دور هم جمع شدیم تا دنیا رو قابل تحمل تر کنیم. چهره دیگر از من : @thehely
اکنون به نظر می رسد صبورتر شده ام ، اما در عوض چراغی در وجودم خاموش شده است که دوست داشتم تا ابد روشن بماند .
Читать полностью…با همدیگه مهربون باشین حتی اندازه یه پیام در مجازی. شما نمیدونین کدوم ادم رو لبه پرتگاه فروپاشی ایستاده.
Читать полностью…از اونایی که رفتارشون با همه یکسان نیست خوشم میاد؛ چون این حسو به آدم میدن که برای خودشون ارزش قائلن و میدونن با کی باید چه رفتاری داشته باشن و چطور حرف بزنن.
Читать полностью…ی سری خاطرات هستن که نمیدونم دوسشون دارم یا ازشون بدم میاد
Читать полностью…امیدوارم اون اشک هایی که توی ۱۴۰۳ ریختی باعث سبز شدن و شکوفا شدن آرزوهات در ۱۴۰۴ بشه.
عیدتون مبارک 🤍
آدمایی که داغ عزیز دیدن رو از نزدیک ملاقات کردین ؟ یه ترکیب بیتفاوتی و غمی تو چهرشونه . ارتباط داشتن با این آدما هم خیلی سخته ، یبار تو زندگیشون تا ته سیاهی و غم رفتن و دووم اوردن ، همین تجربه شجاعشون کرده و بهشون یاد داده هر درد و فقدانی رو میشه تحمل کرد .
Читать полностью…یه متن خوندم میگفت:
قبرستون پر از آدماییه که
یه شب با دلتنگی خوابیدن
و دیگه بیدار نشدن،
باهم حرف بزنید
و این چقد قشنگ بود...
خیلی وقت گذشته از آخرین باری که فقط به ریتم موزیک توجه کنم و اهمیتی به متنش ندم، تو اعماق ذهنم دنبال رد پای تو میام، واژ به واژ، کلمه به کلمه تصویر تو رو برام میاره، خیلی وقته تموم موزیکا شدن تو و این موضوع، میدونی کمی دلگیر کنندهاس، کم که نه خیلی ..
Читать полностью…گاهی هم نمی شود که نمی شود اشک ها و حرف های پیش بینی شده ی پر از خواستن و درد تنها دارایی هستند و تو دیگر تصمیم گیرنده نیستی.
Читать полностью…کافیه فقط یه بار اولین مسیج رو تو ندی، کاملا واضح میبینی که به چه گیاهایه پژمرده ای هر روز آب میدادی
Читать полностью…نمیدونم درک میکنی چی میگم یا نه،ولی مودم اینجوریه که یهو به خودم میام میبینم باز دارم برای چیزی که قبلا چند بار کامل پذیرفتم و کنار اومدم باهاش، غصه میخورم.
Читать полностью…بگذار اینگونه بگویم، زیباتر از تو بسیارند، اما هیچ زیبایی نمیتواند مرا همانند بودنت مرا به وجد بیاورد. زیرا مسئله هیچگاه زیبایی نبوده است. تو فراتر از کشش زیباییهای زمینی قدم برمیداری و روح من را آغشته به خیالات وجود گرانبهای خودت میکنی. تو هم زیبایی به اندازهای که زیبایت فراتر از دید من میرود و به فهم من میرسد. فهمیدنت گاه لذتبخشترین کاری است که میتوانم در خیال خود انجام دهم. آزرده میشوم از رنگ ها؛ زمانی که میبینم در این دیار هیچکس همرنگ تو نیست. تو تنها نسخه از خودت هستی و من نیستیترین کسی هستم که هرگز نمیتواند همانند تو را در زندگیاش ببیند. شاید احمقانه به نظر بیاید اما انسان کی کاملا عقل بوده؟ بگذریم، شاید در این حفاری خاطرات، اندوه نبودنت باز هم مرا در حفره خیالت بیندازد و حقیقت با کشیدهی محکمی مرا از این رویای محال بیرونراند.
Читать полностью…آیا بهتر نبود که میرفت و در قبرِ خود میخوابید و میگذاشت رویش خاک بریزند؟بدون وحشت، از خدا میپرسید که آیا واقعاً خیال میکند مخلوقاتش از آهن درست شدهاند که بتوانند این همه درد و بدبختی را تاب بیاورند؟!
Читать полностью…میگردی بین فلسفه، لا به لای ادبیات، درون سینما، میان موسیقی، آثار هنری میگردی...
بلکه فیلسوفی تو را یافته باشد،
ادیبی تو را نوشته باشد، فیلمسازی تو را ساخته باشد، نقاشی تو را کشیده باشند و موسیقی دانی تو را نواخته باشد..
افتادنِ دوستان از چشم، برای من بیشتر از هرچیزی، ناامیدکنندهست. که پس چی شد همهی لحظههای همهی اون سالها؟ آدم تهِ دلش خالی میشه، نه فقط بهخاطرِ از دست دادن و تنهایی، بهخاطرِ اینکه نمیفهمه چی شد، چهطور شد و اصلاً چهجوری از دست دادن و از چشم افتادنِ این آدم «ممکن» شده...
Читать полностью…چقدر حال خوب توی همه چیز تاثیر داره، انگار پوستت بهتره، حوصلهات بیشتره، صبورتری، خوشحالتری، امیدوارتری، انگیزه بیشتری داری، همه چیز رنگ و لعاب قشنگتری داره، انگاری وقتی حالت خوبه دنیا باهات سر ناسازگاری نداره و همه چیز خوب پیش میره.
Читать полностью…به قول عباس معروفی
«تو عزیز دل هزار نفر میشوی، اما عزیز دل عزیزت نیستی. و این غمانگیز است»
اصلا جالب نیست که نه میتونم دور شم، نه میتونم نزدیک شم.
Читать полностью…گاهی اوقات دلم می خواهد در تاریکی گم بشوم.
از خودم می گریزم.
از خودم که همیشه مایه ی ازار خودم بوده ام.
از خودم که نمی دانم،
چه می کنم و چه می خواهم.
یه بخشی از وجودم میخواد بجنگه و زندگی رو قشنگ ببینه، یه بخش دیگه میگه همه چی بیهودست و پوچ. بعضی وقتا این برندهست، بعضی وقتا اون، و من گیر کردم وسطش.
Читать полностью…