غزل غزل غزال من ! ترنمم از آن تو… https://t.me/joinchat/AAAAAFOZpxllrvRDrae5NA
تا رفت بهار، گل فراموشم کرد
هی برگ به برگ ترک آغوشم کرد
پاییز آمد دور و بر من پیچید
عریانی را دوباره تنپوشم کرد!
#رحیمی_رامهرمزی
.
خوشا شما که
جهان می رود
به کام شما...
#هوشنگابتهاج
به پاييز بگو، هنوز نيامده برگهايش را بر سرم نريزد. و زردي و فرو افتادن را به يادم نيندازد. بگو من نه از آن درختانم كه به فرمايش فصلها تن در دهم، بگو اين درخت كه منم، چهار فصلش را به قاعده خود تابستان ميكند.
آي رفيق نارنجي پوشم!
قدمت پيشاپيش مبارك!
اما بدان سبزي آيين من است و نيوفتادن سنت ديرينه ام ..
#عرفان_نظرآهاری
#نای_و_نوا
🎶🎵🎶🎤🎵🎶
با دانه های سرخ انــار محبتت
پاییـز شعر مرا رنگ و رو ببخش
با غنچه هاے بـــاغ خیــال فرشتگاݧ
بر فصل عشق بیـــــــا آبرو ببخش
#فرانک_فرقانی
شبی که ماه مراد از افق طلوع کند
بود که پرتو نوری به بام ما افتد
#حافظ
شبتون آرام
⭐️🌙
بیهـوده تپنـدهای است، دائم بیدار
مـحکــوم بــه دور بـاطلــی از تکرار
از وسعت اندوه به تَنگ آمده است
این قلب، که مُشـت میزند بر دیوار
#حسن_شوهانی
جان خسته تر از جاده ی پر شیب و فرازم
چون کولبرم، بار بسی حادثه بر دوش....
#فرانک_فرقانی
صبح است بیا دلی به دریا بزنیم...
در گوش سپیده لب به نجوا بزنیم
صبح است بیا برای مستانه شدن؛
بر غصه و غم دست به حاشا بزنیم
#فریدون_مشیری
درود بر یاران جان
پگاهتان پدرام
دلتان به یاد دوست آرام🌺🍃
برو ای تُرک که تَرک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
سادهدل من که قسم های تو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار
گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم
زیر سر بالش دیباست تو را کی دانی
که من از خار و خس بادیه بستر کردم
در و دیوار به حال دل من زار گریست
هر کجا نالهٔ ناکامی خود سر کردم
در غمت داغ پدر دیدم و چون دُر یتیم
اشکریزان هوس دامن مادر کردم
اشک از آویزهٔ گوش تو حکایت میکرد
پند از این گوش پذیرفتم از آن در کردم
بعد از این گوش فلک نشنود افغان کسی
که من این گوش ز فریاد و فغان کر کردم
ای بسا شب به امیدی که زنی حلقه به در
چشم را حلقهصفت دوخته بر در کردم
جای می خون جگر ریخت به کامم ساقی
گر هوای طرب و ساقی و ساغر کردم
شهریارا به جفا کرد چو خاکم پامال
آن که من خاک رهش را به سر افسر کردم
استاد شهریار
روانش مینوی باد
روز شعر و ادب فارسی
.
بُهتان مگوی
که آفتاب را با ظلمت
نبردی در میان است
آفتاب از حضورِ
ظلمت دلتنگ نیست
با ظلمت در جنگ نیست
ظلمت را به نبرد آهنگ نیست
چندان که آفتاب تیغ برکشد
او را مجالِ درنگ نیست...
#احمد_شاملو
درود بر یاران جان
پگاهتان پدرام
دلتان به یاد دوست آرام🌺
#چهارپاره
دیگر آن روزها نمیآیند
دیگر آن روزهای شورانگیز
از بهار تو میروم، آرام
به تماشای حسرت پاییز
مثل آن روزها که زود گذشت
میکند یاد تو چراغانم
باز هم رو به روی من بنشین
تا غمت را به سینه بنشانم
رو به روی تو آسمان صاف است
پشت سرهای من غبارآلود
این که از یاد همدگر برویم
چشمهای تو بود، میفرمود
ای صدای همیشه، حرف بزن
ای نگاه همیشه، جاری شو
در مسیری که عشق جریان داشت
روشن از شور بیقراری شو
چه غریبانه رفت از یادت
آنهمه شعرهای شورانگیز
همچنان چون گذشتهام، دارم
دلی از مهربانیات لبریز
روزگار من است، میبینی
مثل گیسوی تو پریشانم
رو به آیینه خاطرات ترا
با صدایی شکسته میخوانم
با تمام شکستگیهایش
عشق فرخنده میشود گاهی
در هوایت که شعر می خوانم
نفسم زنده میشود گاهی
آه از آن عشق، ناگهان گم شد
در سراشیبی جهان گم شد
چه غریبانه! در غروبی سرد
چشمت آن راز مهربان گم شد
گفته بودی صدای تو زیباست
گفته بودی غزل بخوان گاهی
تا نگاه تو باورم بشود
دل و دستی بده تکان گاهی
گفته بودی امیدمان عشق است
سهم دلهای مهربان عشق است
از زمانهای دور تا امروز
خوشترین چیز در جهان عشق است
یک گذشته پُر از هوای توام
چون گذشته مرا بخوان ای عشق
باز دست مرا بگیر و بده
آسمان را به من نشان ای عشق
منم و حسرت شبانه هنوز
با غم و درد جاودانه هنوز
رو به تنهاییام فرو ریزد
اشک من از همین ترانه هنوز
از گذشته چراغ روشن کن
رو به آینده همچنان برویم
دست در دست بیقراری هم
با قدمهای مهربان برویم
من صدایی شکسته در بادم
تو امیدی رها در آیینه
مثل آن روزهای شورانگیز
با منی همصدا در آیینه
بر سر بیقراری عاشق
عشق آوار میشود گاهی
روزهایش به رنگ دلتنگی
شب دلآزار میشود گاهی
تو و این رفتن سراسیمه
من و با خاطرات تو ماندن
یادها را ورق زدن در باد
غزل درد و داغ را خواندن
بنشین در مسیر آوازم
با همان چشمهای بارانی
کاش با گیسوان افشانت
روزگار مرا بچرخانی
آنچه بین من و تو بود، هنوز
بخشی از خاطرات شیداییست
نیمرخ دیدمت، همین کافیست
در دلم جذبهای تماشاییست
یک گذشته چراغ میخواهم
تا کنم باز هم ترا باور
تا کنار من و تو بنشیند
ماه را ناگهان فرود آور
مثل آن روزها که میدانم
مثل آن روزها که میدانی
خیره در چشمهای هم باشیم
نشکن آیینه را به آسانی
باز تصویر تازهای دارم
از تو در لحظههای شیدایی
چشمهای ترا که میخوانم
به گمانم دوباره میآیی
در جهان با تمام نیک و بدش
همچنان عشق بهترین کار است
چشمهایش به آسمان برسد
هرکه دستش به گیسوی یار است
دفتر تازهای فراهم کن
یادهای مرا در آن بنویس
باز هم با همان تبسّم شاد
چشمهای مرا روان بنویس
بنویس از گذشتهای که مدام
در مسیر نگاه روشن ماست
شب که آرام میرسد از راه
چشمهای تو ماه روشن ماست
اینکه آیینه را ورق زدهای
باز هم در خیال من هستی
گرچه پاسخ نمیرسد از تو
همچنان در سوال من هستی
از دل بیقرار تو پیداست
تویی و سرگرانی بسیار
من در این سو نشستهام دلتنگ
تو در آن سوی لعنت دیوار
دیگر آن روزها نمیآیند
روزهایی که شاد و روشن بود
جان پُر از خاطرات شیدایی
دل پُر از لذّت شکفتن بود
#شعبان_کرمدخت
.
روزهای آخر شهریور حسش شبیه به اینه که، پاییز پیام داده:
«زودتر بیا خونه چای دم کردم..
ای ابر به کام شاخه ها باده بریز
تا سینه ی صحرا بشود رنگ آمیز
در را بگشا که پشت در منتظر است
خوش رنگترین فصل طبیعت پائیز
#فرانک_فرقانی
چون سایه ز هر رهگذری پا خوردیم
ناخوانده شبیه نامهیی تا خوردیم
آخر خود عشق هیچ تقصیر نداشت
ما چوب حراج قلبمان را خوردیم
#محمدعلی_شیوا
#تمرین_آرامش
در مقاله ای با عنوان "شش عادتی که بی سروصدا بهت آسیب میزنه" در سال ۲۰۲۳ در مجله روانشناسی psychology today منتشر شد؛عادت های رایج آسیب زا نامبرده شدن مثل :
۱ـ چک کردن دائمی موبایل
۲ـ اهمال کاری یعنی عقب انداختن کارها بدون دلیل خاصی و دقیقه نود انجام دادن
۳ـ مقایسه دائمی خودت با بقیه
۴ـ تمرکز روی نکات منفی
۵ـ تعیین نکردن حد و مرز
۶ـ غفلت از خود مراقبتی
من گره خواهم زد
چشمان را با خورشید
دلها را با عشق
سایهها را با آب
شاخهها را با باد
#سهراب_سپهری
درود بر یاران جان
پگاهتان پدرام
دلتان به یاد دوست آرام 🌺
برای تا تو رسیدن دوبال کافی نیست
گریزپا شده اسب خیال کافی نیست
تو ممکنانهترین غیرممکنی ، یعنی
برای لمس تو حتی محال کافی نیست
هر آنکه دل به تو زد غرق میشود ناچار
که دست و پا زدن و قیل و قال کافی نیست
سیاهِ واضحِ چشمت شروع ایهام است
برای فهم نگاهت مثال کافی نیست
تو پاسخی به تمامی مبهمات جهان
اگرچه بهر جوابت سوال کافی نیست
#حسن_شوهانی
غزلی زیبا از شاعر خوش ذوق یار ترنم احساس
.
از موسیقی میترسم
چون نمیدانم میخواهد
مرا به کجای خاطراتم ببرد.
#فرانتس_کافکا
.
#نای_و_نوا
🎶🎵🎼🎤🎶🎵🎼
دیرشد، بازآ
که ترسم ناگهان پرپر شود،
دستهگلهایی که
از شوق تو
در دل بستهام.....
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
شعرهای شهریار
با صدای شهریار
موسیقی: کریم گوگردچی
طرح و نقاشی: ابراهیم حقیقی
سال ۱۳۵۲
ترنم احساس
🔽🔽
مرا دلی ست رهِ عافیت رها کرده
وجودِ خود، هدفِ ناوکِ بلا کرده
ز جورِ چرخ، ستم دیده و رضا داده
ز خوی یار، جفا دیده و وفا کرده
به کارِ خویش فرو رفته مُبتلا گشته
به دردِ عشق، مرا نیز مُبتلا کرده
هر آنچه داشته از عقل و دانش و دل و دین
ز دست داده و سر در سرِ هوی کرده
گهی ز بی خردی آبروی خود برده
گهی ز بی خبری قصدِ جانِ ما کرده
به قول و عهدِ بُتان غَرّه گشته وز سرِ جهل
خیالِ باطل و اندیشهٔ خطا کرده
عبید را به فریبی فکنده از مَسکن
ز دوستان و عزیزانِ خود جدا کرده
#عبید_زاکانی
#نای_و_نوا
🎼🎵🎶🎤🎼🎵🎶
#بیدل_دهلوی
اینجا جواب نامهی عاشق تغافل استЧитать полностью…
بیهوده انتظار خبر میکشیم ما...
این کیست؟ در میانهی شب، زیر نور ماه
با زخمهای کهنهی خود میرسد ز راه
میآید از کرانهی دلتنگی خودش
با چشمهای گمشده در بُهت اشک و آه
در لحظههای خواندن شیداییاش مدام
لبخند میزند به غم خویش گاه، گاه
گاهی در ازدحام سکوتی ادامهدار
دارد به خاطرات خودش میکند نگاه
گاهی پُر از روایت ویرانی خود است
یوسف عزیز میشود امّا میان چاه
همراه با سکوت خودش راه می رود
انگار برده است به تنهاییاش پناه
رنگ عزا گرفت تماشای روشناش
افراشتهست کنج دلش پرچم سیاه
با زخمهای کهنهی خود حرف میزند
این کیست؟ در میانهی شب، زیر نور ماه...
#شعبان_کرمدخت
شبتون آرام
⭐️🌙
بسیار از او خواستم اما کم ریخت
من رود طلب کردم و او شبنم ریخت
گفتم در گوش عشق، جانانه بریز
دریا دریا در استکانم غم ریخت
#مرتضی_درزی