https://t.me/HarfBeManBOT?start=NTA2NzE0MDIzOQ شنوای انتقادات ارزشمندتون هستم (حرفهاتو ناشناس بهم بگو). درصورت نیاز آیدی تلگرام بزارید تا بتونیم به شما پیام دهیم
صبح
عاشقانهایست برای چشمانت
آنگاه که آفتاب
غزل وارههای عشق را
در نگاهت تداعی میکند...
دلم كمی نه
زياد تنگت شد
كمی از دلت را بياور
بخيه بزن به دل تنگ من
شايد اتفاق خاصی افتاد
شايد دلم
دستهايت را
هنگام بخيه زدن بوسيد...
#حميد_اطلسی
برای بوسیدنت
بر سر پنجه بلند میشوم
برای رسیدن به هر قلهی آرزو
باید صعود کرد.
#ژیلا_نوشین_فر
نفسهایت را
قطره قطره
بِچِکان روی لبم
من آن گیاهِ تشنهام
که از راهِ بوسههای تو
زنده ماندهاَم!
#مینا_آقازاده
از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم
سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخرهام، هرقدر بی مهری کنی میایستم
تا نگویی اشک های شمع از کم طاقتیست
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم
چون شکست آیینه، حیرت صد برابر می شود
بی سبب خود را شکستم تا ببینم چیستم
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم
#فاضل_نظری💗
نفسهایت را
قطره قطره
بِچِکان روی لبم
من آن گیاهِ تشنهام
که از راهِ بوسههای تو
زنده ماندهاَم!
#مینا_آقازاده
سلام این یک پیام درخواست قربون صدقه میباشد
قربون صدقهِ خونم افتاده یالا قربون صدقم برو-) ...
" تو همون دلم برایت تنگ شده ای
هستی که نمیدونم چطور باید بگم"
به قول عباس معروفی که میگه:
اگر بدانی وقتی نیستی
چقدر بیهوده ام
چقدر تلخم
خرابم، هیچم!
اگر بدانی فقط
هیچ وقت نمی روی
حتی در خواب هایم....
بی قرار و دلتنگ توام
دلتنگ " صدایت، نگاهت، دستانت، نفس هایت"
زنها وقتی دلتنگ میشن دوست دارن
داستانی که هزار بار واسه کسی تعریف
کردن را باز هم تعریف کنن تا حالشون
خوب شه...
امّا اگه سکوت کردن، یعنی نمیخوان که حالشون خوب شه...
#روزبه_معین
پدرها هرگز نمیمیرند.
پدرها به اقتضای طبیعت از پیش ما میروند.
برخی زود و برخی دیرتر.
پدرها وقتی میروند، شانههایشان را در ستونهای خانه جا میگذارند.
پدرها وقتی میروند، سایههایشان را در گرمای سوزانِ حیاطِ خانه جا میگذارند.
پدرها وقتی میروند گرمای نفسهایشان را در اتاقهای سردِ خانه جا میگذارند
پدرها وقتی میروند، صدای خندههایشان را در سکوت خشکِ و بیروح خانه جا میگذارند.
پدرها وقتی میروند، دستهایشان را نمیبرند.
پدرها دستهای پر محبتشان را برای همیشه برای گرفتنِ دست ما جا میگذارند.
پدرها وقتی میروند یادشان را تماما در دل ما جا میگذارند.
پدرها وقتی میروند گندمزار بوی پدر را میدهد.
پدرها وقتیمیروند…
روح پدران سفر رفته شاد،
سایه پدران دل نگران مستدام،
مرا دریاب برای حالِ آشوبم
بوسه از جنس لبهایت
و
برای سردی جانم
آغوشی از گرمای تنت نیاز دارم...
#مژگان_بوربور
ا
با لحنِ آغوشِ تو
هم صحبتِ مادام العمر من است.
مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند
هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند
ناگهان میآید و در سینه میلرزد دلم
هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان میکند
با من از این هم دلت بیاعتناتر خواست، باش!
موج را برخورد صخره کِی پشیمان میکند؟
مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرتکِش است
هرکسی او را به زخمی تازه مهمان میکند
اشک میفهمد غمِ افتادهای مثل مرا
چشم تو از این خیانتها فراوان میکند
عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند
دردِ بیدرمانشان را مرگ درمان میکند…
#مژگان_عباسلو
به عدالت جهان مشکوکم
دستانت دور، اما نفست جان من است ...
#معصومه_صابر
تو منظومه عاشقانه منی
و من در شاهنامه چشمانت
سی هزار بیت عشق سروده ام
تا باورت شود ڪه تو برایم
خداوندگار عشقی و من
ڪعبه آمالم را در
سرزمین نگاهت، بنا نهاده ام
دلتنگ یعنی سیب سرخ خانه ات بودم
از خانه بیگانه اما سیب می چیدی
یعنی در آغوشت به دنبال خودم بودم
اما تو در ذهنت زن همسایه را دیدی
دارم تصور میکنم او را در آغوشت
لعنت به دستت لای موهای زنی دیگر
یک روز خواهد کشت من را این خودآزاری
لعنت به تصویر تنت روی تنی دیگر
دلتنگ یعنی سعی کردم کور و کر باشم
دیدم تو را با او به روی خود نیاوردم
حتی شبیه او شدم شاید که برگردی
موهای خود را شکل او هربار مش کردم
باز اتفاقی حلقه ات جا مانده در خآنه
باز اتفاقی رفتی و به کوچه پیوستی
این سالها هر بار روز زن که می آید
باز اتفاقی کار یا ماموریت هستی
بابای خانه! بچه ها بدجور دلتنگند
بابای خوب قهرمان! بابای تزیینی!
این روزها هر شب به خانه دیر می آیی
تا می رسی هم می روی اخبار می بینی
من را بغل کن مرد من! پس شانه هایت کو؟
بیدار کن من را از این کابوس تکراری
ول کن دروغ صخره و ماه و پلنگش را
وقتی خودت هم ماه را در بیشه ات داری
من را بغل کن قبل رفتن این منی را که
کشتی ولی روحش میان خانه سرگشته ست
باشد برو اما دوباره باز میگردی
قاتل همیشه به محل جرم برگشته ست
((رویا ابراهیمی))
امشب
ﻫﻮﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡﻫﺎﯼ توست
دکمههای پیراهنِ احساسات را
باز بگذار
تا حسِّ نفسهایت
تکثیر شو
درونِ رگهایم
و من، در کنارِ تختخوابِ عشق
آرام بگیرم
و در آغوشت جان بسپارم...
لطافت تنت را
که لمس میکنم
گویا که هزاران گلستان
زیر دستان من میرویَد
هم آن قدر دلنشین
هم آن قدر پُر هیجان...
بیگانه ماندی و نشدی آشنا تو هم
بیچاره من! اگر نشناسی مرا تو هم
دیدی بهای عشق به جز خون دل نبود
آخر شدی شهید در این کربلا تو هم
آیینهای مکدّرم از دست روزگار
آهی بکش به یاد من، ای بیوفا تو هم
چندی است از تو غافلم ای زندگی ببخش
چنگی نمیزنی به دل این روزها تو هم
ای زخم کهنهای که دهان باز کردهای
چون دیگران بخند به غمهای ما تو هم
تاوان عشق را دل ما هر چه بود داد
چشمانتظار باش در این ماجرا تو هم
#فاضل_نظری
من همیشه به یاد میآورم
من تودهای از خاطراتِ انباشته شده
درونِ جسمی زندهام...
یک شب هایی هم هست
دستت به قلم نمیرود!
اسم این شب ها را گذاشته ام...
شبی که واژه سرگردان است.....!
باید تو باشی...
بنشینی روبه روی ام..!
خیره شوی به من!
تا بنویسم طرز نگاه کردنت را
تا این واژه های سرگردان کمی آرام بگیرند...
میشود کمی هم لبخند بزنی ؟!
گناه دارند کلمات بیچاره
بس که از نبودنت نوشتمشان رنگ باخته اند...
میخواهم با قلم و کاغذ مست کنم
با واژه ها سماع کنم
فقط مانده ام با چشمانت چه کنم...؟
میشود چشمانت انتشارات نوشته هایم باشند...؟
و در صفحه اول بنویسم تقدیم به عطر تنت...؟
میشود...؟
میخواهم از آمدن بنویسم....
از ماندن....
از بودن...
میشود بیایی و بمانی و نروی؟
#علی_سلطانی
نمیآید به چشمم هیچکس غیر از تو این یعنی
به لطفِ عشق تمرین میکنم یکتا پرستی را.....
روزتون بخیر
دوست دارم
در این شب دلپذير
عطر تو
چراغ بینایی من شود...
#شمس_لنگرودی
"سکوت" دردناک ترین نقطه ای ست که یک زن می تواند
برای ماندن انتخاب کند...
#زیور_شیبانی
@delbarana
🍃◍⃟💗🍃
از معجزاتش این بود که آغوشش
عصرِ جمعه نداشت!
#بهمن_عطایی
#کسری_زاهدی
چشمانت....
راز چشمانت چیست؟
که وقتی با آن لبخند زیبای نگاهت
به من می نگری دلم از شوق لبریز می شود
شوری می گیرد جانم
و تمام عاشقانه های دنیا را
ارزانی چشمانت می کنم
#باران_مقدم