خدایا خودت رحم کن. زندگی را آسان کن. بندگی را در جهت رضایت خودت قرار بده..!🤲
اصلا غمگین و نا امید نیستم. هرجا که باشی زندگی، زندگی است، زندگی درون ماست نه بیرون ما. آن جا تنها نخواهم بود. انسان بودن میان دیگر آدمیان و انسان ماندن، نا امید نشدن و سقوط نکردن در مصیبتهایی که ممکن است سرت بیاید، زندگی یعنی همین، کارِ زندگی همین است. من این را درک کردهام
•داستایوفسکی
📸۳۶۵ روز با پیامبرﷺ
روز صد و پنجم
نماز؛ تشکر از پروردگار
مؤمنان با کنجکاوی اطراف پیامبرمانﷺ حلقه زده بودند. در هیجانِ دیدارِ او با الله متعال بودند. از سخنان پیامبرﷺ بسیار خوششان میآمد. هدیهٔ پیامبرﷺ برای ایشان بسیار باارزش بود. این هدیهٔ گرانبها، نماز نام داشت. نماز؛ زمانِ دیدار با الله متعال بود. انسان در نماز، خداوند را برای همۀ نعمتهای زیبایی که آفریده است شکر میکند. مسلمانان اگرچه تا پیش از آن روز با عبادت نماز آشنا بودند و نماز میخواندند؛ اما حالا روزی پنج بار و در زمانهای معیّن نماز را ادا میکردند. در هر نوبتِ نماز در محضر الله متعال حاضر شده و وظیفهٔ بندگیشان را بهجای میآوردند.
ادای نماز، بزرگترین شادمانیها بود. خواندن نماز، به معنای گرفتنِ کارتِ دعوتِ بهشت بود؛ و به معنای پنهانی به معراج رفتن. پیامبر عزیزمانﷺ به معراج و ملاقات با الله متعال رفته بود، و میفرمود: هرکس بخواهد میتواند بهوسیلهٔ نماز با خدا ملاقات کند.
دوستانِ پیامبرﷺ با گوشِ جان سخنانش را میشنیدند. بسیار خوب، اما چرا پنج وقت نماز؟ مسلمانان کنجکاو بودند که علتش را بفهمند.
دلش میخواست به همه چیز پشت کند و برود به سرزمینی کوچک و بدون تاریخ که زمان در آن جریان ندارد و باران فراموشی بر بام خانههایش میبارد . . .
Читать полностью…📸۳۶۵ روز با پیامبرﷺ
روز صد و چهارم
ابوبکر صدیق رضیاللهعنه؛ دوستِ صادق
پیامبر عزیزمانﷺ مشاهداتش از شبِ معراج را برای مکیان تعریف میکرد. کسانی که به او ایمان آورده بودند با سخنان پیامبرمانﷺ بر ایمانشان افزوده میشد. بیباوران اما، برایِ تکذیبِ او دنبالِ راهی میگشتند. به خیالِ خود، پیامبرمانﷺ توانِ اثباتِ سخنانش را نخواهد داشت، و به این ترتیب خواهند توانست او را تکذیب و تحقیر کنند. برای همین گفتند: «اینجا کسانی هستند که مسجدالأقصی را دیدهاند. مادام که میگویی آنجا رفتهای، به ما بگو مسجدالاقصی چند در دارد؛»
پیامبرمانﷺ از این درخواست آنها ناراحت شد؛ زیرا دقت نکرده بود که ببیند مسجدالاقصی چند در دارد. آیا الله پیامبرِ محبوبش را تنها میگذاشت؟ همان لحظه، خداوند مسجدالاقصی را پیشِ چشمِ او آورد. به این ترتیب، پیامبرمانﷺ مسجدالاقصی را بیکم و کاست توصیف کرد، درهای مسجد را یکییکی شمرد و به آنها اطلاع داد.
مشرکان گفتند: «سوگند به الله که تمام و کمال توصیف کردی.»
~📸۳۶۵ روز با پیامبرﷺ~
روز صد و سوم
پیامبرمانﷺ از معراج میگوید
یک روز پس از معراج، چشمهای پیامبرمانﷺ برق میزد. غرقِ هیجان و شادمانی بود. دیدار با آفریدگار، بر زیبایی و ایمان او افزوده بود.
نخست، معراج را برای دخترعمویش، اُم هانی، تعریف کرد. اُم هانی آن را باور کرد؛ اما میترسید مشرکان به او ضرری برسانند. پس گفت:
«این خبر را به آنها مگو. آنها تو را تکذیب کرده و بسیار اذیت خواهند کرد.»
پیامبرمانﷺ بیهراس پاسخ داد:
«سوگند به الله! که من معراج را تعریف خواهم کرد.»
او وظیفه داشت هر آنچه را دیده است، برای مردم بازگو کند. پیامبر بودن اصلاً مأموریتِ سادهای نبود. حتی اگر او را تکذیب کنند و سخنانش را باور نداشته باشند؛ او باز موظف به گفتن بود. حتماً از میانِ آنها کسی معراج را باور میکرد. پیامبرمانﷺ با این اندیشه نزدِ مکیان رفته و همهٔ آنچه را که آن شب دیده بود، برای آنها تعریف کرد. مردم حیرتزده گفتند:
«باید سندی برای حرفهایت بیاوری.»
يُقالُ أنّ الشَوقَ يكبُرُ ألفَ عَامٍ فِي اللَيلْ!
میگویند دلتنگی در شب هزار سال رشد میکند!
لیستی از بهترین کانال های تلگرام:
🕊خدایا امیدم تویی
@yaallahshukrat
🕊مرکزآموزش تلفنی حفظ وتجوید
@sepidevahye
🕊بــــــوی عــــــطرخــــــدا
@BoyeAtr_khoda
🕊ســــــیره و سنــت نبـــــــــوی ﷺ
@Dangi_Minbar
🕊حرف های منوخدایم
@Rabiol_Qolob
🕊ثَقَّـل مَوازینڪ|ڪفهحسناتتراسنگینڪن
@Saqqil_Mavazinak
🕊انگیزشی/مثبت/موفقیت
@Baham_Ta_Janat
🕊هرکتابی بخوای سریع بدست بیار
@nashrshafei
🕊بسوی حقیقت
@BeSuyeHaq
🕊کلیپ🅚🅛🅘🅟های جدید
@aboadnanazami3618
🕊بیـــᏪـــوگࢪافے،اســتــᏪــورے
@Shabab_aljana
🕊حـجـابسـرای نــورا
@hejab_saraye_nora20
🕊حامیان حق
@hamiyanhagh
🕊آکـادمــــی پــژوهـش هـای اســــــلامی
@lslamicAcademy
🕊جــــهت شـــﮩـ٨ﮩــارژ درونــهای خــــامـــوش
@mRameznoorzaee
🕊 پی بـردن به قدرت اللـه متعــال با برادر شمـس
@geyamattt
🕊کانال رسمی مولانا ابراهیم رودینی
@ebrahim_roudini
🕊أقوالِ علما، سخنرانی، نشید، و مطالب زیبا
@daneshmandan_islam
🕊 فـيــــلـم هاى تــأثــيــــــــــر گـــــــذار
@lslam_video
🕊سوالات آزمون مخزن و الاسرار
@brain_drain2024
🕊دنیای سوال و جواب
@Saeld2050
🕊 گنجینه ای سوالات آزمون
@poetry2090
🕊آموزش صحیح تجوید قرآن کریم
@Tajweed_of_the_Quran1402
🕊زن| ZAN
@WOMAN_ZAN
🕊مژده مژده یکساله حافظ کل قرآن شو
@hefzz_quran
🕊دعا و تسبیح گویان
@tasbih_guyan
🕊تسکین دل
@taskine_del
🕊ذاکرین الله
@zakerin_allah1
🕊برترین کلیپ های اسلامی
@Goles_taan
🕊محبان رسول اللّٰـهﷺ
@mohebanersolallah
🕊عــــــبــــارات آرام
@Danyya9
🕊ئــــــیـــــســـــلــــــامــــــهکــــهم
@delagheh
🕊کانال زیبای توشه آخرت
@Quran_AZimosha
🕊آموزش تجويد و لحن قرآن کریم
@ostad_sediqi
🕊«اناشید بدون موزیک»
@nourhadaayat3
🕊فَٱصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ ٱللَّهِ حَقٌّ
@NourHadayat1401
🕊 استـوری اسلامـی
@mostafamoghadamofficial
🕊عمر فاروق
@UMARFAROOQr
🕊انسان در پرتوے اسلام
@Roshanaayi_islam
🕊تفسیر جامع مولانا بدری(به تفکیک صفحه)
@tafsir2_Quran
🕊تنها تکیه گاه الله
@only_allah82
🕊الــفــرقــانــ
@Harfdell79
🕊حضرت مولانا
@maolanajan
🕊آزمون ذهن
@Azmonzen
🕊کانال بانوی مسلمان
@h_Heavenly_veils
🕊آرامباش قلب من خدا صدایترا میشنود
@KhodaHast10_6
🕊کانال غربا
@ahadisaby
🕊کلام و قلم
@kalam_ve_qalam
🕊پر پرواز | پشتیبان کودکان، همیار والدین
@PareParvaz_academy
🕊الحدیث
@Aladis4
🕊نداۍ مظلومیت قدس
@Yuluche
🕊ترغیب و تهذیب اعمال
@targhib_tahzib
🕊پیروان صحابه کرام
@AM_2_4_8_1
🕊پیروان توحید
@HSAMSMAM
🕊فوائد و لطائف و نصائح {ویژهٔ اهل علم}
@F_L_N_wijahe_ahli_eelm
🕊المدرسة الا ستشهادیة
@isteshhadi
🕊کانال شیر محمد متقی
@mottaqe
🕊کانال نعت های بصارت غوری
@Basarat_ghori
🕊اقرا
@Iqra_a_1
🕊مُخْلِصِينَ
@mukhlisin77
🕊¹⁰⁰ خصلت رسول اکرم ﷺ
@muttqin_100
🕊کانال اناشید اسلامی
@Anashid_islami0
🕊مشوشّ
@Moshevesh
🕊سخنرانی تمام علمای جهان اسلام
@tabliqdin
🕊فَٱصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ ٱللَّهِ حَقٌّ
@NourHadayat1401
🕊فلاح | (رستگاری)
@FalaH1channel
🕊 قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
@dell_naveshta_h
🕊احادیث نبوی
@AHaadisNabi
🕊 گنجینه عرفان
@Ganjenaeirfan
🕊کانال قاری عبیدالله عادل
@Obid9_6_3_9_zndjffbbx
🕊انسان در پرتوے اسلام
@Roshanaayi_islam
🕊کانال استاد عبدالصمد قاضی زاده
@Qazizadah1
🕊مـــــسیـــــر جـــــنـــــت
@MUSLEMIN_7
🕊راحِـهالقَلـببذِکْـرِالله|•
@rahea_galbi1
🕊استوری
@Story_Nice2023
🕊سخنرانی های علمای بزرگ
@Allah_rabiy1
🕊روزی یک صفحه قـــــــرآن
@roozyeksafheQuran
🕊سلامتکده
@Asalkordustan
🕊دنیای قرآن
@Ava_Quran
🕊کفه حسناتت رو سنگین کن...
@Saqqil_Mavazinak
🕊آرامش با الله
@Aramesh_84
🕊احادیث رسول اللّٰـهﷺ
@allahmehrban
🕊التَّائِبُون(توبه کننده ها)
@taeboonn
🕊اللهم لقائک(پروردگارا دیدارت)
@telavat07
🕊مولوی ولی الله رفیعی(حفظه الله)
@Valiallah_rafiie
🕊فروشگاه قرآن | ذکرشمار | تسبیح | کتاب
@quran_zekrr
🕊فـــــــرشـــــتههــــــاے چـــــادرے
@Freshta_Chadori
🕊تلاوة | صوتي♡
@Telavat786
🕊سوالاتچهارگزینهایاسلامی
@Soalat_Officail
🕊داستان های🅳A🆂🆃A🅽واقعی وعبرت آموز
@Ghalbii_khashe
🕊بزرگترین کانال آمـوزش تجوید قرآن ڪریم
@tajvidkalamollah
۳۶۵ روز با پیامبرﷺ
روز صد و دوم
~معراج؛ راهنماییِ با شکوهِ شبانه~
الله متعال میخواست از پیامبرش که در مقابلِ سختیها و مصایب همواره صبوری میکرد، تقدیر کند و زیباییهای بیپایان را به او نشان دهد واینکه چقدر نزدِ الله عزیز و محبوب است.
یک شب، درحالیکه پیامبرمانﷺ در بستر خواب بود، جبرئيل آمد. گفت که الله متعال او را دعوت کرده است. او را از بسترش بلند کرد، و از او خواست وضو بگیرد. در کنار جبرئیل، مرکبی به نامِ بُراق هم بود. با هم سوارِ بُراق شدند. بُراق مرکبی بسیار زیبا بود. آن سوی افق گام برمیداشت. این یک راهپیماییِ شبانه بود. در زمانی کمتر از یک ثانیه، به قدس رسیدند. آنجا پیامبرمانﷺ با همهٔ پيامبران ملاقات فرمود. امامِ ایشان شد و با هم نماز خواندند.
سپس، پیامبر زیبایمانﷺ به سمتِ الله بالا رفت. الله متعال را دید. با او سخن گفت. حمد و ثنای او را بهجای آورد. پس از آیت تجربهٔ فوقالعاده زیبا، به زمین بازگشت. این مسافرت خارقالعادهٔ پیامبرمانﷺ را «معراج» نامیدند. معراج یعنی اوج گرفتن و بالا رفتن.
۳۶۵ روز با پیامبرﷺ~
روز صد و یکم
آرزوی پیامبرمانﷺ
پیامبر محبوبمانﷺ و فرزندخواندهاش، زید، پس از کمی استراحت در باغ، طائف را ترک کردند. به فکر فرو رفته بودند و با حزن و اندوه راهِ مکه را پیش گرفتند. پیامبرﷺ یکباره متوجه شد. ابر عجیبی سایهبانِ او شده است. کمی که دقت کرد، جبرئيل را درونِ ابر دید. جبرئيل به او سلام کرد و خبر داد که الله متعال فرشتهای فرستاده تا اگر بخواهی دو کوه اطراف طائف را بردارد و بر سرِ مردمِ شهر بکوبد تا نیست و نابود شوند. اما او پیامبرِ محبت بود. دوست نداشت کسی آزار ببیند و رنج بکشد. چنین فرمود:*
*«خیر، من چنین چیزی نمیخواهم. تنها چیزی که از خدا میخواهم این است که فرزندانِ این مردمی که دعوتم را رد کردند، در آینده مسلمان شوند.»
پیامبرِ عزیزمانﷺ دوستدار صلح و نیکی حتی با دشمنان بود. با اینکه طائفیها او را ناسزا گفته و سنگ زده و بیرون کرده بودند؛ اما آنها را نفرین نکرد. زیرا میدانست آنها عقلشان را به کار نینداختهاند، و آرزو میکرد فرزندانشان در آینده راه راست را پیدا کنند.»
ادامه دارد انشاءالله...
اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي رَجَبَ وَشَعْبَانَ وَبَلِّغْنَا»
«رَمَضَانَ
خدایا! برای ما در ماههای رجب و شعبان برکت قرار ده و ما را به ماه رمضان برسان
‼️برای غرب، سوزاندن قرآن «#آزادی_بیان» است، ولی سوزاندن درخت کریسمس «#اسلام_گرایی_افراطی» است.
❗️وقتی راسموس پالودان و سگان دیگر در سوئد و نروژ و دیگر کشورهای غربی، مقدسترین کتاب مسلمانان را به آتش میکشند، این برای سکولارها و غربیها میشود #آزادی_بیان!
❗️ولی وقتی نه کتاب مقدس خودشان، بلکه یک درخت کریسمس ساده را آتش بزنند، این برای همان مدعیان آزادی بیان میشود #افراط_گرایی!
#سکولاریسم #آزادی_بیان #دوگانگی #دورنگی
۳۶۵ روز با پیامبرﷺ
روز نود و نهم {بخش دوم}
پیامبری که در طائف سنگباران شد
اما با واکنشی روبرو شد که اصلاً انتظارش را نداشت. طائفیها از مشرکانِ مکه هم بدتر ظاهر شدند. از دستِ او عصبانی شده و بر سرِ او فریاد کشیدند و به ایشان اهانت کردند. با همهٔ اینها، پیامبرمانﷺ بلافاصله آنجا را ترک نکرد، ایستاد و مقاومت نمود، ده روز در طائف ماند و اوامرِ الله متعال را به تک تکِ آنها رساند؛ اما آنها گستاخی را از حد به در کردند و گفتند:
《از شهرِ ما خارج شو، هر جا میخواهی برو! تا جایی که میتوانیم از تو دوری خواهیم کرد. ما حرفها و درخواستهای تو را قبول نخواهیم، کرد.》
طائفیها کور شده بودند، نمیدانستند چه کسی در مقابلِ آنهاست. نمیخواستند باور کنند که او یک پیامبر است. با فحش و ناسزا و اهانت، پیامبرﷺ را آزار دادند. سرانجام، از دو سوی راه او را سنگباران کردند.
آن لحظه، لحظهٔ بسیار وحشتناکی بود. بر سرِ پیامبر عزیزمانﷺ بارانِ سنگ میبارید. از پاهایش خون جاری بود. به سختی سعی میکرد قدم از قدم بردارد. گاهی مینشست و گاهی برای زودتر بیرون رفتن از شهر به سختی راه میرفت. مردمِ بیخرد این حالتِ او را با قهقهه تماشا میکردند. زید مثلِ پروانه اطرافِ پیامبر زیبایمانﷺ میچرخید و خود را سپر بلای او کرده بود. او هم همه جایش خونی بود. پیامبرمانﷺ و زید برای زودتر نجات یافتن از این حملهٔ وحشیانه خود را به باغ انگوری رساندند.
پیامبر عزیزمانﷺ با حالتی بیجان زیر تاکی نشست. دستهایش را رو به آسمان گشود و به درگاه خدا چنین دعا کرد:
《خدایا! مرا همین بس است که از من خشمگین نباشی. سختیها را تحمل میکنم، و تا زمانی که از من راضی شوی؛ طلب عفو خواهم کرد.》
پیامبر عزیزمانﷺ حتی در آن لحظه هم از الله متعال طلب عفو کرده و به کسب رضایتِ او فکر میکرد. آیا الله پیامبرش را چنین زخمی و پریشان رها میکرد؟ بیتردید پاداشِ این فداکاری و بندگیِ زیبا، بسیار بزرگ خواهد بود.
امیدوارم رها شوید،
از رنجهایی که به هیچکس نگفتید..
📸۳۶۵ روز با پیامبرﷺ
روز صد و پنجم {بخش دوم}
نماز؛ تشکر از پروردگار
پیامبر عزیزمانﷺ با لبخند به ایشان فرمود:
«پنج نوبت نماز مثلِ آن است که جلوی خانهٔ هر یک از شما رودی روان باشد. اگر فرد روزی پنج بار خود را در آن نهر بشوید، آیا اثری از آلودگی در او خواهد ماند؛»
مؤمنان با این سخنانِ پیامبرﷺ فهمیدند که نماز به معنایِ پاک شدن و تمیزیِ مادی و معنوی از هرگونه آلودگی و گناه است. آنان غرقِ خوشحالی از دریافتِ این هدیهٔ بینظیر بودند. حالا با نماز، رسیدن به زیباییهای جاودانه برای مؤمنان آسانتر شده بود.
ادامه دارد انشاءالله..
.
یک سال پیش، وقتی با همسرم گزارشی درباره تعداد کودکانی که در غزّه یتیم شدهاند تماشا میکردیم، به من گفت: وقتی جنگ تمام شود، بچههای یتیم غزّه را به خانه میآوریم و با فرزندان خودمان بزرگ میکنیم."
به او گفتم: وقتی جنگ تمام شود، فرزندانمان را به غزّه میدهیم تا آنها برایمان تربیتشان کنند!
این جنگ به ما آموخت که غزّه شبیه هیچ چیز در این دنیا نیست و هیچ چیزی هم شبیه آن نیست. گویی تکهای کوچک از بهشت است که بر زمین نازل شده تا قدمهای کج بشریت را اصلاح کند و پس از سرگردانی، راه را به او نشان دهد. سپاس، غزّه...
• أدهم شرقاوی
📸۳۶۵ روز با پیامبرﷺ
*روز صد و چهارم {بخش دوم}
ابوبکر صدیق رضیاللهعنه؛ دوستِ صادق
اما باز ایمان نیاوردند. دویدند و به حضرت ابوبکر رضیاللهعنه خبر دادند و گفتند:
«ابوبکر! از کارِ رفیقت خبر داری؟ او میگوید شبِ گذشته به مسجدالاقصی رفته است. آنجا نماز خوانده و به مکه برگشته است.»
حضرت ابوبکر رضیاللهعنه پرسید:* *«شما اینها را از خودِ او شنیدید؟»
گفتند: «آری.»
ابوبکر رضیاللهعنه گفت:
«به خدا سوگند! اگر او چنین گفته باشد، حتما راست گفته است. اصلاً جای تعجب ندارد.»
سپس نزدِ پیامبرمانﷺ آمد و عرض کرد:
«تو قطعاً راست میگویی. من یک بار دیگر شهادت میدهم که تو رسولِ الله هستی.»
پس از این سخنان ابوبکر، پیامبرمانﷺ فرمود:
«ابوبکر رضیاللهعنه! تو ذاتاً صدیق هستی.»
«صدیق» یعنی کسی که باورش درست و محکم است. از آن روز به بعد، در کنارِ اسمِ ابوبکر، این صفت را هم افزودند. نزدیکترین دوستِ پیامبرمانﷺ به افتخارِ نامِ «ابوبکرِ صدیق» نایل آمد.
حضرت ابوبکر رضیاللهعنه همیشه کنارِ پیامبرمانﷺ بود و هیچگاه او را تنها نگذاشت.
ادامه دارد انشاءالله...
~📸۳۶۵ روز با پیامبرﷺ~
روز صد و سوم {بخش دوم}
پیامبرمانﷺ از معراج میگوید
پیامبرمانﷺ از کاروان شتری که در مسیر رفتن به مسجدالأقصى دیده بود، برایشان تعریف کرد. گفت که شترها چه باری داشتند و بارها چه رنگی بوده است. فرمود که بهزودی این کاروان به مکه خواهد رسید.
مردم با کنجکاوی منتظرِ کاروانِ موردِ نظر ماندند. سرانجام کاروان مکه به مکه رسید. مردم با دیدن کاروان با همان نشانهها و مشخصاتی که پیامبرمانﷺ فرموده بود، از حیرت خشکشان زد.
ادامه دارد انشاءالله
پناه تو را قشنگ تر می کند؛
چه باشی برای کسی
چه کسی باشد برای تو
دونالد ترامپ: اگر تا زمان تحلیف در ۲۰ ژانویه ۲۰۲۵ (۱ بهمن ۱۴۰۳) گروگانهایی که هنوز در غزه هستند آزاد نشوند، در خاورمیانه جهنم به پا خواهم کرد...
و اکنون و پیش از فرا رسیدن ۲۰ ژانویه، لسآنجلس، شهری با بیشترین حمایتهای مالی از اسرائیل، دارد جرعهای از یک جهنم را تجربه میکند.
۳۶۵ روز با پیامبرﷺ
روز صد و دوم {بخش دوم}
~معراج؛ راهنماییِ با شکوهِ شبانه~
پیامبر عزیزمانﷺ از معراج هدیهٔ بسیار ارزشمندی برای امتش آورد. این هدیه، نماز بود. از این پس، مسلمانان روزانه پنج نوبت در حضور الله متعال نماز خوانده، شکرش را بهجای میآوردند و دعا میکردند.
پیامبر عزیزمانﷺ آن شب خیلی چیزها دید و وقایع شگفتانگیزی را تجربه کرد و به خشنودیِ والای دیدار و گفتوگو با الله متعال نایل آمد، اما لحظهای از رستگاریِ پیروانش غافل نشد. باز هم با دل و جان وظیفهٔ پیامبریاش را بهجای آورده و مردم را به راه راست دعوت میفرمود.
در معراج، ناممکنها ممکن شده بود؛ زیرا او محمدﷺ بود که همهٔ هستی او را دوست میداشت
ادامه دارد انشاءالله..
عطار نیشابوری، اندازه نگهداشتن در روابط رو برای اینکه احترام از دست نره به این زیبایی سروده:
/اگر گِرد کسی بسیار گَردی...
اگر چه بَس عزیزی، خوار گردی/
365 روز با پیامبرﷺ
روز صدم
خوشحالیِ عداسِ برده
تاکستانی که پیامبر عزیزمانﷺ و حضرت زید به آن پناه برده بودند متعلق به دو برادرِ طائفی بود. دلشان برای این دو مسافرِ زخمی سوخت. یک سینی انگور به بردهشان عداس دادند که برایشان ببرد. عداس انگور را برای پیامبرمانﷺ آورد. پیامبرمانﷺ گرسنه و خسته بود. «بسمالله» گفت و شروع به خوردن انگور کرد. عداس نخستین بار بود که چنین سخنی میشنید. از این سخن بسیار خوشش آمد. پیامبر عزیزمانﷺ که متوجه این امر شده بود، از عداس پرسید: «تو اهل کجایی؟»*
*عداس گفت: «اهل نینوا هستم.»
پیامبرﷺ فرمود: «یعنی تو همشهریِ برادرم یونس هستی.»
عداس پرسید: «تو یونس را از کجا میشناسی؟»
پیامبرﷺ فرمود: «او برادرِ من به حساب میآید، چون او هم پیامبر بود و من هم پیامبری هستم.»
یک آن، چشمهای عداس از خوشحالی درخشیدن گرفت. یعنی این انسان که بزرگیاش از همهٔ احوالش پیدا بود، همان پیامبرِ موعود است؟! فوراً دست و پای او را بوسید و همان جا مسلمان شد. صاحبانِ باغ از دور بردهشان را نگاه میکردند. آمدند و دعوایش کردند که: «وای بر تو عداس! تو دست و پای او را بوسیدی؟!»
بعضیها دستانشان، آغوششان گورستان غمهای ماست،آنجا دفن میکنیم هر آنچه را که آزارمان میدهد...
Читать полностью…جایی نوشته بود:
«در جهانی که زندگی میکنیم، کلمات بیشتر از گلولهها آدم کشتهاند!».
حقا که چنین است.
چه بسا همسرانی که با گلولۀ زبانِ شوهرشان، بارها مرده و زنده شدهاند.
چه بسیار شوهرانی که با گلولۀ زبان همسرشان، قلبشان تکهپاره شده است.
چه بسا شاگردانی که با گلولۀ زبان استادانشان، اعتمادبهنفسشان از هم پاشیده و رؤیاهایشان نابود شده است.
چه بسیار پدر و مادرانی که با گلولۀ زبان فرزندانشان، عزت و احترام خود را از دست دادهاند.
چه بسا دوستانی که با گلولۀ زبان رفیق خود، اعتماد و صمیمیتشان را به کلی از دست دادهاند.
چه بسیار کارمندانی که با گلولۀ زبان مدیرشان، انگیزۀ کار و خلاقیتشان نابود شده است.
چه بسا رهبرانی که با گلولۀ زبانشان، ملت خود را در گور ناامیدی دفن کردهاند.
و چه بسیار انسانهایی که با گلولۀ زبان خود، زخم عمیقی بر دل خود وارد کردهاند.
زخم زبان، گاه از زخم گلوله عمیقتر است و التیامش دشوارتر. کلمات را باید با دقت و مهربانی انتخاب کرد، چرا که اگر زبان به درستی مدیریت شود، میتواند ابزاری برای صلح، محبت و همدلی باشد، اما اگر با بیدقتی یا نیت بد استفاده شود، تأثیری مخربتر از هر جنگافزاری خواهد داشت.
خلیل الرحمن خباب
۳۶۵ روز با پیامبرﷺ
روز نود و نهم
پیامبری که در طائف سنگباران شد
پیامبر عزیزمانﷺ در مشکلات بهسر میبرد. دیگر حتی نمیتوانست از خانه هم بیرون برود. هر جا میرفت مورد اذیت و آزار قرار میگرفت. هنگام تلاوت قرآن، مشرکان با سوت زدن و سر و صدا سعی میکردند مانعِ او شوند. این وضعیت او را خیلی ناراحت میکرد. تصمیم گرفت حالا که تبلیغ و انتشار دین اینجا چنین دشوار شده است، به شهر طائف برود و مردم آنجا را به راه راست دعوت کند.
طائف، شهرِ زیبایی بود. پیامبرمانﷺ احساس میکرد مردم طائف دعوتش را پذیرفته و به پیامبریِ او ایمان خواهند آورد. اگر میتوانست کمک و حمایتِ آنها را جلب کند، دیگر مشرکانِ مکه جرأتِ اذیت و آزار نداشتند. به این ترتیب، دینِ اسلام گسترش مییافت و نیرومند میشد.
با فرزندخواندهش، زید، به راه افتادند. به طائف که رسیدند، پیامبرمانﷺ با رهبرانِ طائف ملاقات کرد. برایشان از یکتاییِ الله گفت و اینکه او فرستادهٔ خداست. برایشان تبیین فرمود که پرستشِ بتها کاری اشتباه است و پرستش، تنها سزاوارِ الله، آفریدگارِ همهٔ هستیست. از آنها خواست با پذیرفتن اسلام، دعوت او را قبول کنند.
من تمام غربتها بودم
و تو همهی خانهها و پناهها...
الله