روزی دیوانی را میخوانی و به دنبال شاعرش میگردی و اسم مرا میبینی .. صفحه ی اینستگرام : instagram.com/shahin.pouraliakbar #شاهین_پورعلی_اکبر
من اما زنی هستم
که دنیا را
روی نوک انگشتانم میچرخانم
ولی از پس دلتنگیهایم برنمیآیم.
#اجه_تملکوران
@Gazafat
میدونی بَلای ما چیه؟
اینکه بین "مرگ بر" و "زنده باد" گیر کردیم؛
این مختص ما هم نیست ها،
ویروس خاورمیانه اس.
#دیالوگ
#تاسیان
@Gazafat
بعد از فراق وی چــو یتیمان به گریه ایم
او را خبر کنیـد کـــــه بــا مــا چه کار کرد
#شاهین_پورعلی_اکبر
@Gazafat
هرکه نامُخت ازگذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
#رودکی
@Gazafat
نامه پنجم
همقدم همیشگی من!
مطمئن باش هرگز پیش نخواهد آمد که تو را دانسته بیازارم یا به خشم بیاورم.
هرگز پیش نخواهد آمد.
آنچه در چند روز گذشته تو را رنجیده خاطر و دل آزرده کرده است
مرا، بسیار بیش از تو به افسردگی کشانده است.
و مطمئن باش چنان می روم
که بدانم - به دقت - که چه چیز ها این زمان تو را زخم می زند
تا از این پس، حتی نا دانسته نیز تو را نیازارم.
ما باید درست بشویم.
ما باید تغییر کنیم..
#نادر_ابراهیمی
@Gazafat
تنهایی بهم فشار میاره،
اجتماع هم همینطور!
#اوژن_یونسکو
@Gazafat
برای امشب من این نامه نیاز بود؛
خط به خط معناست
خط به خط درسته ..
از خاک تو ای عشق بگو چیست نصیبم؟
یک تکه زمین داری و یک عالمه وارث!
#هادی_معراجی
@Gazafat
خیلی چیزها بلدم؛
عشقِ من!
حالا دیگر فقط میخواهم تو را یاد بگیرم
نقطه به نقطه ..
#عباس_معروفی
@Gazafat
اگر خطا نکنم؛ عطر، عطرِ یار من است
#فاضل_نظری
@Gazafat
هرگاه تو در رنج باشی،
من از کجا نیروی زندگی بجویم؟
#رومن_رولان
@Gazafat
دست های تو تصمیم بود
باید میگرفتم و
دور میشدم ..
#شمس_لنگرودی
@Gazafat
نامه هفتم
یار من مدتی ست می خواهم از تو خواهش کنم بپذیری که بعض شبهای مهتابی ، علیرغم جمیع مشکلات و مشقات، قدری پیاده راه برویم - دوش به دوش هم -شبگردی، بی شک، بخش های فرسوده ی روح را نوسازی می کند و تن را برای تحمل دشواری ها، پر توان.
از این گذشته ، به هنگام گزمه رفتن های شبانه ، ما فرصت حرف زدن درباره ی بسیاری چیزها را پیدا خواهیم کرد.
نترس بانوی من! هیچ کس از ما نخواهد پرسید که با هم چه نسبتی داریم و چرا تنگاتنگ هم ، در خلوت، زیر نور بدر، قدم می زنیم.هیچ کس نخواهد پرسید؛ و تنها کسانی خواهند گفت: « این کارها برازنده ی جوانان است» که روح شان پیر شده باشد؛ و چیزی غم انگیز تر از پیری روح وجود ندارد.از مرگ هم صد بار بد تر است.
راستی، طلب فروشگاه محله را تمام و کمال دادم. حالا می توانی با خاطر آسوده از جلوی فروشگاه رد شوی. هیچ نگاهی دیگر نگاه سرزنش بار طلب کاری نخواهد بود. مطمئن باش!
ضمنا همه چیزهایی را هم که فهرست کرده بودی ، تمام وکمال خریدم: برنج، آرد نخود چی، آرد سه صفر، ماکارونی، فلفل سیاه، زرد چوبه، آبغوره، نبات، برگ بو،صابون، مایع ظرفشویی، و دارچین (که چه عطر قدیمی دل انگیزی دارد)...
می بینی که چقدر خوب، من بی حافظه، نام تک تک چیزهایی را که خواسته بودی به خاطر سپرده ام؟
خب...دیگر می توانی قدری آسوده باشی، و شبی از همین شبها، پیشنهاد یک پیاده روی کوتاه را به ما بدهی. ما، با این که خیلی کار داریم، پیشنهاد شما را خواهیم پذیرفت.
عزیز من!
ما هرگز آنقدر بدهکار نخواهیم شد که نتوانیم از پس بدهی هایمان بر آییم، و هرگز آنقدر پیر نخواهیم شد که نتوانیم دوباره متولد شویم.
ما از زمانه عقب نخواهیم ماند، زمانه را به دنبال خود خواهیم کشید.
فقط کافی ست که قدری دیگر هم از نفس نیفتیم...
#نادر_ابراهیمی
@Gazafat
و اگر زندگی من یک کتاب بود
صفحه تو گوشه ای خمیده داشت..
@Gazafat
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواستهی کردگار چیست
لسان الغیب #حافظ
@Gazafat
همچو عكسِ آب، تشویش از بنای ما نرفت
مرتعش بوده است گویی پنجۀ معمار ما
#بیدل
@Gazafat
آدمىست ديگر؛
حتى در اقيانوس هم زنده مىماند
اما گاهى در يک جرعه دلتنگى
غرق میشود..
#جمال_ثریا
@Gazafat
کم دوست داشتن را بلد نیستم.
تمامِ زخمهای من،
از دوست داشتنهای زیاد من است..
#دیدم_ماداک
@Gazafat
نامه چهارم
عزیز من!
« شب عمیق است؛ اما روز از آن هم عمیق تر است. غم عمیق است اما شادی از آن هم عمیق تر است».
دیگر به یاد نمی آورم که این سخن را در جوانی در جایی خوانده ام ، یا در جوانی، خود، آن را در جایی نوشته ام.
اما به هر حال ، این سخنی ست که آن را بسیار دوست می دارم.
دیروز نزدیک غروب، باز دیدمت که غمزده بودی و در خود.من هرگز ، ضرورت اندوه را انکار نمی کنم؛ چرا که می دانم هیچ چیز مثل اندوه، روح را تصفیه نمی کند و الماس عاطفه را صیقل نمی دهد؛ اما میدان دادن به آن را نیز هرگز نمی پذیرم؛ چرا که غم حریص است و بیشتر خواه و مرز ناپذیر، طاغی و سرکش و بد لگام.
هر قدر که به غم میدان بدهی ، میدان می طلبد ، و باز هم بیشتر ، و بیشتر...
هر قدر در برابرش کوتاه بیایی ، قد می کشد، سلطه می طلبد، و له می کند...
غم ، هرگز عقب نمی نشیند مگر آن که به عقب برانی اش ، نمی گریزد مگر آن که بگریزانی اش ، آرام
نمی گیرد مگر آن که بی رحمانه سر کوبش کنی...
غم، هر گز از تهاجم خسته نمی شود.
و هر گز به صلح دوستانه رضا نمی دهد.
و چون پیش آمد و تمامی روح را گرفت، انسان بیهوده می شود، و بی اعتبار، و نا انسان، و ذلیل غم، و مصلوب بی سبب.
من،مثل تو، می دانم که در جهانی این گونه درد مند، بی دردیِ آن کس که می تواند گلیم خود را از دریای اندوه بیرون بکشد و سبکبارانه و شادمانه برساحل بنشیند، یک بی دردیِ دد منشانه است، و بی غیرتی ست، و بی آبرویی، و اسباب سر افکندگی انسان.
آن گونه شاد بودن ، هرگز به معنای خوشبخت بودن نیست، بل فقط به معنای نداشتن تفکر است و احساس و ادراک؛ و با این همه ، گفتم که ،برای دگرگون کردن جهانی چنین افسرده و غم زده، و شفا دادن جهانی چنین درد مند، طبیب،حق ندارد بر سر بالین بیمار خویش بگرید،و دقایق معدود نشاط را از سال های
طولانی حیات بگیرد.
چشم کودکان و بیماران ، به نگاه مادران و طبیبان است.
اگر در اعماق آن، حتی لبخندی محو ببینند ، نیروی بالندگی شان چندین برابر می شود.
به صدای خنده ی بچه ها گوش بسپار، و به صدای درد ناک گریستنشان ، تا بدانی که این ،سخنی چندان پریشان نیست.
عزیز من!
این بیمار کودک صفت خانه ی خویش را از یاد مران!
من، محتاج آن لحظه های دلنشین لبخندم - لبخندی در قلب - علی رغم همه چیز.
#نادر_ابراهیمی
@Gazafat
من و حمیرا در مقابل تمام دنیا قرار گرفتیم.
و این را بهت بگویم امیرجان،
آخر سر همیشه دنیا برنده است.
رسم روزگار همین است.
#خالد_حسینی
@Gazafat
هیچ وزنهای سنگینتر از
بلند کردنِ خودت در روزهای نااُمیدی نیست!
دمت گرم که بلند میشی...
دمت گرم که ادامه میدی!
#علی_سلطانی
@Gazafat