.
اگر روزی ...
خواستی گریه کنی...
مرا صدا بزن...قول نمی دهم
بتوانم بخندانمت ولی می توانم با تو بگریم...
➰گابریل_گارسیا_مارکز
.
تهش ...
قراره بمیریم!؟
پس بیا نترسیم،
به تِه هیچی فک نکنیم...
ریسک کنیم، بدوییم، وقتی...
ناراحتیم گریه کنیم، قهقه بزنیم،
موزیکامونو گوش بدیم، جریمه بشیم،
بخوریم زمین، زیر بارون خیسِ خیس بشیم،
شب گردی کنیم، تو خیابونا بدوییم، بخندیم!
لعنتی بیا تا هستیم دیوونگی کنیم و نترسیم!
➰توئیت
.
همه می دانند...
من سال هاست ...
چشم به راه کسی...
سرم به کار کلمات خودم ...
گرم است تو را به اسم آب ...
تو را به روح روشن دریا به دیدنم بیا !
مقابلم بنشین بگذار آفتاب از کنار چشم های ...
کهن سال من بگذرد .من به یک نفر ...ِ
از فهم اعتماد محتاجم من از ...ِ
این همه نگفتن بی تو ..
خسته ام!
خرابم !
ویرانم !
➰علی_سیدصالحی
.
دلخوشی ...
باید از جنس بوسه..
از جنس لطیف ِآغوش باشد...
شب هایت را پر کند ازحس ناب امنیت
اصلادلخوشی باید از جنس ماندن باشد...
از جنس مردن تن به تن...
تا آخرین لحظه ...
➰آزاده_کج_کلاه
.
گاهی بی تو ...
آنچنان بی توام...
که دلم می خواهد...
کوچه را خیابان را اصلاً ...
تک تک ِجاده های با تو بودن را
از هر چار گوشه ی جهان تا کنم..!
و تو را آنچنان در کنارِ بقچه ی دلتنگی هایـم...
عاشقانه در آغوش بگیرم که نه از من بی تو بودنیِ باقی بماند و نه از تو نبودنی باقی بماند...
➰امید_آذر
.
زمستان...
یک تـو میخواهد...
یک تو که دستانش را بشود...
بی هیچ دلهرهای گرفت یک تو که بشود...
این خیابانهای یخ زده را گرم قدم زد...
➰عادل_دانتیسم
.
روی نبودت هم ...
حسابی تازه وا کردم...!
یادِ تو می اَرزد به بودن های خیلی ها !
➰فرامرز_عرب_عامری
.
و تمام جهان هم ...
که بگویند تو نیستی ...
من شهادت میدهم که ...
حضور داری پس آرام روبروی ...
تو می نشینم و به تو فکر میکنم ...
منی که عاشق تو هستم!
➰نزار قبانی
.
به کمی...
سبکسری و ...
بی خیالی نیاز داری...
تا از زندگی لذت ببری،
و به کمی شعور تا از لغزشها...
بپرهیزی، همین کافی است!
➰اشو
.
شوخی نیس که ...
دوست داشتن، زنده نگه ...
داشتن کسی هست که در "درون" ماست ...
حتی با وجود فاصلههای دور!
➰ازدمیر_آصف
.
آنقدر ...
مدارا کردهام ...
که دیگر مدارا عادتم شده.
وقتی خیلی نرم شدی همه تو را ...
خم میکنند ...
➰سووشون
➰سیمین_دانشور
.
به هوایِ...
چشم مستت...
رهِ میکده نرفتم...
چه کنم شرابِ جانی...
بِه از آن شرابِ مستی...
➰هاتف_اردبیلی
.
قیچی، کاغذ را میبُرد...
سنگ، قیچی را خُرد میکند...
کاغذ، سنگ را میبلعد ...!
و این است داستان زندگی ما...
داستانِ عوضهایی که گِله ندارد...
تو مرا میشکنی من دیگری را...
و دیگری تو را ...!
➰حمیدرضا عبداللهی
.
باشد ...
که روزگار ...
بچرخد به کام ِ دل...
باشد که غم،خِجل شود از صبرِ قلبِ ما...
➰معصومه_صابر
.
گاهی هیچ چیزی...
برای از دست دادن ندارم !
لم میدهم و به بدبختیهایم ،
لبخند میزنم مردم فکر میکنند هیچ مشکلی ندارم !
اما زندگی بدون مشکل ،فقط خواب است !
آدم نمیتواند همیشه بخوابد !
➰چارلی_چاپلین
.
.
من دلم روشن است ...
روزى تو از راه مىرسى ،
و كوچه بوى عطر تو را مىگيرد ...
ديوارها گل مىدهند ،پنجرهها عاشق
مىشوند و خانهام خوشبخت ! آن روز...
براى تمام خستگىهايم ،يك صندلى روبهروى تو كافیست !
➰بهرام حمیدیان
.
ای کاش...
آدمی وطنش را ...
مثل بنفشهها در جعبههای خاک ...
یک روز میتوانست همراه خویشتن...
ببرد هر کجا که خواست ...
در روشنای باران ...
در آفتاب پاک...
➰شفیعی_کدکنی
.
قد و قواره ....
آدمها با هم فرق دارد...
اما آنکه تو را دوست دارد ...
باید قدِ دوست داشتنش بسیار ...
بلندتر از هر کس دیگری باشد...
➰سید علی صالحی
.
تو وجودِ ...
هر آدمی رگه هایی ...
از دگر آزاری و سادیسم وجود داره،
و می دونی چه وقت این حس بیدار می شه؟!
وقتی می فهمی یه نفر وابسته ت شده!
➰رومن پولانسکی
.
بین بعضی..
از آدم ها فرق بگذارید !
مثلا بین آدمی که دوستتان دارد...
و آدمی که دوستش دارید. اولی را درک کنید...
و دومی را اگر درکتان نمیکند
ترک کنید...
➰شهرزاد_پاییزی
.
من در آستانه چند سالگی ام ؟ ...
با احتساب روزها؛ صد سال خسته ...
با احتساب شب ها، هزار سال منتظر ...
با احتساب عشق، چند سال است مرده ام!
➰علیرضا شایگان
.
گاهی ...
حسودی می کنم ...
حتی به عکس های خودم....
به عکس هایی که درونشان ...
تو را داشتم خوش به حالِ منِ در آن دوران ،
چه کِیفی داشت داشتنت ...!
➰شاهین_پورعلی_اکبر
.
یه روزایی هست ...
که آدم خل میشه...
بهانه گیر میشه این وقتا ...
فقط یه نفر رو میخواد که ...
باشه و بهانه هاشو بفهمه و حالشو ...
خوب کنه میدونی؟ این روزا و بهانه ها ...
سریع میگذرن و تموم میشن اما حس و حالی که ....
اون یه نفر تو اون روز به آدم داده ...
هیچوقت فراموش نمیشه...
هیچ وقت...
➰آنا_جمشیدی
.
مرگ هميشه كه ...
نكشيدن نفس نيست ...
مرگ گاهی رويای داشتن ...
كسی است كه شب و روز به ...
انتظار آمدنش هستی و او حتی ...
رد كوچكی از يادت را هم به ياد ندارد !
➰ابولفضل_وکیلی
.
باید با من ...
حرف می زدی....
من محتاجِ یک جمله بودم....
جمله ای از تو که مرا از آغوشِ ...
زنجیرهای نَنوشتن، برَهاند باید با من ...
حرف می زدی تا چیزی مینوشتم.کلیدِ ...
ادامه ی زندگی، در حنجره ی تو بود؛در صدای تو.
تویی که در من، من را گُم کرده بودی...
➰سید محمد مرکبیان
.
حالا که ما...
یادگرفته ایم....
در هوا مثل یک ...
پرنده پروازکنیم و در ...
دریا مثل یک ماهى شناکنیم...
فقط یک چیز باقى مانده یاد بگیریم ...
مثل یک آدم روى زمین زندگى کنیم... !
➰جرج_برنارد_شاو
.
تو که نمیدانی ...
اما آدمی به نقطهای ...
میرسدکه پی میبَرد قرار ...
نیست «هیچ» اتفاق تازهای رخ دهد ...
اما صبر میکند، صبر میکند صَبر!
➰پوریا نبی پور
.
ماه...
از پنجره کوچید...
بهار از درخت گوزن از قصه...
و شعری که می گفتم دیگر ادامه نیافت...
همه چیز تمام شد سوار قطار شدی و رفتی ...
حالا باید در شهری دور باشی ...
در قلبِ من چه کار ...
می کنی!؟
➰رسول_یونان
.
در گلویم ...
گیر کرده زخم یک بغض غریب...
فرصتے از اشک می جویم ...
که رسوایش کنم.... !
➰مهدى_اخوان_ثالث