2956
یک فنجان شعر ☕ @Hamid_Reza_Abravan
تو را ای مهربان، ای جانِ جانان دوستت دارم
به کم قانع نخواهم شد، فراوان دوستت دارم
#حمیدرضا_آبروان
کبوتروار گم کردم مسیر خانهی خود را
بیاور شانهات را تا شبیهِ آشیان باشی
#حمیدرضا_آبروان
سالها اشک ز چشمان من آمد ای عشق
عجب این است که این چشمه پُر آب است هنوز
گفته بودی که بیا، وقتِ رسیدن به هم است
پس چرا آخرِ هر جاده سراب است هنوز؟
#حمیدرضا_آبروان
پاییز رسید و به دلم مژدهی غم داد
هرچند که هر ساعتِ ما فصلِ خزان است
#حمیدرضا_آبروان
📸 پاییز در شیراز جان...Читать полностью…
کوچه پسکوچههای قصردشت
دوباره بال خواهم زد، دوباره میکنم پرواز
اگر با من بمانی و برایم آسمان باشی
#حمیدرضا_آبروان
I have a dream,Читать полностью…
I can fly
خلوتی داشتم و عشق تو بیتابم کرد
دل بیچارهام از چاله به چاه افتاده
فال میگیری و جز عشق ندارد تعبیر
تهِ فنجان تو هم برکه و ماه افتاده
#حمیدرضا_آبروان
به گوش قاصدکها میرسانم دوستت دارم
نمیخواهم درون سینهام راز نهان باشی
#حمیدرضا_آبروان
تا که عمری یک جماعت مدح و تحسینت کنند
دفتر شعر و سرود و شاعران را آفرید
#حمیدرضا_آبروان
🎞 انجمن شعر سعدیЧитать полностью…
۲۸ شهریورماه ۱۴۰۴
دوباره میچکد از آسمان باران دلتنگی
دوباره میشوم مهمان، بله! مهمان دلتنگی
دوباره کافهای در انتهای کوچهای بنبست
دوباره من، دوباره چای در فنجان دلتنگی
#حمیدرضا_آبروان
ای دل همیشه در همه جا بیقرار باش
در کهکشانِ عشق چنین بر مدار باش
جز عشق از تمامِ اضافات دل بکن
چون باد بگذر از همه و در گُذار باش
#حمیدرضا_آبروان
🎼 عشق قدیمیЧитать полностью…
کسریٰ زاهدی
میکنم با لب خندان غم خود را پنهان
آه! بر چهرهام این کهنه نقاب است هنوز
#حمیدرضا_آبروان
احساس زلالم به تو هرگز نشود خشک
چون رود جلو میرود و در جریان است
#حمیدرضا_آبروان
نیستم غمگین از این بابت که من دیوانهام
چون مداوا میکند آخر مرا داروی عشق
قایقِ سرگشتهام بر موجِ دریاها رها
میبَرَد هر جا که میخواهد مرا، پاروی عشق
#حمیدرضا_آبروان
کی با خبر شوی که شدی مبتلا به عشق؟
آنجا که بین عقل و دلت جنگ میشود
وقتی که عاشقانه به معشوق بنگری
آن لحظه نبضِ هر دو هماهنگ میشود
#حمیدرضا_آبروان
برق چشمانت ربود از من توانِ اختیار
گر خدا مانع نمیشد میپرستیدم تو را
#حمیدرضا_آبروان
من وطن دارم و جز تو وطنی نیست مرا
به جز از عشق تو گفتن سخنی نیست مرا
آنچنان ذوب شدم از غم عشقت چون شمع
که دگر هیچم و روح و بدنی نیست مرا
#حمیدرضا_آبروان
دل زنده به آن است که بیمار تو باشد
بی روی تو چیزی که ندارد ضربان است
#حمیدرضا_آبروان
نخواه از من که دیگر از جنونم دست بردارم
کدامین عاشق از دیوانگی دل کند و عاقل شد؟
همه گفتند دوری کن از احساساتِ شورانگیز
دل اما کار خود کرد و به سمت عشق مایل شد
#حمیدرضا_آبروان
آمدی ولوله در شهر به راه افتاده
واعظ از دیدن رویت به گناه افتاده
بی گمان تا به ابد واله و سرگردان است
هر که در حلقهی آن موی سیاه افتاده
#حمیدرضا_آبروان
قلب تو نابترین جای جهان است ای دوست
تا نفس هست در این خانه نگهدار مرا
گر برانی تو مرا، من به تو برمیگردم
آه! یک عاشقِ مأیوس مپندار مرا
#حمیدرضا_آبروان
بی گمان با اولین دردی که بر جانت نشست
قلب ایزد هم به درد آمد، خزان را آفرید
🍂🍁
#حمیدرضا_آبروان
مث آخرین روز شهریورهЧитать полностью…
همه ترسم اینه بره بگذره...
دلم با نگاهش گلاویز شد
چشاشو یهآن بست، پاییز شد
🎼 شرابی
رستاک
تو را در شعر آوردم که زین پس جاودان باشی
برقصی در غزلهایم، بخندی و جوان باشی
تو را چون گل نشاندم در میان باغ اشعارم
که همواره به دور از هر زمستان و خزان باشی
#حمیدرضا_آبروان
گهگاه تو داری خبر از حال و هوایم
دلخوش به همینم که در افکار تو هستم
امروز که هستند همه طالب دنیا
صد شکر که ای عشق خریدار تو هستم
#حمیدرضا_آبروان
سلام به قلب من
زمانی که از تو یاد میکند
سلام به روح من
زمانی که به سوی تو پر میکشد
سلام بر عشق
لحظهای که متولد میشود
و سلام بر شعر
که همواره با نام تو آغاز میشود...
#حمیدرضا_آبروان
سلام بر کسانی Читать полностью…
که بیهوده دوستشان دارم
سلام بر کسانی
که جراحتهایم
روشنشان میدارد.
#محمود_درویش
سالها رفت و نشد آتش عشقت خاموش
بدنم از غم تو کوهِ مذاب است هنوز
#حمیدرضا_آبروان
شدم چون برگِ پاییزی سبکبال و رها امشب
چه آزادانه خواهم رفت تا عرشِ خدا امشب
نبودی در اتاق خود خیالت را بغل کردم
خدا داند نخواهم شد از او یک دم جدا امشب
#حمیدرضا_آبروان
🎼 امشبЧитать полностью…
عرفان طهماسبی
افروختهای آتشِ خود بر دل ما
اصلا تو بسوزان تنِ ناقابل ما
کردم همه کاری که شوی سهم دلم
جز دیدنت از دور نشد حاصل ما
#حمیدرضا_آبروان
در نبودت غم تنها شدن آزارم داد
همدمِ روز و شبم جام شراب است هنوز
#حمیدرضا_آبروان
به دل افتاده میگیرم تو را این بار در آغوش
اگرچه بین ما امروز صد فرسنگ دیوار است
#حمیدرضا_آبروان
آمدی و اندک اندک نور تاباندی به دل
ظلمتم پایان گرفت و ماه نامیدم تو را
#حمیدرضا_آبروان