.
بهشت را...
میتوان روی زمین ...
احساس کرد وقتی کسی،
برای شادی ات تمام تلاشش رامیکند!
دنیامگرچیست؟ جزدلهایی که برای مهر ورزیدن
دورهم جمع شده اند؟ بهشت همینجاست
مهربان باشیم!
➰نرگس صرافیان طوفان
.
در بدترينِ ما ...
آنقدر خوبى هست ...
و در بهترينِ ما آنقدر بدى هست ...
كه هيچ يك از ما حق اين را نداريم ...
كه از ديگرى عيب جويى كنيم
➰ويليام شكسپير
.
از هر طرف بگريزی...
در من گريختهای....
دريای توام من...
ماهی كوچک !
➰رضا_کاظمی
.
دستهای من...
پیش از آن که تو را ...
در آغوش بگیرند...
چه میکردند؟
➰سیلویا_پلات
.
می دانی؟؟
فرق زیادی ست...
بین آدمی که پا به پای کسی پیر شود...
تا آدمی که برای کسی پیر شود!
و دنیا این روزها ! پر از ....
آدم های پیری ست که؛
در بیست سالگی ...
برای کسی ...
تمام شدند...
➰محیا_زند
.
غُربت با من ...
همان کار را میکند که ...
موریانه با سقف؛ ماه با کتان ...
سکتهی قلبی با ناظم حکمت گاهی ...
به آخرین پیراهنم فکر میکنم که مرگ ...
در آن رخ میدهد پیراهَنم بی تو" آه! سَرم ...
بی تو" آه! دَستم بی تو" آه! دستم در اندیشهی ...
دستِ تو از هوش میرود !
➰غلامرضا_بروسان
.
تو را ...
دوست دارم ...
آنسان که هرگز ...
کسی را دوست نداشتهام ...
و دوست نخواهم داشت ...
تو یگانه هستی و خواهی ماند ...
بی هیچ قیاسی با دیگری این حس ...
چیزی است آمیخته و عمیق چیزی که تمامِ ...
ذراتم را دربرمیگیرد؛ تمام امیالم را ارضاء میکند ...
و تمام غرورهایم را نوازش این را حس میکنی؟
گر چه تنهایمان دور هستند اما روحهایمان همدیگر را لمس میکنند روحِ من اغلب با روحِ توست!
➰گوستاو فلوبر
.
با تو بودن را دوست دارم ...
گمان نکنم عبارت بهتری به جز این جمله...
برای بیان احساسمان به دیگری
وجود داشته باشد ...!
➰ژوزه_ساراماگو
.
با_من_برقص ...
و در پایان آنچه...
که دربارهی خودم...
میتوانم بگویم این است....
من شعری عاشقانهام در جسمِ یک زن ...
➰الکساندرا_واسیلیو
.
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ...
ﮐﺴﯽ که ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ...
ﺭﺍ نمیداند ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩمها ...
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ! ﺁﺩمها ...
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﻨﺪ یک جا ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ میﮐﻨﻨﺪ ...
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ میروند!
➰خسرو_شکیبایی
.
به تو فکر میکنم ...
و تو همیشه در عجیبترین ...
زمان و غریبترین مکانها در قلب ...
منی چه احساس زیبایی است که ناگهان ...
با فکر زیبای تو غافلگیر شوم !
➰چیستا_یثربی
.
چه بیهوده اختراع شد ...
سَم ، شکنجه ، تیغ ، چوبه ی دار ...
وقتی یک خاطره می تواند نفست ...
را بند بیاورد زمین گیرت کند تو را به ...
گریه بیندازد! خونت را به جوش آورد !
➰حسین_پناهی
.
چگونه فکر میکنی ...
پنهانی و به چشم نمیآیی ...؟
تو که قطرهی بارانی بر پیراهنم ...
دکمهی طلایی بر آستینم کتابی کوچکی ...
در دستانم و زخم کهنهای بر گوشهی لبم مردم ...
از عطر لباسم میفهمند که معشوقم تویی! از عطر
تنم میفهمند که با من بودهای از بازوی به خواب رفتهام میفهمندکه زیر سر تو بوده است ...
➰نزار_قبانی
.
که تو ...
هرگز نفهمیدی...
با رفتنت؛ اوج تنهایی ام؛
روی شانه ام،اندازه ی تمام ...
مردم این شهر شده است....
➰فرگل_مشتاقی
.
از تو همه چيزت ...
را دوست دارم تا دكمه های ...
پيراهنت حتی بند كفش هايت ...
از خودم اما تنها قلبم را دوست دارم ...
كه برای تو و هر چه متعلق به توست میتپد!
➰محيا_طاهر_نژاد
جیرجیرک ها ...
یک کلمه بیشتر ندارند
با همان یک کلمه هم بی شک ...
چیزی جز دوست دارم نمی گویند
دیوانه که نیستند ! کدام حرف را جز این
می توان تا صبح بیدار ماند...
و اینهمه تکرار کرد...
➰رویا شاه حسین زاده
.
مرگ هميشه كه ...
نكشيدن نفس نيست ...
مرگ گاهی رويای داشتن ...
كسی است كه شب و روز به ...
انتظار آمدنش هستی و او حتی ...
رد كوچكی از يادت را هم به ياد ندارد !
➰ابولفضل_وکیلی
.
چایت را بنوش . . .
و نگران فردا نباش . . .
از گندمزار من و تو . . .
مُشتی کاه میماند برای بادها...
➰نیما یوشیج
.
اما ...
تو هیچ بودی ...
و دیدم هنوز هم ...
در سینه “هیچ” نیست بجز آرزوی تو …!
➰فروغفرخزاد
.
این ...
گلدان را...
کجای دلم بگذارم.که ...
مشرف به پنجرهات باشد...
واقعا چه ساعاتی از روز را ...
به چشمانم اختصاص دهم ...
که ناودانها.و معابر نرنجند از من؟
غمت غمگینم کردهاست...
اما دوستتدارم...
➰حسین_صفا
.
پیشهام نقاشی است ...
گاهگاهی قفسی میسازم ...
میفروشم به شما تا به آواز ...
شقایق که در آن زندانی است دل ...
تنهاییتان تازه شود !
➰سهراب_سپهری
.
بـه شخصیت خود ...
بیشتر از آبرویتان اهمیت دهید ...
زیـرا شخصیت شما جـوهـر وجود شما
و آبـرویتـان تصورات دیگـران ...
نسبت به شما است ...!
➰جان وودن
.
این همه انگشت ...
برای شمردن یک نفر ...
این همه خیابان برای قدم ...
زدن در تنهایی و این همه نیمکت ...
برای نشستن با خودت حرف زدن با ...
خودت؛ بلند شدن با خودت !
➰محمد_عسکری_ساج
.
فرقی نمیکند ...
درمیان انبوه یک ...
جمعیت باشد درسکوت ...
جنونآور تنهایی یک اتاق یا ...
درپس کوچههای خلوت یک شهر ...
غریب! کسی که آغوشی را ازدست ...
دادهباشد به دنبال جایی برای گمشدن میگردد
➰مصطفى_زاهدى
.
عادت ندارم ...
درد دلم را به هرکسی ...
بگویم ! پس خاکش میکنم ...
زیر چهره خندانم تاهمه فکر کنند ...
نه دردی دارم و نه قلبی !
➰چارلی_چاپلین
.
از یک جایی به بعد ...
نه بزرگتر میشوی و نه ...
حتی پیرتر مدام میمیری !
➰رحمان_نقی_زاده
.
بحث کردن با کسی که ...
به دلایل و استدلال اعتقادی ندارد...
بسیار شبیه به خوراندن دارو به مرده است!
➰توماس پین
.
بیا ...
به غار برگردیم!
به بدویترین بوسهها...
که بوی عقدنامه و مهریه نمیدادند....
تا عریانی زننده بحساب نیاید و زیباترین...
هدیهی جهان آتشی باشد که یک روز را صرفِ...
روشن کردنش کنم برای تو...
➰یغما_گلرویی
.
جان به لبم کنی ...
در مرگم فاصله اندازی ...
دوست داشتن همین است!
➰محمود_درویش