نمیدانم چرا اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم
- فاضل نظری
چون میروی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
- مولانا
باید امشب بروم بر سر یک بام بلند
شهر را از خطر چشم تو آگاه کنم
- رضا طاهری
اگر به آخر دنیا رسیدهای برگرد
به هر بهانه دل از من بریدهای برگرد
از این جهان پر از غم! از این دل تنها
هنوز چیز زیادی ندیدهای برگرد
چرا خیال فراموشی مرا داری؟
مگر چه پشت سر من شنیدهای برگرد
به آسمان رهایی نمیرسی بی عشق
چرا ز بام دلم پر کشیدهای برگرد
مرا میان جهنم رها مکن ای دوست
به برزخی که خودت آفریدهای برگرد
- محمدحسن جمشیدی
نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت این ها بود، خوبم، بهترم یعنی!
- مهدی فرجی
جغرافیای کوچک من بازوان توست
ای کاش تنگ تر شود این سرزمین به من
- علیرضا بدیع
کار من از لعنت و از آه و از نفرین گذشت
بعد من با هر کسی هستی بمان تا آخرش!
- سعید شیروانی
کار من از لعنت و از آه و از نفرین گذشت
بعد من با هر کسی هستی بمان تا آخرش!
- سعید شیروانی
چون دلِ او در رضا آرد عمل
آفتابی دان که آید در حَمَل
زو بخندد هم نهار و هم بهار
درهم آمیزد شکوفه و سبزه زار
- مولانا
هزار کاکلیِ شاد در چشمانِ توست
هزار قناری خاموش در گلوی من
عشق را ای کاش زبانِ سخن بود
- شاملو
چه کسی گفته که مستی فقط از جام شراب است؟
من از میخانه چشمان تو هر لحظه خرابم...
- فرشته هراتی
گفتا که بر کس ننگرم ،
بر عاشقان عاشقترم
در خان من گر آمدی با جان بيا،
بی جان برو
- مولانا
خون میرود نهفته از این زخم اندرون
ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد
- هوشنگ ابتهاج
میشد که بماند چه کنم زود، نگفتم
تا جانِ منِ خسته نفرسود نگفتم
- احمد جم
یک روز میآیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم
- افشین یداللهی
گر چه در خیلِ تو بسیار بِه از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
- سعدی
« یک لحظه نگاهت به نگاهم گره انداخت
اینگونه جدا شد گره منطق و احساس »
-عباسی
آتش زدی به جان و دل بیقرار من
آیا دلت نسوخت به حال نزار من؟
گاهی رقیبِ سنگدلم را نظاره کن
با سنگ او مگر بشناسی عیارِ من
چون فرش پیشِ پای تو بودم تمامِ عمر
چشمت ولی نخورد به نقش و نگارِ من
- حسین دهلوی
هیچ شک نیست که روزی اثری خواهد کرد
تیر آهی که به وقت سحر انداختهایم
-اوحدی
نگاهِ خلق، از دیوانگان کم نیستم
فکرِ زخمی دیگرم، دنبال مرهم نیستم
ظاهرم چون بید مجنون است و باطن مثل سرو
از تواضع سر به زیر انداختم؛ خم نیستم
- حسین دهلوی
چنان آغوش وا کن بر منِ تنها که انگاری
نداری بعد از آن آغوش، دیگر در جهان کاری!
- نوید افتاده
گفته بودند که عاشق بشوی میمیری
اولین تجربه ام بود، چه می دانستم
- فاطمه غیاث آبادی
دل من هر چه غلط بود فراوان کردی
دوستش داری و پیداست که پنهان کردی!
- یاسر قنبرلو
هرچند دیدمت به تو مشتاقتر شدم
این دردِ جانفزا به دوا کم نمیشود
- فیاض لاهیجی
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
- حافظ
تو به تحریکِ فلک، فتنهیِ دورانِ منی!
من به تصدیقِ نظر، محوِ تماشایِ توام...
- فروغی بسطامی
« مرا به وصل تو ای گل امیدواری نیست
شب فراق دراز است و عمر من کوتاه... »
-معیری
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
- فروغی بسطامی
هر سوی نشانی است
ز مخلوق به خالق
قانع نشود عاشق بیدل به نشانی
- مولانا