مروح کن دل و جان را، دل تنگ پریشان را
گلستان ساز زندان را، برین ارواح زندانی
- مولانا
باز هم طوفان غم افتاده بر دریای دل
دوریات شلاق غم بر روح و پیکر میزند
- روزبه وکیلی
یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئلهها را...!
- محمدعلی بهمنی
یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئلهها را...!
- محمدعلی بهمنی
«اینجا تمام حنجرهها لاف میزنند
هرگز کسی هر آنچه که میگفت آن نبود»
-امیدصباغنو
کفارهٔ شرابخوریهای بیحساب
هشیار در میانهٔ مستان نشستن است
- صائب تبریزی
گران گشتم به چشمش بس که رفتم بیطلب سویش
مرا از پای نافرمان چهها بر سر نمیآید!
- صائب تبریزی
چون چشم ترم دیدی، لب بر لب خشکم نِه
آن شربت هجران را تلخی به شکر بشکن...
- سیف فرغانی
آرزویی را که حبس اش کرده ام در سینه ام
از همه زندانیان شهر زندانی تر است
- کاظم بهمنی
از دل ای آفت جان، صبر توقع داری؟
مگر اين كافر ديوانه، به فرمان من است؟
- عماد خراسانی
از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟
بی رنگتر از نقطهی موهومی بود
این دایرهی کبود اگر عشق نبود
از آینهها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟
در سینهی هر سنگ، دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
دل چشم نمیگشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود...؟
- قیصر امینپور
شهریارا غزلم خوانده غزالی وحشی
بد نشد با غزلی صید غزالی کردیم
- شهریار
يک دست جامِ باده و يک دست زلفِ يار
دستی دگر كجاست كه خاكی به سر كنم؟
- سیدحسن حسینی
این جُور که میبریم، تا کِی؟
وین صبر که میکنیم، تا چند؟
- سعدی
تا خرخره از حرف پُرم، با که گویم
این شهر پر از کور و کر و لال و نفهم است
- رضا احسانپور
اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشاییست
- فاضل نظری
به کویت آمدیم و آرزوی ما نشد حاصل
ز کویت میرویم اینک، هزاران آرزو با ما
- هلالی جغتایی
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
- حافظ
و چه احساس نجیبیست که با دیدن تو
طلبِ عشق زِ بیگانه ندارم هرگز...
- مهران قدیری
نام ما را به خطا بُرد و خودش میدانست
به فراموشی ما داشت تظاهر میکرد!
- محمدحسن جمشیدی
کفارهٔ شرابخوریهای بیحساب
هشیار در میانهٔ مستان نشستن است
- صائب تبریزی
یک شهر مرا زیر لبش زمزمه میکرد
جانا تو بگو با من دیوانه چه کردی
پروانه دلش سوخت نگاهش به من افتاد
ای عهد شکن با دل پروانه چه کردی
- محرم زمانی
خواب میآید و در چشم نمییابد راه
یک طرف اشک رهش بسته و یک سوی خیال
- ابتهاج
هر که را در خاک غربت پای در گل مانْد مانْد
گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را
- سعدی
دل ز تن بردی و در جانی هنوز
دردها دادی و درمانی هنوز
- امیرخسرو دهلوی
هرکه فرهاد شود در ره عشق
همه کس در نظرش شیرین است
تهمت کفر به عاشق نزنید
عاشقی پاکترین آیین است
- شاه نعمت الله ولی
چه باشد پیشه عاشق بجز دیوانگی کردن
چه باشد ناز معشوقان بجز بیگانگی کردن
- مولانا
دل میکَنم به خاطر تو از دیار خویش
ای خاطِرت عزیزتر از خاطرات من
- محمدمهدی سیار
شمشیرم و خون ریز من، هم نرمم و هم تیز من
همچون جهان فانیام ظاهر خوش و باطن بلا
- مولانا
من همان رودم که بهر دیدنت مرداب شد
ماه من! بس کن ندیدن های بی اندازه را
دل فرو می ریزد و تنها تماشا می کنم
مثل سربازی سقوط آخرین دروازه را
- حسین دهلوی