق این ارتباطِ دلالتی، ربطِ استعاره شناسی به تاریخ مفاهیم (در معنای محدودتر، یعنی صرفاً در سطح واژه شناختی) یک رابطه ی فرعی، تابع و کمکی تعریف می شود: استعاره شناسی در پِیِ نقب زدن به زیرساختِ اندیشه است، به لایههای زیرین، به محیطِ تغذیه کننده ی تبلورهایِ نظام مند؛ همچنین این هدف را هم دارد که نشان دهد ذهن با چه «شجاعتی» از خودش در تخیّلاتش پیشی می گیرد، و چگونه تاریخِ خودش را در شجاعتِ حدس و گمان هایش طرح ریزی می کند.
Hans Blumenberg, HISTORY, METAPHORS, FABLES, pp.169-172
@Historyandideas
Mozart, Piano Concerto No. 23
/channel/Historyandideas
درباره ی تاریخ مفاهیم و استعاره شناسی هانس بلومنبرگ
دهه ای بعد از جنگ جهانی دوم که مطالعه ی تحول مفاهیم در آلمان اهمیت یافت، اریش روتهاکر با همکاری یوآخیم ریتر و توصیه های گادامر به سال ۱۹۵۵م "آرشیو تاریخ مفاهیم" را در آلمان تاسیس کرد که همچنان پابرجاست و به فعالیت ادامه می دهد. دو طرح تاریخ نگاری مفاهیم از دل این آرشیو و متاثر از آن شکل گرفت: واژه نامه ی تاریخی فلسفه به سرپرستی یوآخیم ریتر در ۱۳جلد (که گویا بخش هایی از آن به فارسی ترجمه شده)، و فرهنگ مفاهیم بنیادین تاریخی در ۸جلد به ویراستاری راینهارت کوزلک.
زمانی که آرشیوه تاریخ مفاهیم تاسیس شد هدف آن فراهم آوردن «عناصرِ سازنده [Bausteine] برای یک دیکشنریِ تاریخیِ فلسفه» عنوان شده بود و تیم محققین روتهاکر روی انبوهی از منابع کار کرده و بدون هیچ نظم و ترتیبی تاریخ هر «مفهوم» را در قالب یک مقاله به تیم یوآخیم ریتر تحویل می دادند و آنها نیز مقاله ها را به مثابه بلوک های سازنده ی فرهنگ مفاهیم فلسفی به ترتیب حروف الفبا منتشر می کردند. روتهاکر طی مکاتباتی در سال 1958م از هانس بلومنبرگ برای همکاری در آرشیو مفاهیم دعوت کرد و بلومنبرگ با شروطی پذیرفت: «...شما انگیزه ی جدید به من دادید، و من به آن عمل خواهم کرد. بنابراین، اگر اجازه بدهید، می خواهم به شیوه ای پراکنده و نامنظم تر از آنچه که پیش تر در این بایگانی بوده است عمل کنم...». بلومنبرگ، در میانِ خطوط، گفت که قصد دارد به جای عناصر یا بلوک هایِ سازنده که موردِ انتظار است، «محصولِ نیمه کاره» به روتهاکِر تحویل دهد – نه به این دلیل که او خود را فاقد صلاحیّت برای ارائه ی مواد و مصالحِ مورد نظر می دانست، بلکه کاملاً آگاه بود که ادعایِ استحکام و دوام [بنایِ ساختمانِ] آرشیو و مجله با رهیافتِ او همخوانی ندارد. «محصولِ نیمه کاره» موردِ اشاره، استعاره ای است که مرحله ای انتقالی در فرآیندِ تولید را در برابر وضعیتِ کاملاً تکمیل شده و پایان یافته ی محصولِ تولید شده نشان میدهد. این آغاز نقد بلومنبرگ به تاریخ مفاهیم بود که بر ایدئالی دکارتی، به ویژه قواعد چهارگانه، مبتنی بود و طرح بحث استعاره شناسی به مثابه مراحل ابتدایی شکل گیری مفاهیم و استعاره های مطلق بود که از نظر او تن به بیان مفهومی نمی دهند. از نظر بلومنبرگ سنت فلسفی لوگوس محور، همواره در پی حذف یا تخفیف زبان تمثیلی بوده و درنهایت مستحیل کردن آن در زبان مفهومی؛ ازهمین رو، بخشی مهم از شیوه ی اندیشیدن انسان را نادیده گرفته یا در قالب فن بلاغت -همچون زینت کلام یا ته مایه هایی که در سیر تحول به مفهوم از میان می رود- کم اهمیت جلوه داده است: یعنی همان بیان غیرمفهومی یا استعاری که قابل تبدیل به مفاهیم نیستند و حتی در دوران مدرن و زبان علمی تداوم دارند. در صورتی که استعاره ها تصاویری هستند که انسان به کمک آن ها از عهده ی خویش و جهان برمی آید و واجد معنای خاص خودشان هستند. از این طریق، بلومنبرگ دست به رادیکالیزاسیون تاریخ مفاهیم زد و تلاش کرد تا به «زیرساختار اندیشه» و مراحل ابتدایی شکل گیری آن دست یابد و شرایط تحلیل انضمامی تکوین مفاهیم را پدید آورد. به هرروی، همکاری بلومنبرگ با آرشیو تاریخ مفاهیم منجر به نگارش مقاله هایی درباره ی تاریخ استعاره ها و مباحثی نظری و روشی درباره ی استعاره شناسی شد که تحت عنوان نظریه ی "امتناع بیان مفهومی" (Unbegrifflichkeit) صورت بندی شده است.
/channel/Historyandideas
غروب
آلبوم سِفر عسرت، آهنگساز: فرخزاد لایق
آواز شهرام ناظری
/channel/Historyandideas
▪️زمانمندشدن مفاهیم در دوران مدرن
مشخّصهٔ دوّمِ مفاهیمِ بنیادین زمانمندشدن است که تجربههایِ جدید را ثبت میکند و بُعدی زمانی (vertzeitlichung) به دستهبندیهایِ معنایی میدهد. موضوعاتِ قدیمی و منسوخ در دوران مدرن با معنا و مضمونی حاکی از انتظار انباشته شدند که ویژگیِ برانگیزانندگی داشت... از اینروی، سه شکلِ حکومتِ ارسطویی، که سابق بر این همچون مجموعهای کامل و همیشگی از نظامهایِ سیاسی در نظر گرفته میشدند که هر زمانی میتوانست تکرار شود، تحلیل رفته و [با جمهوری و بعدتر دموکراسی] جایگزین شدند. رپوبلیک در اصل اصطلاحی مشترک بود که برای همهٔ نظام هایِ سیاسی به کار برده میشد؛ امّا بهیکباره تبدیل به یک مفهومِ سیاسی-حزبی شد و کار به آنجا رسید که آن را تنها نظامِ سیاسیِ مشروع اعلام کردند. دستِ آخر، رپوبلیک...نظامی سیاسی معنا میداد [جمهوری] که (میتوان گفت) تاریخِ بشر بهسوی آن حرکت میکرد. انتظارها دربارهٔ آینده نیز تبدیل به بخشی جداییناپذیر از جمهوریخواهی شد که در این زمان بهمثابهٔ یک مفهومِ سیاسی کارکرد داشت که جریانهایِ تاریخ را باهم ادغام و معنادار میکرد... اصطلاحاتِ زیادی [طیِ این دوره] صورتِ «ism» به خود گرفتند [مانند ناسیونالیسم، کمونیسم و...]. آنها فرآیندی از تغییر را شکل و نشان دادند که با سرعتهایی متفاوتْ متحوّل میشد...تمامِ واژههایِ (سیاسی و اجتماعی) بر حسبِ خطوطِ آغازین و مبناییْ از نو جهتدهی شده و در فلسفهٔ تاریخ قرار گرفتند...برخلافِ (مفاهیمی که تغییراتِ اتّفاقافتاده در آنها ثبت میشد) آنها به نحوی تعریف شدند تا ضریبِ تغییرِ آینده را در خودشان ترکیب و ثبت کنند... دستِ آخر، اصطلاحاتی پیدا شدند که خودِ زمانِ تاریخی را توضیح میدادند: توسعه در معنایی بازتابی (انباشتی) درک میشد؛ پیشرفت همچون فرآیندِ بیپایانِ (تغییرِ آینده) فهمیده میشد؛ تاریخ فینفسه نیز همینطور؛ چنانکه تاریخ همزمان سوژه و ابژهٔ خودش است یا انقلاب به یکباره از زمینهٔ پیشینِ خود جدا شده و با از دستدادنِ معنایِ اصلیِ «چرخهٔ تکرارشونده» به یک مفهومِ عمومی تبدیل شد که به اهدافی در آینده اِرجاع میداد و نتایجی نامشخّص در پِی داشت. همهٔ این مفاهیمِ جدید درونِ فرآیندی زمانی قرار گرفتند که در هر مرحلهای [از تحوّل] در عینِ ثبتِ تغییرِ تاریخی به آن معنا نیز می دادند...
از همین رو، تنها تاریخِ مفاهیم میتواند هم زمانیِ ناهمزمانیهایِ (Gleichzeitigkeit des Ungleichzeitigen) نهفته در یک مفهوم را کشف کند و میتواند به این بُعد از ژرفایِ تاریخیْ مشخّصهای نظاممند یا ساختاری بدهد؛ بُعدی که با گاهشناسیِ آن همسان نیست.
راینهارت کوزلک و هانس الریش گومبرشت، ۱۴۰۴، تاریخ مفاهیم و مفاهیم بنیادین، ترجمهٔ بهنام جودی، انتشارات قصیده سرا.
/channel/Historyandideas
ایده آلیسم آلمانی به مثابه اثبات خویشتن خرد مدرن
(۴)
همه ی این تعارضات و بحران روشنگری، چه درونی یا بیرونی، در اواخر سده ی هجدهم عمومی شده و روشنگری از هر طرف مورد حمله قرار می گرفت، و شواهد نشان می داد تلاش برای اثبات خویشتن خرد مدرن از عهده ی این بحران بزرگ و دوران ساز دیگر برنخواهد آمد و دوباره سنت تبدیل به مرجع نهایی خواهد شد. اما اوضاع با انقلابی که کانت در فلسفه راه انداخت دگرگون شد. از 1770م آلمان تبدیل به صحنه ی نبرد خرد مدرن و جریان ضدروشنگری شد. همانطورکه گفتیم، ایده آلیسم آلمانی از دل «بحرانِ روشنگری» برآمد. تمام شاخه های ایده آلیسم آلمانی در پی حل این بحران بودند، بحرانی که تبعات آن در حوزه ی سیاست عملاً نفی آزادی و حق طبیعی و بازگشت به نظام های سلطانی مطلقه با حق الهی شاهان یا حاکمیت کلیسا بود. ایده آلیسم آلمانی در دفاع از عقل و آزادی که آرمان روشنگری بود پدیدار شد و اثبات خویشتن خرد مدرن را از حوالی 1800م با گذار از بحران روشنگری وارد مرحله ای برگشت ناپذیر کرد که اوج «بحرانْ اندیشی» بود. کانت، فیشته و هگل بحران اندیشان اصلیِ دوران جدید هستند. همانگونه که دیتر هنریش نیز تأکید کرده است، تمام اندیشه های ایده آلیسم آلمانی «نهایتاً برروی مفهوم آزادی بنا شده اند، [اما] مراتب ساختارهای نظام مند آن ها به طور معناداری متفاوت است.»
برای اطلاعات دقیق تر و مفصل تر بنگرید به:
بهنام جوی، (1403)، بحران در آگاهی اروپایی، اندیشه ی سیاسی مدرن و بحران اندیشی، جلد دوم 1680-1831میلادی، انتشارات هزاره سوم اندیشه
/channel/Historyandideas
بحران روشنگری: درونی
(۲)
در نظر نخست، مبنی بر بحران درونیِ روشنگری، دو مدعای روشنگری: "نقد و ناتورالیسم" راه به "شک گرایی و ماتریالیسم" می بُرد. عقل گرایی که «نقد» را در کانون بحث خود قرار داده بود، «نقادی رادیکال» و به پرسش گرفتن هر باوری بود. به نظر می رسد این امر به ویژه در خصوص باورهایمان به واقعیت جهان بیرونی و ذهن های دیگر صادق باشد. با شک به این نکته می رسیم که هیچ دلیلی نداریم تا به حواسمان اعتماد کنیم و حتی اگر حواس را موثق بیابیم، برای ارائه ی شناختی کامل از ابژه ی فی نفسه به ما کافی نیستند. در سده ی هفدهم مونتنی و شارون، در سده ی هجدهم بایل و هیوم، به این شکاکیت دامن زدند. درباب ماتریالیسم نیز روشنگری پارادایم تبیینی یا «مکانیسم» خود را از فیزیک جدید گالیله، دکارت و نیوتن گرفته بود و بر کمیّت پذیری و دریافت ریاضی برای سنجش باور داشت. این باور روشنگری به دریافت ریاضی از طبیعت انجامید که تمامی قوانین آن می توانستند با ملاک های دقیق ریاضی صورت بندی شوند. لذا کمیّت پذیر است، پس مادی است. این ناتورالیسم روشنگری یا «پارادایم مکانیکی-ریاضیِ تبیین» صرفاً هرچیز مادی را می توانست توضیح دهد و منجر به ماتریالیسم شد که برای گریز از آن به نوعی دوگانه انگاری مبنی بر تمایزی شدید میان مادی و ذهنی روی آوردند. درنتیجه، حوزه ی ذهنی تبدیل به چیزی مرموز می شود که قابل توضیح با قوانین علمی نیست. این امر، باعث «بن بست منطقی» می شود که اندیشه ی روشنگری را لاجرم به ماتریالیسم یا دوگانه انگاری می کشاند. ماتریالیسم و دوگانه انگاری هیچ کدام قابل قبول نیستند چون اولی، ذهن را به ماشین تقلیل داده و منکر جایگاه متمایز آن می شود و دومی، ذهن را به چیزی مرموز تبدیل می کند. پس، با هیچ شرحی ممکن نیست کیفیت های خاص آن را بنا به قوانین طبیعی توضیح داد. از آنجاکه اصول بنیادیِ روشنگری، نقادی عقلانی و ناتورالیسم علمی بود این اصول به جای تثبیت عقلانیت و آزادی، به نظر می رسید به بحرانی اساسی دامن می زنند. هردو نتیجه غیرقابل قبول بودند. اگر شکاکیتْ باورهای عقل سلیم ما را به واقعیت جهان بیرونی، ذهن دیگران و حتی «خود»های ما تضعیف می کند، ماتریالیسم باور به آزادی، فناپذیری و جایگاه یگانه ی ذهن را تهدید خواهد کرد. بحرانِ روشنگری زمانی عمیق تر شد که فهمیدند نقادی و ناتورالیسم باعث تضعیف یکدیگر نیز می شوند. چراکه نقادی منجر به شکاکیت می شود و شکاکیت هم ناتورالیسم را تضعیف می کند، ناتورالیسمی که مبتنی بر واقعیّت مستقل طبیعت و ضرورت قوانین علمی است. درمقابل، ناتورالیسم منتهی به ماتریالیسم موجب تضعیف نقادی می شود. به گونه ای که مدعای عقل مبنی بر معیارهای جهانشمول را تضعیف می کند، چون ماتریالیسم به نسبی گرایی منتهی می شود، باتوجه به اینکه ادعا می کند هرچیزی، از جمله عقلانیت انسانی، محصول نیروهای مادی در زمان و مکان خاص است. مطابق این توضیح، دو اصل اساسی روشنگری یعنی نقادی و ناتورالیسم منجر به شکاکیت و ماتریالیسم شده بود. اما این بحران از کجا آغاز شد؟ از جایی که ادعا می شد عصر روشنگری همانا «عصر عقل» است، روشنگری عقل را تبدیل به عالی ترین مرجع داوری کرده بود و هرچیزی در تمامی حوزه ها و مسائل اخلاقی، دینی و سیاسی باید به محک نقادی عقل می خورد. عقل معیاری برای داوری درباره ی باورها، قوانین، آثار هنری و متون مقدس فراهم می کرد. در پیشگاه نقد، هیچ چیز مقدس یا خطاناپذیر نبود، البته به جز خودِ عقل.
/channel/Historyandideas
تمایز "سنت" در ایران با جهان عرب
/channel/Historyandideas
کتاب تاریخ مفاهیم و مفاهیم بنیادین (نظریه و روش)
نویسنده: راینهارت کوزلک و هانس الریش گومبرشت
ترجمه: بهنام جودی
انتشارات قصیده سرا
سال انتشار: ۱۴۰۴
۲۲۷صفحه
/channel/Historyandideas
نکته ای به مناسبت انتشار کتاب «تاریخ مفهومی» رایْنهارْت کوزِلِکْ
کتاب تاریخ مفهومی کوزلک با ترجمه ی عیسی عبدی را انتشارات فرهامه روانه ی بازار نشر کرده است. این دومین اثری است که از کوزلک به فارسی منتشر می شود. پیش تر من کتابی با عنوان «مقدمه ای بر مفاهیم بنیادین تاریخی» را از او ترجمه کرده بودم. اکنون با انتشار این اثر، کم کم مطالبی دست اول برای آشنایی با اندیشه ی راینهارت کوزلک در جهان فارسی زبان در دسترس قرار می گیرد. این کتاب مجموعه مقالاتی است که کوزلک در حوزه ی «نظریه ی تاریخ» و «بنیادهایی برای نظریه ی تاریخ» نوشته است و این مجموعه مقالات در قالب کتاب «لایه های زمان» {-ِ تاریخی} به آلمانی منتشر شده بود. ترجمه ای انگلیسی نیز تحت همین عنوان از آن کتاب منتشر شده است. ترجمه ی فارسی از روی ترجمه ی انگلیسی با حذفیات انجام پذیرفته است. لذا در ادامه به دو نکته اشاره می کنم. نخست درباره ی موضوع کتاب، دوم درباره ی ترجمه ی فارسی.
نکته ی نخست و به طور کلی، کوزلک در این مجموعه مقالات تلاش کرده است نظرات خود را درباره ی تاریخ، تاریخ نگاری و مقولات آن طرح کند و با گسستی از تاریخ نگاری مرسوم که ایده هایی خطی یا دوری از «تاریخ» را دنبال می کردند، طرحی جدید دراندازد و مسائلی جدید مطرح کند: «امکان پذیری تاریخ ها». برای مثال، فصل های «لایه های زمان»، «داستان و واقعیت تاریخی»، «فضا و تاریخ»، «تاریخ و هرمنوتیک» و... مطالبی هستند که می تواند طرح او از نظریه اش درباره ی تاریخ و تاریخ نگاری را نمایان کند. حتی عنوان کتاب نیز نشان می دهد که تاریخ را چگونه می فهمد. مباحثی مانند لایه دار بودنِ زمان {-ِ تاریخی}، شتاب گیری تاریخ و... نظرگاه او به تاریخ را نشان می دهد. مهم تر اینکه تاریخ در نظر او با بازسازی «زبان» پیوند دارد و بحث «مفهوم» نیز از همین رو در نظر او برجسته است. اینکه هر لایه از زمان، واجد ویژگی های مختص به خود است و روندی از تحول را نشان می دهد، ثبت تجربه های گوناگون در هر لایه از زمان به واسطه ی مفاهیم و شکل دادن تجارب جدید به واسطه ی مفاهیم بوده است. به هررو، کوزلک موضع خاص خودش را دارد و مطالعه ی این اثر می تواند تا حدودی برخی ابهامات نظری کار او را در کتاب «مقدمه ای بر مفاهیم بنیادین تاریخی» روشن کند.
نکته ی دوم، این است که ترجمه ی فارسی این کتاب نسبت به نسخه ی انگلیسی دچار تحولاتی منفی شده است. نخست، از 16 فصل آن کتاب 11 فصل به فارسی ترجمه شده است. دوم، مترجم فارسی با مقدمه ای 4 صفحه ای عملا اطلاعات کلی به مخاطب فارسی زبان درباره ی کوزلک می دهد بدون اینکه تلاش کند تا دقیق تر و مفصل تر بحث کرده و مخاطب ناآشنا را با اندیشه ی کوزلک و مباحث مطروحه آشنا کند. اینکه چرا مترجم با حذفیات کتاب را ترجمه کرده است چندان روشن نیست و اینکه چرا دست به چنین گزینشی زده. حتی مقدمه ی مفصلی را که مترجمین انگلیسی برای آن کتاب نوشته و به معرفی اندیشه ی کوزلک پرداخته و نکات کلیدی اندیشه ی او و آبشخورهای آن را برجسته کرده اند، مترجم فارسی حذف کرده است! ترجمه ی مقدمه ی مترجمین انگلیسی نه تنها می توانست اطلاعاتی جامع در اختیار مخاطب فارسی زبان قرار دهد، بلکه می توانست برای برخی دیگر از مخاطبین زوایایی از رویکرد و خوانش جهان انگلیسی زبان از کوزلک را نیز برجسته کند. این را مقایسه کنید با کار مترجمینی مانند یدالله موقن که همواره در آثاری که ترجمه می کنند مقدمه ای مفصل نوشته و اطلاعات لازم درباره ی کتاب، موضوع بحث، اندیشه ی نویسنده و جایگاه آن کتاب در حوزه ی پژوهشی مورد نظر را برای مخاطب فارسی زبان نمایان می کنند، به گونه ای که در برخی مواقع صفحات مقدمه ی مترجمی مانند موقن معادل یکی از فصل های کتاب شده است! با اینکه ترجمه ی فارسی روان و خوب از کار درآمده؛ اما ترجمه ی برخی از اصطلاحات و مفاهیم نیازمند بازنگری است. برای مثال، عنوان کتاب که «Zeitschichten» است و به انگلیسی «SEDIMENTS OF TIME» ترجمه شده است که می توان «لایه های زمان» آن را ترجمه کرد، هرچند برخی منتقدین گوشزد کرده اند که بهتر است آن را به «لایه هایِ زمانِ تاریخی» ترجمه کرد. از همین رو، برای مثال، عنوان فصل نخست نیز چندان دقیق ترجمه نشده است: «لایه های زمانی» و... که می توان جداگانه درباره ی آن بحث کرد.
درنهایت، اینکه ترجمه ای خوب و روان از متفکری مانند کوزلک در جهان فارسی زبان منتشر شده است فرصتی برای ما مخاطبان است تا ضمن قدردانی از مترجم و ناشر، با مباحث جدی در حوزه ی تاریخ اندیشه بیش تر آشنا شویم. مطالعه این کتاب را توصیه می کنم.
/channel/Historyandideas
راینهارت کوزلک (1923-2006م) تاریخ نگار اندیشه و نظریه پرداز تاریخ، اهل آلمان، شاگرد و یکی از دوستان نزدیک حقوق دان آلمانی کارل اشمیت بود. رساله ی دکتری کوزلک تحت عنوان «نقد و بحران: روشنگری و آسیب زایی جامعه ی مدرن» تحت راهنمایی "غیررسمی" اشمیت و بسط ایده های اشمیت در کتاب «لویاتان در نظریه ی دولت تامس هابز» نوشته شد. رساله ی کوزلک تحت همان عنوان در قالب یک کتاب منتشر شد و سپس به چند زبان ترجمه شد. کارل لُویت یکی از داوران رساله کوزلک بود و کوزلک نیز یکی از مترجمان کتاب «معنا در تاریخ» لُویت از انگلیسی به آلمانی. اشمیت و لُویت تأثیرات بسیاری بر اندیشه کوزلک جوان داشتند و بخشی از مفروض نظری «تاریخ مفاهیم» او متأثر از تز سکولاریزاسیون است و این تأثیرات در آثار بعدی او نیز به شکل های مختلفی نمایان شد. کوزلک ویراستار اصلی و طراح پروژه ی بزرگ «مفاهیم بنیادین تاریخی» در آلمان بود که طی 25 سال و در 8 جلد تحت نظر او تدوین و منتشر شد. کوزلک در راستای توضیح و تکمیل «تاریخ مفاهیم» خاص خودش، آثار گوناگونی را تألیف کرده است که معمولا متشکل از مجموعه مقالات هستند. عمده ی آثار اصلی او به زبان های دیگر به ویژه انگلیسی ترجمه شده است مانند: نقد و بحران، آینده های گذشته، لایه های زمان، پراکتیس تاریخ مفاهیم، برخی از مقالات و مداخل مجموعه ی «مفاهیم بنیادین تاریخی». اکنون دو اثر از او به زبان فارسی ترجمه شده است یکی کتاب «تاریخ مفاهیم و مفاهیم بنیادین» و دیگری، «تاریخ مفهومی» (ترجمه عیسی عبدی). من دو مقاله نیز درباره کوزلک به زبان فارسی تألیف کرده ام که با جستجو در اینترنت می توان به آن ها دسترسی یافت و توضیحاتی مفصل درباره ی ریشه ها و فضای فکری او ارائه کرده ام. سال گذشته نیز با همکاری انجمن علوم سیاسی درسگفتار تاریخ مفاهیم کوزلک را ارایه کردم.
/channel/Historyandideas
جواد طباطبایی، از درسگفتار فلسفه حق هگل
/channel/Historyandideas
▪️دربارهٔ پروژهٔ «مفاهیم بنیادین تاریخی» راینهارت کوزلک
کوزلک پروژهٔ عظیم «مفاهیم بنیادین تاریخی»، که ۲۵ سال عمر خود را صرف آن کرد و در ۸ جلد منتشر شد، در حوزهٔ «Begriffsgeschichte» یا تاریخ مفاهیم، مطالعهٔ «مفهومی» تکوین «Neuzeit» یا دوران مدرن را موضوع کار خود قرار داده است. از نظر کوزلک، دستهای از مفاهیم در دوران جدید وجود دارند که به ثبت تجارب مدرن و در عین حال شکل دادن تجارب مدرن و افق انتظارها، پرداخته است. او این مفاهیم را «Grundbegriff» یا «مفاهیم بنیادین» مینامد، حدود ۱۳۰ مفهوم، شامل بحران، انقلاب، رهایی، دولت، طبقه، و... . از نظر او، با مطالعهٔ تاریخیِ تحوّل این مفاهیم، میتوانیم بفهمیم چه چیزی در جهان مدرن، بهواقع «جدید» است و وجه تمایز آن با جهان قدیم چیست. محوریترین پرسش یا به عبارت دقیق تر «die leitende Fragestellung» او «مطالعهٔ فروپاشی جامعهٔ اصناف یا قشرهای قدیم، و پیدایش و تحوّل جهان مدرن است. این فرایندهای دوگانه بنا بر اینکه از حیث مفهومی چگونه ثبت شدهاند، بهلحاظ تاریخی مورد مطالعه قرار میگیرد.» فرضیهٔ اکتشافی یا «heuristischer Vorgriff» او این است که مفاهیم با ثبت و شکل دادن تجارب جدید، دوران مدرن را شکل دادهاند. نکته اینجاست که دستهای از مفاهیم خاص - که او آنها را بنیادین مینامد - نقشی اساسی در این تحوّل داشتهاند. لذا از نظر او، بازهٔ زمانی ۱۷۵۰-۱۸۵۰م در اروپا - بهویژه آلمانی زبان - «آستانهٔ دوران جدید» است که طی آن، مفاهیم جدید پدیدار شده و مفاهیم قدیم، مضمونهای جدید یافته و تثبیت میشوند و انسان مدرن بعد از این دوره، با این مفاهیم اندیشیده و عمل کرده است؛ و این گسستی میان جهان جدید و قدیم است. از همین رو، فهم پیش از این دوره، نیازمند کاوش و تفسیر تاریخیِ لایههای معنایی مفاهیم است. نکتهٔ مهم در این فرضیه، این است که مفاهیم بنیادین دارای چهار ویژگی مشترک - با درجاتی متفاوت - هستند: زمانمند شدن، سیاسی شدن، ایدئولوژیک شدن، و دموکراتیک شدن. کوزلک همهٔ این موارد را در روششناسی مجموعه توضیح داده و نویسندگان گوناگون باقی فصلهای این مجموعهٔ ۸ جلدیِ عظیم، هر کدام مفاهیم مورد نظر را بر این مبنا تاریخ نگاری کردهاند.
بحث کوزلک برای جهان ایرانی تقریباً جدید و ناآشنا است. البته، پیشتر با «تحلیل گفتار» یا «Discourse analysis» آشنا شدهایم؛ امّا این نوع از تاریخنگاری که خود را از تاریخ ایدهها متمایز میکند و بر مفاهیم متمرکز میشود، برای ما چندان شناختهشده نیست و نیازمند توضیحات، تفاسیر و بهویژه توجّه به فلسفهٔ کانت، هگل، دیلتای، هایدگر، گادامر، کارل اشمیت، کارل لُویت، هانس بلومنبرگ و... است تا بفهمیم کوزلک دقیقاً چه میکند. جایگاه این اثر در دستگاه فکری کوزلک را میتوان گفت اساسی است و مبنا و پایهٔ بحثی است که او در حوزهٔ تاریخ، تاریخنگاری، و نظریه و روش برای تاریخ اندیشه طرح کرده است. به عبارتی دیگر، کوزلک شالودههای دستگاههای فکری خود را با طراحی پروژهٔ تاریخ مفاهیم خودش، و تبدیل آن از روش به ابر نظریهای برای تاریخ، پیریزی کرد و بسط داد. اهمیّت کوزلک برای ما میتواند دو وجه داشته باشد: نخست، به ما درکی جدید از مدرنیته و دوران جدید میدهد که کمتر سویههای ایدئولوژیک و روشنفکرانه دارد. دوّم، روش و نظریهٔ او برای درکی مفهومی از تاریخ، میتواند برای خوانش تاریخ اندیشه در ایران و بهویژه مواجههٔ ما با مدرنیته، جالب و محل بحث باشد و حتّی طراحی پروژههای مشابه برای نگارش تاریخ مفاهیم جدید در ایران با توجّه به دورهٔ مشروطه تا به امروز، سودمند باشد. ما مبتنی بر این بحث کوزلک به طراحی پروژهای دربارهٔ مفاهیم بنیادین تاریخی در زبان سیاسی-اجتماعی ایران معاصر پرداختهایم که بهزودی فراخوان همکاری و طرحی از آن پروژه را معرفی خواهم کرد.
بهنام جودی
/channel/Historyandideas
یک توضیح
طی دو هفته ی گذشته چندین پیام از مخاطبان و دوستان دریافت کردم که نتوانسته اند کتاب کوزلک را تهیه کنند و اکنون از کجا تهیه کنند.
ناشر محترم، کتاب را در نمایشگاه مجازی عرضه کرده بود که خوشبختانه استقبال خوبی شد و با اتمام موجودی مواجه شد. مطابق گفته ی ناشر، چاپ جدید حداکثر تا نیمه ی نخست تیر ماه در دسترس قرار گرفته و توزیع خواهد شد.
🔻زندگی و آثار یوهان سباستین باخ
نوشته: ژاک پرادر
ترجمه: خسرو سمیعی
با صدای مظفر مقدم
#کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان ۱۳۵۲
@Historyandideas
@musicandcraft
شهر خالیست ز عُشّاق بُوَد کز طَرَفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند
#حافظ
@Historyandideas
واژه نامه ی تاریخی فلسفه، ۱۳جلد، ویراستار یوآخیم ریتر
/channel/Historyandideas
با اين غروب از غم سبز چمن بگو
اندوه سبزه هاي پريشان به من بگو
انديشه هاي سوخته ي ارغوان بين
رمز خيال سوختگان بي سخن بگو
آن شد که سر به شانه ی شمشاد می گذاشت
آغوش خاک و بی کسی نسترن بگو
شوق جوانه رفت ز ياد درخت پير
اي باد نوبهار ز عهد کهن بگو
آن آب رفته باز نيايد به جوي خشک
با چشم تر ز تشنگي ياسمن بگو
از ساقيان بزم طربخانه ي صبوح
با خامشان غمزده ي انجمن بگو
زان مژده گو که صد گل سوري به سينه داشت
وين موج خون که مي زندش در دهن بگو
سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد
اين ماجرا به اينه ي دل شکن بگو
آن سرخ و سبز سايه بنفش و کبود شد
سرو سياه من ز غروب چمن بگو
هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سايه)
/channel/Historyandideas
J. S. Bach: Oboe d'amore Concerto in A Major, BWV 1055R: I. (Allegro moderato)
/channel/Historyandideas
بحران روشنگری: بیرونی
(۳)
نظر دوم و عمده این است که بحرانْ بیرونی است و در نقدی ریشه دارد که ضدروشنگری به ویژه تجربه گرایی هیوم به روشنگری وارد کرده است. هیوم اندیشه ای را در نقد روشنگری و عقل باوری پروراند که نوعی شکاکیت و جبرگرایی مبتنی بر تجربه است. در نظر او، همه ی ایده ها از تجربه ی حسی برمی آیند. هرچند این اندیشه جدید نبود و لاک و بارکلی آن را طرح کرده بودند؛ اما هیوم دو نکته ی مهم را در تجربه گرایی طرح می کند که در حمله به عقل گرایی اساسی هستند: 1) میان انطباعات که نتایج مستقیم تجربه ی حسی اند و ایده ها که روگرفتی از انطباعات اند، تمایز وجود دارد. پس، کل ایده ها برآمده از انطباعات هستند چه به طور مستقیم -حسی- یا چه به طریق فعالیّت ذهنی. 2) تمایز بین روابط تصورات و امور واقع. به این معناکه ما از امور واقع به واسطه ی تجربه ی جهان آگاه می شویم و روابط میان تصورات نیز حقایقی تعریفی هستند که می توان آن ها را از معنای واژگان مربوطه استنتاج کرد. از نظر هیوم، این دو تمایز حق مطلب را در خصوص انواع ابژه های ممکن شناخت ادا می کنند. این مدعای هیوم حمله ای علیه عقل گرایی بود که دکارت، اسپینوزا و لایبنیتس مبنای شناخت را نه تجربه و حواس، بلکه متأثر از پیشرفت اثبات پذیر ریاضیات، بلکه عقل می دانستند. لذا، متافیزیک را راهی واقعی برای شناخت می دانستند. اما هیوم تجربه و به تبع علم برآمده از آن را مبنا می دانست. در نظر هیوم، هر تصوری بایستی به محک تجربه بخورد و اگر تصدیق و اثبات پذیر بود، علمی و صادق است در غیراینصورت ناموجه هستند. پس منبع شناخت ما تجربی است. اندیشه ی هیوم به این نتیجه می رسد که شناخت امور واقع نه مبتنی بر برهان، بلکه مبتنی بر تعمیم استقرایی است. نکته اینجاست بااینکه استدلال استقرایی بنیاد علم به شمار می رود و برای هدایت موفق جهان امری کاملاً ناگزیر است، اما اتکای ما بدان عقلانی نیست، بلکه شناخت ما از امور واقع، که کل آن بر استنباط های علّی ابتنا دارد و استقرایی است، نهایتاً نه بر عقل، بلکه بر عادت یا عرفیّات مبتنی است. به این معناکه، «کوشیدن برای توجیه عمل استنباط استقرایی براساس استنباط استقرایی به وضوح دُوری است و «فاقد توجیه عقلانی.» برای مثال، ما برحسب تجربه و عادت به این نتیجه رسیده ایم که آب در صفر درجه یخ می زند نه اینکه به لحاظ عقلانی به این نتیجه رسیده باشیم. بنابراین نخستین پیامد حمله ی هیوم به علیّت، شکاکیّت در مورد ظرفیت عقل برای توجیه باورهای انسان درباره ی امور واقع است. و دومین پیامد مهم این حمله تعیّن گرایی است. نقد علیّت به دست هیوم منجر به این شد که او «اراده ی آزاد» را نفی کند. بنابراین، هیوم نشان می دهد که تجربه گرایی ناگزیر به این نتیجه می انجامد که «منِ» انسانی صرفاً مکانیسمی پیچیده است و خروجی های رفتاری را به عنوان پاسخی از روی عادت، به ورودی های محیطی ایجاد می کند که با آن ها مواجه می شود. چنین «من»ی ناتوان از خودتعیّن گری عقلانی، و بنابراین ناتوان از تحقق آرمان های مدرنِ خودآیینی معرفت شناختی، اخلاقی و سیاسی است. بنابراین هیوم چالشی مستقیم و دشوار در برابر کسانی، همچون کانت و انقلابی های فرانسوی، پیش می نهد که مدعی حقیقت آزادی بشر بودند و از آن به دفاع برمی خاستند.
/channel/Historyandideas
درباره ی بحرانِ روشنگری: بیرونی یا درونی؟
(۱)
اینکه مدافع سینه چاک «روشنگری» باشیم؛ اما ندانیم اندیشه ی روشنگری چیست؟ چه اصولی داشت، چه هدفی را دنبال می کرد و به چه نتایجی رسید؟ و ازهمه بدتر، در دفاع انقلابی از روشنگری در نهایت به تجربه گرایی، جبرگرایی، محافظه کاری و نفی کانت برسیم (!) باعث شگفتی است. من اینجا در مقام مخالف یا مدافع روشنگری سخن نخواهم گفت – البته که موضع خودم را دارم و درانتهای این یادداشت به آن خواهم پرداخت – و تلاش خواهم کرد تا دو موضع مهم درباره ی روشنگری را برجسته کنم که توضیح می دهند چرا ایده آلیسم آلمانی شکل گرفت و کانت چه دست آورد عظیمی داشت که انقلابی در نظر بود. بیزر از «بحران روشنگری» سخن می گوید که زمینه ساز ایده آلیسم آلمانی شد. به گونه ای که جریان روشنگری و دستاوردهای آن از اواخر سده ی هجدهم، «علائم یک بحران» را نشان می داد و همانگونه که کاسیرر نیز گفته است، سده ی هجدهم و عصر روشنگری، خود را عصر «خرد و نقد» می نامید و بنا داشت جهان قدیم، ancient regime، را برانداخته و به واسطه ی عقل طرحی نو دراندازد؛ اما روشنگری هرچه بیش تر اصول بنیادی خود را بسط می داد، نتایجش به مثابه بحران پدیدار می شد. ازهمین رو، دو نظر عمده درباره ی بحران روشنگری قابل اشاره است. در نظر نخست، بحران «درونی» و از تعارضات اندیشه ی روشنگری است. در نظر دوم، بحران «بیرونی» و نتیجه ی شک گرایی و جبرگراییِ ضدروشنگری.
/channel/Historyandideas
درباره ی مبانی "تاریخ مفاهیم" راینهارت کوزلک
اندیشه ی بنیادینی که در نوشتههای کوزلک درباره ی تاریخ مفاهیم جریان دارد، این گفته ی کانت است: «شهودها بدون مفاهیم، کور هستند.» کوزلک، در اواخر عُمر، تاریخ مفاهیم را اینگونه مشخص کرد: «بخشی از پژوهش تاریخی که زبان را نه همچون پدیدهای فرعی یا حاشیهای از آنچه «واقعیت» نامیده میشود، بلکه بهمثابه مرجع راهنمایی روششناسانه و تقلیلناپذیر می فهمد؛ {زبان} مرجعی که بدون آن نه تجربهای میتواند شکل گیرد و نه علوم طبیعی و نه علوم اجتماعی میتوانند وجود داشته باشند. برای تاریخ مفاهیم، زبان از یکسو نشانهای از «واقعیت» پیشِ روی ماست، و از سوی دیگر، عاملی در فرایند کشفِ واقعیت.» تاریخ مفاهیم می خواهد تاریخ نگاران را به این گفته مقید کند که زبان و واقعیت تاریخی را نمیتوان بهطور جداگانه بررسی کرد. بازسازی گذشته، در نهایت، به معنای بازسازی زبان خواهد بود، زیرا با استفاده ی درست از مفاهیم است که می توان تجربه ها را قابل فهم کرد. به عبارت دیگر، شناخت را نمیتوان به فکت های غیر-معرفت شناختی مانند دریافتهای حسی تقلیل داد. اینکه بدانیم یک سیب بر روی میز است، یا اینکه یک دولت گرفتار تجربه ی انقلاب شده، دانشی نیست که بتوان آن را از حالات روانشناختی و فرآیندهای شناختی استنتاج کرد. دریافتهای حسی لازماند، اما برای باورهای غیراستنتاجی کافی نیستند. از اینرو، پیشفرض تاریخ مفاهیم این است که نه شهودها یا دادههای حسی، بلکه مفاهیم هستند که بنیان دانایی و دعاوی معرفتی را تشکیل میدهند. و از همینرو، بررسی دقیق کاربردهای مفاهیم در گذشته باید یکی از اهداف محوری هر تاریخ نگار باشد. البته، باید توجه داشت که کوزلک یک تاریخ نگار بود و نه فیلسوف. بنابراین، به جای اینکه از منظری معرفت شناختی درباره ی ماهیت مفاهیم کاوش کند؛ مایل بود از منظری تاریخی به تبارشناسی مفاهیم بپردازد.
از نظر کوزلک، تغییر مفهومی همواره پیامد یک کنش اجتماعی است. هیچ شخصی بهتنهایی نمیتواند مدعی تغییر معنای یک واژه باشد. مفاهیم صرفاً در تبادلی جمعی و ارتباطی، جای گرفته در چارچوب یک اجتماع زبانی، می توانند تغییر یابند یا تثبیت شوند. کوزلک، مانند ویتگنشتاین متأخر، و برخلاف کانت، داشتن یک مفهوم را با تسلط بر کاربرد آن در یک اجتماع زبانی همسان می داند. معنای یک مفهوم از قواعد کاربرد آن شکل میگیرد. به عبارت دیگر، مفاهیم در ابتدا پدیدههایی اجتماعیاند نه ابزارهایی مستقل برای سوژه ی منفرد تا جهان خودش را بررسی کند. کوزلک مینویسد: «انسان منفرد، چونان موجودی زبانمند، از آغاز با هستی اجتماعی به وجود آمده است.» بنابراین، هیچکس مفاهیم خود را خلق نمیکند. همه ی ما قرضدهندگان و قرضگیرندگان هستیم. کوزلک استدلال میکرد که ما مفاهیمی روشن و شفاف در اختیار نداریم، مگر آنگاه که این مفاهیم در فرایند درک شدن از سوی دیگران روشن شده و وضوح یابند.
برخلاف برخی پستمدرنیستها، کوزلک باور داشت که میان دانش غیراستنتاجی و زبان همواره شکافی وجود خواهد داشت. مفاهیم زبانی تجربههایی که فرد از سر میگذراند بازتاب نمی دهند، و خود بهتنهایی تجربهها را پدید نمیآورند. هرچند تجربهها صرفاً از طریق زبان قابل فهماند، اما از زبان مستقلاند. او به ادعای کانتی باور داشت که شناخت و دانش با تجربه آغاز میشود، اما از دل تجربه بیرون نمی آید. او باور داشت که چیزی باید واقعاً روی داده باشد، به مثابه پیش نیاز، تا کسی بتواند دربارهاش سخن بگوید. از اینرو، زبان و تجربه دو موجودیت هستیشناختی متفاوتاند. کوزلک میگوید: «این دو به یکدیگر ارجاع دارند، بیآنکه بتوانند جای یکدیگر را بگیرند.»
برای اطلاعات بیش تر و دقیق تر بنگرید به:
Timothy Goering, D. (2013) "Concepts, History and the Game of Giving and Asking for Reasons: A Defense of Conceptual History" Journal of the Philosophy of History 7 (2013) 426-452.
/channel/Historyandideas
مجموعه ی ۸ جلدی فرهنگ "مفاهیم بنیادین تاریخی در زبان سیاسی-اجتماعی آلمانی"، طراح پروژه و سرویراستار: راینهارت کوزلک
/channel/Historyandideas
تاریخ مفاهیم دست کم، دو معنا دارد: 1) در معنای عام، مطالعة اینکه مردم در زمینه هایِ تاریخی، به چه معنا و با چه هدفی، از واژه ها استفاده کرده اند. لذا، طیفی وسیع از سنت ها، نظریه ها و روش ها، از ریشه شناسی واژه ها تا متن کاوی، را در برمی گیرد؛ 2) در معنای خاص، مجموعه ای از روش ها و نظریه ها که از آلمان پس از جنگ جهانی دوم ریشه می گیرد با محوریت راینهارت کوزلک. کوزلک نیز به دو شیوه تاریخ مفاهیم را تعریف کرده است: تاریخ مفاهیم (1) فی نفسه یک هدف است، چارچوبی نظری و طرحی پژوهشی، حتی به نوبة خودش یک رشته است؛ (2) یک روش است، مجموعه ای از رویه ها و ابزارها، که می تواند در کنار سایر روش ها به کار گرفته شود. در این کتاب، کوزلک تاریخ مفاهیم را در تعریف نخست مدنظر دارد با محوریت «مفاهیم بنیادین» در راستای نشان دادن تحول مفهومی جهان اروپایی، به ویژه آلمانی، از سنت به مدرنیته. از نظر کوزلک تجربههایِ تاریخیِ هر جامعه ای دربارة تحولات سیاسی-اجتماعی هنگامی تبدیل به بخشی از زبانِ زنده میشود که واردِ مفاهیمِ به خصوصی شده و در آن ها ثبت شوند، مفاهیمی که «بنیادین» و «تاریخی» می نامد. بنابراین، آگاهی و شناختِ تاریخی باید متکی بر زبانِ مفاهیم باشد. تجربة تاریخی و شناختِ تاریخی بدونِ مفاهیمْ ممکن نیست. مفاهیمِ بنیادین بسیار پیچیده هستند؛ آن ها همواره اجتناب ناپذیر، مبهم، جدلی و چالش برانگیز هستند. این ویژگی ها است که آن ها را به لحاظِ تاریخی مهم و از بقیه متمایز می کند. ازهمین روی، در تحول مفهومی از سنت به مدرنیته، «مفاهیم بنیادینِ تاریخی» چهار ویژگی یافته اند: دموکراتیک شدن، زمان مندشدن، ایدئولوژیک شدن، سیاسی شدن.
کتاب «تاریخ مفاهیم و مفاهیم بنیادین»، ترجمة 4 فصل از مجموعة هشت جلدی مفاهیم بنیادینِ تاریخی: واژه نامة تاریخیِ زبانِ سیاسی-اجتماعی در آلمان، و هم¬چنین دو مقدمه از مترجمانِ انگلیسی¬زبان است که روش شناسی، پاسخ به منتقدین، و تاریخ مفاهیم بحران و مدرن را دربرمی گیرد. تاریخ مفصل مفهوم مدرن به قلم هانس الریش گومبرشت است که می تواند ضمن تعیین معانیِ این مفهوم در جهانِ اروپایی نشان دهد که تصوری از نو بودن یا نو شدن از کجا ریشه می گیرد و این مفهومِ زمانی، دچارِ چه تحولی شده و با گذشته، زمانِ حال و آینده در جهانِ اروپایی، در سیر تحولِ تاریخی، چه نسبتی برقرار کرده است. از سوی دیگر، آنچه «جدال قدیم و جدید» نامیده می شود که در تاریخ مفهوم مدرن مورد بررسی قرار گرفته است، چه نقشی در زمانْ آگاهیِ اروپایی داشته است. در عین حال این توهم را که "جدال قدیم و جدید" ابداع جواد طباطبایی است نیز از بین می برد.
/channel/Historyandideas