📙 بهترین تحلیل های اقتصاد ایران 📈 رصد و تحلیل بازارهای مالی اقتصادبازار Www.eghtesadebazar.ir ادمین: @MajidMohagheghian تعرفه تبلیغات: @Eghtesadbazar2 آدرس این کانال در ایتا: https://eitaa.com/EghtesadeBazar http://t.me/itdmcbot?start=eghtesadbazar
🔰 دشمنان آزادی
✍ موسی غنی نژاد
دشمنان آزادی بر دوگونه اند: خودکامگان و فرومایگان. خودکامگان با آزادی دیگران دشمنی می ورزند و مایل اند اراده مختار خود را بر همگان تحمیل کنند. خودکامه خود را برتر از همه می داند، از اینرو آزادی را صرفا برای خود می خواهد و با هرگونه حاکمیت قانون مخالفت می کند چون قانون محدود کننده قدرت نا محدود است.
می توان گفت بدترین دشمن آزادی بیشترین تمنای اراده آزاد را برای خود دارد، تمنایی که تحقق آن عملا به بردگی دیگران می انجامد.
گونه دوم دشمنان آزادی سُفله ها یا فرومایگان هستند. بی مایگان، ترسوها و تنبل ها از آزادی بیزارند زیرا در وضعیت آزادی که قانون حکم می راند و قواعد همه شمول بر کردارها و اراده های انسان ها حاکم است، زندگی اجتماعی عرصه رقابت ها و پیکارهای بی پایان با نتایج نامعلوم است.
وضعیت مورد پسند بی مایگانِ زبون، وضعیت انحصاری است که در آن دست یافتن به امتیازات و مدارج موفقیت، فارغ از رقابت و بدون شایستگی، به صرف چاپلوسی و اظهار بندگی امکان پذیر است. رقابت وجه مهمی از زندگی اجتماعی انسان ها در وضعیت آزادی است، بنابراین، آنهایی که استعدادی در خود سراغ ندارند تا در میدان رقابت عرضه نمایند از آزادی گریزانند.
آنها که از نتیجه نامطمئن رقابت ترس دارند تلاش می کنند از ورود آزادانه دیگران به عرصه فعالیت های اقتصادی و سیاسی جلو گیری کنند و خود یکه تاز میدان باشند. آنها ترجیح می دهند قهرمان مسابقات بدون رقیب و پیکارهای انجام نیافته باشند!
فرومایگان همیشه از انحصارهای سیاسی و اقتصادی حمایت می کنند زیرا تنها از این طریق است که می توانند به امتیازاتی که شایستگی آنرا ندارند دست یابند و حفظ کنند. بی دلیل نیست که فرومایگان جذب مغناطیس خودکامگان می شوند و به ناگزیر اینها را از وجود شایستگان محروم می سازند. فرومایگان و خودکامگان مکمل هم اند، هردو گروه با آزادی دشمنی می ورزند اما با دو انگیزه متفاوت.
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 عمان؛ صندوق پستی دستگاه دیپلماسی
✍️ داوود حشمتی
ظاهراً عمان سالهاست نقش صندوق پستی بینالمللی ایران را بازی میکند. گفته می شود سفر اخیر پادشاه عمان به تهران برای انتقال پیام کشورهای مصر و آمریکاست.
اولین بار در ابتدای دهه ۹۰، عمان این نقش را میان ایران و آمریکا ایفا کرد. در روزهایی که عمان نقش واسطه میان ایران و آمریکا را ایفا کرد، سطح تخاصم میان تهران و واشنگتن به صورتی بود که حتی آمریکا پیشنهادی را ارائه کرد تا به مانند دوران جنگ سرد میان ایران و آمریکا خط تلفن قرمز برقرار شود تا کانال ارتباطی مستقیم باز باشد. با این حال اگر آن روز تا حدی این نقش آفرینی شد نبود هیچ راه ارتباطی را بتوانند توجیه کنند، تداوم این روش نشان دهنده یک ضعف مهم در دستگاه دیپلماسی کشور است.
لازم است توجه کنیم که عمان هیچ وقت برای ایران نقش میانجی را برعهده نداشت. تنها نقشی که آنها ایفا کردند، نقش «پیام آوری» از سوی کشورهای دیگر برای ایران است.
واضح است که معنای میانجی یعنی کشوری که در فرآیند گفتگوها حضور دارد و نقشی را بر عهده می گیرد. نقشی که می تواند به صورت تضمین کنندگی و یا تامین کننده نظر یک طرف از درگیری ها باشد. مانند نقشی که چین در میانجیگری میان ایران و عربستان ایفا کرد تا هر سه طرف از انتقال آرام نفت به خارج از خلیج فارس اطمینان حاصل کنند.
در واقع چین تنها پیام عربستان به ایران و محل برگزاری نشست را تامین نکرده بود، بلکه چینی ها در فرایند گفتگو تلاش کرده بودند تا نظرات ایران و عربستان را به هم نزدیک کنند. هنوز هم مفاد اصلی توافق میان ایران و عربستان منتشر نشده تا بتوان با جزئیات فکت های واقعی در مورد نقشه چین گفتگو کرد. اما واضح است که در آن گفتگوها چین کاری را انجام داد که گفتگوهای ایران و عربستان که بصورت بیواسطه در عراق برگزار می شد، به سرانجام برسد. مقایسه نقش چین در گفتگوهای میان ایران و عربستان، با نقشی که عمان در حال ایفای آن است تفاوت آن ها را نشان می دهد.
چرا در جایی که ایران می تواند از طریق کانال های ارتباطی واسط مانند نمایندگی در سازمان ملل با کشورهای دیگر تبادل پیام داشته باشد، نیاز به یک صندوق پستی بین المللی پیدا کرده است؟ حالا که با آمدن پادشاه عمان گفته می شود احتمالاً حامل پیام از طرف مصر و آمریکاست، این ضعف در ساختار سیاست خارجی ایران روز به روز بیشتر نمایان میشود.
خصوصاً اینکه این ضعف سیستم سیاست خارجی بیشتر در دولتهای احمدینژاد و رئیسی به چشم می آید. عبارت روشنتر گویی این نوع دولت ها توان برقراری ارتباط با دیگر کشورها را ندارند. ورودی های آنها برای کشورهای دیگر مسدود است و کشورها برای رساندن پیام خودشان به دستگاه دیپلماسی ایران، ناچار متوسل به یک صندوق پستی ورودی به نام عمان می شوند.
این در حالی است که ایران می تواند از ظرفیت نهادهای بین المللی واسط برای این کارها استفاده می کند نه فقط در ارتباط با مصر، بلکه در رابطه با آمریکا هم این امکان وجود دارد که از طریق نمایندگی ها در سازمان ملل پیام ها منتقل و یا در صورت نیاز سازمان ملل را به عنوان نهادی که نقش میانجی را میان با کشورهایی مانند عربستان و مصر ایفا کند، قابل توجه است.
اهمیت موضوع اینجاست که عمان غیر از انتقال پیام به ایران هیچ کار دیگری نمی تواند انجام دهد. نه در فرایند گفتگوها قادر است شرایطی را به نفع یکی از طرفین تغییر دهد، نه در وضعیت گفتگو میان دو طرف حضور پیدا می کند. همچنان که در فرآیند گفتگوهای ایران و آمریکا در کشورش حضور نداشت.
نقشی که عمان ایفا می کند با علاقه های شخصی و پیوندهای تاریخ است. و تنها در قالب انتقال پیام عمل می کند. سوال اینجاست چرا باید دستگاه دیپلماسی به گونه ای عمل کند که ورودی های ایران برای دریافت پیام مذاکره از سوی کشورهای مختلف (خصوصا کشورهایی که با ایران دچار مشکل هستند) می باید با واسطه صورت بگیرد؟ پس دستگاه دیپلماسی برای چه کاری تشکیل شده است؟
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 نیسان و رنو بعد از عالیجناب کارلوس گون
✍ محمدرضا اسلامی
اکنون مدت زمان حدودا سه سال است که کارلوس گون از ژاپن فرار کرده و شاید الان زمان مناسبی باشد که عملکرد نیسان و رنو را بعد از او بررسی کنیم.
کارلوس گون و هزاردستان
ابتدا مروری کنیم بر اینکه کارلوس گون که بود و چه شد؟
نام نیسان در ایران برای ما یادآور نامهایی است که عمدتا متناظر با «پاترول» و «ماکسیما» بوده است. ماشینهایی براه و برقرار. در اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی نیسان در «آستانه» ورشکستگی بوده و ورودِ آقای گون، باعث بلند شدنِ دوبارۀ این شرکت از خاک بوده است. به او لقب «قاتل هزینه ها» داده بودند. عملکرد وی در نیسان چنان چشمگیر بود که در سال نخست سود خالصی معادل ۲٫۷ میلیارد دلار را عاید کمپانی کرد و تا سال ۲۰۰۵ کلیه بدهیهای نیسان را پرداخت نمود.
او متولد برزیل ولی اصالتا لبنانی و شهروند فرانسه بود! مردی با عقبه ای از تجربه بین المللی. او همچنین باعث یک اتفاق بزرگ شد. تحت مدیریت و رهبری او مجموعه ۳ خودروسازی بزرگ شامل رنو، نیسان و (سپس) میتسوبیشی تصمیم گرفتند که با هم کار کنند و کارلوس گون تبدیل شد به مدیر این ائتلاف صنعتی بزرگ.
یک مدیر کاریزماتیک و قوی برای هر سه شرکت. یک هزاردستان واقعی!
سرنوشت آقاى گون در ژاپن از دو جهت مورد توجه است. اول اينكه وی، يك مدير خارجى (غير ژاپنى) موفق بود و فراتر از یک «مدیر» در قامت یک رهبر (صنعتی) ظاهر شده بود و در ساختارهاى بسته ژاپن امكان دستيابى به چنين جايگاهى براى يك خارجى (گای جین) به ندرت رخ مى دهد. دوم اينكه شدت عمل و خشونتِ دستگاه قضائى و پليس ژاپن نسبت به كارلوس گون اين شبهه را پيش آورد كه آيا اگر بجاى نام كارلوس، (مثلا) نام تاناكا در اين ميانه بود، بازهم آیا به اين شدت با وى برخورد مى شد؟
مروری بر وضعیت تولید رنو
رنو فرانسه شرکتی ۱۲۴ ساله و نیسان در ژاپن شرکتی ۸۹ ساله است. اما اعداد سال مالی گذشته را مرور کنیم:
درسال مالی ۲۰۲۱-۲۰۲۲ شرکت رنو «اُفت تولید» خودرو داشته است. ولی با این وجود بیش از چهار برابر ایران خودرو تولید کرده است. تولید کل رنو معادل دو میلیون و پانصد هزار خودرو بوده است.
2,524,234 units
تمام تلاش رنو به چه میزان سود خالص منتهی شده؟ با وجود آن میزان تولید، و به رغم تلاش ۱۷۰هزار پرسنل شرکت معظم رنو، سود خالص یا Net income حتی به یک میلیارد یورو نرسیده است! عدد دقیق: ۹۷۰ میلیون یورو
مروری بر وضعیت تولید نیسان
با وجود اینکه نیسان هم افت تولید داشته ولی عدد تولید نیسان «به شکل قابل توجهی» بیش از رنو است: بیش از سه میلیون و دویست و پنجاه هزار خودرو
3,250,800 units
تعداد پرسنل نیسان حدودا چهل هزار نفر کمتر از رنو است! حاصل تلاش ۱۳۱هزار پرسنل نیسان منجر به سود خالصی شده که به شکل قابل توجهی بیش از رنو است: یک میلیارد و ۴۷۲میلیون یورو (سود نیسان بجای "ین"به یورو نوشته شده تا امکان مقایسه با رنو باشد)
مجددا این گزاره را با هم مرور کنیم: نیسان چهل هزار نفر پرسنل کمتر از رنو دارد ولی بعد از کارلوس گون توانسته با تولید بالاتر، حدود پانصد میلیون دلار بیش از رنو سود کند. دقت کنیم که دسترسی خودروساز ژاپنی به فولاد، انرژی و برق (منابع اولیه) سخت تر از رقیب اروپایی است. یک جزیره دورافتاده در دل اقیانوس آرام در مقابل فرانسه خوش آب و هوا در کرانه اروپا. برای مثال، قیمت یک کیلووات ساعت برق در ژاپن 25 سنت است در حالی که در فرانسه 21 سنت است.
دلیل این تفاوت تولید چیست؟
بازگردیم به ماجرای کارلوس گون. با آنکه کارلوس گون هر دو شرکت رنو و نیسان را مدیریت می کرد، ولی سیستم بهره وری ژاپنی «کمتر» متکی به فرد است و با وجود تلاطم ناشی از «بی مدیرعامل شدن» و افت و خیز بعد از دستگیری کارلوس گون، ساختارها و «مدیریت سیستمی» در نیسان موفق تر از رنو عمل کرده است.
به عبارت دیگر، سیستم در ژاپن کمتر متکی به یک «ابَرمدیر» کاریزماتیک است و با وجود محدودیت ژاپن در دسترسی به «منابع/انرژی» ولی «بهره وری» و توان رقابت بین المللی بسیار بالایی دارند.
چرا چنین است؟
مدیران ارشد کشور ژاپن، همچون مرحوم شینزو آبه، به شدت واقعگرا هستند و بیشترین دغدغه آنها مسئله توسعه «تولید» در کشور است. مدیریت کلان کشور به این باور رسیده که بدون حضور در «بازارهای بین المللی» مساله تولید، پویا و پایدار نخواهد شد. عملا رقابت بین المللی عرصه ای است که مدیران کشور شدیدا بر آن متمرکز هستند. ژاپن در فروش محصول در خارج از مرزهایش کارآزموده شده و با وجود اژدهای چین، هنوز «مدیریت سیستمی» در ژاپن کار می کند.
باید دید که با ادامه رشد چین در ده سال آینده، نیسان، تویوتا، هوندا و… چه وضعیتی پیدا خواهند کرد
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 چرا میتونیم موشک بسازیم، اما نمیتونیم خودرو بسازیم؟
✍ دکتر پویاناظران
برخی نتیجه میگیرند که موفقیت ما در موشک سازی ناشی از مدیریت جهادی-انقلابیست، و اگه خودروسازی هم بجای مدیران نئولیبرال، به مدیران جهادی-انقلابی سپرده بشه، به اندازه موشک سازی کشور موفق خواهد شد.
در این پست از دو زاویه، موشکسازی و خودروسازی رو مقایسه میکنیم:
زاویه اول:
فرض کنیم قراره ده میلیارد تومن به شما بدهند، تا شما همایشی با موضوع «مدیریت جهادی» برگزار کنید. با اون پول، میتونید سالن بزرگ و مجللی اجاره کنید، با غذا و دسر خوب پذیرایی کنید، و با پرداخت پول به سخنرانان، سخنرانان مشهوری رو هم دعوت کنید. احتمالا همایش موفقی اجرا خواهید کرد. البته فرض کردیم که چون آدم سالمی هستید، کل پول رو صرف اجرای همایش میکنید و هیچی اختلاس نمیکنید.
حالا فرض کنیم از شما میخواهند همایشی با موضوع «کارآفرینی» برگزار کنید، اما پولی در کار نیست. باید هزینه همایش رو از طریق فروش بلیط به شرکتکنندگان در همایش تامین کنید. حالا خیلی سختتر میشه. بخصوص که قراره این همایش رو همزمان با برگزاری چند همایش اقتصادی دیگه برگزار کنید. یعنی شرکتکنندگان بالقوه، چند تا همایش دیگه برای شرکت کردن دارند و فقط اگه فکر کنند همایش شما بهترینه، از شما بلیط میخرند.
تولید موشک از محل بودجه دولتی، شبیه برگزاری همایش «مدیریت جهادی» هست. اما تولید خودرو بیشتر شبیه برگزاری همایش «کارآفرینی» هست. کسی که میتونه همایش «مدیریت جهادی» موفقی برگزار کنه، لزوما از عهده همایش «کارآفرینی» برنمیاد.
بخش نظامی قرار نیست یک فعالیت سودده داشته باشه. قرار نیست رضایت مشتریان متعدد و متنوعی رو کسب کنه. باید منافع ملی رو تامین کنه، و این توانمندی و تخصصیست که از اساس با کارآفرینی تفاوت داره. نیروی نظامی هیچ کشوری، خودروساز موفقی نمیشه. نیروی نظامی قراره امنیت ملی رو تامین کنه.
اما برعکس، خودروساز باید بتونه یک خط تولید انبوه رو با حداقل هزینه اداره کنه، مطابق سلیقه مشتریان مختلف محصول تولید کنه، به اونها خدمات پس از فروش ارائه کنه، اقساط وامش رو سر موقع بپردازه، بطور مرتب صورتهای مالی منتشر کنه، و در نهایت، به سهامداران هم سود بده.
نیروی نظامی، هزینه تحقیق و توسعه مهندسی رو از بودجه تامین میکنه، در حالیکه خودروساز، باید این هزینه رو از بازار خودرو تامین کنه.
زاویه دوم:
تولید محصول یک بحثه، و برقراری سیستم یک بحث دیگه. از ایلان ماسک، مدیرعامل خودروسازی تسلا، نقل شده که «تولید یک پروتوتایپ نسبتا سادهست، اما تولید انبوه، خیلی سخته.» این سختی ناشی از چالش برقراری سیستمهاست: سیستم تهیه مواد اولیه، خط تولید، سیستم فروش، توزیع، خدمات، تعمیر و غیره.
مشکل خودروسازی ما این نیست که نمیتونیم «یک» خودرو خوب بسازیم. اگه بخواهیم میتونیم «یک» خودرو بسازیم بهتر از بنز، اما چه فایده؟ چالش اصلی تولید انبوه «میلیونها» خودروی خوبه. برای تولید انبوه خودرو، نیاز به سیستمهای پیچیده در شرکت خودروسازی داریم. لازمه برقراری چنان سیستمهایی، مدیریت علمی، در بستر سیاستگذاری اقتصادی علمیست.
چالش برقراری سیستمها، فقط به خودروسازی ما محدود نیست. همونطور که از تجربه تلخ هواپیمای اوکراینی بر اومد، پدافند کشور هم دچار کاستیهای سیستمیست. در حمله به عینالاسد، مشخص شد که موشکهای ایرانی حقیقتا نقطهزن هستند، اما در خطای سیستمی که به انهدام یک هواپیمای مسافربری منجر شد، مشخص شد که موشک نقطهزن برای موفقیت نظامی کافی نیست.
غلبه بر چالش مهندسی، بخش آسونه موشکسازی و خودروسازیه. چالش اصلی، یک چالش مدیریتیه. چالش مدیریتی بخش نظامی در داشتن سیستمهاییست که در شلوغی و استرس یک حمله نظامی، جلوی خطای افسران رو میگیرند، تا غیرنظامیان آسیب نبینند. چالش مدیریتی بخش اقتصادی در راضی نگهداشتن مشتری، و سودده نگه داشتن شرکته.
در هر دو بخش، چالش مدیریتی به مراتب دشوارتر از چالش مهندسیه. اما جنس چالشهای مدیریتی در بخش نظامی، با جنس چالشهای مدیریتی در بخش اقتصادی متفاوته. لذا یک فرمانده نظامی موفق، لزوما یک خودروساز موفق نخواهد شد.
جمع بندی:
موفقیت در موشکسازی، به معنی موفقیت در خودروسازی نیست. چرا که چالش اصلی، یک چالش مهندسی نیست.
بطور کلی، ساختن «یک چیز» نسبتا آسونه. برقراری سازوکارها و فرایندهایی که بین صدها و هزاران نفر هماهنگی ایجاد میکنند، و بدون ممانعت از انجام اقدامات مفید، ریسک خطای این افراد رو کاهش میدهند، بسیار دشواره.
تازه سودده کردن این سازوکار، خود چالش دیگهایه.
در همه عرصههای کشور، از اقتصادی تا نظامی، نیازمند رویکرد علمی ب
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 نبرد با ابر تورم: مورد بولیوی
این روزها با داغ شدن موضوع تورم و ارائه راهکارهای مختلف توسط کارشناسان بد نیست به تجربه یکی از کشورهای درگیر با تورم در قرن گذشته بپردازیم. بولیوی کشوری در آمریکای جنوبی محصور بین سلسه جبال آند در غرب و جنگلهای بارانی در شرق با حدود 11.6 میلیون جمعیت و وسعتی بالغ بر 1.1 میلیون کیلومتر مربع.
در اواسط دهه 1980، بولیوی با نرخ تورم فوق العادهای دست و پنجه نرم می کرد در این دهه تورم به رقم خیره کننده 20000 درصد رسیده بود. وخامت اوضاع به قدری بود که قیمت یک بلیط سینما برای افراد ابتدای صف و انتهای صف متفاوت بود.
در طول دوره تورم شدید در بولیوی در اواسط دهه 1980، این کشور با بی ثباتی سیاسی نیز دست و پنجه نرم میکرد و شرایط سیاسی آشفتهای را پشت سر میگذاشت. در سال 1980، دولت نظامی بولیوی سرنگون شد و گذار به دموکراسی آغاز شد.
در سال 1982، هرنان سیلس زوآزو به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد، اما او با چالشهای مهمی در مدیریت بحران اقتصادی کشور، از جمله تورم فوق العاده، مواجه شد. در سال 1985، در میان افزایش نارضایتی عمومی، او مجبور به استعفا شد و یک نظامی، حکومت را به دست گرفت.
با این حال، حکومت نظامیان نیز کوتاه مدت بود و در اوت 1985، دولت غیرنظامی تازه منتخب ویکتور پاز استنسرو به قدرت رسید. در دولت او بود که سیاست اقتصادی جدید (NEP) اجرا شد که در تثبیت اقتصاد و پایان دادن به تورم، فوق العاده موفق بود.
ویکتور پاز استنسرو یک شخصیت سیاسی برجسته در بولیوی بود که پیش از آن در دهههای 1950 و 1960 رئیسجمهور بولیوی شده بود. او عضو حزب جنبش ملی گرایی انقلابی (MNR) بود که در دهه 1940 تأسیس شده و در آن زمان یکی از نیروهای سیاسی غالب در بولیوی بود.
دولت Paz Estenssoro چندین اصلاحات اقتصادی و اجتماعی مهم را در طول دوران تصدی خود اجرا کرد، از جمله سیاست اقتصادی جدید برای مقابله با تورم. او همچنین مدافع جدی اصلاحات ارضی با هدف توزیع مجدد زمین بین فقرای روستایی بود.
وزیر خزانه داری در آن زمان، خوان کاریاگا، که توسط دولت تازه منتخب ویکتور پاز استنسورو منصوب شد اقتصاددانی معتبر بود که قبلاً برای صندوق بین المللی پول (IMF) کار می کرد.
اولین اولویت کاریاگا کاهش کسری بودجه بود که یکی از عوامل اصلی تورم به شمار میرفت. او برای دستیابی به این هدف، مجموعهای از اقدامات از جمله کاهش هزینههای دولت، حذف یارانهها، مسدود کردن حقوق بخشهای دولتی و وضع مالیات سنگین بر ثروت را اجرا کرد.
یکی از مهمترین اقدامات Cariaga، رویکرد جدیدی در مدیریت بودجه با هدف متعادل کردن بودجه به صورت روزانه بود. به نحوی که وزارت دارایی فقط به میزان درآمد مالیاتی جمعآوریشده در روز قبل اجازه داشت هزینه کند. با این شیوه تا اطمینان حاصل میشد که مخارج دولت در محدوده منابع موجود بوده و خطر ایجاد فشارهای تورمی جدید کاهش خواهد یافت.
سیاست مهم دیگر کاریاگا، تجدید ساختار بدهی عمومی بولیوی بود. او با طلبکاران بین المللی برای تغییر زمان پرداخت بدهی کشور مذاکره کرد که به کاهش بار پرداخت بدهی و آزادسازی منابع برای سایر اولویتها کمک کرد.
دولت همچنین بسیاری از شرکتهای دولتی را تعطیل کرد که منجر به از دست دادن مشاغل و کاهش خدمات دولتی شد. این اقدامات هزینههای اقتصادی و اجتماعی قابل توجهی داشت و بخشهای مختلف جامعه را به طرق مختلف تحت تاثیر قرار داد.
حذف یارانهها منجر به افزایش قیمت کالاهای اساسی مانند مواد غذایی و سوخت شد و بیشترین ضربه را به فقرا وارد کرد. تعلیق حقوق بخش دولتی به این معنی بود که بسیاری از کارگران شاهد کاهش درآمد واقعی خود بوده و تامین هزینه های روزانه خود را برای آنها دشوار می کرد. کاهش ناگهانی حجم پول نیز شوک قابل توجهی به اقتصاد وارد کرد و تأثیر اقدامات دولت را تشدید کرد.
هزینه های اجتماعی سیاست جدید اقتصادی بسیار زیاد بود و اعتراضات خیابانی شدیدی به همراه داشت. با این حال، علیرغم ناآرامیها، دولت تعهد خود را به برنامه ضد تورمی حفظ کرد. موفقیت این سیاست در عرض یک ماه آشکار شده و تورم متوقف شد.
این برنامه کاهش 5 درصدی تولید ناخالص داخلی را به همراه داشت با این حال، مزایای بلندمدت ثبات اقتصادی و کاهش تورم برای توسعه اقتصادی آینده کشور و انضباط مالی و ایجاد اعتبار نزد طلبکاران بین المللی از نتایج آن بود.
منبع : کاتالاکسی
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 بگذارید آموزش دم بکشد!
✍ دکتر امیر ناظمی
داستان یک پژوهش:
در پژوهشی، یک کتاب را یکبار به صورت چاپی به یک گروه و بار دیگر همان را به صورت الکترونیکی به گروهی دیگر دادند. در نسخه الکترونیکی البته لینکهایی بر روی برخی جملات و واژهها برای مطالعات بیشتر قرار داده شده بود (چیزی مثل ویکیپدیا).
پرسش آن بود که کدام کتاب تاثیر بهتری برای آموزش دارد؟ پاسخ البته به صورت یکطرفهای نشان داد که کتاب چاپی!
این آزمایش چندین بار دیگر تکرار شد و نتایج همان بود! پس لطفا برای فرزندانتان که این روزها با ابزار الکترونیکی مشغول آموزش هستند، کتابهای چاپی را برگردانید!
حافظه کارگر:
حافظه آدمی دو نوع حافظه کوتاهمدت و بلندمدت دارد؛ و البته یک حافظه سوم به نام «حافظه کارگر» (Working Memory). حافظه کوتاهمدت احساسات و افکار ما برای چند ثانیه است؛ و بلندمدت انبار خاطرات و دانش ما.
اما حافظه کارگر است که آگاهی ما را در هر لحظه شکل میدهد و البته این آگاهی را برای انبار به سمت حافظه بلندمدت میفرستد. این حافظه کارگر اگر همزمان درگیر چند مساله مختلف باشد یا از این شاخه به آن شاخه بپرد؛ در عمل نمیتواند چیزی برای ذخیرهسازی و انبارشدن به حافظه بلندمدت بفرستد.
همین «تقسیم کردن توجه به موضوعات مختلف»، نتیجهاش در ذهن ما میشود: هیچ! پس کافی است کتاب الکترونیک یا ویکیپدیایی علمی را در نظر بگیرید که ما یا کودک ما مشغول مطالعهاش است. اگر حواس خود را به موضوعات مختلف پرت نکنیم و بر آن تمرکز نیابیم؛ قدرت حافظهمان تحلیل میرود. خوبی کتاب چاپی همان است که حواس ما را به چیزهای دیگر پرت نمیکند.
این مساله برای بزرگسالان و کودکان هر دو مشترک است؛ اما برای کودکان چالش آن مساله دیگری نیز هست: کارآیی مغز ما بر اساس پیوندهای سیناپسی است که مسیرهای عصبیاش را شکل میدهد. مسیرهایی که احتمالا تا ۲۰ سالگی به مرور تکمیل میشود. مشکل عدم تمرکزی که به واسطه ابزارهای دیجیتالی پدید آمده است، در حقیقت فرصت شکلگیری این مسیرهای حیاتی در مغز را کاهش میدهد.
آزمایشهای دیگر:
در آزمایشی دیگر یک مقاله در خصوص مقایسه دو نظریه یک بار چاپی و بار دیگر به صورت ویکیپدیایی و با امکان کلیک کردن روی موضوعات مرتبط فراهم شد.
فرض پژوهشگران آن بود که در این حالت افرادی که مقاله را الکترونیکی میخوانند؛ از آنجایی که امکان کنکاش و جستجو در خصوص آن موضوع را دارند؛ آن را عمیقتر درک خواهند کرد. اما این انتظار درستی نبود!
در آزمایش دیگری در کنار متن مقاله، یک فیلم یا فایل صوتی در خصوص آن متن نیز گذاشته شده بود. اما افزوده شدن فیلم میزان درک مطلب را کاهش داده بود!
در حقیقت، مغز ما یک «بار شناختی» (Cognitive Load) مشخص دارد؛ یعنی ظرفیتی که «حافظه کارگر» برای انتقال فهم یا احساسات یا یادگیریش به آن حافظه بلندمدت دارد. در صورتی که ما مدام به کنکاش بیشتر بپردازیم و مدام با کلیک کردن بر روی موضوعات مرتبط از صفحهای به صفحهای دیگر برویم؛ از متن اصلی دور میافتیم؛ و این امر بیشتر از «بار شناختی» ما خواهد بود. همانطور که فیلم کمکآموزشی چنین میکند؛ و نتیجه میشود: یادگیری بیکیفیت!
گاهی بگذاریم چایی دم بکشد!
یادگیری مثل دم کشیدن چایی زمان میخواهد. ابزارهای متصل به اینترنت اگرچه امکان زیادی را برای دانشآموز ایجاد میکنند؛ اما دانشی در ذهن او نمینشیند. باید فرصت دم کشیدن چایی را بدهیم. این دم کشیدن نیاز به زمان دارد؛ زمانی با توجه کامل؛ و این همان چیزی است که ابزارهای دیجیتال از دانشآموزان دریغ کردهاند.
آموزش الکترونیکی هنوز نوظهور است و برای شناختن ابعاد آن نیاز داریم به مراقبت زیاد. حتما در روز در زمانی مشخص دانشآموز را به خواندن کتابهای چاپی تشویق کنید؛ ابزارهای هوشمند جانشین آنها نیستند؛ بلکه مکمل آنها هستند.
پ.ن.: برای مطالعه بیشتر در خصوص ویژگیهای مغز و تاثیر آن بر ذهن، کتاب «کمعمقها: اینترنت با مغز ما چه میکند؟» نوشته «نیکلاس کار» پیشنهاد میشود.
نشر: گاهنامه مدیر
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 بیسوادی فضیلت نیست!
✍ دکتر محمدرضا سرگلزایی
در راهروی هواپیما پیش میروم تا به صندلیام برسم.
جلوی من یک خانم عرب دنبال صندلیاش میگردد.
مهماندار صندلیاش را به او نشان میدهد و میگوید: «اجلس!»
به مهماندار هواپیما میگویم که ایشان خانم هستند و به جای اجلس باید بگوید «اجلسی»
مهماندار با بیاعتنایی میگوید: «خوب! اجلسی!» که یعنی « چه فرقی میکند حالا؟!»
من با خودم فکر میکنم وقتی بیشترین مسافران خارجی پروازهای مشهد عرب هستند، نباید این شرکتهای هواپیمایی حداقل سی کلمه اولیه و ضروری را به مهماندارانشان بیاموزند؟!
روی صندلیام که مینشینم مسافر بغلیام از مهماندار دیگری میپرسد:
«چرا اینقدر تأخیر داشت این پرواز؟»
مهماندار جواب میدهد: «از مقصد تأخیر داشت»
منظورش از «مقصد» همان «مبدأ» است!
میفهمم که مشکل بلد نبودن زبان خارجیها نیست، زبان رایج خودمان هم مهجور است!
از یک آژانس هواپیمایی بلیط میخرم، بلیط را برایم ایمیل میکنند، عنوان فارسی ایمیل غلط املایی دارد، از دو کلمه عنوان یکیش غلط است!
متن بلیط بهزبان انگلیسی است و در اولین نگاه من سه غلط املایی دارد!
به صادرکننده بلیط تلفن میزنم و میگویم متن بلیط غلط دارد، میگوید:
«ما این متن را از روی متن فلان شرکت هواپیمایی ترکیهای برداشتهایم.»
میگویم: «سرکار خانم، مرجع درستی واژههای انگلیسی که شرکتهای ترک نیستند، شما متن را در نرم افزار word هم که بزنید غلطها را به شما نشان میدهد!»
با عصبانیت پاسخ میدهد:
«شما چه کار به غلطهای متن بلیط دارید، اسم شما و تاریخ و ساعت پروازتان که درست است!»
دوستی دارم که مهندس مکانیک است و بسیار باهوش و دقیق اما هر وقت برایم پیامک میزد (با حروف فارسی) در هر پیامکش حداقل یک غلط املایی داشت!
بررسی کردم دیدم دچار «خوانش پریشی» (dyslexia) است و خودش خبر ندارد!
چطور میشود یک نفر تا مدرک کارشناسی پیش برود و «خوانشپریشی»اش کشف نشده باشد؟!
وقتی غلطگویی و غلط نویسی برایمان عادی شود طبیعی است که درجات خفیف و حتی متوسط خوانشپریشی را تشخیص ندهیم!
من هم ممکن است کلمات زیادی را غلط بنویسم ولی به غلطنویسی افتخار نمیکنم و وقتی کسی غلطهایم را تذکر دهد خوشحال میشوم که سوادم بیشتر شده است.
همین امروز از صفحه آخر روزنامه همشهری یاد گرفتم که «خوار و بار» ترکیب غلطی است و «خواربار» درست است.
این که بی سوادی را عیب ندانیم و با لجاجت بر بیسوادی خود اصرار کنیم، یک بیماری فرهنگی است.
شاید ذهن من زیادی «سیاستزده» شده است ولی من فکر میکنم وقتی یک مقام اجرایی یک کشور به «مدرک دانشگاهی» بگوید «کاغذ پاره»، بیسوادی را تبدیل به یک فضیلت کردهاست!
بیایید علیه «فضیلت بیسوادی» ایستادگی کنیم، از گویندگان و نویسندگان «منبع» طلبکرده و غلطهای گفتاری و نوشتاریشان را تصحیح کنیم؛ بیایید «تن ندهیم» به هر چه «عادی» میشود.
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 تله های سرمایه گذاری
هیچ دقت کردید زمان اصلاح بازار، خیلی سریع میریم تو زیان و سودی که به سختی بدست آوردیم رو از دست میدیم؟ فکر میکنید دلیلش چی باشه؟ چرا سود بسختی و در زمانی طولانی تر کسب میشه، اما زیان براحتی و با سرعت ضربه اش رو میزنه...
دلیل اول: تله میانگین کم کردن اشتباه
وقتی بازار برمیگرده، من نگاهم به نوک قله و اهداف اعلامی هست و توجهی ندارم که سهم از کجا به کجا رسیده و به همین خاطر در اولین قدم اصلاح، تصور برگشت و مثبت شدن بازار رو دارم و فوری یک پله خرید میکنم و همین کار تعداد سهم سبدم رو به اشتباه دوبل میکنه. در صورتی که باید بدونم سهم من ظرف ۲ ماه ۳ برابر شده و اگه هم قرار به میانگین کم کردن اصولی باشه، باید بعنوان مثال در حمایت ها اونهم با خرید پله ای اقدام کنم نه با یک ۵ منفی!
دلیل دوم: تله نزول دست جمعی بازار
اکثریت وقتی بازار بالا میره به جنس صعود شک دارن و مردد هستن و بهمین خاطر گروهها یکی یکی و با فاصله از هم حرکت رو شروع میکنن. اما اون بالا و پس از یه راند صعودی قوی، مردم فول سهم هستن و اینبار مردد در هدف شاخصی هستن که با تلنگری برمیگرده و اکثریت قصد شناسایی سود میکنن و اینجای کار دیگه هیچ گروهی در امان نیست، پس در صعود بخشی از سبدم مثبته و در نزول کل سبد منفیه و باعث خیلی سریع به ضرر بشینم!
دلیل سوم: تله اعتبار
در شروع حرکت صعودی معمولا بخاطر تردیدی که دارم با سرمایه معقول و کمتری وارد بازار میشم، بمرور که سرعت رشد بازار بالا میره، با اعتبار و پول اضافه از اینور اونور، که اونم معمولا انتهای رشد بازار جور میشه، میزان سرمایه ام رو چند برابر میکنم و درست نوک قله در اوج طمع و با تمام توان خرید میکنم و درنتیجه در برگشت بازار کلی ضرر میمونه رو دستم و شاید هم که اصلا کال مارجین بشم و برم پی کارم!
دلیل چهارم: تله ذهن
من به واسطه چیزی که در فطرتم گذاشته شده از شکست متنفرم و سعی میکنم راه موفقیت رو طی کرده و پیشرفت کنم، بنابراین همواره در برابر شناسایی زیان مقاومت میکنم و فورا سود اندک رو بعنوان موفقیت شناسایی و اقدام به فروش میکنم. در این راه بازی ریاضی و ذهن هم به من کمک میکنه تا بیشتر اشتباه کنم. بعنوان مثال وقتی در سهمی ۲۵ درصد ضرر میکنم، میگم ۲۵ درصد ضرر کردم، مهم نیست، جبران میشه! ولی توجه ندارم که برای برگشت به جای اول نیازه تا ۳۳ درصد سود و طبیعتا انرژی و توان بسیار بیشتری صرف کنم.
این بازی ذهن رو میشه در تعداد کندل ها در یک بازه مشخص صعود و سقوط هم دید، طوری که همواره تعداد کندل ها در روند نزولی کمتر از تعداد آن در روند صعودی است و بازار سریعتر از صعود، سقوط میکند.
و به همین دلیل هم هست که روند صعود رو Long و طولانی و خسته کننده و روند نزول رو Short و کوتاه مینامند. یک ریزش ۱۰ درصدی رو در نظر بگیرید که برای رشد نیاز به ۱۲ درصد سود داریم، پس از ریزش، در هر حرکتی به سمت بالا ، ذهن به اشتباه تصور میکنه که بعنوان مثال ۷ درصد سود کرده، چه خوب! بیشتر ضررم جبران شد! و این سود رو به عدد ۱۰ درصد ریزش و زیان محاسباتی اشتباه خودش نزدیک میبینه و دستور فروش رو میده و همین میشه که در این مسیر ۱۲ درصدی از طرف افراد مختلف فروش های بیشماری صورت میگیره و کندل های بسیاری ساخته میشه. بنابراین در راه صعود هم نقدینگی بیشتری نیازه و هم شکست مقاومت های ذهنی بیشتر...
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 نوکر مردم یا چوپان گله؟
✍ اسفندیار خدایی
دو نظریه سیاسی عمده وجود دارد:
1⃣ نظریه چوپان و گله:
حاکمان در جوامع استبدادی، مردم را همچون گله و خود را چوپان و صاحب اختیار گله میدانند. هیچ گلهای چوپان را انتخاب نمیکند و بر او نظارت ندارد. هیچ چوپانی با گوسفندان خود مشورت نمیکند که امروز به کدام چراگاه بروند، کی برگردند، چه بخورند، کدام گوسفند را بفروشد و کدام را قصابی کند. گله خوب، گلهای است که مطیع و رام در خدمت صاحب باشد. پرسشگری گوسفندان بیمعنی است و جایی برای رشد و تربیت و خلاقیت گله نیست. در نظریه چوپان، انسانها گوسفندانی هستند که هرگز قادر به تشخیص خوب و بد نیستند و نباید به آنها اعتماد و به نظرشان اعتنا کرد.
2⃣ نظریه نمایندگی مردم
در جوامع دموکراتیک، حاکمان نماینده مردمند و قرار است نوکر و خدمتگذار آنها باشند. نظر مردم مهم و تعیینکننده است آنها حقوقی دارند و قانون این حقوق و وظایف را مشخص میکند. حاکمان با انتخابات و رای مردم برای مدت مشخصی بر کرسی قدرت مینشینند و همواره در معرض رای مردم هستند. احزاب و سیاستمداران باید پاسخگو باشند و برای جلب رای مردم رقابت میکنند. تقلب و کلک و دروغ هم هست چون دموکراسی و نمایندگی هرگز صددرصد نیست. قرار نیست ناگهان جامعه آرمانی خلق شود، همینکه امروز بهتر از دیروز باشد کافی است. با گذر زمان و کسب تجربه، مردم هم آموخته میشوند و درصد پاسخگویی و نمایندگی بیشتر میشود. در نظریه چوپان، چوپان همیشه چوپان است و گله همیشه گله میماند. اما در نظریه نمایندگی، مردم رشد میکنند و از اشتباهات خود درس میگیرند.
اگر از من بپرسند، بزرگترین اختراع بشر کدام است، به تولید برق، اختراع تلفن، اینترنت، هواپیما، اتومبیل و... اشاره نمیکنم. به نظر من، بزرگترین اختراع بشر، دموکراسی است. دموکراسی و حاکمیت قانون است که زمینه بروز اختراعات و خلاقیت و رشد انسانها را فراهم میکند.
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 درباره مناظره غنی نژاد و علیزاده
(و نگاهی به افت و خیز جامعه مدنی ایران از مشروطه تا به امروز)
✍ دکتر محمدرضا اسلامی
بگذارید پیش از پرداختن به مباحث مطرح در مناظره غنی نژاد و علیزاده نگاهی به برخی حواشی این اتفاق داشته باشیم. گاه حواشی از اصل می تواند مهم تر باشد.
یک- مناظره در حوالی نیمه شب به وقت ایران تمام شد. حوالی ساعت سه سحرگاه وب سایت اکو ایران (مربوط به اخبار اقتصادی) ویدئوی دانلود شدۀ این مناظره را در کانال تلگرامش قرار داد. همان حوالی اوقات سحر (به صبح نرسیده) این فایل در کانال یوتیوب اکو ایران هم قرار گرفته بود. نزدیک ساعت چهار سحرگاه کانال تلگرام هفته نامه تجارت فردا چندین بُرش ادیت شده از ویدئوهای این مناظره را در کانالش قرار داد. چه حس می شود؟ یک گفتگوی نظری (که شاید موضوعی "حوصله سربر" به نظر برسد) در فضای فعلی جامعه روشنفکری ایرانی تا به این حد دینامیک (به دقیقه و ساعت) دنبال می شود و انعکاس می یابد.
دو- غنی نژاد عمری را در مباحث نظری صرف کرده است. خوانده و تدریس کرده و... ولی از موضعِ هیجان و خشم وارد بحث نمی شود. یک شروع شمرده، متین و آرام. از موضِع نخوت هم وارد گفتگو نمی شود. گمان نمی کند که من بیش از طول عمر این جوان کتاب خوانده ام و مرا با او حرفی نیست. از موضع "بیان" وارد بحثی مهم و نظری می شود.
سه- می توان با غنی نژاد مخالف بود (یا موافق). می توان با علیزاده مخالف بود (یا موافق). ولی یک واقعیت نباید از مطمح نظر فراموش شود: آیا گفتگویی در این تراز و در این سطح در فضای روشنفکری عربستان شکل می گیرد؟ در رسانه های عراقی چطور؟ چند سال دیگر باید سپری شود تا محصولات نظام آموزش عالی در افغانستان بتوانند در خصوص مباحث نظری در این تراز به گفتگو/مناظره بنشینند؟ در تاجیکستان امروز آیا چنین مباحثی در رسانه در جریان است؟ بحث، تفاخر به کشورهای اطراف نیست اما ذکر یک واقعیت (fact) است. غنی نژاد خود را ادامه جریان مشروطه می داند. و این امری است صحیح. جریان مشروطه جریانی مبتنی بر آزادی خواهی و روشنفکری بود که در ایران صدوپنجاه سالِ پیش شروع شده و غنی نژادِ امروز، ادامۀ آن هویت است.
این نکته نباید فراموش شود که سرزمین ایران (با وجود همه افت و خیزهایش) از صدوپنجاه سال قبل تا به امروز مسیری دشوار پیموده، و سالخورده پیری درسخوانده، همچون غنی نژاد، نمونه و تمثالی از «ادامه» جریان مشروطه است.
چهار- بحث غنی نژاد درباره نظریات جان لاک و آدام اسمیت در نُه دقیقه بیان شد. ولی عصاره و فشردۀ یک ترم گفتگوی دانشگاهی را بیان کرد. کاری که به نظر سهل می رسد ولی فقط یک معلم پیر می تواند اینگونه هنرمندانه بحثی چندصدساله را در نه دقیقه با بیانی شمرده به لسان بیاورد. تک به تک واژه ها و کلمات را دقیق و عمیق انتخاب کرد.
پنج- علی علیزاده مخالفان بسیار دارد. موافقان و طرفدارانی هم دارد. ولی یک نکته را درباره علیزاده نباید فراموش کرد. او کسی است که خودش رسانه ی خودش را ساخته است. این گزاره ممکن است برای مخالفان علیزاده (که بنده هم از جمله مخالفان دیدگاه هایش هستم) صعب باشد ولی یک واقعیت است. علی علیزاده می توانست با همان مدرک برق شریف روز و روزگار عمر را به کار در یک شرکت مهندسی بگذراند. همچنین می توانست با مدرک فلسفه دانشگاه Middlesex University به تدریس بپردازد. ولی او نه در مسیری که والدین اش می خواستند گام گذاشته و نه به شغلهای متعارف پرداخته. او به سمت رسانه رفته ولی "خود" رسانه ای برای خودش ساخته . علیزاده اشتباه های بسیار داشته (و دارد) ولی یک نکته درباره او را نباید فراموش کرد: او departed است.
شش- غنی نژاد می گوید: انسان آزاد است و حق مالکیت انسان، حقی الهی است. او می گوید: به «فلسفه آزادی» باید فکر کنیم. با آزاد گذاشتن انسانها (که حق طبیعی انسان است)، عملکرد (Performance)ی از انسان را شاهد خواهیم بود که «سر ریزِ آن آزادی» ثروت بیشتر و رفاه است.
هفت- اینکه در تلویزیون جمهوری اسلامی بیان می شود که: «"مدرنیته" از دلِ اندیشه های مذهبی مسیحیت بیرون آمده» شاید نقطه عطفی در طرح مباحث نظری و دینی به حساب بیاید. در صداوسیمایی که سنتور و سه تار اجازه به تصویر کشیده شدن نداشت، بیان گزاره های مشابه گزاره بالا درباره اندیشه های مذهبی مسیحیت، بدیع و مستبعد است.
هشت- «صنعت شکلات سازی» تنها صنعتی است در ایران که دولت در آن دخالت نکرده! این مثالی که غنی نژاد در سخنانش استفاده کرد، گویای حرفهای بسیاری بود. این گفتگو و نحوه رفتار غنی نژاد سطحی ممتاز از ایرانِ درس خوانده است.
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 گاهی مرگ پایان کبوتر است
✍ سعید معدنی
در هوای سرد آخر پاییز (۲۲ دسامبر ۱۸۴۹) در سن پترزبورگ چشمهای چند جوان روس را بسته و آماده اعدام هستند. سربازانی که در هوای سرد زیر شلاق بارش برف تفنگ بدست گرفتهاند، منتظرند تا نصیحتها و آمرزش طلبیدن کشیش وراج تمام شود و آنها ماشهها را بچکانند و پی کارشان بروند. اما پیکی از راه می رسد و دستور تزار روس را می آورد که: اعدام نکنید.
اعدام شوندگان از مرگ نجات پیدا می کنند و سربازان هم نفس راحتی می کشند و در نهایت زندانیان در معرض اعدام به حبس و تبعید محکوم میشوند. یکی از این اعدامیها فئودور داستایفسکی، نویسنده نابغه روسی است که اگر نبود واقعا جهان چیزی کم داشت.
داستایفسکی در زمان اعدام ۲۸ ساله بود. در جوانی چند کتاب ترجمه کرده و قصههایی نوشته بود و پایش به محافل ادبی باز شده بود. او و دوستانش شبانه حلقه هایی تشکیل داده و بعضا در بارهی ادبیات اعتراضی علیه دیکتاتوری و تزار مستبد روس گفتگو میکردند که دستگیر می شوند. داستایفسکی پس از رهایی از اعدام ۳۰ سال زنده می ماند و شاهکارهایی مثل جنایت و مکافات، قمارباز، ابله، برادران کارامازوف و غیره را خلق می کند که هنوز هم هر رمان خوان حرفهای به احترامش میایستد و کلاه از سر برمیدارد.
اگر چه بعدها گفتند که تزار قصد ترساندن داشت و نمیخواست اعدام کند، ولی این جمع اهل قلم را تا دم هول مرگ بردند و بعد اعدام را متوقف کردند. هر چه بود بعدها داستایفسکی گفت: " به خاطر ندارم که در هیچ لحظه دیگری از عمرم به اندازه آن روز خوشحال بوده باشم"
داستایفسکی در سال ۱۸۸۱ در ۵۹ سالگی فوت می کند. ۹ سال بعد از مرگ داستایفسکی، رابرت استراد در آمریکا متولد شد. او در ۱۳ سالگی از منزل فرار کرد و به بزهکاری روی آورد و به مسیر جرم و انحراف افتاد. از مواد فروشی گرفته تا قوادی و... پرداخت. او به خاطر قتلی که مرتکب شده بود به زندان میافتد در زندان هم نگهبان را میکشد و به اعدام محکوم میشود. مادرش جهت جلوگیری از اعدام دست به دامن مقامات آمریکا میشود و حتی به دیدار رئیس جمهور هم میرود تا فرزندش را از اعدام نجات دهد تا اینکه تلاشهای مادر کارساز می شود و با دستور رئیس جمهور آمریکا فرزند این مادر از مجازات اعدام رها و به حبس ابد محکوم شد. رابرت استراد ۵۴ سال در زندان ماند و در ۷۴ سالگی در همان زندان مرد.
رابرت استراد در زندان به پرندگان علامند شد و روی آنها شروع به مطالعه کرد. او متوجه برخی بیماریهای پرندگان و چگونگی درمان آنها شد. در نهایت با پشتکار مداوم مطالعه کرد و نوشت تا اینکه آثارش به محافل علمی و دانشگاهی راه یافت. او در حالی که در زندان آلکاتراز به حبس ابد محکوم بود اما به واسطهی آثارش به یک استاد دانشگاه تمام عیار تبدیل شد. آثار وی بعدها راهگشای درمان بسیاری از بیماریهای پرندگان شد.
داستان زندگی این دو نمونه متفاوت یعنی داستایفسکی روشنفکر اخلاقگرا و رابرت استراد مجرم و بزهکار، نشان میدهد نباید در اعدام افراد عجله کرد. به خصوص اعدامهایی که شاکی خصوصی ندارند و حکومتها تصمیم میگیرند و میتوانند مجازات جایگزین مثل زندان و تبعید را انتخاب کنند. در تاریخ غمبار این سرزمین، همیشه هیجان جای عقل را گرفته و حکومت گران و تصمیمگیران ما در بزنگاه های تاریخی میتوانستند اعدام نکنند و سایر مجازات را جایگزین کنند تا از چرخه تولید خشونت بیهوده جلوگیری کنند. از شیخ فضل الله نوری گرفته تا دکتر حسین فاطمی، از مرتضی کیوان گرفته تا خسرو گلسرخی و از غلامرضا نیکپی ( شهردار تهران قبل از انقلاب ) گرفته تا صدها و هزاران نفر دیگر.
سهراب سپهری در فرازی از اشعارش میگوید: و نترسیم از مرگ/ مرگ پایان کبوتر نیست. اما واقعا در بارهی افرادی مثل داستایفسکی و استراد اگر اعدام میشدند پایان کبوتر بود. شاید همین تجربه گران قدر بشری باعث شده تا بسیاری از کشورهای جهان قانون منع اعدام داشته باشند. اعدام تنها مرگی است که می توان بخشید و جانی را نجات داد. به خصوص اگر مدعی اعدام حکومت گران باشند.
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 اصل علاقه به چرندیات
قانون «علاقه به چرندیات» میگوید؛ به هر میزان که موضوع یک بحث، بی اهمیتتر، سادهتر و پیشپاافتادهتر باشد، تعداد افراد بیشتری در آن بحث وارد میشوند، میزان وقت بیشتری برای آن میگذارند و به میزان خیلی بیشتری دربارهی آن بحث و جدل میکنند.
نورسکوت پارکینسون، مورخ و نویسنده انگلیسی در سال ۱۹۵۷ «اصل پیش پا افتادگی» یا «قانون علاقه به چرندیات» را مطرح کرد. او متوجه شد مردم به موضوعات مبتذل و پیش پا افتاده ارزشی بیشتر از موضوعات تخصصی میدهند. نظریهی پارکینسون بر اساس مشاهداتش از کمیته مسئول تصویب طرح احداث یک نیروگاه اتمی بود.
ماجرا از این قرار بود افراد کمیته اکثر وقت جلسات را صرف بحث روی موضوعات بیهوده و پیش پا افتاده و غیرمهم، ولی قابل فهم برای عوام کرده بودند. مثلاً مدت طولانی را صرف بحث دربارهی شکل و نوع سقف جایگاه دوچرخهی کارمندان کرده بودند، در حالی که به موضوعاتی چون طراحی ساختمان و تجهیزات اصلی خود نیروگاه اتمی کم توجهی میشد؛ موضوعی که بسیار مهم تر و پیچیده تر بوده، و بررسی آن دشوار تر و تخصصی تر بود.
او نشان داد که زمانیکه صرف هر موضوع مرتبط با طرح میشد، نسبت معکوس با میزان بودجهاش داشت.
درباره امضای قرارداد ده میلیون پوندی ساخت راکتور ظرف ۲.۵ دقیقه گفتگو تصمیمگیری شد، اما کمیته روی پارکینگ دوچرخه ۴۵ دقیقه بحث کرد تا میان پارکینگ «بهتر و راحتتر» یا «سادهتر و ارزانتر» تصمیم بگیرد، حال آنکه فرق دو حالت حدود ۵۰ پوند بود.
یک راکتور بقدری پیچیده و گران قیمت است که یک انسان معمولی قادر به درک آن نیست و تخصصی در مورد ساختار و تجهیزات آن ندارد، لذا به راحتی با جمع کنار میآید و برای اینکه احمق به نظر نرسد سکوت میکند. اما همه میتوانند یک پارکینگ دوچرخه ارزان و ساده را در ذهنشان مجسم کنند و هرکسی میتواند یکی از آنها بسازد.
در نتیجه افراد عادی برای اینکه در بحث حضور داشته و در تصمیمسازی نقش داشته باشند وارد این بحث کم اهمیت شده و برنامهریزی برای این موضوع ساده منجر به بحثهای چرند بی پایان میشود و هرکسی میخواهد چیزی اضافه کند و سهم خودش را در تصمیم گیری کلان نشان دهد./اقتصاد روز
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 مفهوم نسبت p/e
نسبت p/e در واقع انتظارات سرمایه گذاران از بازدهی آینده یک دارایی را به ما نشان می دهد، به این معنی که یک سرمایه گذار حاضر است به ازای هر ۱ ریال بازدهی که بدست می آورد چند ریال پرداخت کند. برای درک بهتر این مفهوم به این مثال توجه کنید:
فرض کنید شما ۱ میلیون تومان در بانک سپرده گذاری کرده اید و بانک به شما می گوید که به ازای این پولی که شما سپرده گذاری کرده اید سالیانه ۲۰٪ به شما سود پرداخت می کند. یعنی در ازای ۱ میلیون تومان سپرده گذاری شما، سالیانه ۲۰۰ هزار تومان سود به شما پرداخت می شود. برای اینکه در این مثال p/e را محاسبه کنید باید مبلغی که پرداخت می کنید (یعنی ۱ میلیون تومان) را به سودی که بدست می آورید (یعنی ۲۰۰ هزار تومان) تقسیم کنید:
۱۰۰۰۰۰۰÷۲۰۰۰۰۰=۵
پس در این مثال p/e سود بانکی برابر با ۵ شده است. اینجا p/e برابر ۵ به این معنی است که شما حاضر شده اید به ازای هر ۱ ریال سودی که از بانک دریافت می کنید ۵ ریال پرداخت کنید. برخی نیز اینگونه تفسیر می کنند که اگر p/e برابر ۵ باشد به این معنی است که ۵ سال زمان می برد تا سرمایه شما از طریق بازدهی های پیش رو برگردد.
نسبت p/e در بورس
در بورس نیز مفهوم کلی p/e شبیه به همین مثالی است که گفته شد. مثلا فرض کنید شرکتی در حال حاضر ۲۰۰ تومان قیمت دارد و eps (سودی) که برای سال جاری پیش بینی کرده است برابر با ۵۰ تومان است. برای محاسبه p/e این شرکت قیمت روز آن را بر سودی که دارد تقسیم می کنیم:
۲۰۰÷۵۰=۴
اینجا نیز p/e برابر به این معنی است که سرمایه گذاران بورس حاضر هستند به ازای هر ۱ ریال سودی که این شرکت دارد ۴ ریال پرداخت کنند.
نسبت p/e چه کاربردی دارد؟
اگر بخواهیم در یک جمله و خیلی ساده بگوییم که p/e چه کاربردی دارد می توان گفت این نسبت یکی از ابزارهایی است که برای ارزش گذاری سهام مورد استفاده قرار می گیرد. تاکید می کنیم این نسبت فقط یکی از ابزارهای ارزش گذاری سهام است، اما چگونه از این نسبت برای ارزش گذاری استفاده می شود؟ یکی دیگر از نام های این نسبت، ضریب سهام است. برای ارزش گذاری با استفاده از p/e باید عکس رابطه ای که توضیح دادیم مورد استفاده قرار بگیرد. به این شکل که یک p/e برای سهم محاسبه می شود، سپس در سود آن ضرب می شود و ارزش آن سهم بدست می آید: p/e×eps = price
وقتی شما ارزش سهم را با این روش محاسبه می کنید باید ببینید که قیمت آن سهم در بازار بیشتر از قیمت محاسباتی شماست یا کمتر. اگر قیمت سهم در بازار بیشتر از این عدد باشد، یعنی آن سهم ارزنده نیست. ولی اگر قیمت سهم در بازار کمتر از این عدد باشد، به این معنی است که آن سهم ارزنده است و قابلیت رشد دارد. نکته ای که اینجا وجود دارد این است که تمام این موارد به این بستگی دارد که شما نسبت p/e را به درستی محاسبه کنید. در غیر این صورت ارزشی که برای سهام بدست می آورید اشتباه خواهد بود. نحوه محاسبه نسبت p/e یک بحث مفصل و تخصصی است
فرض کنید که شما با استفاده از روش های محاسبه p/e، این نسبت را برای شرکتی ۶ محاسبه کرده اید. سود (eps) این شرکت نیز برابر با ۱۰۰ تومان است. با استفاده از روشی که توضیح دادیم. ارزش این شرکت برابر است با ۶×۱۰۰=۶۰۰
حال اگر قیمت روز این سهم در بازار ۵۰۰ تومان باشد،یعنی این سهم ارزنده است و جا دارد که تا قیمت ۶۰۰ تومان رشد بکند. پس می توان اقدام به خرید آن کرد. ولی اگر قیمت آن در بازار مثلا ۷۰۰ تومان باشد به این معنی است که این سهم گران است و جا دارد که تا ۶۰۰ تومان افت بکند. پس نباید این سهم را خرید. همانطور که گفته شد تمام این موارد و استراتژی ها مستلزم این است که شما p/e سهم را به درستی محاسبه کرده باشید.
#آموزش
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 آیا قدرت چین به اوج خود می رسد؟
اکونومیست به بررسی رقابت چین و آمریکا در دهههای آینده پرداختهاست، از زمانی که این کشور شروع به آزادیسازی و اصلاح اقتصاد خود در سال 1978 کرد کهوطی آن تولید ناخالص داخلی این کشور به طور متوسط سالانه 9 درصد رشد کرده است. این رشد اقتصادی 800 میلیون شهروند چینی را از فقر نجات داد و امروزه چین تقریباً یک پنجم تولید ناخالص اقتصاد جهان را در اختیار دارد.
در این میان تنها یک نکته وجود دارد: سرعت افزایش قدرت، چین و صعود تاریخی آن کُند شدهاست و در حالی که یک دهه پیش، ناظران پیشبینی میکردند که تولید ناخالص داخلی چین در اواسط قرن بیست و یکم از تولید ناخالص داخلی آمریکا سبقت میگیرد و پیشتازی خود را نیز حفظ خواهد کرد، ولی هنوز از یک تغییر بزرگ و دراماتیک که اقتصاد دو کشور را در سطح یکدیگر قرار دهد، خبری نیست.
کارشناسان در مورد قدرت چین و رقابتش با آمریکا نظریه پردازی میکنند؛ یک دیدگاه این است که قدرت چین نسبت به رقبای خود سقوط خواهد کرد، که میتواند آن را خطرناکتر کند. دو محقق به نامهای هال برندز و مایکل بکلی، سال گذشته در کتابی، نظریهای که آن را «اوج چین» نامیدند، مطرح کردند؛ آنها چنین استدلال میکنند که چین، با زوال مواجه شده و به نقطهای رسیده است که به اندازه کافی قوی است که نظم موجود را به شدت مختل کند، اما در حال از دست دادن اعتماد به نفس خود بر سر این موضوع است که آیا گذر زمان به نفعش است یا نه؟ مطالعه آنها با یک جنگ فرضی بر سر تایوان آغاز میشود.
نظریه «اوج چین» بر این استدلال دقیق استوار است که بادهای موافق در حال تبدیل شدن به بادهای مخالفی هستند که مانع پیشرفت این کشور خواهند شد. اولین طوفان بزرگ، از موضوع جمعیتشناسی میآید. جمعیت نیروی کار چین، در طی یک دهه گذشته رو به کاهش بوده است.
جمعیت کل چین سال گذشته به اوج خود رسید و جمعیت هند اکنون از آن سبقت گرفتهاست. تلاشهای حزب کمونیست برای متقاعد کردن زوجهای چینی برای فرزندآوری بیشتر، نتیجهبخش نبوده و سازمان ملل اعلام کرده است که تا اواسط قرن، جمعیت نیروی کار چین ممکن است تا یک چهارم کاهش یابد و این یعنی وقت خداحافظی با انبوه کارگران چینی است که کارخانهها جهان را میچرخاندند.
کاهش جمعیت چین به این معناست که سهم بیشتری از منابع آن صرف مراقبت از سالمندان خواهد شد، پس از دههها ساخت خانه، جاده و راهآهن، هزینههای زیرساختی با بازدهی کمتری مواجه شدهاند و تمایلات خودکامه آقای شی، کارآفرینان چینی را خشمگینتر کردهاست، معضلی که ممکن است ظرفیت چین برای نوآوری را در بلندمدت کاهش دهد.
تنشهای ژئوپلیتیکی، شرکتهای خارجی را مشتاق به تنوع بخشیدن به زنجیرههای تامین کردهاست و ایالاتمتحده میخواهد تواناییهای چین را در برخی فناوریهای بنیادین کاهش دهد و انتظار میرود ممنوعیت صادرات نیمه هادیها و ماشین آلات خاص به شرکتهای چینی باعث کاهش تولید ناخالص داخلی چین شود.
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 توهمات دولتی و برنامههای توسعه
✍ دکتراسفندیار جهانگرد
توهمات جمعی (Collective Illusions) به عقیده «تاد رز» به معنای باورها، اعتقادات و نگرشهایی است که در گروههای اجتماعی شکل میگیرند و به صورت غالب در آن گروه قابل مشاهده هستند. اینها ممکن است براساس اطلاعات نادرست، باورهای غلط یا تجربیات شخصی شکل گرفته باشند و در برخی موارد ممکن است با واقعیتهای علمی و منطقی تضاد کامل داشته باشند. مجموعهای پیچیده از توهمات ناشی از تعصب انطباق، نحوه دید ما از جهان اطراف را تحریف میکند.
طیف وسیعی از ویژگیها، اهداف و روابط شامل اعتماد، موفقیت، شبکههای اجتماعی، همرنگی با جماعت، شغل، آرزوها و آموزش گرفته تا هنجارهای فرهنگی که از دیگران کپی میشوند و درمورد آنها قلب واقعیت میشود، پتانسیل هذیانهای جمعی در جوامع هستند. موضوع هذیانهای جمعی به تعبیری فرضهای اشتباه مشترک بسیاری از افراد درباره جامعه خود است.
برخی از این هذیانها هزاران سال به شیوههای گوناگونی در جوامع وجود داشتهاند. ویژگی امروزی آنها این است که این هذیانهای جمعی، به کمک شبکههای اجتماعی و فناوری مدرن بیشازپیش گسترش پیدا کردهاند؛ بنابراین میتوان گفت که هذیانهای جمعی را همهجا میتوان پیدا کرد؛ از زندگیهایی که میخواهیم داشته باشیم، تا کشوری که میخواهیم در آن زندگی کنیم، تا نحوه رفتارمان با همدیگر و حتی انتظاراتمان از نهادهای آموزشی تا محل کار و انتظارات برنامهریزان و مدیران یک اقتصاد برای اداره یک سازمان یا جامعه و کشور و... . مخربترین نتیجه این هذیانها این است که هذیانهای یک نسل به باورهای شخصی نسل بعدی تبدیل میشوند. نوعی از هذیانها در جوامع وجود دارد که توسط لویاتان بدون فراهمسازی الزامات شکل میگیرد.
تمرکز این یادداشت بر توهمهای جمعی شکل دادهشده از سوی دولتها است که بخشی از توهمهای جمعی اقتصاد ایران شده است؛ ازجمله کانونهای شکلگیری توهمهای جمعی در ایران از طرف دولتها در قوانین برنامه و بودجه کشور است و سالهای سال در ایران ادامه داشته و دارد. در این نوشتار به برخی از اینها پرداخته میشود. دایره موضوع به قدری وسیع است که در این نوشتار صرفا میشود به برخی از اقلام کلان و کلیدی آن پرداخت و جا دارد که برای آنها در کشور فکری شود.
یکی از توهمهای جمعی دولتها به منظور تحقق صرفهجویی در هزینههای عمومی، اصلاح نظام درآمدی دولت و قطع وابستگی بودجه به درآمدهای نفت تا پایان اجرای برنامه دولتهای مختلف بوده و بارها بدون توفیق تکرار شده است و از این نظر تبدیل به یک توهم دولتی شده است. آسیبپذیری اقتصاد ایران در شرایط رونق نفتی و تحریم معمولا از این مجرا بوده است. به طور کلی عملکرد نزدیک به بیش از یک قرن اخیر ایران در ارتباط با بودجه و نفت نشان میدهد که دستیابی به هدف کاهش وابستگی بودجه دولت به نفت در ارائه طرحهای برونزا و خارج از بودجه مصوب دولت چندان ثمربخش نبوده و در شرایط خاص این طرحها و حسابها به تنهایی به محاق رفته یا کارایی لازم را نداشتهاند؛ تداوم این موضوع از تجربه «حساب وجوه ذخیره مملکتی» دهه 30 شمسی، حساب ذخیره ارزی و صندوق توسعه ملی در دوران اخیر نشان از ناکارآمدی و بنابراین تبدیلشدن به یک توهم جمعی دولتی در ایران شده است و ارادهای برای تحقق این مهم یا توان آن فراهم نبوده است؛ درصورتیکه تجارب جهانی موفق در این زمینه در شرایط حاضر وجود دارد و الزامات مهم تحقق این هدف در دولتهای ایران فراهم نشده است.
توهم بعدی دولتی دستیابی به هدف رشد اقتصادی در قوانین برنامه توسعه بهویژه در سالهای اخیر است. از زمان تدوین برنامههای توسعه میتوان ادعا داشت بخش ناچیزی از رشد مدنظر برنامهها محقق شده و قسمت محققشده هم عمدتا با فشار تزریق نهادهها بوده است. در ایران معمولا هدفهای رشد اقتصادی متوسط سالانه هشت درصد در بیشتر اسناد بالادستی قانونی از طریق مراجع تنظیمگر و قانونگذاری در سالهای اخیر مدنظر بوده است؛ اما به نظر میرسد سیاستگذار اقتصادی درک درستی از میزان هدف رشد اقتصادی مندرج در اسناد نداشته و برای اقتصاد و مردم هم نتوانسته ایجاد کند.
طبق قاعده سرانگشتی 70، اگر اقتصادی سالانه یک درصد رشد کند، در مدت 70 سال درآمد سرانه آن باید دو برابر شود و اگر این عدد به دو درصد برسد، این زمان به نصف یعنی 35 سال کاهش پیدا میکند. حال که هشت درصد در سالهای متمادی هدف برنامههای ایران بوده، باید تقریبا با اجرای کمتر از دو برنامه توسعه (هر هفت، هشت سال) درآمد سرانه ایران دو برابر میشده است؛ اما آمار عملکرد حرفهای دیگری میزنند.
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 بازی برد - برد مهاجرت در ۲۰۲۳
اکونومیست در گزارشی به بررسی اثرات افزایش موج مهاجرت به اقتصادهای ثروتمند جهان پرداخته است.
براساس آمارهای گزارش اکونومیست مهاجرت به بریتانیا، استرالیا، آمریکا، کانادا و آلمان رو به افزایش است. اقتصادهایی که از مهاجران زیادی استقبال میکنند، در بلندمدت نفع زیادی خواهند برد. ایالات متحده آمریکا مثال خوبی برای این موضوع است؛ چراکه مهاجران ایدههای جدیدی را به این کشور آوردهاند. مهاجران همچنین به ایجاد پیوندهای تجاری و سرمایهگذاری بین کشور خود و کشوری که به آن مهاجرت کردهاند، کمک میکنند. ازطرفی تجمع کارگران جوان نیز به ایجاد درآمد مالیاتی بیشتر کمک میکند.
براساس نظر یک اقتصاددان ارشد مرکز مدیریت جهانی آپولو، افزایش مهاجرت برای فدرال رزرو مفید است؛ چراکه باعث میشود از التهاب بازار کار کاسته شود و نرخ تورم کاهش یابد. از سوی دیگر افزایش تعداد مهاجران باعث افزایش عرضه نیروی کار شده و این موضوع رشد دستمزد را کاهش میدهد.
مهاجران همچنین تقاضا برای کالاها و خدمات را افزایش میدهند که خود میتواند باعث تشدید تورم شود. در بریتانیا، افزایش تعداد مهاجران باعث شده اجارهبها در شهر لندن که از قبل هم عرضه مسکن محدودی داشت، افزایش یابد. مهاجرت امروز، باعث مهاجرت فردا نیز میشود، چراکه مهاجران پای فرزندان و حتی شرکای خود را به کشور جدید بازخواهند کرد.
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 آیا توافقی در راه است ؟
✍️ هادی خسروشاهین
در فضای موجود ایران همچنان به تلاش های خود برای احیای توافق هسته ای ادامه می دهد؛ در حالیکه واشنگتن حداقل در این مقطع زمانی آن را از دستور کار خارج کرده است.شاید تداوم همین اختلافات باشد که پادشاه عمان را مصمم کرد که در جریان سفر به تهران احتمالا از جزئیات بیشتر پیشنهاد جدید آمریکا رونمایی کند تا تهران ترغیب شود این پیشنهاد را مورد بررسی جدی تر قرار دهد.
هدف غایی توافق موقت؛وقفه،فراهم آوردن فضای تنفس برای مذاکرات دیگر و توقف موقت بازی است. بر این پایه توافق موقت در سه قالب قابل عملیاتی است: اول چشم در برابر چشم؛اما نه در معنای انتقام جویی بلکه به معنای تعدیل شده آن یعنی «قربانی به میزان ارزش آسیبدیدگی و برای جبران، خسارت دریافت میکند.»
در معنای اول تمرکز اساسی روی همکاری ایران با آژانس قرار دارد و همچنین دریافت امتیازاتی در قبال این همکاری های از سوی غرب.در این راستا رفع و رجوع ابهامات پادمانی(بویژه سه مکان ادعایی آژانس)،امکان نظارت بیشتر بر فردو و سایر تاسیسات هسته ای و نصب دوربین های فراپادمانی از اسفند سال گذشته در دستور کار قرار گرفته است.از سخنان گروسی اینچنین برداشت می شود که ایران در این حوزه بخشی از توافقات را به انجام رسانده است.اما چرا بخشی از آنها؛شاید به این دلیل که ایران و غرب هنوز در مورد این نسخه از توافق موقت به جمع بندی نهایی نرسیده اند؛شاید برای اطمینان یافتن ایران از اینکه هرهمکاری با آژانس مابه ازای بیرونی دارد و سرانجام بدلیل پیش رو بودن نشست شورای حکام.با این همه نشانه هایی وجود دارد که این توافق نه بصورت رسمی بلکه بصورت غیررسمی و ضمنی در حال پیاده سازی است؛
مجوزهای موردی برای برداشت ایران از ذخایر بلوکه شده اش در عراق در همین راستاست؛البته آزادسازی 7میلیارد دلار در کره جنوبی نیز اگر چه در ظاهر به تبادل زندانیان مرتبط است اما بدون همکاری با آژانس ایالات متحده از آزادسازی آن شانه خالی خواهد کرد.چشم پوشیدن آمریکا بر مبادلات نفتی ایران با هند و چین نیز در همین چارچوب قابل بررسی است. نکته حائز اهمیت دیگر در اینجا این است که ما به زمان گزارش خاص مدیر کل آژانس نزدیک می شویم.طبق برجام و قطعنامه 2231 مدیرکل به جز گزارش های روتین ارزیابی در حوزه نظارت و راستی آزمایی تعهدات هسته ای ایران موظف به صدور دو گزارش خاص تحت عنوان گزارش نتیجه گیری گسترده تر است.اولین گزارش 2016 منتشر شد؛روزی که غرب بر پایه این گزارش می خواست تحریم های هسته ای را لغو و تعلیق کند.اما دومین گزارش باید قبل از 18 اکتبر 2023 منتشر شود؛ ایران که پروتکل الحاقی را بصورت داوطلبانه اجرایی کرده است؛باید قبل از این تاریخ پروتکل را به تصویب مجلس برساند و در مقابل کنگره آمریکا نیز باید به آن بخش از تحریم هایی که به موجب قوانین قوه قانونگذاری ای ایالات متحده تعلیق و نه لغو شده اند،پایان دهد.بنابراین با مصادف شدن دومین لغو تحریم های هسته ای مدیر کل موظف است دومین گزارش نتیجه گیری گسترده تر قبل 18 اکتبر را منتشر کند.بر این پایه همکاری ایران با آژانس اهمیت بیشتری می یابد.
اما نسخه دوم توافق موقت؛ توقف در برابر توقف یا فریز در برابر فریز است؛بر این پایه ایران از غنی سازی 60% عبور نمی کند و همچنین سانتریفیوژهای جدید نیز نصب نخواهد کرد و در مقابل غرب نیز از اقدامات بیشتر در حوزه تحریم ها پرهیز می کند.نکته حائز اهمیت در این نسخه این است که آمریکا در عین تاکید بر اهرم های بازدارندگی خود باید به طرف مقابل تضمین دهد که طرف ثالثی به اقدامات تخریبی علیه تاسیسات هسته ای ایران دست نخواهد زد.
اما نسخه سوم توافق موقت کمتر در برابر کمتر است که نیاز به ترتیبات رسمی دارد.چرا که بر این پایه ایران غنی سازی خود را تعلیق و ذخایر سوخت خود را در داخل کشور حفظ می کند. در مقابل آمریکا احتمالا در قالب معافیت های تحریمی بدون لغو یا تعلیق این تحریم ها به ایران اجازه می دهد که صادرات نفت خود را افزایش دهد و پول حاصل از آن را از طریق بانک های مشخص و معین دریافت کند.
حال باید منتظر روزهای آتی بود که احتمالا هم داستان تبادل زندانیان به نقاط مشخصی می رسد و هم توافق هسته ای؛البته شاید این توافق جدید در سکوت و به شکل غیر رسمی و ضمنی عملیاتی شود؛پس اگر توافق شد ولی صدای آن درنیامد؛ تعجب نکنید!
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 اثر مار کبری چیست؟
در قرن هجدهم زمانی که انگلیس، هند را به استعمار خود درآورده بود، تعداد مارهای کبری در سطح شهر دهلی زیاد شده بود و دولت برای مدیریت این شرایط تصمیم گرفت برای هر مار مردهای که مردم تحویل میدهند، جایزه نقدی به آنها پرداخت کند.
تصمیم در ابتدا با تحویل مارهای مرده زیاد به دولت، بسیار موفق به نظر میرسید و به نظر میآمد که در طول زمان تعداد مارها کمتر خواهد شد. اما در نهایت تعجب تعداد مارهای مردهای که مردم تحویل میدادند روز به روز بیشتر میشد. دولت از پیامد این کار غافل شده بود. چرا که بسیاری از مردم فقیر دهلی با تصور اینکه این کار درآمد خوبی دارد به پرورش مار روی آورده بودند.
البته این آخر ماجرا نبود. دولت اعلام کرد که دیگر برای مارهای کبری جایزه نمیدهد. مردم شهر هم که متوجه شده بودند پرورش مار دیگر برای آنها سودی ندارد، هر کدام مارهای خود را در هر طرف شهر به حال خود رها کردند. بنابراین جمعیت مارهای کبری افزایش پیدا کرد و وضعیت از حالت اولیه نیز بدتر شد.
از این پدیده در علوم سیاسی و اقتصادی به نام "اثر کبری" یاد میشود که در آن نداشتن افق تصمیمگیری مناسب برای بکارگیری راهحل یک مساله، به شدت آن اضافه کرده و عواقب ناخواسته یا پیشبینی نشدهای به همراه خواهد داشت. تاکنون نمونههای بسیاری از این گونه تصمیمها توسط دولتمردان کشور در عرصههای سیاسی و اقتصادی گرفته شده است.
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 قمار چین در افغانستان
✍ احمد چیمه (مشاور پارلمان پاکستان)
برگردان: علیسجاد مولایی
سرمایهگذاریهای چین در افغانستان در سالهای اخیر رو به رشد بوده است؛ زیرا بیجینگ میخواهد نفوذ اقتصادی و سیاسی خود را در این کشور گسترش بدهد. در جنوری ۲۰۲۳، یک شرکت چینی قراردادی به ارزش ۴۵۰ میلیون دالر برای اکتشاف و توسعه ذخایر نفت در شمال افغانستان امضا کرد. در ماه اپریل، رژیم طالبان اعلام کرد که در حال مذاکره با یک شرکت چینی برای انجام اکتشاف و توسعه ذخایر لیتیوم افغانستان هستند. برخی در بیجینگ امیدوارند در جایی که دیگر قدرتهای بزرگ شکست خوردند، موفق شوند و به نحوی کشوری را که اخیراً بیثبات بوده است، امن بسازند.
خلاف حضور ایالات متحده، شوروی و بریتانیا در خاک افغانستان، دخالت چین بیشتر بر جنبههای اقتصادی و دیپلماتیک متمرکز است. تعامل چین با رژیم کنونی طالبان تحت تاثیر عوامل متعددی از جمله تمایل به بهرهبرداری از ثروت منابع طبیعی افغانستان، جلوگیری از گسترش ایدیولوژی افراطی و تامین منافع استراتژیک خود چین است. افغانستان از نظر مواد معدنی و زیرزمینی مانند زغالسنگ، نفت، مس، آهن، لیتیوم و مواد معدنی خاکی کمیاب غنی است و به نظر میرسد شرکتهای چینی مشتاق دسترسی به این مواد هستند. علاوه بر این، چین بهعنوان بخشی از طرح کمربند و جاده خود به دنبال گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادیاش در منطقه است و افغانستان حلقه ضعیف این زنجیره است که از منطقه سینکیانگ چین تا اروپا گسترش مییابد.
چین تاکنون ابتکارات مختلف را انجام داده است، از پروژههای زیربنایی گرفته تا توسعه معدن و انرژی. یکی از مهمترین پروژهها، ساخت یک معدن عظیم مس در معدن مس عینک است که به چین امکان دسترسی به یکی از بزرگترین ذخایر مس جهان را میدهد. چین در پروژههای معدن آهن و طلا، بخش کشاورزی و همچنین اکتشاف نفت و گاز سرمایهگذاری میکند. پروژههای انکشافی زیربنایی شامل ساخت سرک و پل است. ترمیم گذرگاه سالنگ و سنگفرش جادههای کنر و لغمان بهعنوان جلوه اولیه این حضور است. برنامههای آینده شامل اتصال اوزبیکستان، ترکمنستان و تاجیکستان با پاکستان از طریق راه آهن و شاهراههایی است که از افغانستان میگذرد.
تاثیر سرمایهگذاری چین در افغانستان بسیار گسترده است و پیامدهای قابل توجهی برای کشور و منطقه بهطور کلی دارد. توسعه زیرساختها به بهبود بخش حملونقل افغانستان کمک میکند و توسعه بخش معدن پول نقدی که شدیداً به آن نیاز دارد را برای رژیم طالبان فراهم میکند. طالبان چین را بهعنوان یکی از سهامداران اصلی در توسعه اقتصادی افغانستان میبینند و به نظر میرسد که مشتاق افزایش سرمایهگذاریهای چینی هستند، بهویژه بعد از پایان یافتن کمکهای غرب. سرمایهگذاری چینیها به اقتصاد افغانستان کمک کرده و نوعی مشروعیت را برای طالبانی فراهم کرده است که ناامیدانه میخواهند به مردم عادی افغانستان ثابت کنند که میتوانند کشور را اداره کنند. سرمایهگذاری در پروژههای لیتیوم که حدود ۱۰ میلیارد دالر تخمین زده میشود، بیش از ۱۰۰ هزار شغل در پنج سال آینده ایجاد خواهد کرد.
با این حال، باید توجه داشت که بین امضای تفاهمنامههای روی کاغذ و تحقق سرمایهگذاری واقعی تفاوت زیاد وجود دارد. چین قراردادهای زیادی با دولت قبلی افغانستان امضا کرد. پروژه آمو دریا که تخمین زده میشد هفت میلیارد دالر برای افغانستان درامد داشته باشد و سه هزار شغل ایجاد کند، یکی از این پروژهها بود؛ اما آن پروژه با بسیاری از پروژههای چینی دیگر به دلایل امنیتی به اتمام نرسید.
حضور ایالات متحده و شوروی در افغانستان با درگیری و شورشهای زیادی همراه بود که مانع هر نوع توسعه میشد. حداقل برای فعلا تاجران چینی با چنین مانعی روبهرو نیستند. در حال حاضر هیچ معادلی با واکنش مجاهدین علیه شوروی یا شورش طالبان که با حضور ایالات متحده در کشور مخالفت کردند، وجود ندارد. خلاف گذشته، تقریباً همه همسایهگان افغانستان آراماند و کاری نمیکنند که مانع طرحهای چین در منطقه شود.
تهدید اصلی برای شرکتهای چینی در افغانستان از سوی دولت اسلامی شاخه خراسان (ISKP) خواهد بود که محیط امنیتی افغانستان را با چالش جدی مواجه کرده است. باید دید که آیا طالبان میتوانند با دولت اسلامی شاخه خراسان مقابله کنند یا خیر. با انجام این کار، آنها باید از یک گروه شورشی به یک دولت ملی تبدیل شوند که قادر به تامین امنیت است؛ وظیفهای که با چالشهای فراوانی همراه است.
چینیها ممکن است متوجه شده باشند که صرف پول انداختن روی یک مشکل، آن را حل نمیکند. در طول ۲۰ سال گذشته، ایالات متحده بیش از ۱۵۰ میلیارد د
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 تنها راه مهار تورم
✍ دکترداوود سوری
راهحل اصلی معضل تورم، رفع کسری بودجه و بازگشت به انضباط مالی است. عموما کسری بودجه نشاندهنده این است که دولت بیش از آنکه درآمد دارد، هزینه ایجاد میکند. در ایران درآمدها به دو بخش درآمدهای حاصل از فروش نفت و مالیات تقسیم میشود. درآمدهای نفتی به این صورت است که وقتی دولت نفت را میفروشد، درآمد ارزی حاصل از آن را به بانکمرکزی میدهد و با نرخ مشخصی معادل ریالی آن را از بانکمرکزی دریافت میکند. در مقابل درآمدهای دولت، هزینههای دولت قرار دارد که برای مثال آنها را صرف پرداخت حقوق به کارمندان یا در امور جاری و عمرانی مصرف میکند.
زمانی که این درآمدها کمتر از هزینهها باشد، دولت با کسری بودجه مواجه میشود. تفاوتی که بین درآمدها و هزینهها در ابتدای سال وجود دارد این است که درآمدها پیشبینی میشود. در واقع پیشبینی میکنیم که چقدر مالیات بگیریم یا چقدر نفت بفروشیم. بنابراین، عدد یادشده اطمینانی است که نسبت به درآمدها داریم، در حالی که هزینهها عموما قطعی است و دولت تعهدی را میپذیرد و باید به آن تعهد عمل کند. در طول سالهای مختلف هم همیشه اینطور بوده که بخشی از درآمدها تحقق پیدا نکرده؛ اما هزینهها نسبت به پیشبینی محقق شده است. بنابراین برآوردهایی که از کسری بودجه سالجاری میشود طبعا میتواند افزایش هم پیدا کند.
وقتی از کسری بودجه صحبت میکنیم، این کسری باید الزاما از محلی تامین شود. درنهایت تامین کسری بودجه در دولتها در طول تاریخ به صورت استقراض از بانکمرکزی بوده است؛ به این مفهوم که دولت از بانکمرکزی درخواست میکند بدهیهایش را با ریالی که منتشر میکند تامین کند؛ بدون اینکه در مقابل آن دارایی یا ارزی در اختیار بانکمرکزی قرار بگیرد. البته طی سالهای گذشته دولت از ابزار بدهی هم استفاده کرده و فقط از بانکمرکزی بودجه خود را تامین نکرده؛ یعنی با انتشار اوراق به سراغ قرض گرفتن از مردم هم رفته است.
بهطور خلاصه، کسری بودجه دولت درنهایت به تورم و افزایش نرخ ارز منجر خواهد شد؛ اما بحثی که وجود دارد هزینههایی است که دولت ایجاد میکند و در جیب مردم سرشکن خواهد شد. این رویه، روند طبیعی اقتصاد است و از آن گریزی نداریم. دولتها نیز ممکن است بتوانند با برخی دخالتها این روند را تحتتاثیر قرار دهند؛ اما نمیتوانند از آن فرار کنند و تنها میتوانند آن را به تاخیر بیندازند. بهعنوان مثال حداقل در مورد ارز اعتقاد این است که دولت با دخالت در بازار و فروش و عرضه ذخایر ارزی خود، با محدود کردن واردات برخی از کالاها یا خرید و فروش ارز توانسته است نرخ را تا حدودی به صورت موقتی کنترل کند؛ اما در نهایت هیچ گریزی نیست و کسری بودجه و اضافه خرج کردنهای دولت باید از محلی تامین شود و آن جایی جز جیب مردم نیست.
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🎯راهکارهای ERP تخصصی «پگاه سیستم» برای:
🏭شرکتهای تولیدی
🚢شرکتهای بازرگانی
👷شرکتهای پیمانکاری
👨🔧شرکتهای ارائه دهنده خدمات پس از فروش
🥇این راهکارها شامل نرم افزارها و بخشهای گوناگونی مانند:
حسابداری، بهای تمام شده، برنامهریزی تولید، اتوماسیون اداری، CRM، PM، HSE، باشگاه مشتریان، تضمین کیفیت، کالیبراسیون، مدیریت پیمان، مدیریت پروژه، داشبورد مدیریت و... هست.
📅«پگاهسیستم» از ۱۳۸۲ تا همیشه با شما
✅ برای کسب اطلاعات بیشتر با ما در تماس باشید.
🌐 www.PEGAHsystem.com
🌐 @PegahSystem ™️
🌐https://instagram.com/pegahsystem?igshid=1hcleonaff4c9
☎️ 02141367000
📱09364545151
📱09122718868
🔰 آیا اقتصادی ها نق می زنند
✍️دکتر محمدرضا منجذب
طی سال های اخیر با پدیده ای روبرو هستیم و آن اینکه اساتید و تحلیلگران اقتصادی نسبت به سیاست های اقتصادی دولت و سیاستگذار بیشتر واکنش نشان می دهند و آنها را مورد نقد و بررسی قرار می دهند. به همین دلیل این شبهه مطرح می شود که آیا اقتصادی ها کاری به جز نق زدن هم بلد هستند؟
در پاسخ به سوال مزبور نکات زیر قابل طرح است:
1️⃣ دلسوزی و روحیه ملی: بیشتر اساتید و تحلیلگران اقتصادی چون دغدغه اقتصاد کشورشان را دارند در مواجه با سیاستهای اعلامی و یا اعمال شده واکنش نشان داده و با نقد و بررسیهای ارایه شده تلاش دارند تا سیاستگذار را از اشتباهات احتمالی متنبه کنند. لذا بعضا در این مسیر توصیه های اصلاحی هم ارایه می کنند.
2️⃣ تحلیل و نقد کلاسیک: در این راستا می توان به گرایش های مکتب اقتصادی تحلیلگران و اساتید اقتصاد اشاره کرد. بعنوان نمونه عده ای طرفدار دخالت دولت هستند (ناظر بر دیدگاه سوسیالیستی و یا کینزی و ...) و عده ای طرفدار اقتصاد بازار (ناظر بر دیدگاه کلاسیکی) هستند. این مکاتب اقتصادی که نشات گرفته از عقاید اقتصادی هست با دلایلی که اقامه می کنند، ادعا دارند که مسیر بهتر را معرفی می کنند.
3️⃣ گرایش های سیاسی: در خارج ایران بیشتر گرایش های حزبی مطرح هست ولیکن داخل ایران در حال حاضر به شکل های اصلاح طلب، اصول گرا و ... مطرح است. هرچند ممکن است گرایش های سیاسی در ایران موثر بر تحلیل اقتصادی باشد، اما به نظر می رسد این موضوع در مورد اساتید اقتصادی کمتر مصداق دارد. به همین دلیل ملاحظه می شود که اساتید از طیف های مختلف تحلیلهای متفاوتی را ارایه میکنند. بعضا اساتیدی از یک طیف خاص نیز تحلیل های متفاوتی ارایه کرده اند.
4️⃣ تحلیل نهادگرایان: این طیف از اساتید اقتصادی معتقدند برای اصلاحات و سیاستهای اقتصادی باید مسیر توسعه بلندمدتی تدوین گردد و نهادهای مورد نیاز برای آن تعریف گردد. سیاستهای اقتصادی کوتاه و بلندمدت در این راستا قابل تبیین است. لذا انتقادات و تحلیل های آنان نیز در این چارچوب ارایه می گردد.
5️⃣ فرا گرایشی: برخی از اساتید و تحلیلگران اقتصادی در ایران فارغ از هرگونه دسته بندیهای فوق به ارایه تحلیل، نقد و بررسی سیاستهای اقتصادی می پردازند. لذا این گروه از تحلیلگران بطور آزادی از مبانی تحلیلی طیف های مختلف اقتصادی بهره مند هستند.
6️⃣ اپوزوسیون: برخی از تحلیلگران اقتصادی همیشه در جهت مخالف سیاستهای اقتصادی تحلیل ارایه میکنند. هر چند تعداد اینها کمتر از بقیه باشد، ولی موج سواری در مسیر اپوزیت میتواند شهرت فرد را موجب شود. برخی از اینها حتی در برهه ای خود دستی بر آتش داشته و الان آن سیاستها را نقد می کنند.
در جمع بندی می توان گفت بیشتر اساتید و تحلیلگران اقتصادی از سر دلسوزی (هرچند در چارچوب مبانی فکری و مکتب اقتصادی خود) و با روحیه ملی دوست دارند مشکلات اقتصادی کشور و مشکلات معیشتی مردم به حداقل رسیده و ایران مسیر توسعه اقتصادی خود را سریعتر طی نماید. در اینصورت میتوان گفت اکثر آنها نق نمی زنند.
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 آیا ایران وارد عصر کودنی شده است؟!
✍️ شهرام یزدانی
اعلام میانگین ضریبهوشیِ۸۴ برای ایرانیها، سبب شگفتی بسیاری از نخبگان ایران شد. عدهای با انکار این آمار درصدد اعتراض برآمدند. با اینحال نویسنده، این موضوع را زیر عنوان نظریه «ترقیق هوشی» در سال ۱۳۷۹ در سازمان مدیریت پیشبینی کرده بود.
ضریبهوشی چیست؟
ضریب هوشی، نسبتی استکه از تقسیم سن عقلی بر سن تقویمی ضرب در صد بهدست میآید. اگر سن عقلی با سن تقویمی یکسان باشد، ضریبهوشی برابر با صد میشود. اما در برخی مواقع در بعضی افراد سن عقلی بیشتر میشود که این فرد، هوشی بیش از دیگران دارد.
برای بدست آوردن سن عقلی راههای زیادی وجود دارد و معمولا کارشناسان از تستهای خاصی استفاده میکنند که جنبههای مختلفی مانند تشخیص الگوها، قدرت حافظه کوتاهمدت، استفاده فرد از واژهها، سرعت محاسبه فرد، درک روابط یا جبر، اطلاعات عمومی، محاسبات ریاضی، درک فضایی، منطق و املا را ارزیابی میکند.
بدینترتیب دستیابی به میانگین ضریبهوشی بالاتر، یکی از ابزارها و بطور همزمان یکی از دستاوردهای مهم توسعه محسوب میشود.
ضریب هوشی ملل
مطالعات فراوانی روی تفاوت میانگین ضریبهوشی ملتها در کشورهای گوناگون صورت گرفتهاست. میانگین ضریبهوشی آمریکاییها و انگلیسیها حدود ۱۰۰ است. این عدد برای شهروندان ژاپنی، چینی، کرهای، هنگ کنگی و تایوانی کمابیش ۱۰۵ و برای ترکیه، کشورهای خاورمیانه و جنوب آسیا بین ۷۸ تا ۹۰ و برای کشورهای آفریقاییِ پایینتر از صحرای آفریقا بین ۶۵ تا ۷۵ است.
در این میان ایران با میانگین ضریبهوشیِ ۸۴، رتبه ۹۷ را بین ۱۸۵ کشور جهان داراست.
اما هنگامی که با تفاوت میانگین ضریبهوشی میان دو کشور یا دو نژاد روبرو میشویم قایلشدن به تفاوت ژنتیک، به نوعی به معنای وجود نژادهای متفاوت است.
نقش محیط وتغذیه
جدای از عوامل ژنتیک، عوامل محیطی گوناگونی روی ضریبهوشی ملتها تاثیر میگذارند: وضعیت تغذیهای بویژه در دوران کودکی، استرسها و تروماهای روانی، فقر عاطفی و ارتباطی وکمیت و کیفیت تحصیلات همگی بر ضریبهوشی تاثیر میگذارند.
تاثیر فرار مغزها
مهاجرت نخبگانِ دارای ضریبهوشی بالا اثری مخرب بر توسعه ملل میگذارد. بدیهی است بار توسعه و پیشرفت جوامع بر دوش نخبگان و دانشمندان هر جامعه است. حال زمانیکه نخبگان یک جامعه آنرا ترک میکنند نهتنها خروج آنها مستقیماً جامعه را متاثر میکند بلکه در درازمدت ذخیره ژنتیکی کشور متبوعشان را نیز فقیرتر میکند و در نسلهای آتی، روند انتقال ضرایب بالای هوشی به «نسلهای آینده» با اختلال مواجه میشود.
مطالعه تطبیقی: اسکاتلند
مهاجرت نخبگان در مورد کشور اسکاتلند طی بیش از نیم قرن بهدقت مطالعه شده است. از اوایل قرن بیستم، هر ساله تعداد زیادی از افراد تحصیلکردهی اسکاتلندی به انگلستان مهاجرت میکنند. درصد میانگین مهاجرت سالانه تحصیلکردگان دانشگاهی از اسکاتلند به انگلستان، ۱۷/۲% و میانگین ضریبهوشی این مهاجران ۱۰۸/۱ میباشد.
این موضوع سبب شده تا میانگین ضریبهوشی اسکاتلندیها به طور میانگین در هر نسل یک امتیاز نسبت به نسل پیش کاهش یابد واسکاتلندیها در نیمههای سده بیستم، به کمهوشترین ملت اروپایی(با میانگین ضریبهوشی ۹۷) تبدیل شدند.
ایران
بر اساس آمار صندوق بینالمللی پول، ایران با ضریب مهاجرت ۱۵درصد، رتبه نخست را در میان ۶۱ کشور توسعهنیافته و درحال توسعه دارا است و میتوان تخمین زد که در سهدهه اخیر، دستکم سه واحد از میانگین ضریبهوشی ایرانی ها تنها بهسبب مهاجرت کاهش یافتهاست.
جمعبندی
مهاجرت نخبگان تنها سبب کاهش میانگین ضریبهوشی ملل نمیشود بلکه کشورهای مبداءِ مهاجرت را ازنوابغ تهی میسازد!
با نگاهی به فهرست نوابغی چون: لئوناردو داوینچی(با ضریبهوشی ۲۲۰) گوته(۲۱۰)، پاسکال(۱۹۵) نیوتن(۱۹۰) لاپلاس(۱۹۰)، ولتر(۱۹۰)، دکارت(۱۸۵) گالیله(۱۸۵)، کانت(۱۷۵)، داروین(۱۶۵)، موزارت(۱۶۵) بیلگیتس(۱۶۹)، کوپرنیک(۱۶۰) و اینشتین(۱۶۰) به سادگی درمییابیم که توسعه دانش بشر در طول تاریخ، بیش از هرچیز مرهون تلاشهای افراد نابغه است. نوابغ همان کسانی هستند که توان حل پیچیدهترین مشکلات یک جامعه را دارند و مسئولیت راهبری علمی و اجرایی کشورها را در وضعیتهای بحرانی برعهده دارند.
تاثیر نوابغ بر روی توسعه جوامع بهحدی است که میتوان اصلِ «ملتی که نابغه ندارد، هیچچیز دیگر ندارد» را با عبارت معروفِ «ملتی که قهرمان ندارد، هیچچیز ندارد»، جایگزین کرد.
پ .ن : البته در عصر حاضر نوابغ نیز جز در بستر فراهم بودن شرایط در کشورشان امکان تاثیر گذاری برای ارتقای جامعه خویش را ندارند! که یکی از دلایل مهاجرت نیز همین
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 نوکیا چرا فرو پاشید؟
احتمالا نام مجله معتبر و معروف فوربز را شنیده باشید. جزو معتبرترین نشریات کسب وکار، موفقیت، کارآفرینی و ثروت است. این نشریه روی جلد خود را در سال ۲۰۰۷ به نوکیا اختصاص داد و یک تیتر جنجالی زد: «آیا کسی می تواند نوکیا را با یک میلیارد مشتری از تخت پادشاهی به زیر کشد؟».
نوکیا آن روزها سلطان بلامنازع موبایل و ارتباطات بود. اما نوکیا فروپاشید: طی سیزده سال سهم بازارش از رتبه اول به رتبه دهم و ارزش شرکت از ۲۵۰ به کمتر از ۴ میلیارد یورو سقوط کرد.
یکی از جالبترین تحلیلهایی که در ارتباط با فروپاشی امپراطوری نوکیا منتشر شده است، نتایج مطالعات مشترکی میان یک دانشگاه فنلاندی و مدرسه کسبوکار معتبر اینسید فرانسه است. این نتایج حرفهای شنیدنی را در قالب سه نکته طرح میکند که خود حاصل ۱۲۰ مصاحبه (شامل ۹ مصاحبه با اعضای هیئتمدیره و ۱۹ مصاحبه با مدیران ارشد نوکیا) بوده است.
اما این سه راز سقوط چیست؟
راز اول؛ نبود فضای مناسب برای گفتگوهای صریح، آزاد و بنیادین: در آن بازه زمانی فضای مناسبی برای گفتوگوها و بحثهای جدی و راهبردی وجود نداشت. یکی از مدیران ارشد نوکیا نقل میکند که بین سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۱، خیلی از اعضای هیئتمدیره احساس میکردند که دیگر نمیتوانند راحت و آزاد صحبت کنند و نتیجهاش این بود که تهدیدات اپل و گوگل به میزان کافی منتقل نمیشد و برنامه مناسبی برایش در نظر گرفته نشد!
راز دوم این بود که به صورت احساسی مدیران به سیستمعامل سیمبین وابسته شده بودند و نوکیا همه گوشیهایش را با این سیستمعامل عرضه میکرد. کسی به خودش اجازه نمیداد به گزینه دیگری فکر کند. نوکیا مدت ها روی سیستمعامل خودش پافشاری کرد. وقتی هم در سال ۲۰۱۲ با تغییر مدیریت به فکر افتادند، دیگر خیلی دیر شده بود!
راز سوم: اینکه تحلیلها و تصمیمات براساس دادههای واقعی نبود و بیشتر احساسی، شهودی و شخصی بود. نقل میشود که وقتی نوکیا تصمیم گرفت بهجای سیمبین از سیستمعامل جدیدی استفاده کند، خیلی از مدیران سیستمعامل ویندوز را پیشنهاد میدادند. این در حالی بود که دادهها و شواهد واقعی افق روشنی برای سیستمعامل ویندوز نشان نمیداد و موفقیت این سیستمعامل بسیار بعید به نظر میرسید. اما نوکیا ویندوز را در گوشیهایش استفاده کرد و نتیجهاش هم شکست کاملش در سال ۲۰۱۲ بود.
منبع: بخشی از نوشته مشترک وحید شامخی و مجتبی لشکربلوکی تحت عنوان فروپاشی چگونه رخ می دهد.
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 پول؛ تنها ریشه تورم
✍️ دکتر حسین عباسی
هرگاه صحبت از تورم و کنترل آن میشود، اقتصاددانان و افرادی که آشنایی اجمالی با اقتصاد دارند، بلافاصله به سراغ نظریه پولی و سردمدار آن، میلتون فریدمن میروند و گسترش دانش ما درباره ریشههای تورم را مدیون او میدانند. وقتی که از فریدمن در اواخر عمر او درباره تورم و نظریه او در اینباره سوال میشود، به جز کارهای خود، از فرد دیگری هم نام میبرد و نقش اساسی او را یادآور میشود. او رابرت لوکاس است. اقتصاددان برنده جایزه نوبل اقتصاد ۱۹۹۵ که چند روز پیش درگذشت. او میگوید: «بهدلیل کارهایی که ما (اشاره به کتاب خود با آنا شوارتز) کردیم و بهدلیل کارهایی که باب لوکاس کرد، ما توانستیم امکان رکود و تورم همزمان را پیشبینی کنیم.» این پیشبینی در دهههای هفتاد و هشتاد به واقعیت پیوست.
بحث درباره ریشههای تورم و رکود در تمام سالهای بعد از جنگ جهانی دوم از مهمترین بحثهای اقتصاد دنیا بود. در آن سالها، تحت تاثیر نظریات کینز، توجه اقتصاددانان به بخش تقاضای اقتصاد معطوف بود و ریشه دورههای رونق و رکود اقتصادی در نوسانات تقاضای اقتصاد جستوجو میشد. اقتصاددانان برای توضیح تورم به سراغ عواملی مثل افزایش هزینهها، اتحادیههای کارگری، میزان تمرکز در صنایع و مواردی از این قبیل میرفتند.
فریدمن در دهه شصت با بررسی رکود اقتصادی به این نتیجه رسید که ریشه تورم را باید در میزان عرضه پول جستوجو کرد. کتاب او که معمولا با پیشوند بررسی عمیق دادههای اقتصادی توصیف میشود، کاری عمدتا تجربی بود و نشان میداد که اشتباهات سیاستگذار پولی یا همان بانک مرکزی، نقش اصلی را در تعمیق رکود داشت. رابرت لوکاس برای این نظریه بدیع و انقلابی مبانی تئوریک بنا کرد. مدلی که او معرفی کرد، مدل انتظارات عقلایی بود و همین مدل نوبل اقتصاد سال1995 را برای او به ارمغان آورد.
بحث پیرامون تورم و رکود را میتوان اینچنین خلاصه کرد. سیاستگذاران مدلهایی را برای رفتار اقتصادی افراد جامعه در نظر میگیرند. طبق این مدلها، کارفرمایان با کارگران وارد قرارداد میشوند و دستمزد در این قراردادها تعیین میشود. نظریههای اقتصادی تا آن زمان میگفت که در شرایط تورمی، کارگران افزایش دستمزد را میبینند و فکر میکنند که دستمزد بیشتری دریافت میکنند. بنابراین زودتر و در ابعاد بیشتر وارد قرارداد میشوند. در نتیجه افزایش تورم با کاهش بیکاری همراه است. این رابطه را منحنی مشهور فیلیپس توضیح میدهد.
فریدمن در نقد این نظریه گفت که در درازمدت سیاستگذار نمیتواند مردم را فریب بدهد و لذا این رابطه نمیتواند برقرار باشد. در درازمدت منحنی فیلیپس عمودی است؛ یعنی تورم باعث کاهش بیکاری بلندمدت نمیشود. لوکاس این نظریه را در مدل انتظارات عقلایی به رفتار آدمیان متصل کرد. او از «انتظارات عقلایی» مردم صحبت کرد که حسابگری مردم را نشان میدهد.
او برای وارد کردن این امر در مدل خود، مدلهای اقتصادی را که سیاستگذار برای تعیین مقادیر اقتصادی استفاده میکند در مجموعه دانش مردم گنجاند. طبق مدل او، وقتی رفتار سیاستگذار اقتصادی قابل پیشبینی باشد، مردم از آن مدل برای پیشبینی تورم استفاده میکنند و لذا وارد قراردادهایی نمیشوند که دستمزد پایینتر از انتظار دارند.
بیکاری در چنین شرایطی کاهش نمییابد. همین نظریه میگوید، سیاستگذار اگر سیاستهای غیرمنتظره بهکار گیرد، میتواند باعث کاهش بیکاری از طریق ایجاد تورم شود. البته اعمال سیاستهای غیرمنتظره فقط در کوتاهمدت ممکن است و در درازمدت، مردم این رفتار سیاستگذار را پیشبینی و در محاسباتشان دخیل میکنند. لوکاس در سخنرانی دریافت جایزه نوبل صراحتا میگوید که تغییرات پولی که مردم انتظار آن را دارند، فقط مالیات تورمی است و نرخ بهره اسمی را بالا میبرد. ولی اثری روی اشتغال و بیکاری ندارد
لوکاس در مقالات بعدی نظریهای را که به «نقد لوکاس» مشهور شد، ارائه کرد و گفت مدلی که سیاستگذار برای تصمیمات خود استفاده میکند، فقط متغیرهای اقتصادی را متاثر نمیکند، بلکه بر انتظارات مردم هم تاثیر میگذارد و لذا رفتار آنها را عوض میکند. همین امر سبب میشود که مدلهای اقتصادی کارآیی خود را از دست بدهند. نتیجه این نظریهپردازی در دهه هفتاد و هشتاد میلادی ظاهر شد. سیاستگذارانی که سعی کردند با ایجاد تورم از رکود خارج شوند، شکست خوردند. سیاستگذارانی هم که سعی داشتند تورم را با کنترل قیمت کالاها کنترل کنند، با ناکامی مواجه شدند. در نهایت، اقتصاد با رکود تورمی مواجه شد و فقط زمانی که به نقش منحصر به فرد پول توجه شد، شرایط تحت کنترل در آمد.
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 چرا در این چهل سال از قافله تجارت جا ماندیم
✍️ پویا ناظران
نگاه حاکم در چهل سال گذشته میگوید: ما از قافله تجارت عقب موندیم، چرا که آمریکا در مقام پیروز جنگ دوم جهانی، هژمون تجارت جهانی شده. اما این همون آمریکاییست که علیه دموکراسی ما کودتا کرد، از سفارتش در کشور ما برای جاسوسی استفاده کرد، ایرباس ما رو سرنگون کرد و یکجانبه از برجام خارج شد. آمریکا کشوری غیرقابل اعتماده که به ما احترام نمیگذاره، و برعکس خواستار تسلیم و ذلیل شدن ماست. اما چون ما مردمی آزاده هستیم، حاضر به تسلیم و سازش نیستیم، و لذا آمریکاییها جلوی ورود ما به بازارهای جهانی رو میگیرند.
اما این نگاه، نگران منع آمریکاییها نیست. مشخصاً به دو دلیل، مدعیه در بلندمدت آسیبی متوجه ما نخواهد شد:
اولا، آمریکا یک کشور بدهکار و رو به نزول و سقوطه، هم از نظر اخلاقی اجتماعی، و هم از نظر سیاسی اقتصادی. لذا در آینده نزدیک، آمریکا هژمونی خودش بر تجارت جهانی رو از دست خواهد داد. پس دلیلی نداره در برابرش کوتاه بیاییم.
ثانیا، ما میتونیم تلفن هوشمند بسازیم بهتر از اپل، خودرو بسازیم بهتر از بنز، و کفش بسازیم بهتر از نایکی. اگه تا حالا نتونستیم این کار رو بکنیم، بخاطر مدیران غربزده و نئولیبرال بوده.
در نهایت، این نگاه توصیه میکنه که کار رو به مدیران جهادی بسپاریم تا در تولید به خودکفایی برسیم، چرا که با خودکفایی، در بلندمدت رفاه دنیوی ما هم تامین خواهد شد. منتها پیش از تحقق اون رفاه، باید منابعمون رو صرف تثبیت اقتدار نظامی کنیم تا دشمنانمون به ما حمله نکنند، و این یعنی در کوتاهمدت، مردم باید سختی رو تحمل کنن
🎲🎲 شش نقد به این نگاه:
1️⃣ آمریکا در شرف ورشکستگی نیست. بدهی یک کشور رو نسبت به میزان تولید اقتصادی، و کسری بودجهاش رو نسبت به رشد اقتصادیش میسنجند.اگرچه جا داره سیاستگذاری بودجهای آمریکا بهبود پیدا کنه، اما اشتباهه اگه ما به امید سقوط آمریکا منتظر بشینیم
2️⃣ خودکفایی فقط در مورد کالاهای لازم برای امنیت ملی مطلوبه. خودکفایی در تولید بقیه کالاها اشتباهه. افزایش رفاهی که در طول چند هزار سال تمدنسازی بشر بدست اومده، محصول تخصصیتر شدن تولید، و افزایش تجارت بین انسانهاست.
3️⃣ سال ۸۱، مسوول پروژه موشکهای بالستیک شهاب، شد مدیرعامل ایران خودرو، تا با مدیریت جهادی، صنعت خودروی کشور رو نجات بده. اما ظرف چند سال بعد، شرکتی که تازه موفق شده بود یک خودرو ملی رو به تولید انبوه برسونه، تا مرز ورشکستگی رفت!
تجربه مدیران جهادی عمدتا در عرصه امنیت ملیه. اما تولید برای حفظ امنیت، با تولید اقتصادی فرق داره. وقتی هدف امنیتیه، نه هزینه مهمه نه بازاریابی، بلکه تاکید فقط بر مهندسی محصوله. اما وقتی هدف اقتصادیست، باید به فکر تولید انبوه، کاهش هزینه، افزایش کیفیت و بسط بازار بود
4️⃣ امنیت، بدون بسط تجارت خارجی پایدار نیست. اگه توسعه صنایع دفاعی در توازن با توسعه تجارت خارجی نباشه، به امنیتی بیشتر از امنیت کره شمالی منجر نمیشه.چین ارتشی بسیار قوی داره. اما قبل از اینکه جنگنده و ناو هواپیمابر بسازه، تجارت خارجیش رو توسعه داد. بعد با ثروت حاصل، جنگنده و ناو هم ساخت.
اینکه این روزها چین آمریکا رو مستاصل کرده، بخاطر اقتدار ارتشش نیست، بلکه بخاطر حجم تجارتشه. اما مشتهای گره کرده و شعارهای تند ما، یک هزارم این استیصال رو هم در آمریکا ایجاد نکرد، بلکه با استقبال هم مواجه شد، چون کمک کردیم تسلیحات بیشتری به عربها بفروشه.
5️⃣ در این چهل ساله، یکسری ویژگیهای اخلاقی تبیین شد که کشورها باید احراز کنند تا با اونها رابطه داشته باشیم. چون سیاست خارجی مبتنی بر منافع ملیست نه مبتنی بر اخلاق، این شروط، گزینههای پیش روی ما رو محدود کرد.اما هر چقدر تلاش کنیم به این شروط مقید بمونیم، در عمل ناگزیریم که حداقل با چند کشور معدود رابطه داشته باشیم. اما روابط معدود، تبدیل به وابستگی میشن.
6️⃣ علاوه بر اینکه اخلاقمحور بودن سیاست خارجی به وابستگی خارجی منجر میشه، ما رو در شرایط تناقض آمیز هم قرار میده.
سالهاست که در مورد رفتار ظالمانه چین با اویغورها، مسلمونهای غرب چین، سکوت کردیم، در حالیکه از شکنجههای جسمی و روانیشون خبر داریم، و از حبسشون در اردوگاههای کار اجباری مطلعیم.وحشتناکتر اینکه امسال در سازمان ملل شنیدیم که دولت چین قلب، کلیه، کبد و سایر اعضای داخلی اویغورها رو زنده زنده در میاره، تا برای پیوند به چینیهای غیرمسلمون استفاده کنه.
در ظلم و تجاوز اسرائیل هیچ بحثی نیست. اسرائیل غاصبه! ولی اگه اسرائیل زمین مسلمونها رو غصب کرده، چین اعضای بدنشون رو غصب میکنه! اما در یک رفتار متناقض، ما به چین التماس میکنیم تا نفتمون رو بیست سی درصد زیر قیمت بازار بخره! این نتیجه سیاست خارجی اخلاق محوره!
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 خاورمیانه بدون آمریکا چگونه خواهد بود؟
✍سالم الکتبی
جروزالم پست اسرائیل
کاهش علاقه استراتژیک ایالات متحده به خاورمیانه موضوع اصلی محافل تحقیقاتی در سراسر جهان است. بحث اغلب نه بر احتمال چنین کاهشی، بلکه بر محدودیت ها و پیامدهای آن برای متحدان ایالات متحده در منطقه متمرکز است.
شواهد مبنی بر کاهش علاقه آمریکا به خاورمیانه جدید نیست. قدمت آن به سالها پیش باز میگردد، زمانی که چین فضای بیشتری را در استراتژیهای دولتهای متوالی ایالات متحده اشغال کرد. باید به یاد داشته باشیم که باراک اوباما، رئیس جمهور سابق، در دوره دوم ریاست جمهوری اش، راهبرد محور آسیایی خود را تدوین کرد.
یکی از قابل توجه ترین نتایج این سیاست، توافق هسته ای با ایران در سال ۲۰۱۵ بود که بر اساس ایده کاهش تنش با ایران و ایجاد فضایی که نقش حمایت گرایانه آمریکا را در خاورمیانه کاهش دهد، بود. این سیاست در زمان رئیس جمهور سابق ترامپ ادامه یافت و در زمان رئیس جمهور جو بایدن نیز ادامه دارد.
استراتژی ایالات متحده در ابتدا بر مهار چین از طریق افزایش همکاری و مشارکت بین واشنگتن و متحدانش در شرق آسیا، به ویژه کشورهای آسه آن متمرکز بود. اما چین به رشد اقتصادی، تجاری و نظامی خود ادامه داده است. با بحران ناشی از اپیدمی کووید-۱۹ و خروج سریع ایالات متحده از افغانستان، بحث در مورد رشد استراتژیک قوی چین افزایش یافته است.
ایالات متحده همچنان به ابزارهای قدیمی مانند تحریمها علیه شرکتهای چینی برای توقف پیشروی آنها به سوی سلطه در اقتصاد جهانی تکیه کرده و منحصراً بر مشارکت دفاعی با کشورهای آسیایی متمرکز شده است. ثابت شده که فروش تسلیحات برای حفظ همکاری شدید بین ایالات متحده و شرکای استراتژیک آن، نه تنها در آسیا، بلکه در تمام مناطق جهان، کافی نیست.
از سوی دیگر، چین یک سیاست توسعه اقتصادی جامع را دنبال کرده است. به ویژه طرح یک کمربند و یک جاده پکن را قادر ساخته است تا شبکه ای قوی از اتحادهای استراتژیک مبتنی بر اقتصاد، تجارت و منافع مشترک ایجاد کند. وضوح این تصور که منافع ایالات متحده در حال تغییر است، اعتماد متحدان را به رابطه امنیتی-مشارکتی با آمریکا از بین برده است. شواهد روشن کاهش نفوذ و اعتبار ایالات متحده را به دلیل ناکامی در رسیدگی به موضوعات مهمی مانند موضوع هسته ای ایران، فقدان استراتژی روشن در قبال کشورها و مناطق مهم برای منافع استراتژیک ایالات متحده مانند لیبی و سوریه تایید می کند. همچنین، شکافهای راهبردی وجود دارد که تقریباً روابط واشنگتن با شرکای اقیانوس اطلس خود در اروپا را در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق ویران کرد. مهم ترین سوالی که همه در خاورمیانه با آن روبرو هستند، احتمال خارج شدن منطقه از محاسبات منافع ایالات متحده یا زمان بندی آن نیست. شواهد زیادی در مورد کاهش علاقه ی واشنگتن به خاورمیانه وجود دارد. در این چارچوب می توان به مواضع ایالات متحده در برابر تهدیدهای مکرر ایران برای متحدان واشنگتن در منطقه خلیج فارس تا عقبنشینیهای پی در پی از افغانستان و عراق و تلاشها برای کاهش حضور نظامی ایالات متحده در خاورمیانه به طور کلی اشاره کرد.
حال سوال این است که تغییر موضع ایالات متحده بر کشورهای منطقه به ویژه متحدان واشنگتن چه تأثیراتی دارد. در این ارتباط، آیا سناریوهای درگیری و تأثیرگذاری در میان قدرت های بزرگ برای پرکردن خلاء استراتژیک ناشی از فقدان یا حداقل کاهش نقش آمریکا در منطقه قابل تصور است؟ برای اینکه آمریکا نقش، نفوذ و اعتبار خود را در جهان حفظ کند، باید یک میزان حداقلی از حضور و نفوذ در خاورمیانه را حفظ کند. این به نفع واشنگتن نیست که کشورهای منطقه را در این دو راهی قرار دهد که بین اتحاد با ایالات متحده یا چین یکی را انتخاب کنند. پکن سیاست جذب اقتصادی را دنبال می کند. در همین حال، واشنگتن تقریباً به طور انحصاری بر فروش تسلیحات و همکاری امنیتی و دفاعی متکی است.
فروش تسلیحات و همکاری امنیتی و دفاعی موضوعاتی هستند که کشورها ممکن است جایگزینی برای آنها بیابند، خواه از طریق توسعه صنایع دفاعی در روسیه و چین یا از طریق تغییر الگوهای درگیری و تهدید که به تغییر نیازها و الزامات دفاعی کمک کرده است. ظهور دولت هایی مانند ترکیه و اسرائیل به عنوان تامین کننده تجهیزات دفاعی ای مثل هواپیماهای بدون سرنشین که مورد نیاز دولت ها برای مقابله با الگوهای غیر متعارف در حال رشد درگیری هستند، اهمیت دارد.
نکته اصلی این که اقتصاد، تجارت و سرمایه گذاری کلید بازنگری قوانین نظم جهانی پس از کووید-۱۹ هستند. قدرتی که دولتها به دنبال آنند، قدرت اقتصادی است که توسط منابع مختلف ق
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 دستاوردهای پروفسور لوکاس در اقتصاد کلان
✍ دکتر محمدرضا منجذب
رابرت لوکاس (1937-2023) نوبلیست اقتصاد و استاد دانشگاه شیکاگو بود. وی شاخه ای از مکتب کلاسیک جدید را بنیان نهاد. نوبلیست شدن وی در سال 1995 بدلیل ابداع فرضیه انتظارات عقلایی و تغییر در تحلیل های اقتصاد کلان است. بطوریکه وی جزو تاثیرگذارترین مباحث اقتصاد کلان در انتهای قرن بیستم شناخته می شود. از جمله بارزترین نظرات وی بشرح زیر است:
انتظارات عقلایی: لوکاس (1972) ایده انتظارات عقلایی را در یک مدل تعادل عمومی پویا گنجانده است. بطوریکه کارگزان اقتصادی بر اساس اطلاعات موجود، انتظاراتی را در مورد قیمت ها و مقادیر آتی تشکیل می دهند و بر اساس این انتظارات برای به حداکثر رساندن مطلوبیت طول عمر مورد انتظار خود عمل می کنند. او همچنین تئوری مناسبی را برای دیدگاه میلتون فریدمن و ادموند فلپس در مورد خنثی بودن بلندمدت پول ارائه کرد و توضیحی درباره همبستگی بین تولید و تورم ارائه کرد که با منحنی فیلیپس نشان داده شد. بر این مبنا پول در بلندمدت خنثی است و صرفا اثرات تورمی دارد، لیکن در کوتاه مدت می تواند اثرات واقعی بر تولید و اشتغال داشته باشد.
نقد لوکاس: دلالت بر این دارد که طراحی مدلهای کلانسنجی نیاز به تجدید نظر اساسی دارند، زیرا معادلات ماهیتاً ساختاری یا رفتاری هستند. لوکاس و سارجنت (1978) ادعا میکنند که مدلهای تعادلی مشکلات مدلهای کلانسنجی کینزی را ندارند. بالاخره تأثیر انتقاد لوکاس خود را در روش مدلسازی در دهه 1980 نشان داد که توسط کلاسیکهای جدید برای ادوار تجاری، یعنی نظریه دور تجاری حقیقی، اتخاذ گردید. چنین مدلهایی در تلاش بودند تا روابط رفتاری را از یک چارچوب بهینهسازی پویا استخراج نمایند.
سایر موارد: لوکاس تئوری عرضه را توسعه داد و نشان می دهد می توان مردم را با سیاست پولی غیرسیستماتیک به اشتباه انداخت، و در اینصورت در کوتاه مدت سیاستهای پولی بدون پشتوانه تاثیری حقیقی بر تولید و عرضه دارد. مبحث دیگر انباشت سرمایه انسانی و «پارادوکس لوکاس» است که دلیل اینکه چرا سرمایه بیشتری از کشورهای توسعه یافته به کشورهای در حال توسعه سرازیر نمی شودرا تحلیل می کند. لوکاس (1988) سهم مهمی در ادبیات توسعه اقتصادی و رشد داشته است. لوکاس و پل رومر تولد نظریه رشد درون زا و تجدید حیات تحقیقات در مورد رشد اقتصادی را در اواخر دهه 1980 و 1990 بشارت دادند. لوکاس همچنین سهمی اساسی در اقتصاد رفتاری داشت و پایه و اساس فکری را برای درک انحرافات از قانون یک قیمت بر اساس غیرعقلایی بودن سرمایه گذاران فراهم کرد.
جمع بندی: مباحث متنوع و متعدد لوکاس موجب شد تا اقتصادانان و محققان بعدی در گستره کشورهای جهان نظریات وی را مورد آزمون و پیگیری قرار دهند. نتایج این تحقیقات تاثیرات شگرفی بر سیاستگذاریها و بهینه کردن آنها داشته است.
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 چرا حکومت متزلزل ناصرالدین شاه قاجار، پنجاه سال دوام آورد ؟!
✍️قاسم خرمی
ناصرالدین شاه، شاید تنها شاهِ تاریخ ایران باشد که یک دینار دارایی و یک وجب ملک و تیول نداشت. چرا که می گفت «کل ایران مال من است»!
واقعیت هم چنین بود؛ او اگر چه هیچ ثروت ثبتی و سند ملکی نداشت اما در غارت و چپاول تمام شاهزادگان و تیولداران شریک و سهیم بود.
در نگاه اغلب ما، ناصرالدین شاه، فردی ابله، فرومایه و فاسدی است که کار اصلی اش وطن فروشی و نخبه کشی و ساخت و پاخت با روس و انگلیس، و اوج دنائتش قتل امیر کبیر مظلوم بود. اما از کنار این پرسش هم نمی توان گذشت که که اگر او چنین بود (که واقعا هم بود)، چگونه توانست ۵۰ سال بر ایران حکومت کند؟
واقعیت این است که ناصرالدین شاه، برخلاف تصویری که از او غالب شده است، انسان ناآگاه و بی خبری نبود و در قیاس با شاهان قاجار حتی یک سر و گردن هم در آشنایی با اوضاع جهان و ظرایف عرصه سیاست ایران، از آنها بالاتر بود. همه هنرهای زمانه از شعر، نقاشی، خطاطی و خطابه خوانی گرفته تا تیراندازی، سوارکاری، نویسندگی و دلربایی را در خود داشت، الا یک هنر؛ «هنر حکمرانی و حکمروایی»! او بیش از چگونه حکومت کردن، «چگونه در قدرت ماندن» را بلد بود و این هنر سیاه را به بهترین شکل و با بدترین ترین روش به کار بست. با لطایف الحیلی خودش را در دل توده ها و چشم نخبگان فرو کرد و همه را فریب داد تا خودش بی رقیب بماند.
همین سخن به ظاهر ساده و فریبا که «من از این دنیا ملک و املاکی ندارم»! چه می دانید که او را چقدر درچشم رعیت بی خبر، به غایت عزیز کرده بود. در باره محبوبیت ناصرالدین شاه در میان توده های مردم همین بس که بدانید در ملاقاتهای عمومی فرصتی بود تا همگان بتوانند او را ببینند.مردم فرسنگ ها راه می پیمودند و صف می بستند تا از فاصله دور برای پادشاه قوی شوکت ایران دستی تکان دهند و یا اگر مجالی افتاد، عریضه ای جان نثارانه تقدیم غلامان او کنند!
بااینحال در ۴۵ سال اول سلطنت او یعنی از ۱۲۲۷ تا ۱۲۶۷ شمسی، حدود ۱۶۹ مورد شورش و ناآرامی در کشور به ثبت رسید به عبارتی، هر ۸ ماه یک بار، با یک بحران معیشتی و امنیتی از جنس شورش نان مواجه بود که هر کدام از آن بحران ها می توانست کل موجویت یک کشور را نابود کند، اما او توانست با هوش سیاه خود و استفاده از نیروی بخشی از ملت، علیه بخش دیگر ملت، در نهایت همه را سرکوب کند. هنر ناصرالدین شاه، فقط بازی با احساسات توده ها نبود، او حتی نخبگان بزرگ مثل میرزا تقی خان امیرکبیر و میرزا حسین خان سپهسالار را هم فریب داد. علمایی در حد سید سید جمال الدین اسد آبادی را هم بلاتکلیف گذاشت.
به امیرکبیر می گفت دنیای بدون امیر برای من جهنم است و سه سال بعد با چنان مخفی کاری و سرعت و شناعتی او را از سر راه برداشت که همگان انگشت به دهان ماندند. در مکاتبات اداری بعد از مرگ امیر کبیر، در کمتر موردی با نام و نشانی از میرزا تقی خان برخورد می کنید و در معدود متون تاریخی از او با نام « آن ملعون»! یاد شده است. اکنون از آن مرد بی نظیر، جز یک پرتره عکس مشکوک، چیزی باقی نمانده و شاید اگر پژوهش فریدون آدمیت و انتشار کتاب «امیر کبیر و ایران» نبود، برای ما هم او هنچنان ناشناخته می ماند
میرزاحسین خان سپهسالار، بیست سال بعد از مرگ امیرکبیر به صدر اعظمی رسید. آنهم زمانی که کشور به خاطر خشکسالی، زلزله، وبا و بی تدبیری شاه در اوج فلاکت بود. ناصرالدین شاه از صدراعظم جوان خواست که برای نجات مملکت هر کاری که می تواند بکند و اطمینان داد که هرکس مقابل برنامه و نظم جدید دولت بایستد «اگرچه پسرمان باشد واجبالدفع میدانیم».
اما به محض اینکه اصلاحات میرزاحسین خان، موقعیت متنفذین دربار را به خطر انداخت ناصرالدین شاه، سپهسالار را عزل کرد و برای اینکه حق این دولتمرد اصلاحگر را کف دستش گذاشته باشد به او گفت که من فرد علیلی چون یوسف خان مستشارالدوله را به این سبب جایگزین تو کردم که بفهمی این مملکت را من حفظ کرده ام نه اقدامات اصلاحی تو!
گذاشتن انسانهای کوچک به جای آدم های بزرگ، اشتباه تاریخی بود که شاه قاجار می خواست دوباره بیازماید! با کنار زدن سپهسالار رشته امور از دست او خارج شد و سلسله بحران ها، به انقلاب مشروطیت کشیده شد...
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar
🔰 نشانههایی از نفوذ اندیشه چپ به قانون اساسی
✍ محسن جلالپور
بحثهایی که درباره نفوذ اندیشه چپ به اصول اقتصادی قانون اساسی مطرح شده، دریچهای جدید برای بحث و گفتوگو پیرامون «ریشههای وضع موجود» گشوده است. به طور مشخص درباره دو اصل 43 و 44 قانون اساسی زیاد اظهار نظر میشود؛ عدهای معتقدند این دو اصل باعث شدهاند اقتصاد ایران دولتی و ناکارآمد شود اما عدهای هم اصولا قائل به سوسیالیستی بودن اصل 43 قانون اساسی نیستند و درباره اصل 44 هم معتقدند سیاستهایی که از سوی رهبری ابلاغ شد، درجه سوسیالیستی بودن این اصل را کاهش داد.
اصل 43 چه میگوید؟
اصل 43 قانون اساسی، تامین نیازهای اساسی شامل مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه را بر عهده دولت میگذارد.
مشکل اصلی همینجاست که دولت وظیفه خود میداند کالاهایی را برای جامعه تأمین کند که در خیلی از کشورها، خود مردم برای خود تأمین میکنند. کالاهایی مثل خوراک و پوشاک و مسکن در زمره «کالاهای خصوصی» هستند و صحیح نیست که حکومتها وعده تأمین آن را بدهند چون هیچ حکومتی قادر به تأمین کالای خصوصی نیست. به واسطه همین اصل 43 است که دولتها حتی کالاهای خصوصی را «کالای عمومی» میپندارند و تأمین آن را وظیفه خود میدانند. اما کالای عمومی چیست و چرا مداخله دولت در عرضه کالای خصوصی زیانبار است؟ کالای عمومی کالایی است که همه از مصرف آن منتفع میشوند و نمیتوان مصرف آن را به افرادی خاص محدود کرد. مهمترین کالای عمومی، امنیت و حقوق مالکیت است اما میتوان از زیرساختها، آموزش و پرورش، بهداشت، هوای پاک، صلح، دیپلماسی، سیاستگذاری صحیح اقتصادی و... به عنوان مصادیق کالای عمومی یاد کرد که به نوعی دولت وظیفه تهیه آنها را بر عهده دارد.
در مقابل، کالای خصوصی کالایی است که اگر به فردی تعلق گیرد دیگران از استفاده از آن محروم میشوند. مثلاً زیرساخت جاده و راه، کالای عمومی محسوب میشود و معمولاً عرضه آن بر عهده دولت است اما اتوبوس و خودرو کالای خصوصی است. بهداشت کالای عمومی است اما درمان کالای خصوصی است.
با این مرزبندی ما دو نوع زندگی داریم. زندگی عمومی و زندگی خصوصی. در زندگی عمومی از کالاهای عمومی مثل چراغ راهنما، بهداشت عمومی، علائم راهنمایی و رانندگی، آسفالت خیابان، روشنایی معابر و... استفاده میکنیم تا کار کنیم و درآمدی به دست آوریم و به وسیله آن بتوانیم برای زندگی خصوصی خود کالای مورد نیاز را تهیه کنیم.
اما از آنجا که نهاد دولت در ایران مداخلهگر است، خود را متولی تهیه و توزیع همه نوع کالا میداند و بنابراین از مسوولیت تامین روشنایی شب و احداث دستشویی بینراهی تا تهیه و توزیع گوجه و خیار را بر عهده میگیرد. اما در هیچکدام توفیقی به دست نمیآورد. چون اصولاً تامین این همه کالا برای میلیونها آدم نه ممکن و نه عاقلانه است.
در حال حاضر خیلی از کشورها برای ایجاد رفاه سراغ تامین کالای عمومی میروند، چراکه فراهم آوردن کالای خصوصی مثل غذا و پوشاک که آحاد جامعه از آن راضی باشند اصولاً کاری غیرممکن است اما دولت میتواند کاری کند که امنیت، آموزش، بهداشت، آب آشامیدنی و... برای همه فراهم باشد.
اصولاً اقتصادی درست کار میکند که مناسباتش مبتنی بر بازار آزاد تنظیم شود و بخش خصوصی و کارآفرینان هم در آن انگیزه لازم برای تولید و عرضه کالای خصوصی را داشته باشند. اما در کشور ما هم دولت و هم نهادهای حاکمیتی بنگاهداری میکنند و در عین حال دولت به شدت در اقتصاد مداخله میکند و این نارساییها باعث میشود انگیزه فعالیت از بخش خصوصی گرفته شود.
اصل 44 قانون اساسی چه میگوید؟
مطابق اصل 44 قانون اساسی، نظام اقتصادی کشور بر پایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی استوار است. این اصل همه بخشهای مهم، اساسی و زیربنایی اقتصاد کشور را در اختیار دولت قرار داده و نقش بخش خصوصی را تنها در تکمیل فعالیتهای اقتصادی دولتی و تعاونی تعریف کرده است. یعنی در قانون اساسی، شأن بخش خصوصی در حد پیمانکار و مقاطعه کار در نظر گرفته شده است.
در اوایل دهه 1380 مجمع تشخیص مصلحت نظام تلاش کرد تعریفی جدید از اصل 44 ارائه کند که با موافقت رهبری مواجه شد و ایشان مصوبهای در همین زمینه ابلاغ کردند. هدف این بود که بخش خصوصی از زیر سایه دو بخش دیگر خارج شود اما متأسفانه دولتها ابلاغیه اصل 44 را منحرف کردند و خروجی ابلاغیه، قدرت گرفتن بخش جدیدی در اقتصاد ایران شد که به آن «شبه دولتی» و «خصولتی» میگویند.
بنابراین خوب است تعارف را کنار بگذاریم و درباره بدیهیات بحث نکنیم؛ قانون اساسی ما تحت تأثیر اندیشه چپ قرار دارد
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
🔗https://instagram.com/EghtesadBazar
🔗http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
🔗https://ble.ir/EghtesadBazar
📊 کانال اقتصادبازار
🔗t.me/EghtesadBazar