مطالبی در حوزه ی تاریخ اندیشه، معرفی آثاری که ترجمه و تالیف کرده ام، و آثاری که مطالعه می کنم، و همچنین قطعاتی عمدتا از موسیقی ملی ایران و کلاسیک اروپایی ارتباط با من: https://t.me/Behnam1988J
-خطاب ژان ژاک روسو به جهان وطنان و جهانی اندیشان
«به نظر می رسد که اگر حس انسانیت را به تمامی ابناء بشر تعمیم دهیم رقیق و ضعیف می شود. مصائب ترکستان و ژاپن، نباید ما را به قدر مشکلات ملل اروپایی متاثر سازد. برای آنکه بتوانیم توجه و شفقت خود را نثار کنیم، ناچاریم قدری آن را محدود و محصور کنیم. اکنون، از آن جا که چنین احساسی فقط در خصوص کسانی می تواند به کار بیاید که با آنها زندگی می کنیم، باید حس انسانیت ما به دایره ی هم میهنان خود محدود شود و از آنها نیرویی تازه بگیرد، چراکه به دیدارشان خو کرده ایم و منافعی مشترک ما را متحد کرده است. بی گمان برترین اعجازهای فضیلت، زاده ی میهن پرستی بوده اند؛ این احساس پرتوان و نیکویی است که نیروی خویش خواهی را به تمامی فضیلت ها می آراید و کاری می کند که بتواند بدون تغییر شکل، به قهرمانانه ترین میل بدل شود. این همان حسی است که اعمال جاودانه ی بی شماری را پدید می آورد که شکوهشان چشمان بی سوی ما را خیره می سازد؛ مردان بزرگ بسیاری را برانگیخته، که حال میهن پرستی از سکه افتاده و فضائل دیرینه ی آنها به قصه ها پیوسته است. این تعجب آور نیست؛ ماجراجویی دل های بی باک برای کسی که هرگز آنها را درک نکرده، چیزی جز افسانه نیست؛ و وطن دوستی که هزاران بار پرتوان تر و روح بخش تر از عشق به دلبرکان است، جز به تجربه، فهمیده نخواهد شد؛ اما در هر قلبی که از آن گرما می گیرد و در هر کنشی که ملهم از آن است، شعله ی تابان و متعالی غیرتی را می توان یافت که دیگر پیوند خود را با والاترین فضیلت ها هم گسسته است. سقراط را با کاتوی پیر(سیاستمدار و کنسول جمهوری رُم) مقایسه کنید؛ یکی بزرگ ترین فیلسوف است و دیگری برترین شهروند. در زمانه ی سقراط آتن به تازگی ویران شده بود و او میهنی جز گستره ی جهان نداشت، اما وطن همواره در جان کاتوی پیر ریشه دوانده بود؛ او فقط برای کشورش می زیست و جدایی از آن را برنمی تافت. فضیلت سقراط، فضیلت خردمندترین انسان بود اما کاتو، در کنار سزار و پمپی، خداوندگار جنگجویان است. سقراط شاگردانی پرورش داد، با سوفسطائیان مخالفت کرد، و در راه حقیقت جان باخت؛ اما کاتو از میهن خود، آزادی و قوانین آن، در برابر فاتحان جهان دفاع کرد و هنگامی جهان را ترک کرد که دیگر وطن به خدمت او نیازی نداشت. بهترین شاگردان سقراط فاضل ترین افراد در میان هم عصران خود بودند؛ اما بهترین پیروان کاتو با عظمت ترین افراد عصر خود به شمار می آمدند. اولی فضیلت را در سعادت خویش می دید؛ دومی فضیلت را در سعادت همگان می یافت. گروه اول باید آموزگار ما باشد و گروه دوم راهنمای ما؛ و همین یک جمله کافی است که بدانیم کدام یک را باید ترجیح داد. تا کنون هیچ ملتی تشکیل نشده که همه ی مردمش خردمند باشند، اما اینکه همه ی مردم خشنود باشند، ناممکن نیست.»
-ژان ژاک روسو، 1394، گفتاری درباره ی اقتصاد سیاسی، ترجمه ی سید مهدی یوسفی، نشر روزبهان: صص86-87
@Historyandideas
History, Metaphors, Fables, A Hans Blumenberg Reader
نویسنده: Hans Blumenberg
عنوان فارسی: تاریخ، استعارهها، حکایتها
نویسنده: هانس بلومنبرگ
ترجمه فارسی زیر نظر بهنام جودی
مترجمان: حسن آب نیکی، حمید ملک زاده، مرتضی بحرانی، بهنام جودی
کتاب تاریخ، استعارهها، حکایتها متشکل از مجموعه مقالات مهم هانس بلومنبرگ (26 مقاله) و موضوعاتی همچون فلسفهٔ زبان، نظریهٔ استعاره، نامفهومیت، زیباییشناسی، سیاست، و مطالعات ادبی را در بر میگیرد. این اثر شاخص، گسترهٔ فکری بلومنبرگ را به نمایش میگذارد و نمایی کلی از دامنهٔ مضمونی و سبکی آثار او در طول چهار دهه زیست فکری عمیق و دامنه دار را ارائه میکند. پیش از مطالعه ی کتاب های بزرگ او باید مقاله هایش را مدنظر قرار داد که تز اصلی کتاب های بلومنبرگ و موضوعات مورد نظر او را در خود دارند. در این مجموعه مقالات، از نخستین تا آخرین نوشته های بلومنبرگ دربارهٔ فناوری، نقد او بر کمالپذیری زبان و اندیشهٔ مفهومی، نظریهاش دربارهٔ تاریخ بهمثابهٔ توالی مفاهیم درباره واقعیت، انسانشناسی او، و مطالعاتش در حوزهٔ ادبیات قابل مشاهده و پیگیری است.
#ترجمه
@philobooks
تزهایی درباره ی ایران، جواد طباطبایی
شماره یکم:
ایران، سرزمین همه ما ایرانیان است. ایرانیان ” نامعام ” همه ” ما ” یعنی مردمانی است که به طور تاریخی از کهنترین روزگاران، در آن سکونت گزیده و تقدیر تاریخی آن سرزمین و تقدیر تاریخی خود را رقم زدهاند.
این “ما” هیچ قید و تخصیصی ندارد و هیچ قید و تخصیصی نباید به هیچ نامی و به هیچ بهانهای بر آن وارد شود.
این “ما” بر همه مردم ایران شمول عام دارد و هیچ ایرانیای را نمیتوان به هیچ نامی و به هیچ بهانهای از شمول عام آن خارج کرد.
این “ما” فرآورده وحدت کلمهسیاسی نیست و به طور تاریخی نیز چنین نبوده است، بلکه، مانند خود ایرانزمین به طور خودجوش وحدتی در کثرت است.
این “ما” کثرت همه ایرانیانی است که از هزارههای پیشین در زمانهایی و از مکانهای گوناگون مهاجرت کرده و این سرزمین را برای سکونت خود برگزیدهاند، سهمی در نیک و بد آن دارند و تاریخ، تمدن و فرهنگ آن را آفریدهاند.
جواد طباطبایی، تاملیدرباره ایران، جلدنخست، دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران، با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران، انتشارات مینوی خرد
@Historyandideas
بحران و ضرورت خردورزی
(۳)
هانس بلومنبرگ در جدال نظری با ضدمدرن ها گفته بود: "مشروعیت دوران مدرن نه از دست آوردهای عقل، بلکه از ضرورت خردورزی استنتاج می شود." به نظرم "ضرورت خردورزی" اکنون برای ما حیاتی است. حفظ ایران با منطق قدیم، "سنگ خارا"، ممکن نیست و باید به الزامات دوران جدید تن داد، یعنی برقراری نسبتی میان خردورزی و قدرت که الزامات، شیوه ها و تبعات خاص خودش را دارد. فیلسوفان سیاسی مدرن نمایندگان چنین تفکری هستند. من در دو جلدی "بحران در آگاهی اروپایی" به این موضوع پرداخته ام و بیش از این سخنی نمی گویم. پس، اکنون که صدای خنده ی کنیزک را شنیدیم، به هر طریقی که می توانیم راه خردورزی را هموار کنیم و تا می توانیم به روبرو نگاه کنیم یعنی امر واقع.
این نکته را نیز باید متذکر شد، جماعتی که در کار دوگانه سازی اند و همچون قاضی بر مسند حکم می کنند چه کسی وطن دوست هست و نیست، اگر نگوئیم مسئول بحران، دست کم از همدستان آنها هستند.
پس، باور کنیم ایران در عالم واقع، نامیرا نیست و می تواند نابود شود، تکه تکه شود، ویران شود و... اجازه ندهیم نابودش کنند.
صدای خنده ی کنیزک، گوش فرادارید، چه بلند است ...
@Historyandideas
نظاره ی آسمان و خنده ی کنیزک
(۱)
بنا بر حکایتی باستانی نقل است که تالسِ فیلسوف چنان غرق تماشای آسمان و ستارگان و تامل در عظمت کیهان بود که در چاه افتاد. کنیزکی تراکیایی که شاهد این صحنه بود خنده ای بلند کرد و گفت: ای تالس، تو که جلوی پای خود را نمی توانی ببینی، تامل در کواکب برای چیست؟
از نظر هانس بلومنبرگ این حکایت طعنه ای بر غرق نشدن در نظریه و توجه دادن به واقع گرایی است. از منظری انسان شناختی، انسان در فرآیند تکامل، با انعطافی ۹۰ درجه ای در گردن، سر خود را بالا آورد و دیدگانش معطوف به مقابل و متوجه ابژه هایی در دور و نزدیک شد که دسترس پذیر بودند. ازهمین رو، فرآیند معرفت در قالب مفاهیم و ابژه ها بر نوعی تطابق واقع گرایانه استوار بود؛ اما زمانی که انسان ۹۰ درجه ی دیگر به گردنش انعطاف داد و به آسمان نگاه کرد، متوجه ابژه هایی در آسمان شد که عملا قابل دسترس نبودند، اینجاست که فرآیند معرفت از واقعیت گسست، نظریه و عنصر خیال پررنگ شد. کار زمانی بالا گرفت که گفتند بنا بر طبیعت، انسان برای نظاره و تحسین آسمان خلق شده است. تالس نیز مشغول چنین کاری بود؛ اما افتادن در چاه و خنده ی کنیزک، دوباره واقعیت مطلق العنان را پیش کشید که گریزی از آن نیست و هر بار که به طریقی انسان از آن می گریزد، با شدتی بیشتر بازمی گردد و او را چنان بر زمین می کوبد که صدای شکستن استخوان هایش از صدای خندیدن آن کنیزک نیز بلندتر است.
@Historyandideas
... ما فاتحان قلعههای فخر تاریخیم،
شاهدان شهرهای شوکت هر قرن.
ما یادگار عصمت غمگین اعصاریم.
ما راویان قصههای شاد و شیرینیم.
قصههای آسمان پاک ...
آخر شاهنامه
مهدی اخوان ثالث
@Historyandideas
هرکس گوش شنوا دارد بشنود! با شما به مثل سخن میگویم! (متی ۱۳)
λύχνον ἅψας
«هیچکس چراغ برنمیافروزد تا آن را پنهان کند یا زیر کاسهای نهد، بلکه چراغ را بر چراغدان میگذارند تا هرکس داخل شد نورش را ببیند؛ زیرا هیچ نهفتهای نیست که آشکار نشود و هیچ پنهانی نیست که هویدا نگردد! پس دقت کنید چگونه میشنوید. زیرا به آنکه دارد بیشتر داده خواهد شد و از آنکه ندارد همان هم که گمان میکند دارد گرفته خواهد شد».
(انجیل لوقا. فصل ۷)
.
#تمثیل_چراغ
@nous_poetikos
⭕️ تاریخ معاصر موسیقی دستگاهی ایران
🔸تهیه و اجرا: استاد محمدرضا لطفی
🔸پخش شده از رادیو فرهنگ (سال 1391)
⭕️ برنامه شماره 1
@Historyandideas
@avanava | urmazd.com
دوستان و مخاطبانی که علاقمند به کسب اطلاعاتی درباره موسیقی دستگاهی ایران هستند، مجموعه درسگفتارهای 'شناخت موسیقی دستگاهی ایران' که استاد ردیف دان محمدرضا لطفی ارایه کرده است بسیار عالی و مناسب برای تبدیل شدن به شنونده حرفه ای موسیقی ایرانی است. از ویژگی های این درسگفتارها، مرور آثار شاخص و توضیح درباره سازها و فواصل موسیقی ایرانی و تفاوت آن با گام های موسیقی 'علمی' است که در اروپا و آمریکا متداول است.
نکته: محمدرضا لطفی دو سری درسگفتار دارد: شناخت موسیقی دستگاهی ایران و تاریخ معاصر موسیقی دستگاهی ایران، باهم اشتباه گرفته نشود.
@Historyandideas
برای آشنایی ابتدایی با تئوری موسیقی غربی و تاریخ آن، این سه کتاب کوچک و کم حجم مفید خواهد بود. البته مباحث تئوریک و گام ها باید زیر نظر استاد فراگرفته شود.
@Historyandideas
دو نوازی سه تار و تمبک از آلبوم پرنده ها
حسین علیزاده و مجید خلج
@Historyandideas
(۲)
در ادامه قطعاتی از نوازندگی سه تار محمدرضا لطفی و حسین علیزاده را می شنویم که تمایز سبک نوازندگی، برداشت و روایت آنها از موسیقی دستگاهی را نشان می دهد. به نظرم یکی از ویژگی های بارز هردو، روایتگر بودن سازهای آنهاست. لطفی در دستگاه شور و آواز ابوعطا می نوازد و به شکل استاندارد آغاز می کند با نواختن گوشه ها، آواز، قطعات ضربی و چهار مضراب، و تصنیف کار را تمام می کند. اما علیزاده راهی دیگر را می رود و از این الگو پیروی نمی کند و مرز ضرب و آواز رو درهم می شکند و از ریتم های متنوع استفاده می کند. او در این قطعه که در دستگاه همایون است آغاز می کند و با پیمودن ضربی-آوازی فواصل این دستگاه به ویژه گوشه ی بیداد وارد دستگاه شور و سپس آواز ابوعطا می شود، اینجا ابتدا آوازی سنگین بر روی ضرب و سپس ریتم لنگ خودش را نمایان می کند و با اشاره ای کوتاه به چهارمضراب از همان راهی که آمده بود به دستگاه همایون بازگشته و کار را تمام می کند. دو برداشت متفاوت، کلاسیک و جدید. درنهایت شنیدن اجرای هردو لذت بخش است به ویژه صدای گرم آواز لطفی لذتی دو چندان دارد؛ صدای ساز او نوعی سرخوشی هوشیارانه در شنونده به وجود می آورد که به قول خودش مختص به موسیقی ایرانی و ویژگی اصلی آن است. اما ساز علیزاده جستجو در فضایی بیکران است. دعوت به تفکر و تخیل است. او موسیقی فیلم نیز کار می کند که در نوع بیان ساز او بی تاثیر نیست.
[موسیقی ایرانی نیز مثل تفکر از سنخ تنهایی و حدیث نفس است، اما پای در زمین فرهنگ و تاریخ ایران. پس با حوصله و در خلوت بشنوید.]
@Historyandideas
روایت از آلبوم سفر عسرت
شهرام ناظری
آهنگساز: فرخزاد لایق
@Historyandideas
عالَمِ مِثالِ ایرانی
چند سال پیش مستندی در یکی از شبکه های فارسی زبان پخش می شد که در آن زندگی برخی از ایرانیان ساکن آمریکا را نشان می داد. در میان آنها، پیرمردی را نشان می داد که باغی از درختان میوه درست کرده بود، و با افتخار می گفت هر کدام از نهال های این درختان برای منطقه ای از ایران است و با زحمت فراوان موفق به گردآوری و پرورش آن ها شده و اکنون ثمر داده است. افتخار می کرد که باغی درست کرده است که انگار در ایران است. در مستندی دیگر، احسان یارشاطر می گفت وطن و ایران برای او زبان فارسی است. بعدها با یکی از دوستان بحث می کردیم که گویا هر ایرانی، برای خود و در خلوتش، ایرانی مختص به خودش دارد با ویژگی هایی صرفاً مختص آن شخص. البته اختصاصی بودن ایران در عین عمومی بودنش معنا می یابد چرا که آن ویژگی های عمومی را هر شخص نمونه هایی را برگرفته و برای خودش خصوصی می کند. به نظرم رسید، گویا ایرانیان، مانند عالَمِ مُثُل، ایرانی دارند که وقتی وجوهی از آن به عالَم واقع صدور می یابد، با اصلِ خود تطابق نمی یابد. ازهمین روست ایرانی که در عالَم واقع قرار دارد چندان مطلوب ما نمی نماید و هرکس از جانب خود تلاش می کند تا این ایران را با آن ایرانِ عالَم مِثالی تطبیق دهد و چون نمی تواند، «وطنش را همچون بنفشه ها» با خود می بَرَد هرکجا که خواست و آن را دوباره می سازد. این تصور از ایران و وطن دوستی طبیعی طی تاریخ طولانی ما شکل گرفته است و هرکسی به شیوه ی خودش به آن عشق می ورزد و از آن دفاع می کند. لذا هرگونه دستکاری ایدئولوژیک و نهادن قیدهایی که بخشی از شهروندان را از آن حذف می کند یا دوگانه هایی می سازد که این چند وقت شکل گرفته است، نوعی فرقه گرایی است که خواسته یا ناخواسته قصد نابودی ایران طبیعی را دارد. ایران هرچه هست، بی شک با اینکه ما هر کدام، «ایرانِ خودمان» را داریم؛ اما همگی «یک ایران» داریم: خودمان!
پس، به جای فرقه گرایی، مصادره و ادعای تملک و تعیین معیارهایی کاملا جهت دار برای وطن دوستی از سوی عده ای که گویا ایران را تازه کشف کرده اند، مانند دینی جدید، خودشان را در مقام صاحبان انحصاری این مُلک قرار داده و برای بقیه تعیین تکلیف می کنند، باید کثرت شهروندان ۹۰ میلیونی آن را به رسمیت بشناسیم که در وحدت یک کل را می سازند. مانند یک ارکستر سمفونیک که متشکل از سازهای گوناگون است و هرکدام نوای خود را دارد اما این نواهای مختلف و متضاد همچون تار و پود فرش درهم تنیده می شود و صدایی واحد و در عین حال متکثر را به گوش می رسانند، به اصطلاح پلی فونیک هستند. این وحدتی در کثرت است که ما طی تاریخی طولانی به آن رسیده ایم، هرگونه وحدتی با حذف کثرت، فرقه گرایی است. ایران مِلک طِلق کسی نیست بلکه مِلک مشاع ملت ایران است.
@Historyandideas
«یوجن داگا»
(والس رویاها)
ملودی رویایی این قطعه انگار خودش یه وداع آهستهست... پر از دلتنگی، ولی لبریز از زیبایی. خوابها میرقصند، نغمهها باقی میمانند.. دلم امروز بیشتر از همیشه با موسیقی گره خورده، این قطعهای بسیار زیباست، اثری از آهنگسازی که سالها با نغمههایش به زندگیام رنگ و عمق داد... والس رویاها همیشه برام شبیه صدای شبهای خیالم بود... نغمهای که انگار قلبم رو نوازش میکرد وقتی که هیچ واژهای کافی نبود. با تأخیر باخبر شدم که او در ۳ ژوئن ۲۰۲۵ از میان ما رفت، اما فقط یه هنرمند نرفت، صدایی خاموش شد که درون قلبها مینواخت. این قطعه رو امروز با تمام عشق و احترام تقدیم میکنم نه فقط بهیاد هنری که ساخت، بلکه به یاد تمام لحظاتی که با موسیقیش تحمل کردیم، گریستیم، خندیدیم، رویا دیدیم...❤️
🎼🎼🥀🦋
@Historyandideas
✅ @ClassicMusic3
چاه ایدئولوژی و واقعیت مطلق العنان
(۲)
به نظرم امروز می توان حکایت در چاه افتادن تالس و وضعیت خودمان را از ایدئولوژی قیاس گرفت که مثل همیشه دست پخت "چپ" است و چنان جماعتی را اسیر خود کرده است که با وجود هشدارهای فراوان در چاه افتادند و واقعیت مطلق العنان سهمگین تر از قبل نمایان شد. به واسطه ی مشغولیت با ایدئولوژی، در نهایت دشمنان داخلی و خارجی ایران آشکارا به میدان آمدند تا ایران را نابود کنند، جدای از اینکه هرگونه تجاوز به کشور و جنایات دشمنان را باید محکوم کرد و ما محکوم می کنیم، باید ۹۰ درجه به گردنمان انعطاف داده و دوباره به واقعیت مقابلمان نگاه کنیم تا جلوی پای خودمان را نیز ببینیم. یکی از عوارض ایدئولوژی یا نظاره ی مستمر آسمان، اوهامی است که ایستادن و اصرار بر موضع غلط را با واژه هایی گوناگون و مبتنی بر تخیل بیان می کند مانند این: "ایران سنگ خارا است" و هرگز نابود نمی شود. باید بگویم اگر از قعر چاه ایدئولوژی همچنان مشغول کواکب باشید، ایرانی که بر روی زمین است، قطعاً نابود خواهد شد. پس، ضمن دفاع از ایران باید راهی برای خروج از بحران پیدا کنیم.
@Historyandideas
آخر شاهنامه
مهدی اخوان ثالث
موسیقی: مجید درخشانی
@Historyandideas
خروشچف در یکی از سخنرانی های خودش اعلام کرد: «کمونیسم هماکنون بر افق قابل مشاهده است.»
یکی از حضار پرسید: «رفیق خروشچف، «افق» چیست؟»
نیکیتا سرگییوویچ پاسخ داد: «برو به فرهنگ لغت نگاه کن».
مخاطبی که سوال را پرسیده بود این توضیح را در یک منبع مرجع یافت: «افق، خط ظاهری که آسمان را از زمین جدا میکند و هنگام نزدیک شدن به آن، از دید فرد عقب میرود.»
@Historyandideas
«شش قرن و شش سال» فیلم مستندی است اثر «مجتبی میر طهماسب». در این مستند گروهی موسیقیدان تلاش میکنند تا تصنیفهای منسوب به «عبدالقادر مراغی»، برجستهترین موسیقیدان، نظریهپرداز، نویسنده و شاعرِ ششصد سال پیش را به استناد کتابها و رسالات کُهن و از لابهلای تاریخ و فرهنگ ایران بازیابی و بازخوانی کنند. این گروه پس از شش سال کنکاش و تلاش و تمرین موفق میشوند آثاری که قرنها پیش از ایران به ترکیه نقل مکان کرده بودند را برای اولین بار ضبط و منتشر کنند. در این مستند بیننده پا به پای این موسیقیدانها شاهد کشف دوباره ملودیها، ریتمها و فرمهای فراموششده موسیقی ایران خواهد بود. آثاری ناشنیده که ریشههای موسیقی ایرانی را تا شش قرن به عقب میبرد و عمیقتر میکند. ساخت این فیلم بین سالهای 1386 تا 1387 انجام شده است. اما عملأ از سال 1384 با نوشتن موسیقی مجموعه تلویزیونی «شهرآشوب» ساخته «یدالله صمدی» و تشکیل گروه «عبدالقادر مراغی» با سرپرستی محمد رضا درویشی و حضور همایون شجریان و جمعی دیگر از نوازندگان، شروع شد.
/channel/Historyandideas
♢تاریخ معاصر موسیقی دستگاهی ایران
برنامه شماره۱
@maktabkhanemirzaabdollah
♢شناخت موسیقی دستگاهی ایران
قسمت اول👇
@maktabkhanemirzaabdollah
برای آشنایی تئوریک با موسیقی ایرانی -ردیف و دستگاه ها- و تاریخ آن، این سه کتاب مفید خواهد بود. البته بخش های تئوریک، گام ها، و دستگاه ها باید زیرنظر استاد فراگرفته شود.
@Historyandideas
ردیف میرزا عبدالله (برای تار و سه تار)، نت نویسی داریوش طلایی
@Historyandideas
دو نوازی سه تار و تمبک در آواز ابوعطا از آلبوم خموشانه
محمدرضا لطفی و محمد قوی حلم
@Historyandideas
ملاحظاتی کلی درباره ی موسیقی ایرانی: جدید در قدیم
(۱)
موسیقی ایرانی که امروز در شکل "ردیف" می شناسیم متشکل از ۷ دستگاه و ۵ آواز (دستگاه شور به مثابه دستگاه اصلی که بقیه ی دستگاه ها در نسبت با آن تعریف می شوند، شامل چندین گوشه و ۴ آواز است: دشتی، ابوعطا، افشاری و بیات ترک. دستگاه سه گاه، ماهور، نوا، همایون که آواز بیات اصفهان ذیل آن قرار می گیرد، چهارگاه، و راست پنجگاه) معمولا تحت عنوان موسیقی "سنتی" ایرانی شناخته می شود که چندان دقیق نیست. ردیف و موسیقی دستگاهی به شکلی که ما امروز می شناسیم تقریبا طی دوره ی قاجار شکل گرفته و در قالب ردیف تدوین شد - که معتبرترین روایت از آن، ردیف میرزا عبدالله است و روایت هایی دیگر نیز وجود دارند که با روایت میرزا عبدالله اندکی تفاوت دارند - و به تدریج دوره های مختلفی را تا به امروز تجربه کرده است. این نوع موسیقی در تمایز، و نه گسست، با موسیقی قدما، برای مثال عبدالقادر مراغی، تدوین شده است - البته هنوز شناخت دقیقی از موسیقی قدما نداریم! - که محصول دوره ی متاخر ما و به نوعی "جدید در قدیم" است و "سنتی" نامیدن آن چندان درست به نظر نمی رسد. البته این بحث تخصصی من نیست.
به هرروی، در دوره ی معاصر و دست کم طی ۱۵۰ سال گذشته شرط اساسی برای شناخت و فراگیری موسیقی ایرانی، نوازندگی، آواز و آهنگسازی، یادگیری ردیف های سازی و آوازی و تسلط به دستگاه ها و آوازها بوده است که حکم نص و متن اصلی را دارد.
طی چند دهه ی گذشته در حوزه ی نوازندگی سازهای ایرانی، با محوریت سه تار و تار، دو مکتب مهم شکل گرفته است که نمایندگان آن، محمدرضا لطفی و حسین علیزاده، به درجه ی استادی در تسلط بر ردیف و دستگاه ها، آموزش و سبک نوازندگی منحصربفرد رسیدند که تقریبا نوازندگان این سازها امروز با تقلید یا برداشت از آنها کار می کنند.
محمدرضا لطفی در مقام استاد ردیف و نوازنده را معمولا نوعی سنت مدار معرفی می کنند که اجازه ی هیچ گونه تخطی از نص و متن ردیف و دستگاه را نمی داد و به نوعی طرفدار "قدما" پنداشته می شود. درصورتیکه او مکتبی از نوازندگی ساز تار و سه تار را شکل داد که هیچ مشابهی نزد قدما ندارد و به نوعی در نسبت جدید با آنها قرار دارد.
اما حسین علیزاده در مقام استاد ردیف، نوازنده و آهنگساز راهی متفاوت پیمود و پایبند سفت و سخت متن و نص باقی نماند و ابتدا سبک و سپس، مکتبی متفاوت در آهنگسازی و نوازندگی را پدید آورد که شامل چند دوره ی تحول می شود. در نهایت، این دو را می توان به نوعی نمایندگان "جدید در قدیم" موسیقی ایرانی دانست که اولی مرجعیت را به قدمای جدید، میرزا عبدالله، می دهد؛ اما دومی مرجعیت را به امروزی ها بدون نفی قدما!
@Historyandideas