.
انگار قبل از آمدنت...
تو را دوست داشتم!
انگار تو را در جایی ...
و در جهانی دیگر ...
دیده بودم ...
انگار همه ی آن چیزهایی را ...
که دوست داشتم را می.دانستی ...
و همه ی آنها را در تو می دیدم..
انگار تمام رویاهایم ...
تکه تکه بهم چسبیده بود ...
و آرزویی را که در دلم داشتم...
با حضور تو برآورده شد!
همه چیز قبل از آمدنت ...
شروع شده بود...
دوست داشتنت بهانه بود!
من از قبل عاشقت بودم...
➰محسن_صفری
.
شوخی نیس که ...
دوست داشتن، زنده نگه ...
داشتن کسی هست که در "درون" ماست ...
حتی با وجود فاصلههای دور!
➰ازدمیر_آصف
.
آرزو داشتم...
در زمانهی دیگری...
تو را میدیدم زمانهای ...
که قدرت به دست گنجشکان میبود...
یا به دست آهوان یا به دست قوها یا ...
به دست پریان ِ دریایی یا به دست نقاشان، موسیقیدانان، و شاعران یا به دست عاشقان،
کودکان، و دیوانگان آرزو داشتم از آن ِ من باشی....
اما دریغ که دیر رسیدیم و در زمانهای ...
به جستجوی گل سرخ ِ عشق رفتیم...
که نمیداند عشق چیست!..
➰نزار قبانی
.
كوچه و خيابان...
پر شده از آدمهايى ..
كه ديگر لازم نيست...
براى داشتنشان تلاش كنى...
اشاره اى كافيست! تو اما "خاص" باش...
يك "خاصِ دست نيافتنى"
➰علی قاضی نظام
.
ساده دلانه گمان می کردم...
تو را در پشت سر رها خواهم کرد!
در چمدانی که باز کردم، تو بودی...
هر پیراهنی که پوشیدم...
عطرِ تو را با خود داشت...
و تمام روزنامه های جهان...
عکس تو را چاپ کرده بودند!
به تماشای هر نمایشی رفتم...
تو را در صندلی کنار خود دیدم!
هر عطری که خریدم...
تو مالک آن شدی!
پس کی؟
بگو کی از حضور تو رها می شوم!
مسافر همیشه همسفر من!
➰نزار_قبانی
.
مخاطب كه تو باشى ...
مگر جز عاشقانههاىِ پر از دلتنگى ...
متن ديگرى هم مىشود نوشت؟! اصلاً....
براى از "تو"نوشتن، پاك كردن و خط زدنِ ...
هيچ واژهاى لازم نيست! بس كه ساده و صريحی ...
دلبر جان" و اصلاً تو همان جانى كه بر دل نشسته ...!
➰علی_قاضی_نظام
.
چه هوایی...
نم باران وخیابان و ...
من واین همه دوست داشتنت ...
کجایی جانِ دل ؟که ببینی کویر جانم ...
دل به باران سپرده به یاد آن روزِ بارانی ...
خوبم آرامم اما ، دلتنگ .... !
➰باران_قیصری
.
دیوانه جان !
تو چه می دانی...
کسی که همه چیز را ...
می سپارد به دل چه رسوایی می شود؟
حالا هِی نیا؛ حالا هِی نباش؛ حالا هِی....
گوش هایت را بگیر؛ چشمانت را...
ببند و باور نکن که عشق ، مرا ...
چه لامذهبی کرده است...
که به هیچ صراطی ...
جز تو مستقیم...
نمی شود... !
➰عادل_دانتیسم
.
برای کشتنِ یک زن...
نیازی نیست فریاد بزنی...
ترکش کنی،رویاهایش را بدزدی ...
یا به او خیانت کنی ! برای کشتنِ یک زن ...
کافی ست وقتی برای تو پیرهن گل گلی اش...
را می پوشد فراموش کنی بگویی...
چه زیبا شده ای ...!
➰تهمینه_میلانی
.
در دنیا …
هیچ چیز پایدار نیست...
و اگر انسان توقع بقای چیزی ...
را داشته باشد احمق است اما ...
اگر از آنچه که برای مدت کوتاهی دارد...
لذت نبرد، از آن هم احمقتر است...!
➰سامراست موام
.
زن ها
زخم های زیادی برای نگفتن دارند،
زخم هایی که از چشمهایشان سر باز می کند؛
و خوب دیدن،تنها تفاوت مردی ست
که همیشه می ماند...
➰هانی_محمدی
.
هر شب ...
در خواب راه میروم...
تا به آغوش تو برسم..
می بینی ! من مسیر دوست داشتنت را ...
حتی با چشم های بسته هم از برم...
➰حمیدرضا_عبداللهی
...
عریان شو ...
و تنم را بسوزان ...
با جهنمی از نفس هایت...
چشمهایت چه عاشقانه ...
می درخشند بر عمق شب،!
انگشتان کشیده ات را...
نمی توان با هیچ واژه ای...
به چالش کشید،، می کشند آدمی را،،!
و گیسوانت آرامگاه ابدی ...
شاعری خواهد بود ...
که حریصانه از بویشان مست میشد،،!
➰فرشید_آوری
.
از من خبر بگير ...
كارى ندارد كافی ست ...
صبح ها دلت برايم تنگ شود ...
و بى اختيار به نقطه اى خيره شوى ...
و به اين فكر كنى كه چقدر بى خبرى از من !
➰کامران_رسول_زاده
اما من و تو...
دور از هم می پوسیم...
غمم از وحشت پوسیدن نیست...
غمم از زیستن بی تو در این لحظه ی ...
پر دلهره است دیگر از من تا خاک شدن...
راهی نیست از سر این بام این صحرا، این دریا
پَر خواهم زد، خواهم مُرد...
غم تو این غم شیرین را
با خود خواهم برد…
➰حمید_مصدق
.
نه میتوانیم بمیریم ...
نه میتوانیم زندگی کنیم ...
نه میتوانیم همدیگر را ببینیم ...
نه میتوانیم همدیگر را ترک کنیم ...
به تنگنای عجیبی افتادهایم ...!
➰ژان پل سارتر
گوشه نشينان آلتونا
.
یک نفر...
بیاید به خدا بگوید ،
حتی اگر به صلاح نیست ،
حتی اگر پایان این آرزو تلخیست ،
برآوردهاش کند یک نفر بیاید به خدا بگوید ،
حسرت زودتر از شکست آدمی را از پای در می آورد ...
➰یگانه_حق_پرست
.
دلم در دستِ او گیر است ...
خودم از دستِ او دلگیر...
عجب دنیای بی رحمی، دلم گیر است و دلگیرم..!
➰حسین_منزوی
.
و چه...
زیباست ...
قلبی پیدا کنی ...
که عاشقت باشد ...
بی آنکه چیزی از تو ...
بخواهد مگر حال خوبت را ...
➰جبران_خلیل_جبران
.
شاید روزی ...
من هم آدمِ بزرگی شدم ...
آنقدر بزرگ که دیگر به همه چیز ...
بی تفاوت باشم شبیهِ این روزهایِ تو !
آن قدر بی تفاوت که رویای شب هایت بشود ...
مرورِ این روزهایِ من ! منی که عاشقانه...
تو را دوست داشت و تو عینِ ...
خیالت هم نبود ...
➰نرگس_صرافیان_طوفان
.
دلتنگت که میشوم...
به سراغ شعر میروم...
تنها جایی که بیدغدغه ...
میتوانم بگویم دوستت دارم ...
و ببوسمت و هیچ کس نداند که ...
تو منظور عاشقانههای منی ای منظور...
تمام عاشقانههای من ! بی دلیل...
بی اجازه بی دغدغه...
دوستت دارم...!
➰امیر_نقدی_لنگرودی
.
اشتباه ...
از خودمانبود...
ساده دل بودیم و زود باور
ندانسته و نشناخته راه دادیم...
هر بیگانه ای را به قلبمان،با خنده ...
بر لب آمدند اما خنجر خیانت را بر قلبمان...
فرو نهادند و ما را تبدیل به مرده های متحرکی
کردند که دیگر نه احساسی داریم و نه اعتمادی...
می دانی اشتباه از خودمان بود... !
➰مهران_قدیری
.
از تو ...
پر است خانه ...
حتی اگر نباشی !
➰حسین منزوی
تو مثل هیچ کس نیستی...
نگاهت! لبخندت! چشمان دل فریبت!
تو قشنگ ترین ...
مرد تاریخی...
در نگاهِ من...
➰مژگان_بوربور
...
کاش ناشناخته می ماندند...
آدم هایی که فکر می کردیم بهترین اند !
آن هایی که رو معرفتشان حساب کرده بودیم
کاش سر از کارشان در نمی اوردیم...
آن روی سکه شان را نمی دیدیم..و
نقابشان را کنار نمی زدیم...
کاش تصوراتمان را...
اعتمادمان را ...
آرامشمان را ...
خراب نمی کردیم !
➰نرگس_صرافيان_طوفان
.
چشمانِ خیس ات را می بوسم ...
نازنین دلواپسِ آینده نباش...
این "شب ها" می گذرد...
و می رسد روزی که در ...
آغوش هم از سَرِ شوق...
گریه سر می دهیم...
➰علی_سلطانی
.
دردها ...
هیچ وقت...
خنده دار نبودند...!
کوچک که بودیم بارها ...
در گوشمان خواندند بعدها ...
به اشک هایی که برای امروزت ریختهای...
خواهی خندید! بزرگتر که شدیم خندیدیم...
اما نه به دردهایمان به زخم هایی که از یاد نبرده ...
بودیم و لابلای هر اتفاق یکی پس از دیگری ...
مرور می شدند واِلا دردهای ما هیچگاه ...
خنده دار نبودند و نیستند...
➰حاتمه_ابراهیم_زاده
.
داریوش ارجمند(رئیس): باباتو می شناختم...
قدیما با آفتابه عرق می خورد...
حالا "ضای"والضالین نمازشو....
قدِ اتوبان قم می کشه...!
➰رئیس
➰مسعود_کیمیایی
.
.
برای تو مینویسم ...
که عزیزتر از جان شدی ...
و لازم تر از نفس.عزیز دور،
عزیز دست نیافته،عزیز بوسیدنی،
عزیز قلبم، برای تو مینویسم که خواستم...
تورا در آغوش بکشم؛ ولی دستانم کوتاه بود....
برای تو مینویسم که بوسیدنت آرزو بود.برای تو ...
مینویسم که یک جهانی.مینویسم برای تمام روزهایی
که قرار است نباشم.باشد که بدانی و بدانند...
که تورا دوست می داشتم؛
بسیار،بسیار...
➰ستایش قاسمی
.
مخاطب كه تو باشى ...
مگر جز عاشقانههاىِ پر از دلتنگى ...
متن ديگرى هم مىشود نوشت؟! اصلاً....
براى از "تو"نوشتن، پاك كردن و خط زدنِ ...
هيچ واژهاى لازم نيست! بس كه ساده و صريحی ...
دلبر جان" و اصلاً تو همان جانى كه بر دل نشسته ...!
➰علی_قاضی_نظام