موسسه حقوقی فرهنگی نوین پارس . ش ثبت 5214 www.parssea.org
تنگ شراب هفت هزار ساله تپه حاجی فیروز اروميه که در آن رسوبات شراب انگور دیده شده است،این تنگ با ظرفیت ۹ لیتر قدیمی ترین مخزن شراب در جهان است و در موزه پنسیلوانیا نگهداری میشود.
Читать полностью…مطالعات باستانشناختی شهرهای کهن، نقش بسزایی در شناخت چگونگی شکلگیری، توسعه، سقوط و اضمحلالشان در ادوار مختلف تاریخی دارد. در این میان مطالعه بر روی یافتن مکان دقیق شهرهای باستانی، از زمینههای مورد علاقهی پژوهشگران است. شهر باستانی شاپورخواست از شهرهای دوران اسلامی در غرب ایران بوده و بنیان آن منسوب به زمان شاپور اول ساسانی است که در اوایل دوران اسلامی گسترش یافت. نام این شهر در متون قرون 3 تا 8 ه.ق. بهصورت مختلفی آمده و در این متون، موقعیت آن در منطقهی جبال یا کوههای لر بر سر راه همدان به خوزستان قید شده است.
Читать полностью…آنها که می گویند زبان فارسی بیش از پنجاه درصد آن عربی است هم نادان هستند و هم از زبان شناسی سر رشته ای ندارند. نه زبان عربی را می شناسند و نه فارسی را و نه زبانشناسی را. اینگونه اشتباهات در فرهنگ دهخدا و معین و نوشته های قبل از آن دوره هم بسیار زیاد هست. زیرا آن دوره پیشرفت و دسترسی اطلاعات مثل امروز نبوده و نویسندگان آن هم زبانشناس واقعی نبودند. خیلی از انها که حتی استاد بارز بودند در نهایت یا زبان فرانسه بلد بودند یا عربی یا انگلیسی.
پنجاه درصد واژگانی را که به ما به عنوان عربی معرفی کرده اند یا از زبانهای ایرانی است و یا از زبانهای آرامی و لاتین. بعضی واژگانی که در فارسی و عربی بطور مشترک وجود دارند از زبانهای زاگرس رافدین و زبانهای پیشین است نمونه آن سلام و اقلیم ، ارض ، عرصه ، بله ,وله(بسیار خوب)که در حقیقت عربی نیستند سلام و اقلیم و ارض(أرتا) و بله واژه گانی با ریشه آرامی و لاتین هستند. ریشه سلام « سولو» ، سالود ، سلوت، صلات و در عبری شلوم و در ارامی سلام همینطور سایر واژگان هم همینگونه هستند پس واژه سلام را ما از زبان عربی نگرفته ایم بلکه اینگونه واژگان را از دوران کهن و پیش از زبان عربی داشته ایم. ریشه سولو، سورو به خورشید مربوط می شود در بسیاری از واژگان دوره تکاملی دارند در ابتدا معنی های دیگری داشته اند دو نمونه : «شمال » واژه ای پارسی است در ابتدا به معنی نسیم بوده است بادی که از شمال می وزد بعد واژه شمال را به معنی جغرافیایی آن معادل نورث در انگلیسی بکار گرفته اند.
پردیس» نخست «پالیز» بوده است واژه پالیز را به چند شکل تغییر داده اند امروزه به اشتباه می گویند جالیز ، پالیز از طریق زبان آرامی ایرانی(آرامی شرقی) به زبان لاتین رفته و پاریس و پردیس شده است و از طریق لاتین به سایر زبانها رفته است و در آرامی به فردوس تبدیل شده است.
زبان های زنده دنیا را امپراتوران ساخته اند زیرا امپراتوری ها دستگاه و تشکیلات اداری داشتند و کتاب و نوشتار در اختیار آنها بود و آنها قادر بودند زبان مورد نظر خود را توسعه و تکامل دهند زبان آرامی شرقی در امپراتوری های هخامنشی تا سقوط ساسانیان در ایران به مدت هزار سال توسعه و تکامل یافت و سرانجام از دل زبان آرامی ایرانی زبان جدیدی بنام « عربی فصیح یا مبین» متولد شد جدایی زبان عربی کتابی از آرامی در دوره خسرو پرویز انجام شده و در دانشگاه جندی شاپور که مرکز فرهنگستان آرامی شرقی بوده است. زبان عربی کتابی یا فصیح لهجه هیچ قوم از اقوام سامی نیست بلکه زبانی تکامل یافته در فرهنگستانهای امپراتوران از قدیم تا اواخر عهد عباسیان است و تکامل آن هنوز ادامه دارد. مرکز زایش و تکامل زبان عربی فصیح تمدن زاگرس رافدین است و به یمن و حجاز ارتباطی ندارد. مردم حجاز و یمن تا سیصد سال قبل زبان عربی فصیح را بلد نبودند همین الان جنوب عربستان زبانی کاملا متمایز از عربی فصیح دارد. زبان آرامی شرقی یا ایرانی با زبان لاتین و آرامی غربی پیوند بسیار محکمی داشته هزاران واژه بین این زبانها مبادله شده است. از دل زبان لاتین در هر جغرافیا و در هر امپراتوری زبانی جدید تکامل یافته لاتین در ایتالیا تبدیل به ایتالیایی شده و در اسپانیا تکامل به اسپانیایی یافته و در پرتغال به پرتغالی و در فرانسه به فرانسوی و در رومانی به رومانیایی تکامل یافته است و خود زبان لاتین امروزه وجود ندارد و مرده است مگر در متون کلیسای کاتولیک پس اگر کسی بخواهد لاتین بیاموزد ابتدا می تواند ایتالیایی یا اسپانیایی یاد بگیرد.
زبانها دوره زایش و دوره انحطاط و دوره تکامل دارند اگر می خواهید بدانید زبان عربی فصیح چه جوری شکل گرفته است کافی است بدانید زبان اردو چطور در امپراتوری گورکانی در طول سیصد سال از دل زبان فارسی گورکانی زایده شد.
دوستان خوب و همراهان همیشگی درود بر شما🌹
روز همگی بخیر و روزتون پر از شور و نشاط و سلامتی ❤️ سال نو خجسته باد
تصویری زیبا از کاخ اردشیر یکم ساسانی ( اردشیر پاپاکان) پیروز آباد، پارس. کهن ترین بنای گنبدی برجای مانده از سرای ایرانی ، بناهای گنبدی میراث معماری ایرانی است
من از بیگانگان هرگز ننالم .
سحر بلبل، حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چهها کرد
از آن رنگ رخم خون در دل افتاد
وز آن گلشن به خارم مبتلا کرد
غلام همت آن نازنینم
که کار خیر بی روی و ریا کرد
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
گر از سلطان طمع کردم خطا بود
ور از دلبر وفا جستم جفا کرد
خوشش باد آن نسیم صبحگاهی
که درد شب نشینان را دوا کرد
نقاب گل کشید و زلف سنبل
گره بند قبای غنچه وا کرد
به هر سو بلبل عاشق در افغان
تنعم از میان باد، صبا کرد
بشارت بر به کوی می فروشان
که حافظ توبه از زهد ریا کرد
وفا از خواجگان شهر با من
کمال دولت و دین بوالوفا کرد
https://www.aparat.com/v/rdbno
اهمیت زبان فارسی در عصر دهکده جهانی
محمد عجم
در سالهای اخیر برخي نویسندگان و وبلاگنویسان گمان میکنند که دهکده جهانی منجر به نابودی زبان فارسی خواهد شد.
آنها نمیخواهند بپذیرند که فارسی تنها یک زبان نیست بلکه یک فرهنگ و یک تمدن و یک بخش اصلی هویت ایرانی است.
آنها همچنين با کم انصافی به زبان فارسی و به کوشندگان و زنده نگهداران این زبان میتازند و این زبان را نازا، بی اثر و مرده می پندارند.
زبانهای دنیا را 6 هزار دانسته اند بعضی از این زبانها بسیار به هم شبیه هستند بنابراین همه زبانها را می توان در 20 گروه عمده جای داد یکی از مهمترین گروههای زبانی هندو ایرانی است که تمامی زبانهای شبه قاره هند – ایران و اروپایی را دربرمی گیرد.
زبان فارسی را تمام مردم ایران، افغانستان و اکثریت تاجیکستان و ازبکسان می دانند. اقلیتی نیز در هند، پاکستان، سین کیانک، قرقیزستان و منطقه اوراسیا و کشورهای عربی خلیج فارس این زبان را می فهمند.هندی ها و پاکستانی ها و کردها با کمترین ممارستی می توانند فارسی را بفهمند.اكنون یک میلیارد انسان شبه قاره و آسیای میانه شمارش اعداد فارسی را براحتی می توانند بفهمند.
در روزگار ابن بطوطه وی در تمام مناطق غیر عربی که سفر کرده با زبان فارسی مشکل گفتاری خود را حل می کرده است. حتی در چین و بلغارستان و ترکستان در تمام زبانهای دنیا کلماتی از فارسی وجود دارد و از این نظر با زبان یونانی قابل مقایسه است.
فارسی برترکی، عربی و مغولی تاثیر فراوانی گذاشته و بسیاری از کلمات در این زبانها ریشه فارسی دارند. فارسی باستان( اوستایی) ابتدا به خط زند نگاشته می شده است کردی و لری باقی مانده واژگان ماد و فارسی باستان است از ميان زبانها و گويش هاي موجود فلات ايران "پشتو"نیز نزديكترين خويشاوندي را با زبان اوستايي دارد.
زبان اوستايي به موازات و همزمان با سانسكريت جريان داشته است این دو زبان ، مادر زبانهای هندو اروپایی محسوب می شوند. از به هم آمیخته شدن فارسی دری با فارسی اوستایی با واژگان عربی ، فارسی نوین شکل گرفته است.
زبان فارسی از قدیم ترین زبانها و از گروه زبانهای هندو ایرانی ( آرین) است که زبانی پیوندی است این گروه زبانی مجموعه ای از چندین زبان را شامل می شود که بزرگترین جمعیت جهان به این گروه سخن می گویند و صدها واژه مشترک میان فارسی و آنها وجود دارد.
ریشه بسیاری از کلمات اساسی زبانهای اروپایی مانند: است - پدر- برادر – خواهر- مردن ، ایست و ..... یکی است از زبان فارسی امروزه دهها کلمات بین المللی مانند بازار-کاروان – کیمیا- شیمی- الکل – دیتا – بانک – درویش - آبکری – بلبل – شال – شکر – جوان – یاسمین – اسفناج- شاه – زیراکس – زنا – لیمون - تایگر – کلید- کماندان – ارد (امر، فرمان) استار – سیروس- داریوش- جاسمین ، گاو ( گو= کو) – ناو- ناوی- توفان – مادر- پدر- خوب – بد- گاد- نام – کام گام – لنگ لگ –لب- ابرو – تو – من - – بدن- دختر( داتر) - و... و... به همه و یا بیشتر زبانهای مهم دنیا راه پیدا کرده است .
البته زبان فارسی همانطور که واژگانی از زبانهای همسایه اش گرفته واژگان زیادی نیز به آنها واگذار کرده ، تاثیر شگرف زبان فارسی بر زبانهای شبه قاره هند نیاز به توضیح ندارد در مورد تاثیر فارسی بر زبان ترکی نیز مطلب زیادی گفته شده این تاثیر کم و بیش در تمام زبانهای دنیا وجود دارد که در مقالات بعدی گسترده تر به آنها خواهیم پرداخت.
زبان فارسی زبان بین المللی عرفان است چه بسیار عارفانی که از ترک و عرب و هندی کتابهای عرفانی خود را به فارسی نوشته اند. مكتب تصوف هندوايراني که از طريق ايران به آسياي غربي و حتي شمال آفريقا نشر يافت بيشتر كتابها و متون خود را به نثر يا شعر فارسي نوشته شده و زبان تصوف در شبه قارهي هند و حتی در میان ترکان همواره فارسي بوده است
و اینها را میتوان تا بیش از 700 کلمه ادامه داد و دلیل این اتفاق زبان باستانی سنسکریت هست که زبان مادری تمام زبانهای نوین هندو اروپایی می باشد.
در کتب مقدس واژگانی از فارسی وجود دارد مانند پردیس( فردوس) در انجیل – تورات و قران .
بسیاری از نامهای جغرافیایی و نام مکانها در خاورمیانه و شمال آفریقا از زبان فارسی است مانند بغداد- الانبار- عمان ( هومان) – رستاق – جیهان - بصره ( پس راه) – رافدین – هندو کش – حیدر آباد – شبرقان ( شاپورگان) - تنگه و ....
روند اثرگذاری زبان فارسی و عدۀ سخن سرایان فارسی دردوران سلجوقیها وعهد عثمانی درکشور ترکیه مبسوط است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/224-farsi-dehkadejahani.html
@iranboom_ir
🌲📙واژه نامه های برخط:
واژه نامه سومری:
http://sumerian.org/sumerlex.htm
واژه نامه آسوری:
http://sargonsays.com/word/
واژه نامه سانسکریت:
https://www.learnsanskrit.cc/
واژه نامه اوستایی:
http://www.avesta.org/avdict/avdict.htm
واژه نامه پارسی باستان:
http://lrc.la.utexas.edu/eieol_english_meaning_index/aveol/22
واژه نامه پارسی پهلوی:
http://pahlavi.surge.sh
واژه نامه پارسی نوین:
http://dictionary.abadis.ir
نبشته میخی:
https://www.lexilogos.com/keyboard/persian_old.htm
نبشته اوستایی:
https://kheradgan.ir/avestan/
https://ids.clld.org/contributions/213
کتاب تاریخ هرودوت:
http://classics.mit.edu/Herodotus/history.mb.txt
'ساعت آبی فنجان( پنگان) کهن ترین ساعت کاربردی در جهان
Читать полностью…بسیاری از واژگان و نام های جغرافیایی که مشهور شده اند به معرب شده یا تازی شده در حقیقت عربی شده نیستند بلکه در خود زبان فارسی دگرگون شده اند . در پارسی بعد از اسلام از دوره عباسیان گرایش نگارش فارسی به دگرگونی واژگان بسیار زیاد بوده دلیل اصلی هم این بوده که علامتی برای نوشتن گ چ پ ژ در خط کوفی فارسی وجود نداشته است. مانند خورموج ، اصل این نام خورموگ بوده که در نوشتار به خورموج تبدیل شده است، خور یعنی سرخ ، خورشید، خرما، موگ هم یعنی خرما ، خورموگ یعنی خرما رسیده سرخ شده، موگ، موک، مکا، به چم هسته خرما نیز هست.
گورگان= جرجان. ابرکوه،= ابرقو، = کوهستان= قهستان. کاین =قاین گناباد =جناباد =ینابد. بگستان باغستان= بجستان. بگ یعنی( باغ ، خدا، بهشت، روزا، روضه). روزیگ =روزی ، روزو= رضو یعنی سرخ زرد .
یزدگرد= یزدجرد . دستگرد= دستجرد . گوره =خوره= کوره =کره (شهرگرد، گردی ،مانند خورشید). سنگان= سنجان= زنجان.گلوگاه =جلولا. دارابگرد =دارابجرد. پارس= فارس.گومس =کوما =قم ، کاچ =قاش.کوتاه=کوتا=کت =قط( بخشی از بریده ای از) گندی= جندی(مرد جنگی). لفچه لوچه لبچه= لهجه. گودی =جودی، آگاه،آگا= آقا. کانات= قنات ، سوگا، سوگsoog سوق. کندیل =قندیل. چرمه= صرمه . گودرز =جودرز . کی خسرو= قیخسرو، کی کوباد= کیقباد. گرشاسپ= جاماسب. اچم= اجم =عجم =هکم =هخم هاخام= خاخام= یاما= یما(همگی یک ریشه دارند با کاربردهای مختلف).
هیچکس تا کنون به ما نگفته ولی بدانید تمام نام های پادشاهان و شخصیتهای مشهور لقب یا کنیه هستند و هیچکدام نامی نیستند که پس از تولد داشته اند از جمله :
دیاکو. کوروش. کمبوجیه. داریوش. خشایار شاه. کیخسرو، خسرو، جم جاه(جم جایگاه) و .... حتی نام زنان مشهور هم همینطور هست مانند آذرمیدخت. آناهیتا. اتوسا. بی بی شهربانو که لقب هست و نه نام و ... . تقریبا همه نام های پادشاهان ساسانی هم لقب هستند. بزرگان همگی زمانی که به شهرت می رسیدندبه یک لقبی مشهور میشدند و نام کودکی آنها فراموش و بی اهمیت می شده است حتی نام حضرت موسی ع و عیسی ع لقب آنها هست نه اسم کوچک آنها.
قاعده های عربی سازی
: الف= قانون تبدیل ها یا قلب شدنها
۱- تبدیل گ و ک فارسی و یا اجمی در عربی و در بعضی لهجه های ترکی به: ق- غ-ج -ه – اما در مواردی به صداهای دیگر هم تبدیل میشود و یا در مواردی گ و ک بکلی حذف می شود:
گردبال=گربال = غربال. گردک=گرده = گره = کره =قره . گزک= نیزک = نیزه = غزه = غزوات(جنگها) - غازی(مهاجم)- گزک: چوب بسیار محکم و راست برای اندازهگیری و همچنین برای جنگ استفاده میشده است . گزی که بجای متر بکار میرفته گاهی از نی بوده است اما گزک یا نیزک جنگی از تنه نهال توت و یا سپیدار و از چوبهای بسیار محکم بوده است. واژه گزیدن هم از همین ریشه هست. گز ، اگز.
برگ = ورق= برد(برگ نوشته)= بردیات(ورقات) - گوره = گوله =(کوره آتش، شعله )– گُر=اگور = آجور( آتش پخت) – سپاگا (سپاه = سفاه=سفاح). اسپگ= سگ =سکا= سبق- گرده = کره- روزیگ = رزق و روزی. گلگلان =جلجلان نام باغی در بیت المقدس و محل مصلوب شدن مسیح - زینگیر= زنجیر= زیر= زبر. گولان = جولان- آنکارا = انقره -مالاگا= مالقه- کارگر = کاریکر -
سال1404 خورشیدی «سال بزرگداشت زبان پارسی» نام می گیرد.
هدف از این نامگذاری، برانگیختن توجه مردمان به ارزش های کم نظير فرهنگ خردمدار و مهرآفرین ایران از یک سو، و آگاه کردن آن ها از اعمال ویرانگرانه، تبعیض آلود و یا فرهنگ ستیزی ست که سرزمین ما را در خطر نابودی قرار داده اند.
امسال بنیاد میراث پاسارگاد به دلایلی که ذکر خواهد شد، سال 1404 خورشیدی را «بزرگداشت زبان پارسی» نام نهاده است.
اگر چه این افتخاری ست برای ما که زبان های زیبایی در سرزمین ما زنده و کارآ هستند، اما از آنجا که زبان پارسی از اولین زبان هایی ست که در سرزمین کهن ما کاربرد داشته و در عین حال بیشترین آثار فرهنگی و تاریخی ما در طول زمان به زبان فارسی نوشته شده (حتی در زمان هایی که حکومت های ترک زبان و عرب زبان در ایران حاکم بوده اند)؛ می توان به جرات گفت: زبان پارسی به هویت ملی ما گره خورده است.
و امسال ، به عنوان باورمندان به تاریخ و فرهنگ ایرانی لازم دیده ایم، اکنون که به دلایلی چند «توجه به ابعاد و اهمیت زبان فارسی» در اذهان مردمان بسیاری از ایرانیان زنده شده و امید توجه به بالندگی فرهنگی ایرانی
در عین حال امسال نودمین سالگرد تشکیل اولین فرهنگستان ایران است؛ نهادی که در آغاز سال ۱۳۱۴ برای اصلاح زبان و خط فارسی بوجودآمد. هدف این فرهنگستان که به کوشش تنی چند از فرهیختگان تأسیس شد؛ پیراستن زبان فارسی از واژه های نامتناسب غیرفارسی، اصلاح خط فارسی،تهیه دستور زبانی امروزین و تشویق شعرا و نویسندگان برای بوجود آوردن آثاری ارزشمند به زبان پارسی بوده است.
به این ترتیب چندی از فرهیختگان نام گذاری سال 1404 خورشیدی (2025 جهانی) به نام «سال بزرگداشت زبان پارسی» از همه ی دوستدارن فرهنگ و هویت ملی تقاضا می کند همراه شوند و با نوشتن و گفتن درباره «زبان پارسی بر توسعه و تکامل و رونق این زبان بیفزایند .
🔷 الفبای زبانهای ایرانی بیست و چهار حرف داره :
👈 ا - ب - پ - ت - ج - چ - خ - د - ذ - ر- ز- ژ- س - ش - غ - ف - ك - گ - ل - م - ن - و- ه - ی
هشت حرف دیگر در الفبای فارسی اضافه شده:
" ث - ح - ص - ض - ط - ظ - ع - ق "
این هشت حرف یا صدا در زبانهای ایرانی وجود نداشته است
وسعی کنیم واژگان پارسی را با این هشت حرف ننویسیم مانند کیومرث، طبس ، طول، طومار، طپش، ثریا، عصاره، آقا، قاش، قمری، را بنویسم کیومرس، تبس، تول، تومار، تپش،سوریا، اوساره، آگا، کاچ، غومری بنویسید. و همه صداها را در واژگان بنویسید. ما می گوییم: بورج، بورهان، بوزورگان، پوشتیبان ، کوردی ، لوری ، خوراسانی، اما یک صدای اصلی که« او» باشد را نمی نویسیم پس برج، برهان، بزرگان، کردی، لری، خراسانی اشتباه است. هیچ صدایی را نانوشته نگذاریم .
برخی واژگان اجمی عربی شده خیلی آسان قابل تشخیص است مانند گوهر ، جوهر، مهرجان ، مهرگان، گولان، جولان اما برخی دیگر خیلی سخت تر و پیچیده است اما نشانه های زیادی برای تشخیص واژه های معرب و عربی اصیل وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از :
1. سند نقل قول: یعنی از طریق یک یا چند نفر از زبان شناسان بیان شده که واژه ای خارجی و عربی شده است. مانند ابریز، جناح از گناه ، شراق، سراج از چراغ.صبح و صبح از پگاه. شهاب از شب. فلک از پرک. جودی از گودی ، جود از گود. عسکر از لشگر. استبداد از« بد» استبدال و تبدیل از به دل( بدل) طول از تال، لعل از لال(لاله). قطع از کاچ و کات. و ...
2. نبودن وزن تلفظ در وزن قالب اسم های عربی مانند -ابریسم ابریشم - بر وزن قالب افعیلل هر واژه ای در زبان عربی بر این وزن غیر عربی است.
3. شروع واژه با «نون» و سپس «ر» مانند «نرجس،نرگس» ، زیرا در لغت عربی« ن، ر» با هم نمیآیند.
4. پایان واژه «ز» بعد از «د» باشد، مانند «مهندز»، زیرا در لغت عربی د. ز با هم نمی آید به همین دلیل در زبان عربی «مهندس» شده است از واژه اندازه.
5. اینکه ص ج با هم در یک واژه نمی آیند مانند صولجان و جص (گچ).
6. قاف و جیم در یک کلمه نمی آید، مانند - قیج - به معنی کبک یا گیج که فارسی عربی شده است.
7. واژگان چهار حرفی یا پنج حرفی مانند سفرجل ، ولی اگر از حروف فرمبلن که عبارتند از بأ، رأ، فاء، لام، میم و نون ،(فرمبلن) نداشته باشد مانند دستایوسکی که معرب است و عربی نیست.
تعدادی از واژگان اجمی (ایرانی) در کتاب عربی
.
ديوان الأدب الفارابي 22 واژه عربی شده از پارسی :
1.البُخْتُ : پخته با تجربه، الِجّد . قال ابن دريد : ( ولا أحسبُه فصــيحاً ) رجل بخت ، أي : ذو جدّ ، والمبخوت : المجدود ، وتجمُع على بُخْتٍ وبخاتي.
وقيل البُخت، نوع من الابل الخراسانية.
2.السَخْتُ : سخت، الشديد . وذكر الخفاجي : (( انّه الصلب الشديد
هذا حُّر سَخْتٌ لَخْتٌ . ومنه قول رؤبة :
وأرْضِ جِّنٍ تحت حَّرٍ سَخْتِ
لها نعاف كَهوادي الُبْختِ
وقيل ( السَّخْتيتُ ) من السخت
هل يُنْجيَنّي حَلُف سختيت
أو فِضَّةُ أو ذَهَبٌ كِبْرْيتُ
3.الصَّرْدُ :سرد ( نقيض اَلحِرّ ) وقيل : ( الصَّرْدُ والصَّرَدُ : اَلْبردُ ) . معّرب ( سرده ) . وقال رؤبة :
بَمِطرٍ ليس بَثْلجٍ صَرْدِ
ومنه اشتق للمكان المرتفع من الجبال وهو أبردها.
4.اَلكْردُ : گردن، ( الُعْنقَ ) ، ومنه قول الفرزدق:
وكُنّا إذا الْقيسّى بنَّ عَتُودهُ
ضَرَبْنَاهُ بين الأنثَيَيْن عَلَى الكَرْدِ
( گرْدن ) ، وقيل ( قَرْدن ) أي انه لغة في القرد ، وهو مجثم الرأس على العنق، وفي حديث معاذ: والله لا اقْعُد حتى تَضْربوا كَرْده ) أي عُنُقه .
والكرد : کردن، گردان، کرت : المَشَارة من المزارع ، فارسية معّربة ، وذكر الخفاجي ان (الَكْردُ : معّرب كردان )
5.اَلجْرُم : گرم بر ضد سرد ( اَلحُّر ) . وقيل : اَلْجرُم : نقيض الَّصْرد . : هذه أرضُ جَرْم ، وهذه أرضٌ صرد ، الحر والبرد (والَجْرُم تعريب گرْم )
6.الَصْرُم : اصل فارسی آن چرم ( جلد ). وذكر الأزهري : أن الجلد معرب ( صرماً ) والصرُم : گرم هو الحُّر . الجواليقي : ( أن الَصْرُم فارسية معّربة عن ( چرْم ) .
7.اَلكْبرُ : ( الأصف ) . وعند ادّى شِير : ( هو شجر الأصف ) فارسيتُه ( گبر، كَبْر ) . وأهل اليمن يسمون اَلكْبر : الأصف ، وذكر الخفاجي : (أن العامة تلحن فتقول قبار ) ومنه اشتق ( الأصيف ) : أي أبيض الزهر
۸. الدرق : دلگ ( مقدار ما يشرب ويكتال به ) . الخفاجي : ( انه فارسي معّرب ، واسم بلد وقع في الشعر الفصيح ، وأهل مكة يطلقونه على جرة للماء ) وقيل : ( الدّراقُ واَلدْرياق والدّرْياقُة كله التْرياق معّرب ). قال رؤبة:
قد كُنت قَبْلَ الِكَبِر الّطْلَخّم
وقبل نَحّصِ العَضَلِ الِزّيمِ
رِيقي ودْرياقى شِفاءُ الَّسّمِ
9.الرّمقُ : رمق ، توان( بقية الحياة ) . وقيل : بقية الرُّوح ، وقيل أخر النفس وفي الحديث : (أتيتُ ابا جَهل وبه رَمَقٌ ) . والجمع أرْماق . : رَمّقوه وهم يُرمقّونه بشيء ، أي قَدْر ما يمسك رمقه ، ويقال أيضا : ما عيشِتُ إلاّ رْمُقَه ورِماق . وهو تعريب ( رَمَه أو رَمَك) . رؤبة :
ما وُجْز مَعْرُوفك بالرّمِاق
ولا مُؤاخاتك بالمِذاقِ
«رمق» همچنین به معنی رمه ، گله گوسپند. عربی شده از رمه یا رمگ
وورد ( الرَّمُق ) بمعنى ( القطيع من الغنم ، يقال أضرعت اَلمِعزْة فرمّقْ رَمّقٌ ) . أي : ( اشربْ لبَنها قليلاً قليلاً ، لان المِعَزى تُنْزِل قبل نتاجها بأيّام ) .
10.اَلبْردجُ : بنده، برده غلام. همچنین به معنی پرده همچنین به معنی بردن ( السّبْى ) . وهو بالفارسية : ( بَرْدُه ) . قال العجاج :
كما رأيت في المُلاَءِ الَبْردجا
https://www.diwanalarab.com/%D8%A7%D9%84%D8%A3%D9%84%D9%81%D8%A7%D8%B8-%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B9%D8%B1%D8%A8%D8%A9-%D9%81%D9%8A
نادرستی های زبانشناسی قدیم
در زمان قدیم تا حدودی یونانیان مانند هرودت گاهی به ریشه یابی واژگان پرداخته اند لیک در دوره عباسیان علم لغت در میان مسلمانان رونق گرفت آنها چون دانش وسیعی نداشتند همه واژگان را یا عربی یا عبری یا فارسی و یا رومی معرفی می کردند.
#در عصر استعمار از حدود سه قرن پیش اروپاییان مقداری این علم را گسترش دادند و تا یک قرن قبل چیزهایی جدید بدان افزودند
#عصر جدید:
زبان شناسان فکتهایی کشف کردند و تمام دانش زبان شناسی پیشین را رد کردند و گفتند زبان آدم و حوا و نوح و سام بیخی و از پایه نادرست است. زبانهای امروزی همه تکامل یافته از صدها زبان پیشین هستند نه تورات و نه انجیل و نه قرآن زبان کاملی نبوده اند و زبان عیسوی و موسوی و محمدی نادرست است. بطور نمونه زبان پارسی تکامل یافته از دهها زبان هست و واژگانی از زبانهای پیش از سومری، اکدی و آشوری و کلدانی و آرامی و .... و ... دارد. عربی و رومی و یونانی هم همین حالت را دارد زیرا زبان مردمان نخستین و قبایل واژگان اندکی داشتند در طول تاریخ دستکم ده هزار سال هر زبانی و هر قومی واژگانی را از قبایل و اقوام پیرامون خود گرفته اند و معمولا هم واژگان تغییر و دگرگونی فراوانی یافته اند. بطور نمونه زبان عربی تکامل یافته زبان آرامی شرقی هست که از دوره کوروش تا دوره یزدگرد ساسانی در تکامل و گسترش بوده است. زبان آرامی در شهر مداین ،( مداین یعنی مدینه و درزبان آرامی به پایتخت مدینه یا مداین می گفتند) از تکامل زبان آرامی ، زبان مکاتبات و موعظه های مسیحیان رافضی( دشمنان مسیحیت ثالوثی رومی) گردید . این زبان وقتی با خط کوفی نگارش شد و از خط کرشونی جدا شد آنرا در شهر حیره زبان فراتی یا زبان عربی نامیدند. این زبان تقریبا از دوره خسرو پرویز در مداین و حیره (نجف امروزی) زبان ادبی و مکاتبات بود. پس زبان عربی تکامل یافته زبان آرامی شرقی است که خود از صدها زبان محلی واژه دارد از جمله از سومری، آشوری ، بابلی، پارسیک ، رومی ، عبری و اوگاریتی عیسوی، زبان شناسان جدید به تکامل زبان اعتقاد دارند و به کلی تقسیم بندی های قدیمی و انتساب واژگان را به زبانهای معروف رد می کنند و می گویند ریشه بسیاری از واژگان را باید در دوره ده هزار ساله بررسی کرد اما چون از زبانها فقط از دوره سومری ، اکدی و هخامنشی نوشتار باقی مانده است فعلا واژگان را بر اساس نوشته های بجای مانده منسوب می کنند. چه بسا این واژگان از دهها تمدن پیش از تاریخ است که هیچ اثر مکتوب برجای نگذاشته اند مثلا ما نمی دانیم مردم تمدن سیلک یا ایلام و یا جیرفت ارتا، و شهر سوخته که ماقبل تاریخ هستند چه جور سخن می گفتند.
https://sites.google.com/site/alshafaqq/%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%AC%D9%85-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D8%A8%D8%A9/%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B9%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%D8%B9%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D9%8A%D8%A9
اهل قبور : اهل از واژه ایل هست ایل واژه ای پارسی و آرامی است، ایل نخست به ماناک خدا بوده است مانند اسراایل، میکاایل، سپس معنی های دیگری هم گرفته است، اله، معبود، قبیله، سپس واژه اهل از آن ساخته شده است.
قبور ، جمع قبر تغییر یافته از گبر، دگرگون شده گور ، لیک خود واژه گور از چه ریشه ای هست می گویند چون جای استودان مردگان را گرد می ساخته اند گور از واژه گرد هست برخی گفته اند گور به خور، هور، خورشید پیوند دارد.
اما می دانیم چون کاخ ها و قلعه ها را و حتی شهر پادشاه یا مرکز پادشاهی را گرد می ساختند به آن گرد و گورد ، ارگ و« اور » می گفتند که هنوز هم این پسوند در نام هایی چون دستگرد، بشاگرد، گرگان، دارابگرد، اردشیر گرد و .... وجود دارند. اوروک، اروک، اراک ، در زبانهای اروپایی مانند روسی نیز به شهر گورد می گویند.
در زبان آرامی به شهر بزرگ و شهر پادشاه مدینه می گویند مدینه یعنی پایتخت، این واژه از دین به ماناک دادگاه ، گرفته شده چون دادگاه پادشاه یا ایوان شاهی در پایتخت بوده به شهر پادشاه «مدینه» گفته اند. بعدها در زبان عربی مدینه را به سایر شهرها هم گفته اند ولی نخست« مدینه» نام پایتخت. یا شهر فرمانروا بوده است، در دوره ساسانیان به شهرهای بلخ، بصره، تیسپون، حیره، اورشلیم قدس، مدینه می گفته اند.
واژگان فارسی اینگونه عربی می شوند :
انکار، در قالب افعال، از ریشه نکر، نکرد، نکردن ، نکرا، نکرو، نکرد را در قالب افعال قرار بدهید می شود انکار .
از بسیاری از واژگان پارسی در قالبهای عربی واژگان و فعلهایی ساخته شده است سیصد مورد از اینگونه فعلها را می توان شرح داد. برای نمونه :
از واژه دل در پارسی بیش از چهل واژه ساخته شده است یکی از آنها واژه بدل هست بدلم شد ، بدلم کردم یعنی جوری که خواستم شد بدلخواه تغییر دادم بدل را به باب افتعال بریزیم می شود ابتدال، در باب یا قالب تفعیل بریزیم می شود تبدیل ، بدل یبدل تبدیل. در قالب استفعال بریزیم می شود استبدال ، استبدل یستبدل استبدال.
واژه ابتذال و تبذیل هم از همین واژه هست که بر روی د نقطه گذاشته اند. این نقطه گذاری های عمدی یا سهوی در مرحله انتقال خط کوفی حیره به خط نقطه دار کوفی انجام شده است . واژه بد نیز در قالبهای بالا ریخته شده و واژگان استبداد، و .... ساخته شده است
بد» را در قالب استفعال بریزید می شود استبداد. بد چون دو حرفی است باید در عربی سه حرف شود بنا بر این حرف آخر تکرار می شود . سپس در قالبهای دیگر قرار می گیرد می شود مستبد ، استبداد ، استبدد یستبدد، واژه شنبه در اصل واژه شب هست این را از از جا می فهمیم که در زبانهای آرامی شرقی و آشوری پس از عدد واژه شبا اضافه میشده و در یک لهجه بشکل : یک شبا، دو شبا، سه شبا چهارشبا پنج شبا، شش شبا و شب داشتیم که شب به سبت و در عبری به شبات تبدیل شده در نقطه دار شدن خط کوفی خوانش جدیدی به آن داده اند به شکل شنبه و سبت. یعنی بر حسب شب شمارش می کردند نه بر اساس روز. شب هم ویژه یک شب هست که در اسطوره های رافدینی و در دین مسیحی یک شب طولانی وجود دارد. که تولد مهر و تولد مسیح است
زبان عربی بازی کردن با واژه ها هست. و ساخت واژه بیشتر قالبهای زبان عربی را هم در زبان پارسی برساخته اند. در زبان گفتگوی قبیله های عرب و لهجه های سامی چنین واژگان و وزنهایی نبوده مانند استفعال، تفعل ،
https://vista.ir/m/a/qidsw
ایوان خسرو، ایوان مداین، ایوان کسری (طاق کسری) یادگار شکوه ایران باستان، از شاهکارهای معماری ایرانی و نماد شکوهمند تمدن ایران است. ایوان خسرو، بزرگترین و بلندترین طاق در دوران باستان است که بدون هیچ ستونی برپا شده است.ایوان کسری به عرض ۲۵ متر پس از پل گاومیشان در ایران، عریضترین طاق معماری باستان است. این کاخ زیبا و باشکوه در در ساحل شرقی رود دجله و در حدود ۳۷ کیلومتری جنوب شهر بغداد، در تیسفون (مدائن) ، مداین یا مدینه به معنی پایتخت است . در کشور عراق واقع شده است.این بنا در دوره انوشیروان بزرگ، شاه مشهور و نیرومند ساسانی ساخته شده است. کاخ #تیسفون و به خصوص ایوان باشکوه آن در زمان ساسانیان محل برگزاری دیدارهای مهم، بارعام و همچنین محل برگزاری جشنهای سنتی مانند نوروز در حضور شاهنشاه #ساسانی بوده است.
Читать полностью…تمدن پیشا تاریخی اراتا در کجا بوده است ؟ تمدن جیرفت. ایلام . تا سال 1973 تقریبا عموم باستان شناسان بر این باور بودند که تمدن ارتا که در منابع سومری از آن یاد شده فقط یک افسانه است. اما ... هرودوت، تاریخنگار یونان باستان آوردهاست که پارسیان در گذشته خود را Artaians یا Artaioi میخواندهاند. از این رو شاید ارتّه و پَرَشی یکسان و در جیرفت کنونی بودهاند؛ یعنی ارتّه موطن اصلی آریاییهای نخستین باشد.
با توجه به منابع هندی ودیک و "ریگ ودا " و در اوستا به صورت (اشا)، ارته نام یکی از ایزدان و خداوندان جغرافیای ایران بوده است. ارته یکی از مهمترین مفاهیم در ریگ ودا است به معنی قانون نظم و سعادت و حقیقت که با "کارما و درما"(بهروزی و سعادت) ارتباط دارد که همگی مراحل رسیدن به حقیقت و روشنایی و رستگاری است. ارته - ارتا - اریته -آراتا به شکلهای مختلف خوانده شده است و در متون سومری جایی است که از آن طلا و نقره و سنگ لاجورد به دست میآورند و همچنین پادشاه خمازی (هومازی) به شهر ارتا پناه برده است و ارته خیلی با تمدن جیرفت امروزی و تا حدودی جنوب شرقی ایلام همسو میباشد . https://www.youtube.com/watch?v=g0IjC6EkOFU
خلیج فارس و دریای مکران در نقشه
کلکسیون نقشه های تاریخی دیوید .
نقشه آسیا : اثر کارتوگراف مشهور کارل ووگل Vogel ۱۸۵۱ لایپزیک.
🔴 آثار باستانی ایران در موزههای دنیا؛
کشورهای عربی خلیج فارس در پنجاه سال اخیر توجه ویژه ای به موزه ها نشان داده اند و هزاران شی هنری اعم از کتابهای خطی و سفالینه و صنایع فلزی و دستی از جغرافیای ایران و افغانستان و آسیای میانه را خریداری و در موزه های امارات ، قطر ، عربستان و کویت با نام هنرهای عربی اسلامی در معرض دید قرار داده اند بدون ذکر نام کشور اصلی .
هزاران اثر تاریخی ایران در موزههای مختلف دنیا نگهداری میشود.
📊 کشورهایی که بیشترین آثار باستانی ایرانی را دارند:
🇬🇧 بریتانیا: ۱۳,۰۰۰ اثر.
🇺🇸 آمریکا: ۱۰,۰۰۰ اثر ( لوح و کتیبه
🇷🇺 روسیه: ۳,۱۰۰ اثر (از نسخههای خطی تا اشیای هخامنشی)
🇫🇷 فرانسه: ۲,۵۰۰ اثر (موزه لوور )
🇮🇹 ایتالیا: ۱,۲۵۰ اثر (فرشهای نفیس و آثار مفرغی لرستان)
🇯🇵 ژاپن: ۱,۲۰۰ اثر
🇮🇱 اسرائیل: ۳۰۰ اثر .
موزه های تازه تاسیس در کشورهای حوزه خلیج فارس چند هزار آثار دوره اسلامی ایران
https://en.m.wikipedia.org/wiki/List_of_Iranian_artifacts_abroad
https://fa.wikipedia.org/wiki/فهرست_آثار_تمدنی_ایران_در_سایر_مناطق_جهان
کشتیشکستگانیم ای بادِ شُرطِه برخیز
باشد که باز بینم دیدار آشنا را
دهروزه مِهرِ گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
آسایش دو گیتی تفسیرِ این دو حرف است
با دوستان مُرُوت با دشمنان مُدارا
در کویِ نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
کاین کیمیایِ هستی قارون کُنَد گدا را
حافظ به خود نپوشید این خرقهٔ مِیْآلود
ای شیخِ پاکدامن معذور دار ما را
🔴 سرود ملی پاکستان به زبان فارسی در کنسولگری پاکستان واقع در مشهد، نمونه ای همگرایی فرهنگی و تاریخی ایران و پاکستان. دکتر محمد عجم
@iranboom_ir
دو نمونه از استفاده از واژه الخلیج الفارسی در دو قطعنامه شورای امنیت و مجمع عمومی به عربی و همه زبانهای رسمی سازمان ملل قابل مشاهده در سایت سازمان ملل : https://undocs.org/ar/A/RES/51/21
********وب سایت سازمان ملل عربی ******** https://undocs.org/ar/S/RES/2182%20(2014)
بخشنامه سازمان ملل در مورد کاربرد واژه خلیج فارس قابل مشاهده به زبان انگلیسی و فرانسه دو زبان کار سازمان ملل لینک زیر : https://undocs.org/ST/CS/SER.A/29/ADD.2
با تشکر از دکتر محمد عجم نویسنده کتاب اسناد نام خلیج فارس میراثی کهن و جاودان برای تهیه این لینکهای مفید.
@persiangulfnik20
👍❤
نام هایی مانند سنجان و سنجار، و زنجان ریشه واحدی دارند. سنگان می تواند به این نام ها تحریف و یا تعریب شود. سنگان را در خط کوفی بشکلی می نوشتند که می توانسته است به این سه شکل خوانده شود زیرا« ر» در خط کوفی در بعضی نسخه ها بسیار شبیه ن و شبیه ل نوشته میشده است و خط کوفی چون نقطه نداشته در خیلی موارد « ر » را بعدها در زمان عباسیان که خط کوفی نقطه دار شده « ن « و یا «ل » و یا بر عکس خوانده اند. سنجار دگرگون شده سنگر هست و سنجان دگرگونه شده سنگان. در دوران کهن هر دو نام سنگر و سنگان را در مناطق مختلف برای قلعه ها داشته ایم
🌲 با توجه به اینکه در نسخههای متعدد صفوةالاصفا مکان خروج فیروزشاه سنجار ذکر شدهاست، پس بدیهی است که مقصود از لقب الکُردی السنجانی اشاره به نام دیگر شهر کُردنشین سنجار دارد. اما در برخی نسخههای این کتاب سنجار به صورت سنجان آمده که این مطلب دستمایه تحریفگران قرار گرفتهاست.
برخی خاندان صفوی را بدون استناد به هیچ منبع و متن روشنی از نوشتههای ابن بزاز اردبیلی ادعا میکنند که منظور از سنجان، در واقع سنجان مرو است (این در حالی است که میدانم مرو هم در قرن ۱۱ میلادی ترکماننشین نبوده است).
در کدام سنجان مردم لقب الکُردی داشتند و پیرو فقه شافعی بودهاند؟ و دقیقا در کدام مورد در قرن ۱۱ هجری ترکمانان اکثریت را تشکیل میداند؟
1- سنجان (سنجار) عراق
• سنجار را سنجان نیز گویند. ¹
• سنجار نام شهری است میان نصیبین و دارا و مردم آنجا ایرانیان از قبیله اکراد باشند. ²
📚 فرهنگ لغت دهخدا، جلد هشتم، صفحه ۱۳۷۷۹ ¹ و جلد دهم، صفحه ۱۴۹۸۲ ²
2- سنجان (سنگان) مرو
• سنجان: دهکدهای است به دروازه مرو که آن را دژ سنگان گویند.
📚 برگزیده مشترک یاقوت حمودی، انتشارات امیر کبیر، صفحه ۱۱
۲
3- سنجان یزد(زنجان یزد)
• سنجان: ولایتی در عراق عجم (یزد) در فاصله ۷۰ کیلومتری جنوب شرقی یزد و نزدیکی کرمان...
📚 قاموس الاعلام، انتشارات مهران استانبول، صفحه ۲
۶۵۴
4- سنجان (سنگان)
خواف
• شاه سنجان خوافی: نامش رکنالدین محمود و مرید جناب خواجه مودود چون از اهل سنجان من توابع خواف خراسان است.
📚 ریاض العارفین، رضاقلیخان هدایت، نگهداری در دانشگاه میشیگان، صفحه
۱۴۹
5- سنجان اراک
• شاه محمود (محمد قراقویونلو) به موصل رسید و موصل و اربیل را مسخّر کرد، بعد از آن به طرف بغداد عزم کرد و یعقوبیه را غارت کرده بدر تنگ آمد و قصد سنجان داشت و در آنجا به دست امیر حاجی همدانی به قتل آمد.
📚 جواهرالاخبار، بوداق منشی قزوینی، انتشارات میراث مکتوب،
صفحه ۴۵
این جا ورودی کتابخانهی ملی پراگ جمهوری چک، یک برج از کتاب، یک آینه در سقف و یک آینه در کف این برج قرار داده شده تا نشاندهندهی بیحد و مرز بودن یادگیری باشد.
کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست؛ تبدیل جهل و نابخردی به دانایی و آگاهی هم هست.
《📚 @lBOOKl 》
پاتوگ = پاتوق = پاتخت = پات = بیت ،هبیت، - گبه = جبه، قبا-- گاوان = غاوان = غاون- گات = گاد، گود، جید.
گد = جد = اجداد. گاید(انگلیسی) = قائد(عربی = رهبر) – گود(خوب) = جود= جید ،جودت (عربی خوب) - گزیه از واژه گزمه مامور جمع آوری مالیات= جزیه – گند (نظامی. مرد)= جُند- گروه = گروپ = فریق = فرقه – رگه = رقه = رقعه - گرز = جرز -
گوران = گران(ارزشمند ،والا - بزرگ) = صاحب قران- گومر(ماه یکی از خدایان سومری. کمون ماه کوچک(هلال) و ستاره النجم( ونوس) بر سکه های ساسانی) = گمر = قمر - سپاه = سفاح - نارگس = نرجس- گومل (عبری آرامی پهلوی گاو+ مال - مال در پارسی یعنی چهارپایان اهلی)= جمل(شتر) - نگار = نجار - نارگل = نرجیل - پنگان = فنجان- سیگار = سیجار- خونگر = خنجر- بنگ = بنج – تریاک = تریاق- هاگر = هاجر -گابرئیل = جبرئیل – هنگامه(هنگ اجتماع) = هنجام = حج - لک لک = لق لق- علق = الک (خاک پاک شده و الک شده برای سفال سازی) گریک(یونان) =اغریق - یوگا= یوقا = یوغ یا یوگ به چوبی که بر گردن دو اسب یا چارپایان می بندندتا بیل شخم زدن و یا گاری و ارابه را بکشند گالیم= گالی = قالی- یاگوگ و مگوگ = یاجوج و مجوج=گوگ و مگوگ نام فارسی قوم تورانی از خزرها در شمال دریای کاسپین.در فارسی معمولا اینگونه نام ها رسم بوده مثلا پیر و میر- کور و مور- خر و مر - داس و ماس- تر و متر (مطر) واژه اینجور مورد تاکید و یا معرفه قرار می گرفته است مگوگ مبالغه برای گوگ هست قومی ترکمن. گرمتی = قرمطی- گناوه ای = جنابی = جناوی و یا رهبر قرامتیان یک قیام اسماعیلی که 317 هجری حجاز و مکه را تصرف و کعبه را تخریب و حاجیان را کشت و تا سرنگونی عباسیان در بغداد پیش رفت و حجر الاسود را به هگر(نزدیک قطیف) مرکز اسماعیلیان در اقلیم بحرین آورد بحرین به سواحل دریای فارس از کویت تا قطر فعلی گفته میشد. گلوگاه=جلوگاه = جلولا(شهر وپادگان ساسانی در مداین ) - الولجه = ولگه (جنگ ولگه خالد علیه ساسانیان در عراق)- اوبله = اوپلو . کاظمه و اوبله و بصره (جنگ خالد علیه کارن یا قارون سردار ساسانی)- پرگ(پرنده - بال - پر مثل شب پرک- شوپرک=خفاش) = برق(پَرَک) = بَراق(براق که پیامبر با او به معراج رفته درست آن پَرک است. حمار البراق یعنی خر پرنده) براق در عربی هیچ معنی ندارد و معرب از پرک است. حتی پراگ در مجارستان واژه پارسی است. در زبانهای ایرونی و در خراسان شرقی هنوز هم به پرنده پرگ می گویند– گلگومیش(گاو میش نر بزرگ) = جیلجمیش(حماسه پادشاه بزرگ تمدن زاگرس رافدین با نمرود شبیه است ) - گاومیش = جاموس- گوساله = غزاله - پادو = بادو= بدو (قبایل کوچرو) - گمان= ظن - بزرگ =بورگ= برج = ابراج -ارگ .بیگ و بیک و بغ نیز تغییر یافته از بزرگ است= ارگ(قلعه مقر حکومت) = اریکه = فورک= اروک = اور= عرش- بُرج .
در پارسی پهلوی اشکانی برای صداهای مختلف نام های مختلفی بکار می رفته است که هنوز هم در برخی مناطق استفاده می شود آیا در منطقه شما هم این واژگان هنوز بکار می رود ؟
نام بعضی آواها و صداها که در یک اتفاق بصورت یکبارگی و ناگهانی شنیده می شده اند:
🔸 وجه مشترک آنها داشتن یک حرف مشدد است و همه به «سین» و «ت» ختم میشوند.
▫️ اُرَّسْتْ (orrast): صدای آروغ. بادگلوی شدید و ناگهانی با صدای بلند. به صدای یک بار خر و پف و خرناسه هم می گویند.
▫️ اُکَّسْتْ (okkast): صدای اُق. صدایی که ابتدای دلشوره کردن از گلو برمی آید.
▫️اُنَّسْتْ (onnast): صدای اُن. صدای بریده بیمار بدحال. تک ناله ی کسی که در خواب یا بیهوش است.
▫️تُرُپَّسْت (teroppasst): صدای افتادن چیزی روی زمین خاکی یا شنی. یا صدای زمین خوردن کسی.
▫️تِرِقَّسْت ، ترکست (tereqqasst): صدای ترقه و فشفشه و شلیک توپ و تفنگ. به ترکیدن بادکنک و لاستیک و نظایر آن هم می گویند.
▫️تِلِکَّسْت (telekkast): صدای شکستن چیزی نازک نظیر شیشه و سیخ و نی و مانند آن.
▫️تِهْنَسْت (tehnast): صدای نفس تند. دم و بازدم سریع. تِهنَس تِهنَس: نفس نفس زدن پس از فعالیت زیاد.
▫️جِرَّسْتْ (Jerrast): صدای پاره شدن و جر دادن یکباره پارچه و مانند آن.
▫️جِرِقَّسْتْ (Jereqqast): صدای شکستن شیشه و سنگ و کاشی و نظایر آن. صدای جرقه و جهش برق آسمان.
▫️جِرِکَّسْت (Jerekkast): صدایی که از شکستن استخوان و چوب و شاخه و نظایر آن برمی خیزد.
▫️جِرِنْگَسْتْ (Jerengast): صدای شکستن چینی و بلور و شیشه یا شیئی مشابه. صدای سکه و زنجیر و زنگ و نظایر آن.
▫️خُرَّسْت (xorrast): یک خرناس ناگهانی. نفسی همراه با صدای خرناس در خواب یا به هنگام مرگ.
▫️خِلِتَّست (xelettast): صدای ناگهانی تکان خوردن جعبه و کاغذ و مقوا. صدایی که از خوردن چیزی توسط موش برمی آید.
▫️خِلِشَّسْتْ (xeleššast): صدای کشیدن چیزی روی زمین یا دو جسم خشن روی هم. صدای سُر خوردن و خزیدن.
▫️دِرِنْگَسْتْ (derenggast): صدای ظروف فلزی و شکستن اجسام چینی و بلور و مانند آن
▫️سوکَّسْتْ (sukkast): صدای یک سوت کوتاه. یک تک سوت که معمولا برای اطلاع دادن و فراخواندن می زنند.
▫️شُرّسْتْ (šorrast): صدای ریزش آب ناگهانی. از شُریدن و شُرشُر کردن گرفته شده.
▫️شِلِپَّسْتْ (šeleppast): صدای افتادن چیزی در آب. صدای نواختن با دست بر بدن لخت.
▫️قُلَّسْتْ، غلست (qollast): صدای قُل زدن ناگهانی آب. صدای فوران آب یا مایعی که از زمین برمی جوشد.
▫️فِشَّسْتْ (feššast): صدای تخلیه ناگهانی باد. صدای خارج شدن آب از بینی و صدای فش زدن حیوانات مثل مار هنگام حمله.
▫️قُرْتَسْتْ (qortast): صدای فرو بردن آب دهان یکجا. صدای یک بار قورت دادن و بلعیدن.
▫️قِریچَّسْتْ (qeriččast): صدای زوزه ی دَر و پنجره کهنه. صدای ناشی از بر خورد دندان یا سایش چرخ و غلطک و نظایر آن.
▫️کُپّسْتْ (koppast): صدای خاموش شدن ناگهانی شعله ی آتش، چراغ، سماور و اجاق و نظایر آن.
▫️کِرِچَّسْتْ (kereččast): صدای شکستن استخوان یا نان خشک هنگام جویدن. صدای خورد شدن چیزی سخت زیر دندان.
▫️کُلُتَّسْتْ (kolottast): صدای برخورد آهسته و ناگهانی سر یا شیئ دیگری به جایی.
▫️گُرَّسْت (gorrast): صدای گر گفتن دفعی آتش تنور و شعله ور شدن ناگهاني بنزین و نفت. به ترددی که با تندی و شتاب صورت گیرد هم می گویند. گور gor یعنی آتش گرخانه، آتشگاه ، کوره آتش در اصل گوره آتش بوده است. گور، گورا یعنی خورشید هور، خور .
▫️گُرُمبَسْت (gorombbast): صدای پریدن از ارتفاع یا افتادن اشیاء سنگین و نظایر آن. صداي فروافتادن سقف و ديوار و مانند آن.
▫️مُنَّسْت (monnast): منمن کردن ، صدای مبهم، صدای اندکی برای تایید کاری. صدای بم و ناواضح مانند کسی که خواب باشد و صدایی از او برخیزد.
▫️وِژَّسْتْ (vajjast): صدای آتش گرفتن ناگهانی علف خشک و گر گرفتن مو و پشم سر و صورت. گاه به صدای صفیر گلوله هم می گویند.
▫️وِنْگَسْتْ (venggast): صدای تندی و شدت حرکت شیئی در حال پرش. صدای صفیر گلوله.
▫️هُرَّسْتْ (horrast): صدای فرو ریختن اشیاء و سقف و در و دیوار و مانند آن. صدای فروافتادن دل و تپش ناگهانی قلب هم هست.
▫️هُرْمِنَسْت (hormenast): این واژه، اسم صوت نیست) هُرم. گرما. دما. لهیب. حجمه گرما و حرارتی که از آتش برمی خیزد.
▫️هُلُشَّست (hološšast): صدای نوشیدن مایعات که از دهان برآید. صدای هورت کشیدن مایعات یا غذای آبکی.
▫️هُوَّسْت (howvast): صدای گر گرفتن و افروخته شده ناگهانی آتش. صدای ترکیدن و انفجار گاز یا بنزین و نفت.
▫️هوفَّست (huffast): صدای هوف کشیدن هوا. فروکش کردن آب به داخل سیفون پس از باز شدن.
▫️مُرَّسْت (morrast): به مور مور ناگهانی اندام می گویند. لرزش دفعی در بدن. تکان و لرزه ی ناگهانی و لحظه ای.
واژگان لهجه های خوراسانی
چرخ
چنین است سوگند چرخ بلند
که بر بیگناهان نیاید گزند
فردوسی
تاریخ ایران به دورههای زیر تقسیم میشوند:
🔹پارینه سنگی
🔸فراپارینه سنگی
🔹نوسنگی
🔸مس سنگی
🔹مفرغ و آهن
چرخ از دوره نوسنگی است:
این دوره را عصر اهلی کردن حیوان و آغاز کشاورزی میدانند و باستان شناسان آغاز آن را حدود ۱۰.۰۰۰ سال پیش دانستهاند؛
کهنترین آثار این دوره از "گنج دره کرمانشاه" و "علی کش ایلام" و "تل آتشی دارستان" بدست آمده است.
در زبان اوستایی واژه وَشvaš بمعنای چرخ است و از مهمترین اختراعهای انسان که ۶۰۰۰ سال پیش در تمدن زاگرس رافدین ساخته شد.
از نخستین چرخها معروف به «چرخ کُند» و از کهن ترین نمونهها در تپه پردیس کشف شده حدود ۷۰۰۰ سال پیش است.
در زبان پهلوی واژه گردونه بگونه وَرتِن vartēn گفته میشد.در نَسْک یادگاران زریران آمده:
پیلوان پَد پیل رَوِند اود سِتوربانان بر سِتور رَوِند اود وَرتین دار پَد وَرتین رَوِند.
از گردونه در سخن زرتشت و عبارت raiθī روی بمعنای گردونهران سخن گفته شده که علاوه بر کاربرد نظامی مانند شاهان آشور و هخامنشیان از آن برای مسابقه دادن بهره میبردند.
بخشی از واژگان پارسی در زبان عربی ، برخی ایرادات زبانشناسی این کتاب که بسیار اندک است را نشان خواهیم داد بطور نمونه نوشته اند:
«جودی= نام کوهی است نزدیک شهر موصل(یکی از استانهای کردستان قدیم ایران) که در قرآن مجید نیز آمده است(سوره هود/ 11/ 44).
جودی در فارسی بمعنی: «سعادتمند»/ خوشبخت/ پر برکت و غیره است.» باید گفت
جودی در قرآن مجید عربی شده گودی هست. گودی یعنی پایین، بستر، کف، خلاف کوه، پایین کوه ، جودی در قرآن هیچ ربطی به کوه ندارد و بسیاری از مفسران تا کنون آن را به اشتباه «کوه» ترجمه کرده اند. وقتی جهان را آب فرا گرفت نوح دعا کرد که آب به زمین فرو رود که کشتی بتوان در بستر زمین بنشیند و حیوانات پیاده شوند. آب فرو نشست و کشتی به زمین فرود آمد. اگر کشتی در کوه جودی موصل و یا آرارات فرو نشسته باشد فیل و زرافه چطور از کوه پایین امدند؟
جودی، جوفی به معنی عمق است و معرب شده گودی است. آبهای جودی، آبهای جوفی، میاه جوفی،
چرا ایران فرهنگی تمدن مستقل است
ایران از دوران ایلامی و سومری تمدنی متمایز بوده و همیشه این تمایز و استقلال خود را نشان داده است. ایران جزو سه تمدن برتر جهان باستان بوده است، ایران ، روم(یونان) و چین سه تمدن برتر باستان هستند و مصر حتی بدلیل های زیاد در این جایگاه قرار ندارد.
یک دلیل آن زبان هست ، زبان های ایرانی تاثیر گذار ترین زبان بر سایر زبانهای جهان بوده است. امپراتوران ایرانی زبان آرامی را توسعه و قاعده مند کردند که از درون آن زبان عربی فصیح زاده شد که باز هم امپراتوران ایرانی آنرا توسعه و قانونمند کردند خود زبانهای پارسیک نیز واژگان بی شمار به جهان ارایه کرده اند
اندیشه ایرانشهری این است که ایرانِ بزرگِ فرهنگی، به راستی یک تافته جدا بافته مهم و متفاوت است.
تمدن ایرانشهر، چیزی در سطح جهانی تولید کرده است. مکتب معماری ، مکتب شهری ، مکتب ادبی ، مکتب تاریخ نویسی و موسیقی مستقل ارایه کرده است. و همه اینها از ویژگی ملی برخوردارند.
نه هند، نه چین و نه عربها، نه ترکها در همسایگی ما، این ویژگی را نداشتهاند. ما یک نظام فکر و فرهنگ و تمدن ملی داشتیم. ما ملت بودیم قبل از اینکه بسیاری از ملتها ملت شوند. فردوسی نماینده فکر یک ملت است، و حافظ و خیام . فارابی هم نماینده فکری یک ملت است. تمدن ایران از خرده فرهنگها و تمدنهای خرد و کلان داخلی خود بهره گرفته و زبانی ملی و استاندارد ساخته است.
در غرب دولتهای ملی از قرن شانزدهم آمدند، و بهواقع آنها با تاخیر بسیار نسبت به ما ملت شدند. ما جلوتر از همه آنها ملت بودیم. نام ایران قدیمیترین نام کشوری است که هست نام ایران و ایراتا، اراتا، با خورشید پیوند دارد نه با نژاد و قوم.
نام ایران هم نام پهنه جغرافیایی و کشور است، هم نام ملت، هم نام دولت. این از ویژگی های تمدن این ملت است. هر گاه سخن از دوران کهن است از هر دین و مذهبی و تمدنی که سخن به میان آید حتما به جغرافیای ایران اشاره می شود همه ادیان ابراهیمی و پیشا ابراهیمی در جغرافیای ایران به بلوغ و توسعه یافته اند. دلیل آن هم ویژگی های انحصاری جغرافیای آن است،دامنه های زاگرس غربی و اروند رود زادگاه نخستین کالاها و پایه های بسیاری از نیازهای تمدنی است.
آقای همبر لغتهای عربی شاهنامه را بر پایه تکرار آنها تقسیم و تجزیه کرده است. از روی این تقسیم روشن میشود که ٢٢ لغت عربی هر یک صد بار یا بیشتر در شاهنامه آمده است. این لغتها از این گونه ها است :
علم افلاک، اصطلاحات جنگ و شکار، آرایش و زیور، معانی و عواطف، حروف.
بیست و سه لغت هست که میان ۵٠ تا ١٠٠ بار به کار رفته است، از مقولههای ذیل:
علم افلاک، جانورشناسی، جنگ و سپاه، اداره و امور مدنی، آرایش و زیور، عواطف.
شصت و نه لغت عربی در شاهنامه از ٢٠ تا ۵٠ بار بکار برده شده است و این الفاظ مربوط هست به:
دین، علم افلاک و طبیعت، بخت و طالع، جانورشناسی، علم و صنعت، خانواده، خوردنیها، خانه، دولت و اداره، سپاه و شکار، آرایش و زیور، معانی و عواطف، صفات.
چهار صد لغت از ٢ بار تا ٢٠ بار استعمال شده است، مربوط به:
دین و سرنوشت (۵٢ لغت)، علم افلاک و طبیعت (۴۴ لغت)، سپاه و شکار (۴١)، آرایش و زیور (٢٩)، علم و صنعت (٢٦)، آلات و لوازم خانه (٢۵)، معانی و عواطف (۵٢)، صفات (۵١) و غیره.
چهارصد و هفتاد لغت دیگر هست که هریک فقط یک بار به کار رفته است. نخست آنکه لغات عربی در شاهنامه بهنسبت پنجاه هزار بیت اندک است. دیگر آنکه مصدرهای عربی باب افتعال (مانند ابتسام، ابتکار، ابتلا و جز آنها) که در فارسی بسیار رایج است، در شاهنامه هیج دیده نمیشود.
همچنین فعلهای مرکب که از یک مصدر یا صفت عربی با یک فعل معین ساخته شده و در فارسی بسیار رایج است، در شاهنامه بهندرت به کار رفته، مانند فداکردن، نثارکردن، وفاداشتن، نعرهبرداشتن، صفکشیدن، غرقهشدن، خبرشدن، خبرآمدن، غمیگشتن، کمینساختن، رأیزدن، صفزدن، فالزدن، نعرهزدن، حملهبردن، غمخوردن، خبریافتن و نظایر آنها.
کلمهی غنیمت ٦ بار در شاهنامه آمده است. اما فعل «غنیمتشمردن» که خیام و سعدی مکرر به کار بردهاند، هیچ در این کتاب دیده نمیشود. فعلهای جعلی فارسی که از لفظ عربی ساخته شده (مانند طلبیدن و رقصیدن و غارتیدن) در شاهنامه هرگز به کار نرفته است. همچنین صیغههای فعل عربی که گاهی در فارسی عینن به کار میرود در شاهنامه وجود ندارد (مانند یمکن، یعنی، کما ینبغی، رحمةاللّه ١)
حروف اضافه و ربط عربی که اغلب در نثر و شعر فارسی مکرر به کار رفته در شاهنامه بسیار نادر دیده میشود، فقط کلمهی «لیکن» مکرر در این کتاب آمده است (١٠٩ بار) که لیک پارسی است. حروف ندا (یا ایها) و حروف استنثاء (غیر) هیچ در شاهنامه نیست. حاصل اینکه فردوسی صرفونحو عربی را هیچ در شاهنامه وارد نکرده است.
در هزار بیتی که از دقیقی در شاهنامه آمده است ۵۷ لغت عربی هست که رویهمرفته ١٠٢ بار تکرار شده است.
چهگونگی بهکاررفتن لغات عربی را در شاهنامه از جهات دیگر نیز میتوان مورد تحقیق و مطالعه قرار داد