شناسایی منابع و مآخذ مربوط به تاریخ اجتماعی زرتشتیان و ذکر مطالب محققان و پژوهشگران تاریخ کیش زرتشتی. ارتباط با مدیریت کانال: @aDaryosh مسئول تبادلات کانال: @Kardarigan_respendial
مسئله ازدواج با محارم در دوران پیش ازاسلام(شماره ۶)
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
#تاریخ_کیش_زرتشت
#مسئله_ازدواج_با_محارم
شدت اتهام، در عهد ساسانی، بسی از این کمتراست، زیرا که، بندرت، مثالهایی از این دوره آورده شده است. اما فرقه هایی که تأمل و تبصّری کمتر و تعصبی بیشتر از نویسندگان دوره باستان دارند، به عوض آنکه مدارک و ادله ای عرضه بدارندو مثالهایی برای ما بیاورند، به همین خرسند می شوند که فریادهای دهشت از دل برآورندو حجتها و برهانهایی سست و نااستوار و شهادتهایی بسیار آمیخته به ابهام به میان بیاورند. در آثار این نویسندگان، درباره سرتاسر دوره ساسانیان که بیشتر از چهار قرن (از قرن سوم تا قرن هفتم) گسترش داشته است بجز دو سه مثال چیزی نمی توانیم بیابیم و یکی از مثالها که در این میان می توان یافت، داستان روحی مضطرب، عنصری از دین برگشته است که دین و مذهب نیاکانش را رها کرد و به دین مسیح روی آورد و چون به این کردار خویش چندان قانع نبود، پای فراتر نهاد و خواست که از لذت و فيض شهادت برخوردار شود. این مهران گشنسپ(۱) که روحی آتشین و مضطرب داشت، به قرار معلوم، برای آنکه چیزی از تعالیم و دستورهای آسمانی را به دست اهمال و مسامحه نسپرده باشد، خواهرش هزارووای(۲) را به زنی گرفت. در جریان چهار قرن تاریخ، در خاندان شاهی، کمتر نمونه ای از این زناشوییهای همخون دیده می شود و تازه، باید داستان زناشویی کواد اول را هم در این میان به حساب آورد، همان کسی که به گناه کفر و زندقه از تخت به زیر آورده شد. بیست و هفت پادشاه و ملکه ای که زاده دودمان ساسان هستند، در زمینه وصلت با خویشاوندان نزديك، بیشتر از دو سه نمونه برای ما فراهم نمی آورند ... و ناگفته نماند که در میانشان، اشخاصی پرهیزکار و پارسا و مزداییانی راست و درست، مانند اردشیر، پیروز (۳)، وهرام پنجم، خسرو اول و خسرو دوم و دیگران بوده اند. در میان بزرگزادگان، رفتار وهرام زوبین (۴)(وهرام چوبینه)،یکی از پهلوانان مردم پسند شاهنامه را باید به خاطر سپرد. وهرام خواهرش گردیه (۵) دلیر را به زنی گرفته بود، به این امید که برای دست یافتن به تخت و تاج ایران از پشتیبانی «دستوران» بهره مند شود. (ص ۱۲۳ _ ۱۲۴)
۱)Mihran - GuSnasp
۲)Hazarovai
۳)Peroz
۴)Vahrim Zubcn
۵)Gurdiya
مأخذ: مظاهری، علی اکبر _ خانواده ایرانی در دوران پیش از اسلام _ با مقدمه پل فوکونه (استاد دانشگاه سوربن) و دکتر حامد فولادوند _ ترجمه: عبدالله توکل _ نشر قطره _ تهران، سال ۱۳۷۷
🔥 @atorshiz 🔥
مسئله ازدواج با محارم در دوران پیش از اسلام(شماره ۴)
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
#تاریخ_کیش_زرتشت
#مسئله_ازدواج_با_محارم
انسان در قبول هر یک از این دو نظر گرفتار تردید می شود. هر دو نظر قرین حقیقت و باور کردنی است و چنین می توان پنداشت که در هر دو نظر مقداری حقیقت نهفته است، زیرا که وصلتهای همخون ضرورةً ، پدیده ای نیست که ویژه نژادی خاص یا محیطی خاص باشد. زناشوییهای همخون نیز - مثل «زناشویی با افراد عشیره» و «زناشویی با افراد بیرون از عشیره» که مردم شناسی امروز، صرف نظر از نژادها و منطقه ها، برسبیل تصادف، در میان اقوام و قبائل اولیه بخشهای گوناگون آمریکا و افریقا و استراليا، و در میان مللی به رنگهای گوناگون باز می یابد _ ، در آنِ واحد، در میان ملل عدیده ای که از نژادهای گوناگون هستند معمول و رایج بوده است. بی آنکه ملتی، در این میان، این رسم را از ملتی دیگر برگرفته باشد. استدلالها و استنتاجهای فایست و شرادر بیرون از اندازه رنگ و بوی قیاس دارد و پیچیدگی پدیده های عالم بشری را نادیده می گیرد. این امر که گروهی از ملل و اقوام، در زمانی معلوم و معین، به زبان مشترك سخن گفته اند ، نه دليل ۰وحدت نژادی این ملل و اقوام می شود و نه دليل وحدت همه مناسك و نظامهای این ملل و اقوام می تواند باشد. اگر فرانسه دارای عرف و عادت سویسِ فرانسه زبان و والونی(۱) است، یا انگلستان دارای عرف و عادت امریکا است، تنها به حکم این قضیه نیست که مردم فرانسه و سویس فرانسه زبان و والونی به زبان فرانسه و مردم انگلستان و امریکا به زبان انگلیسی حرف می زنند. تا آنجا که بتوانیم در عرصه تاریخ گذشته واپس برویم، به گروههای زبانی، وابسته به زبانهای هندواروپایی، برمی خوریم که برخی با زناشویی درون عشیره ای سازگارند و برخی دیگر زناشویی با افراد بیرون از عشیره را ترجیح می دهند، بی آنکه در بند منشأ زبان و لهجه خودشان باشند. اگرچه ازدواج در میان عموزاده ها و دایی زاده ها وعمه زاده ها و خاله زاده ها هنوز هم در میان ایرانیان فراوان است، اوستهای قفقاز(۲) خاله هایشان را به زنی می گیرند و کافرها همه زنان وابسته به عشیره مادری و عشیره، پدری را حرام می دانند و با این همه، از لحاظ زبان، همه شان به اجتماع هندواروپایی تعلق دارند. «زناشویی در اندرون عشیره» پدیده ای انسانی است و کاری مربوط به گروه زبانی یا نژادی نیست. امری است که منشأ آن با منشأ انسان به هم در می آمیزد و در نتیجه، در شب زمان گم می شود . و ما هم، از شناخت منشأ آن چشم می پوشیم. زناشویی همخون را در میان ایرانیان پیشین معمول و رایج می بینیم: این پدیده، پدیده ای اجتماعی است که علاقه ما را بر می انگیزد، و چندان مهم نیست که در دوره پیش از تاریخ، منشأ بومی یا منشا بیگانه داشته است. (ص ۱۲۰ _ ۱۲۱)
۱)Wallonic
۲)Ossets
مأخذ: مظاهری، علی اکبر _ خانواده ایرانی در دوران پیش از اسلام _ با مقدمه پل فوکونه (استاد دانشگاه سوربن) و دکتر حامد فولادوند _ ترجمه: عبدالله توکل _ نشر قطره _ تهران، سال ۱۳۷۷
🔥 @atorshiz 🔥
مسئله ازدواج با محارم در دوران پیش از اسلام (شماره ۲)
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
#تاریخ_کیش_زرتشت
#مسئله_ازدواج_با_محارم
ازدواج در اندرون تیره، یکی از آن پدیده های اجتماعی است که از روزگار دیرین در میان عده بسیاری از ملل و اقوامی که ملل و اقوام اولیه خوانده می شوند دیده شده است. اما«ازدواج درون تیره ای» محدود که از چارچوب خانواده فراتر نمی رود ، یکی از آن صور و اشکال ازدواج است که ملل متمدن عصر ما قرنهاست مردود و محکوم دانسته اند. ازدواج در میان خویشاوندان نزدیک که باید به همان نام خود، یعنی زناء با محارم بخوانیم، امروز امری شنیع و کریه شمرده می شود. با این همه، اغلب، علت چنین قضیه ای روشن نیست. عللی که یهود و نصاری می گویند طاقت هیچ بحث علمی ندارد : به زعم این دو طائفه، زیست شناسی هنوز هیچ گونه دلیلی فراهم نیاورده است که اعتبار ازدواج همخون را از میان ببرد و مضرت آن را نشان بدهد. اما ، از زمان دور کم، منع و تحریم «زناء با محارم» قضیه ای شمرده شده است که دقیقا منشأ اجتماعی دارد . وانگهی، چنین امری بسیار دیر توانست در میان مردم تعمیم یابد، زیرا که پیش از گروش همه نژاد سفید به مذاهب و ادیانی چون مسیحیت و اسلام، و مذاهب دیگری که زاده مذهب يهود هستند ، ازدواج خویشاوندان نزدیك با هم در میان بسیاری از ملل و اقوام آریایی رونق داشته است. جی. آرتور تامسن (۱) چنین می نگارد: «تا آنجا که در حال حاضر اطلاع داریم، هیچ چیز ثابت نمی کند که زناشوییهای همخون خطرناك و بد باشد. تعصبهایی که در قبال «زناء با محارم» در میان هست، منشأ اجتماعی دارد، زیرا که از لحاظ زیست شناسی، در میان زناء با محارم و بقیه چیزها هیچ گونه تفاوتی نیست.»(۲) (ص ۱۱۷ _ ۱۱۸)
تعلیقات:
۱)J . Arthur Thomson
۲)دایره المعارف مذاهب و اخلاق، مقاله همخونی. به علاوه مراجعه فرمایید به:
الف_ روانکاوی فروید و مخصوصاً پدیده ای که عقده اودیپ خوانده است.
ب_ دورکم، تحریم زناء با محارم و منشا آن در سالنامه جامعه شناسی (۱۸۹۶ _ ۱۸۹۷ ) ، جلد اول ، صفحه ۳۸.
مأخذ: مظاهری، علی اکبر _ خانواده ایرانی در دوران پیش از اسلام _ با مقدمه پل فوکونه (استاد دانشگاه سوربن) و دکتر حامد فولادوند _ ترجمه: عبدالله توکل _ نشر قطره _ تهران، سال ۱۳۷۷
🔥 @atorshiz 🔥
هشت جلد کتاب رحلی در زمینه باستان شناسی و باستان شناختی و کاوش هایی که در نوشیجان، شهداد، معبد آناهیتا کنگاور، گورستان لما(کهگیلویه و بویراحمد)، محوطه باستانی ازبکی (نایاب)
به فروش می رسد
@aDaryosh
@atorabanorg
مجله باستان شناسی و هنر ایران (بسیار نایاب)از تابستان ۱۳۴۸ تا زمستان ۱۳۵۱
(به فروش می رسد)
از انتشارات وزارت فرهنگ و هنر (اداره کل باستان شناسی و فرهنگ عامه)
سه جلد هستش که یکی از جلدها دارای دو شماره هستش
@aDaryosh
@atorabanorg
مجله هنر و مردم از شماره ۵۸ تا ۷۹ که در یک مجلد گالینگور به صورت یکجا بسیار نفیس و بی نقص صحافی شده از مرداد ماه سال ۱۳۴۶ تا اردیبهشت ماه ۱۳۴۸ (کلکسیونی)
به فروش می رسد
این شماره ها از مجله هنر و مردم دارای مقالات تاریخی و فرهنگی و هنری.... هستند و بسیار نایاب
@aDaryosh
@atorabanorg
فرضیه های جدید درباره زرتشت (شماره ۴)
#تاریخ_کیش_زرتشت
#زرتشت_و_اوستا
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
با توجه به اینکه نسبت به اعتبار تاریخی زمان سنتی، که زردشت را ۲۵۸ سال پیش از اسکندر قرار می دهد، نظر مثبتی ندارم، ولی تا این زمان باید اذعان دارم بعید است این عدد نتیجه محاسبات دوره ساسانی باشد، و در این زمینه احتمالاً «حق با هنینگ» است. دلیل این تغییر نظر را مرهون این واقعیت می دانم که به احتمال بسیار قوی، اعداد ۲۵۸ و ۳۰۰ سال گونه های متفاوتی از یک برآورد محاسباتی نیستند. بنابراین، با توجه به توضیحی که من با آن موافق هستم، این دو رقم نمی توانند با هم ارتباطی داشته باشند، یعنی نخستین تاریخ، زمانی باشد که زردشت، در ۴۲ سالگی ویشتاسپه را به دین دعوت کرده، و دومی سالی را نشان دهد که وی به دنیا آمده است. هر دو سال ۲۵۸ و ۳۰۰ بين زردشت و اسکندر با يک رویداد آغاز می شود، یعنی با ظهور دین و نخستین اشاعه آن، زمانی که زردشت ۳۰ سال داشته است، و نه ۴۲ سال، و نیز زمانی که ۳۰ سال از فرمانروایی ویشتاسپه گذشته است. ای. دبليو وست وای. وی. ویلیام جکسون این مهم را يک سده پیش آشکار کرده اند. کارلو چرتی با استدلالی محکم ثابت کرده است پذیرش دین، که در بندهشن بزرگ تر از آن یاد شده است، اشاره ای به گرویدن ویشتاسپه ندارد، ولی یادآور الهامی است که زردشت در سی سالگی داشته است؛ و از این رو، دومین شناسه و دلیل نظریه قبلی ام نیز نفی می شود: عدد ۲۵۸ حاصل تفریق ۴۲ سال (سنی که زردشت، ویشتاسپه را به دین دعوت کرده است) از ۳۰۰ نیست، عددی که پیش فرض فاصله سالهای بین ظهور زردشت و اسکندر است. در واقع، این اعداد نتیجه برآورد زمانی متفاوتی است که از دو دیدگاه مختلف محاسبه شده است، یعنی در یکی، اسکندر، نقطه شروع است که بر طبق آن تاریخ زردشت محاسبه می شود؛ و دیگری پایان دوره ای را نشان می دهد که در آن آیین جدیدی شکوفا می شود که بنابر فصل يک ارداویرافنامه ناب و عاری از هر شک و شبهه ای است. بنابر فصل ۲۵ گزیده های زادسپرم، شکوه و جبروت آن دست نخورده است. تنها نقطه اشتراک این دو محاسبه، اشاره به مقدونی ملعون و نابکار دارد که در سنت دینی زردشت، بزرگ ترین بحران را ایجاد کرده است. سومین دلیل که ضعیف ترین نیز هست، نسبت دادن زردشت به شش هزار سال قبل از قرنهای پنجم و چهارم پیش از میلاد، یا به پنج هزار سال قبل از نبرد تروا است که به هیچ وجه نمی تواند دلیلی بر این باشد که پیامبر در زمانهای خیلی دور می زیسته است، و تنها نشان دهنده این است که یونانیان دوره باستان نظریه هزاره ای را باور دارند. در این نظریه. چنانچه جکسون نیز خاطرنشان می کند، فروهر زردشت چند هزار سال پیش از تولد وی شکل گرفته است. ممکن است یونانیان به دلیل این که به تولد روحانی خاصی برای پیدایش وی در دنیای مادی باور دارند. به اشتباه رفته باشند. گرچه، برخی از آنها نیز زردشت را به قرن ششم نسبت می دهند. و وی را استاد فيثاغورث می دانند. در مقاله جدیدی تلاش کرده ام نشان دهم که تضاد و ناهماهنگی بین تاریخ چند هزاره ای و قرن ششم از درک نادرست یونانیان از این مهم سرچشمه می گیرد. و نه از منابع اطلاعاتی آنان " همان طور که ای. دبليو وست خاطرنشان می کند. این ناهمسانی با یکی از دلایلی منسوخ می شود که بارها در حوزه بی اعتباری تاریخ سنتی زردشت، یعنی سال ۲۵۸ پیش از اسکندر اقامه می شود. بنابراین، می توان منابع یونانی را در پشتیبانی از يک ترتیب زمانی جدید برای زردشت به مآخذ ایرانی افزود: یعنی نه تنها منابعی را که از ملاقات فيثاغورت و زردشت سخن به میان می آورند که طبق نظر کینگزلی، پارسیان آن را در قرن ششم پیش از میلاد می دانند - بلکه منابعی که زردشت را شش هزار سال قبل از خشایارشا یا افلاتون یا پنج هزار سال قبل از نبرد تروا در نظر می گیرند. علاوه بر این، در دو مقاله اخير تلاش کرده ام نشان دهم که بنابر شواهدی ملموس، مانویان نیز زردشت را به قرن ششم نسبت می دهند. شاید بدین دلیل که هم تحت تأثير سنت یهودی یا یهودی - مسیحی بوده اند که به احتمال از سنت یونانی مستقل بوده است و هم چنین بر حسب قراینی که لزوما از تأثیر روحانیت مغان ناشی شده است.(ص ۵۱ _ ۵۲)
مأخذ: نیولی، گراردو. زردشت در تاریخ. ترجمه: مهدیه چراغیان. بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه. سال ۱۳۹۳
🔥 @atorshiz 🔥
فرضیه های جدید درباره زرتشت (شماره ۲)
#تاریخ_کیش_زرتشت
#زرتشت_و_اوستا
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
بیش از آنکه به نتایجی بپردازیم که مری بویس و ژان کلنز به آنها نائل شدند، فکر می کنم باید دلایلی را مطرح کنم که مرا متقاعد کرد نظریه زندگی زردشت بين اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره اول پیش از میلاد را کنار بگذارم، یعنی تاریخی را که در کتاب زمان و زادگاه زردشت متذکر شده بودم. در سالهای اخیر، برخی از تغییرات خط فکری خود را به صورت خلاصه عنوان کرده ام، بدون اینکه دلایل آن را توضیح داده باشم. پس از آن که بر آن شدم تا اثبات کنم دیدگاه سنت در مورد اینکه زردشت ۲۵۸ سال قبل از اسکندر می زیسته از نظر تاریخی اعتباری ندارد و آغاز زردشتی گری به اواخر هزاره دوم و میانه هزاره نخست پیش از میلاد بر می گردد، به دفعات این فکر از ذهنم می گذشت که فرض تاريخ بين قرن هفتم و ششم پیش از میلاد نیز الزاماً منتفی نیست، هر چند که آرايی با درجه احتمالی بیشتر تلقی می شوند. اکنون می توانم به جمع بندی دلایلی بپردازم که منجر شد تا نظر خود را تغییر دهم، یعنی دیدگاهی که در پشتیبانی از نظریه ای شکل گرفت که متقدم ترین تاریخ را برای زندگی زردشت ارائه داد (یعنی قرن دهم پیش از میلاد؛ از این رو، ما قرن هفتم - ششم پیش از میلاد را زمان مؤخر در نظر می گیریم). در سال ۱۹۸۰، زمانی که می خواستم این نظریه را به صورت کامل ارائه دهم، سه مبحث را مبنای کار خود قرار دادم. نخست، تفاوت های موجود در محیط اجتماعی و اقتصادی غرب ایران در زمان هخامنشیان با توجه به گسترش شهرسازی و تکوین مفهوم جدید فرمانروای حاکم در آن دوره، در قیاس با اجتماعی که در اوستا از آن نام برده شده و ساختارهای اجتماعی باستانی آن و اقتصادی که بر پایه مرتع داری، دامپروری و کشاورزی سنتی بوده است. دوم، دیدگاه منفی درباره ارزش و اعتبار تاريخ سنتی ۲۵۸ سال قبل از اسکندر است. سوم، تاریخ ظاهراً غیر واقعی برای زردشت که بیشتر بین یونانیان دیده می شود، یعنی در نظر گرفتن يک عهد دور و افسانه ای که اگر زندگی زردشت را هم زمان با کوروش در نظر بگیریم، توضیح آن بسیار دشوار می شود. ولی، اگر قرار بود فرض کنیم که زردشتی گری چند قرن پیش از شکل گیری شاهنشاهی پارسی به وجود آمده باشد، چنين استدلالی می توانست ممکن شود. در مبحث نخست، به نظرم باید گذر زمانی بین زردشت و این شاهنشاهی بزرگ آن قدر طولانی بوده باشد که امکان پیدایش تغییرات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ذکر شده در بالا را میان مادها و پارسی ها به وجود آورده باشد. طبق محاسبات من، این دوره حدود چهار قرن بوده است . همان زمانی که ژان کلنز در سال ۱۹۸۵ در نظر گرفته بود و با نظر بسیاری از محققان سرشناس که پیش از من آمده اند، مطابقت دارد. با بررسی دقیق تر گاهان و یسنا هيتنگهایتی، و تحقیقاتی که در دهه هشتاد و نود انجام شد و در این خصوص به کارهای یوحنا نارتن، مارتین شوارتز در سال ۱۹۸۶، ژان کلنز و اريک پيرار در سال ۱۹۸۸، هلموت هومباخ در سال ۱۹۹۱ می توانم اشاره کنم - متقاعد شدم که قیاس جهان واقع در دوره هخامنشی با آنچه در اوستا مندرج شده، بی نتیجه است. درست است که افق اوستا، غرب ایران، ماد و پارس را شامل نمی شود و نظم و ترتیب محیط اجتماعی و سیاسی مردم معتقد به اوستا با پارسیان دوران هخامنشی، تا آنجای که می توانیم بازسازی کنیم، بسیار متفاوت است، ولی این بدان معنا نیست که ما لزوما تکامل آریایی ها را - ساکن در منطقه غرب فلات ایران در جهت يک ترتیب اجتماعی و سیاسی جدید در نظر بگیریم که در قالب يک فرایند تاریخی چندین قرن به طول انجامیده است. (ص ۴۹ _ ۵۰)
مأخذ: نیولی، گراردو. زردشت در تاریخ. ترجمه: مهدیه چراغیان. بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه. سال ۱۳۹۳
🔥 @atorshiz 🔥
سرزمین زرتشت در آریانه در شرقِ ایران(شماره ۴/پایانی)
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
شاید اگر ضبطِ دشوارتر در متنِ دیودوروس را میپذیرفتیم، یعنی بهجای نامِ Αριανοί' میخواندیم Αριμασπί'، که در پسِ آن، همچنانکه در اثرِ خودِ دیودوروس(کتابِ هجدهم، ۸۱، ۱؛ نیز نک یوستینوس، کتابِ دوازدهم، ۵، ۱، و کوینتوس کورتیوس، کتابِ هفتم، ۳، ۱)آمده، نامِ آریاسپای(۱)نهفته است و من در اثری که شانزده سال پیش منتشر شده کوشیدم احتمالِ درستیِ آن را ثابت کنم،(۲)این اشاره باز هم روشنتر میبود، چون مربوط به مردمی میشد که مورخانِ اسکندر از آنان یاد کردهاند، یعنی اِورگِتهای سیستان، یاریدهندگانِ کوروشِ بزرگ که اسکندرِ مقدونی به آنان پاداش داده بود.(۳)در هر حال، اشاره به سیستان، حتی اگر ما ضبطِ Αριανοῖς' را ترجیح بدهیم، همچنان معتبر است، چون سرزمینِ دامنکشی که هیلمند آن را آبیاری میکند، قطعاً ناحیهی سفراگیسِ آریانه بوده است. پس زمانی که یونانیان با فتحِ ایران بهدستِ اسکندر مستقیماً با ایرانِ شرقی آشنا شدند، اطلاعِ دقیقتری از خاستگاهِ دینِ زرتشتی یافتند، و پیامبرِ ایرانی دیگر بهعنوانِ فرزانهای که در دورانِ اساطیری میزیست یا پسرِ اورمزد(Oromazès)یا مردی پارسی_مادی یا یکی از پادشاهانِ بلخ به ما شناسانده نشد، بلکه قانونگذار و شارعی معرفی شد همانندِ مِنِس، مینوس و لوکورگوس که با قدرتِ معنوی که از άγοθὸς δαίμων(=روحِ خیر)کسب کرده بود، قوانین و احکامِ قومِ خود، آریاییان را مقرر داشته بود. نتیجهی آنچه تا اینجا در دو درسِ نخست گفتیم این است که زرتشت احتمالاً در آغازِ هزارهی نخست پیش از میلاد، درونِ سرزمینِ پهناوری که یونانیان در اواخرِ قرنِ چهارم پیش از میلاد آن را با نامِ آریانه میشناختند، میزیسته است. صحراهای آسیای میانه یا خوارزم باز از این محدودهی جغرافیایی بیرون میماند.(ص ۵۳_۵۲)
یادداشتها:
1. 'Αριάσπαι
۲. نیولی، سیستان، ص ۵۹.
3. Arrien, Anab., III, 27, 4_5; Diodore de Sicile, XVII, 81, 1; Justin, XII, 5, 1; Quinte-Curce, VII, 3, 1 et 3.
مأخذ: نیولی.گراردو، از زردشت تا مانی، ترجمهی آرزو رسولی(طالقانی)، تهران، نشر ماهی، چاپ دوم ۱۳۹۵
🔥 @atorshiz 🔥
سرزمین زرتشت در آریانه در شرقِ ایران(شماره ۲)
#زرتشت_و_اوستا
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
فقط باید اضافه کرد که چنانکه از پارهای منقول از آپولودوروس آرتمیایی،(۱)باز در جغرافیای استرابون(کتابِ یازدهم، ۱۱، ۱)، برمیآید، آریانه بلخ را نیز میتوانسته شامل شود. در اینجا بلخ دقیقاً τῆς συμπάσης 'Αριανῆς πρὁσχημα تعریف شده و این نام میشد بر گروهی از پارسیان و مادها و حتی، در سمتِ شمال، بر بلخیان و سغدیان هم اطلاق گردد، چون اینان بنا به اظهارِ استرابون(کتابِ پانزدهم، ۲، ۸)تقریباً همزبانِ(ὁμὁγλωττοι)پارسها و مادها بودند.
در اینجا مقدور نیست به تحلیلِ هر یک از این روایات بپردازیم و آنچنان که من در جای دیگر تا اندازهای کوشیدم نشان دهم،(۲)اهمیتِ درخورِ توجهِ آنها را از جنبههای گوناگون بنمایانیم. آنچه اکنون میتوان گفت این است که پارهی منقول از اثرِ دیودوروس سیسیلی، رویهمرفته، محدودهی جغرافیاییِ خاستگاهِ دینِ زردشتی را تأیید میکند.
این گفته دربارهی زردشتِ نامی در میانِ آریانهایها از نظرِ تاریخی به حقیقت بسیار نزدیک مینماید. از سوی دیگر، مسلماً از منبعی اخذ شده که تاریخِ آن به زمانِ آشناییِ مستقیمِ یونانیان با ایرانِ شرقی بازمیگردد؛ آشنایی با سرزمینی که آیینِ زردشت چند قرن پیش دقیقاً از همانجا نشر و اشاعه یافته بود. قرائنِ دیگری نیز هست که اشارهی دیودوروس را اعتبار میبخشند: صورتِ اسمیِ زَثرَئوستِس(۳)که مستقل از سنتِ معمولِ مغان است،(۴)و ذکرِ آگاتوس دایمون(۵)که به زردشت احکام و شرایع(τοὺς νόμους)را وحی میکند تا آنها را به مردمِ خود ابلاغ کند. شواهدِ آن در اوستا روشن و دقیق است: مفهومِ قانون(-dāta)، که اهورهمزدا یا وُهومَنَه آن را به زردشت میکند، وفادارانه به یونانی برگردانده شده است.(۶)(ص ۵۱_۵۰)
یادداشتها:
۱. نویسندهی یونانی[حدودِ قرنِ دوم پ.م]، که کتابخانهی آپولودوروس از او به جا مانده است.(مترجم)
2. Αριανῆ
3. Zαθραύστης
۴. رجوع شود به:
Gershevitch, ZOC, 28, 38; Gnoli, Sīstān, 61.
همچنین رجوع شود به:
Gnoli, ZTH, 145 et note 127,
که در آن منابعِ کتابشناختیِ تازهتری در موردِ نامِ زردشت(-zaraθuštfa)آمده است(M. Mayrhofer, B. Schlerath).
5. άγαθὸς δαίμων
6. Gnoli, ZTH, 145.
مأخذ: نیولی.گراردو، از زردشت تا مانی، ترجمهی آرزو رسولی(طالقانی)، تهران، نشر ماهی، چاپ دوم ۱۳۹۵
🔥 @atorshiz 🔥
رَغَه سرزمین و میهن زردشت(شماره ۳)
#زرتشت_و_اوستا
#روحانیت_در_ایران_باستان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
با صرف نظر موقت از موقعیت نخستین سرزمین، یعنی آريانهَ ويجه که موقعیت آن در فهرست این سرزمین ها، مرکز و محل انجام بحث های پیچیده ای بوده و بعدا به آن خواهیم پرداخت، در دومین سرزمین نام گاوا، یعنی سغدیانا، در سومین نام مُُوُرو"، یعنی مرغيانه، در چهارمین نام باخذی یعنی باکتریانا، در پنجمین نیسایه، بین مرغيانه و باکتريانا، در ششمین نام هَرَیوَه ، آریه "هرات"، در هفتمین واِائکِرته، در هشتمین نام اُوروا، در نهمین نام خِنِنِتِه، در دهمین نام، یعنی آرخوزيا، در یازدهمین نام هَئِتُومَنت، یعنی هیرمند، در دوازدهمین رَغَه، در سیزدهمین چَخرا، در چهاردهمین وَرِنَه، در پانزدهمین هَپتَه هِندو یعنی پنجاب و در شانزدهمین نام رانها (رنگ ها) را می بینیم. در این جا از ذکر محل امروزی آن نام جایها که امروزه مورد بحث هستند خودداری کردم که عبارتند از وائِكِرته، اوروا، خِنِنِتِه، چَخرا وَرِنَه، رانها و طبعاً رَغَه. حال به بحث دربارهی یکایک آنها می پردازیم. دارمستتر محل وائِكِرته را مطابق با باگردا می داند که تولومئو جای آن را در پارو پانیسادون تيس تعیین کرده است. لوی به درستی این نام جای را با نام یاکسا گندها را یکی می داند. این نظر از سوی کریستن سن نیز پذیرفته شده است نام برادر هوشنگ به اسم ویگرد، مبدع کشاورزی را نیز یاد آوری می کند. و هنینگ نیز پذیرای چنین نظریه ای است. سنت های پهلوی نیز وائِکِرته را با کابل منطبق می کنند و باقی می ماند نظریهی هرتسفلد که بخش گوزگان بین هرات و بلخ را محل این سرزمین دانسته که این نظر باید کاملا مردود شناخته شود. دربارهی اشتقاق این نام - جای، نیبرگ معتقد است که وئِکِرته می باید شکل غلط وائه کِکِرته. : "سرزمین آفریده شده توسط وایو " باشد. در حقیقت می توان تصور کرد که این شکل می توانسته از وایکَرت ایرانی میانه به یک واژه ای شبه اوستائی یعنی وائه كِرِته رسیده شده باشد و در متن مورد نظر جانشین وایو. کِرِته شده باشد. کریستن سن در مورد اُوروا به درستی اظهار داشته که تفسیر متن پهلوی میشان :" اگر ارجاع به میشان شناخته شده یا در حقیقت به مِسِنِه باشد، با تمام حقایق متضاد است: نویسنده فهرست از منتهی الیه شرق ایران برای تشریح یکی از بهترین سرزمین های آفریده شده از سوی اهورامزدا و به مانند منطقه ای با چراگاه های بسیار به ناگهان به خلیج فارس می رود، بخش های بسیاری از مسنه بیابانی و باتلاقی است..." اشتین، مارکوارت و هرتسفلد بين اُورواُپوُرو. وَسترا یعنی با چراگاه های بسیار" اُورواذا پوُرو وَسترا مذكور در زامیاد یشت ، یعنی رودخانه ای در حوضه ی رود هیرمند ازتباطی برقرار کرده اند. گیگر این سرزمین را منطقه ای بین رودخانه ی کورام و گومل در میانه راه کابل و جایی به نام ارغون می داند. بنابراین آنچه یقینی است اُوروا در سرزمین کابلستان، زابلستان و سیستان جای گرفته و نه در یک ایالت غربی و شمالی و نه در مِسِنِه و نه چنان که نیبرگ پیشنهاد کرده در نزدیکی دریای خزر و بین هیرکانیه و مرغيانه. در تلاش برای پیدا کردن و تطبیق محل اُوروایِ اوستائی شاید لازم باشد به یک خصوصیت دیگر این سرزمین نیز اشاره شود، یعنی ارتباط آن با کِرِساسَپه زیرا برادر او اُورواخشايه شاه اُوروا" نامیده می شده است.(ص ۱۵۶ _ ۱۵۸)
مأخذ: نیولی، گراردو. پژوهش های تاریخی درباره ی سیستان باستان. ترجمه: سید منصور سید سجادی. ناشر: موازی، پیشین پژوه. سال ۱۳۹۶
🔥 @atorshiz 🔥
رَغَه سرزمین و میهن زردشت(شماره ۱)
#زرتشت_و_اوستا
#روحانیت_در_ایران_باستان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
عبارتی از یسنا اطلاعات با ارزشی دربارهی رَغَهی زردشتی ارائه می کند. اگر بخواهیم حقیقت را بیان کنیم، باید گفت تفسیر این صفت روشن است: رَغَه "زردشتی" است زیرا سرزمین و میهن زردشت بوده است. عبارت یسنا از راتو" یعنی "داوران" واحدهای گوناگون اجتماعی سخن می گوید : " راتو-ها کیانند؟، نمانیا -، ويسيا-، زانتوما-، داهيوما- و پنجمین آنان زردشت است در تمام سرزمین ها به جز رَغهی زردشتی. رَغَهی زردشتی چهار راتو دارد، این راتوها کیانند؟ نمانیا -، زانتوما -، ويسيا-، و چهارمین آنان زردشت است". با این مقدمه که اصطلاحات نمانیا -، ويسيا-، زانتوما -، داهيوما- به ترتیب نشانه های نمانا - (گاتی: دمانا)، "خانه"، جائی که خانواده زندگی می کند، ویس-کلان، ( زانتو گاتی شُویثرا )، قبیله یا تخمه (اَی ریاَ من) - و دَهیو - ایالت یا سرزمین را نمایندگی می کنند، نتیجه گرفته می شود که در این عبارت زردشت، دَهیوما، یعنی راتویِ دهیوی رَغَه است، در حالی که در کلیهی سرزمین های دیگر شخصیت دهیوما کاملا متمایز از زردشت است یا بهتر بگوئیم زرا توشتر و تما - بالاترین راتوها یا در حقیقت کاهن بزرگ یا بزرگترین روحانیون است. نظریات عمومی معمولا و همواره رغهی اوستایی، سرزمین زردشت یعنی رغه زرثوشتریش را با ایالت راگای کتیبه ی بزرگ داریوش در بیستون در داستان شورش فراورته در ماد را یکی دانسته است "داریوش شاه می گوید که این فراوته با چند سوار به بخشی از ماد به نام راگا گریخت. تنها به این بسنده نشد بلکه در تطبيق رغه ی اوستائی و راگای کتیبه های هخامنشی، که نام منطقه بوده و نه شهر، یعنی شهر راغایی یونانیان، مرکز و پایتخت راغيانه اسلامی ری در نظر بزرگترین محققان و پژوهشگران یکی دانسته شده اند. اما این تطبيق ها، همگی دارای اساسی نااستوار و اشتباه می باشند. پیش ترها، ایلرز به درستی عليه تطبيق راگای دوران هخامنشی با شهر ری دوران اسلامی که کاوش های آمریکائیان در آنجا جز از آثار پیش از تاریخی تنها با آثار دوران اسلامی برخورد کردند، موضع گرفت چنانکه گرشویچ گفته به این مسئله می توان اضافه کرد که این سلسله تطبيق ها به سادگی و آسانی براساس همگونی و شباهت های نامی صورت گرفته اند. توصیف و تشریح این جای۔ نام ها چنانکه در موقعیت های مشخصی دیده شده با مدارک کمی انجام گرفته است، مانند البرز ( هرا برز " محل دیده بانی مرتفع ")، نیسایه (منطقه و جایگاه" در ماد) یا بین مرغيانه و باکتریا. در حقیقت چنانکه ایلرز نشان داده است، اصطلاح راگا (فارسی جدید: راغ) به معنای صحرا و دشت نزدیک کوه است و در جای - نام های بسیاری استفاده شده است، مثلا راغ در بدخشان، راغه در شمال غربی هیندوباغ، سپرايغا در شمال غربی کویته، راغان در کرمان، راون در تخارستان و غیره . در دنباله آن تطبيق پیشین راگای هخامنشی و رَغَه، یعنی تطبیق بین مرکز زردشتی یا سرزمین "مغان" با راگایی یونانی و شهر ری امروزی از نظر متدولوژیکی دارای همان ارزش تطبیق بین پارای تاكنه سیستانی و همین نام در منطقهی ماد دارد. استفاده از سنت های زردشتی برای نشان دادن تطبيق راگا با رَغَه تنها تقویت کننده ی یک شک متدولوژیک است در حالی که برعکس، از نظر انتقادی باید از کمبود نقد مفسران اوستایی درباره ی این گونه تطبیق ها که که بر اساس مدارک ناچیزی انجام شده تعجب کرد: بنا بر نظر برخی "رغه ی زردشتی" باید در آذربایجان قرار گرفته باشد و بنا بر عقیده ی برخی دیگر در همین شهر ری حاضر یعنی در ماد رغيانه. در وندیداد پهلوی عبارت رَغم ثرى زانتم متن اوستائی به شكل " راک سه تخمه آتورپاتکان است که برخی می گویند (همان) ری است تفسیر شده بنابراین روشن است که سنت های پهلوی که پیشتر معروف و پذیرفته شده بوده اند یا حداقل آن بخش از سنت های پذیرفته شده، از سوی نویسنده و مترجم و مفسر آن کتاب، سرزمین زردشت را در آتروپاتنه مادی قرار داده بوده است. این کار باعث تعجب نیست زیرا بدون شک این کار به سنت ایران ویژ پت کوستک آتورپاتکان مربوط است، در حالی که سنت های دیگر شاید به خاطر همگونی و هم نامی آن را با شهر ری تطابق داده اند.(ص ۱۵۳ _ ۱۵۵)
مأخذ: نیولی، گراردو. پژوهش های تاریخی درباره ی سیستان باستان. ترجمه: سید منصور سید سجادی. ناشر: موازی، پیشین پژوه. سال ۱۳۹۶
🔥 @atorshiz 🔥
گبر محله(شماره ۵)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
در ۱۱۹۳ ه. (۱۷۷۸ م) که خبر درگذشت کریم خان زند به قندهار رسید اعظم خان افغان به کرمان تاخت که باز این بندگان خدا برای چندمین بار قلع و قمع شدند (به روایتی نادر نیز بر این گبر محله نشینان ستم روا داشت که با محبت اولی جور در نمی آید و متناقض است.) از بخت بد در زمان حمله آغا محمد خان که کرمان در محاصره بود، باز معلوم نیست بر سر این اهالی گبر محله چه آمده است؟ خوشبختانه پیشگویی راستین ملا گشتاسب سبب نجات زرتشتیان کرمان شد و خانه او در کرمان در زمان فتح آغامحمدخان محل امنی برای پناهندگان به آن خانه شد. در کتاب مزارات کرمان نیز از کوی گبران یاد شده است که شبی برفبار مأمن بعضی مسافران خراسان بوده است.(ص ۱۰۲)
مأخذ: مزداپور، کتایون. سروشِ مغان. یادنامه جمشید سروشیان (مجموعه مقالات). مقاله گبر محله، نوشته دکتر جهانگیر اوشیدری. انتشارات ثریا. تهران ۱۳۸۱
🔥 @atorshiz 🔥
گبر محله(شماره ۳)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
شاہ جمشید در فرهنگ بهدینان درباره گبر محله گوید:
خرابه های گبرمحله، امروز خارج دروازه گبری تا مسافتی قریب دو کیلومتر به طرف شمال شهر کرمان ادامه دارد. در زمان صفویه این محله خارج شهر بوده است و وصل به زمینهای زراعتی بداغ آباد (نگاه کنید: به نقشه زمان سایکس). عده ای از سربازان و سرداران دلیر نادرشاه نیز از ساکنین زرتشتی این محله بوده اند، از طایفه يوزباشی زرتشتی - بازماندگان آنان نیز به این نام خوانده می شوند. نوشته اند هنگام حمله نادرشاه به قندهار، عده ای از افغانها به گبر محله ریخته به غارت و کشتار در گبر محله پرداختند فقط عده کمی از زرتشتیان توانستند از راه زیرزمینی چاههای قنات خود را به داخل شهر برسانند و با شرایطی که داروغه شهر معلوم نمود، در شهر کرمان ساکن شدند. شاه جمشید ادامه می دهد در دخمه ای در شمال گبرمحله در ۲ کیلومتری که روی تپه ای است (غیر از دخمه های کنونی) و ساردین (sardin) خوانده می شود بقایای کفش و کمر و پارچه های پوسیده اهالی به دست می آید. (قابل توجه انجمن و میراث فرهنگی) و اما واژه گبر و گبری: شادروان پورداود در مقدمه فرهنگ بهدينان (۱۳۳۵) از واژه های بهدین دری و گبری مطالبی نوشته که به اختصار چنین است:
«لفظ گبر بنیان ایرانی ندارد باید همان کلمه زشت کافر (جمع كفار) عربی باشد. این با لشکر دشمن به میهن ما آمد و بهانه آن همه کشتار و غارت گردید و چون بیگانه بود، ناگزیر به هیئت گبر = گور (gour) در آمد و از اینجا به سرزمینهای همسایگان ایران رخنه کرد کما اینکه واژه مزکت و مژدک مسجد شد. در نوشته های مورخین و شعرا واژه گبر و گور زیاد به کار رفته مثلاً بابا طاهر همدانی گفته:
اگر مستان مستیم از ته ایمان
اگر بی پا و دستیم از ته ایمان
اگر هندو اگر گبر و مسلمان
به هر ملت که هستیم از ته ایمان
یا
اگر گوریم و ترسا و مسلمان
یا اگر گوریم و هندو و مسلمان
پیداست که در اینجا از گبر یا گور در لهجه لُری، «زرتشتی» اراده شده است. در ردیف هندو و ترسا و مسلمان. و لهجه های بلوچی، سمنانی و آذربایجانی نیز به لهجه و لفظ گور و گاور بر می خوریم. در عراق لهجه کردی و در ترکیه و در زبان عثمانی هم این لفظ دیده می شود. ترکان عثمانی عیسویان را (کسانی که به دین آنان نباشند) به این نام خوانند.(ص ۹۹_۱۰۰)
مأخذ: مزداپور، کتایون. سروشِ مغان. یادنامه جمشید سروشیان (مجموعه مقالات). مقاله گبر محله، نوشته دکتر جهانگیر اوشیدری. انتشارات ثریا. تهران ۱۳۸۱
🔥 @atorshiz 🔥
گبرمحله(شماره ۱)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
گبرمحله چگونه ایجاد و چگونه و چند نوبت ویران شد؟ ساختمانهایی که اکنون بر ویرانه ها بنا شده تا چه حد مالکیت زمینش قانونی و شرعی است؟ انجمن زرتشتیان کرمان و یک چنین اماکن!
نوشتاری که با عنوانهای بالا و با مشروحات زیر از دید می گذرد انگیزه های چندی را در خود دارد:
۱. بنا به خواست فرزندان شادروان جمشید سروشیان است که خواسته اند، گفتاری در یادنامه پدرشان که فردی علاقه مند به دین و فرهنگ و تاریخ ایران بود بویژه شهرِ زاد بومش کرمان بود، فراهم گردد.
۲. گرچه جداگانه نوشتار دیگری داده شده که بیشتر مربوط به شخص آن شادروان می باشد که نوشتار کنونی نیز دربر گیرنده دیدگاههای اوست.
٣. انگیزه یا انگیزه های دیگر این نویسنده عبارتند از:
الف - من نیز زاد بومم کرمان و خانه پدری که در آن به دنیا آمدم در حاشیه خرابه های گبرمحله برد. . .
ب - هر وقت که همراه کسان، نزدیکان و خانواده، چه برای حضور در شاه مهر ایزدی (باغچه بداغ آباد) و زیارت و چه برای شرکت در جشن سده که در کرمان برگزار می شد و می شود و باز هم خواهد شد، ناچار به عبور از بین ویرانه ها بود که تا سی سال پیش هنوز موجود و دیوارها و بقایای خانه های فروریخته و ویران شده به چشم می خورد.
پ - انگیزه دیگر اینکه به هنگام رفتن به دبیرستان پهلوی (کلاسهای ۱۲ - ۱۰) همه روزه به همراهی همکلاسی ام آقای جمشید خسروان، از بین یا کنار خرابه ها (کلنگ خرابه ها) می گذشتیم.
ت - پیران و زیارتگاههای دیگری هم: پیرهای شاه وهمن امشاسپند، آدرایزد، اشتاد ایزد، پیر سبزپوشان و بالاخره شاه مهر ایزدی (محل برگزاری جشن سده در این مجموعه (= گبرمحله) قرار داشت. که شادروان دکتر دینیار مزدیسنا، ریاست وقت انجمن زرتشتیان کرمان همه را دیوارکشی و محصور نمود. در غیر این صورت این زیارتگاهها نیز به سرنوشت دیگر اراضی گبر محله دچار می شد.
ث - انگیزه دیگر اینکه، آیا آنانی که در این زمینها ساختمان نموده به این امر واقفند که روزی، روزگاری این سرزمینها، صاحبانی داشتند که جور و ستم روزگار آنها را از هستی مادی و حیات ساقط نموده است و وارث واقعی آنها انجمن زرتشتیان کرمان، که متولی اموال و امور جماعتی است می باشد و بایستی ادای دین گردد. به خاطر دارم که کشاورزان از خاکهای ویرانه ها برای پوک کردن زمینهای زراعتی (شاید کود) استفاده می کردند، چون ساختمانها همه خشت و گل بود. در آخرین سفرم به کرمان (شرکت در جشن سده ۱۳۷۸) زمینها تا آن سوی باغچه شاه مهر ایزدی، ساختمان شده بود. بررسی به وضع ثبتی زمینها لازم است با توجه به نیات دینی و فرهنگی و تاریخی شاه جمشید، نوشتار را به گبر محله اختصاص داد، زیرا هنوز هستند مردمی که وجدانی بیدار دارند، کما اینکه در سالهای اخیر فردی به انجمن مراجعه و از محلی در حوالی مسجد صاحب الزمان نام برده که وقف و مربوط به انجمن زرتشتیان کرمان بوده که هم اکنون کرایه می پردازد در نقشه ای که ژنرال سایکس در کتاب خود آورد، (تصویر آن پیوست است) گبر محله نشان داده شده که بنام ویرانه (Desert) از آن یاد می شود.(ص ۹۷_۹۸)
مأخذ: مزداپور، کتایون. سروشِ مغان. یادنامه جمشید سروشیان (مجموعه مقالات). مقاله گبر محله، نوشته دکتر جهانگیر اوشیدری. انتشارات ثریا. تهران ۱۳۸۱
🔥 @atorshiz 🔥
مسئله ازدواج با محارم در دوران پیش از اسلام(شماره ۵)
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
#تاریخ_کیش_زرتشت
#مسئله_ازدواج_با_محارم
بحث درباره وجود این گونه ازدواجها در میان ایرانیان پیشین، در قرن نوزدهم نیز هنوز جریان داشت. گروهی، به این فرض که چنین وصلتهایی در میان بوده است، مزداییان عصر جدید را که به قرار معلوم، از قرن ششم میلادی، خبری از هیچیك این چیزها ندارند، به باد سرزنش می گرفتند، باران ملامت بر سرشان فرو می ریختند، تهمت شناعتها بر ایشان می زدند. زردشتیان که هیچیك از رسوم و آداب قرن ششم را به یاد نداشتند، این تهمتها را افتراء محض میشمردند و بر روی و ریا چنین می پنداشتند. حقیقت این است که در آن زمان، مرحله، مرحله روشهای پرخاشجویانه و رفتارهای زودباورانه ای بود که هنوز اخلاق مسیحیت را در صف مقابل هرزگی و آشفتگی «بت پرستان» قرار می داد. از هر دو سوی مجادله ای بس ناگوار و بس دردناك به راه افتاد تا سرانجام دانسته شود که ایرانیان دوره ساسانیان با زناشوییهای همخون سازگار بوده اند یا سازگار نبوده اند. در جستجوی دلیل و برهان، سخت به بررسی آثار نویسندگان دوره باستان پرداختند ، مطالب آموزنده ای را که در نوشته های این نویسندگان پیدا می شد، نقل کردند، بسیار قلم زدند و کاغذ فراوان سیاه کردند، چندان که امروز نوشته هایی زیبا و پرمایه، و در حقیقت آموزنده در دست داریم. در میان شهودی که به ادعا و اتهام برمی خیزند، نویسندگان یونانی، چنانکه باید، در راس همه شهود دیگر جای دارند. سپس، نوبت به نویسندگان لاتینی و مسیحیون و ایرانیانی می رسد که به دین اسلام در آمده اند. واهمّ این نویسندگان انتیستن(۱) و آگاتیاس(۲) و کلمان اسکندرانی(۳) و کاتول(۴) و کتزیاس(۵) و دیوژن لانرس(۶) و اوزب(۷) و هرودوت(۸) و مینسیوس فلیکس(۹) وفيلوستات(۱۰) و کنت کورسه(۱۱) (کوینتوس کورشيوس روفوس) و پلوتارک(۱۲) - کزانتوس اليدوس(۱۳) و سوتیون(۱۴) (به گفته کلمان اسکندرانی) و - لوكن(۱۵) - و خلاصه، سن-ژروم(۱۶) هستند. شهادتهای آنان اغلب ضد و نقیض است. کته زیاس که، به نام طبیب، در دربار هخامنشی زیسته است، با این همه درخور اعتماد و وثوق است. دقت و ایجاز پتولمه(۱۷) - بطلميوس - از همه کمتر است، زیرا که از زناشوییهای همخون در سرزمین پارتها ، سرزمین ژدروزی(۱۸) (مکران) - پارس- سرزمین ماد، و سرزمین اری(۱۹) (هرات کنونی) و در بیرون از ایران، در هند و آشور و بابل و بین النهرین و جاهای دیگر سخن می گوید. ارسطو، که در هوش و فراست و واقع بینی سرآمد همه نویسندگان دوره باستان است و مردی است که با احوال ایرانیان آشنایی دارد و از زردشت برایمان سخن گفته است، از این ازدواجها خبری ندارد. برخی از نویسندگان مثالهایی از دربارهای شاهی برای ما آورده اند. به قول اینان، کامبیز خواهر خویش را به زنی گرفته بوده است و ساتراپ تریتوکم(۲۰) با خواهرش رکسان(۲۱) - داریوش باخواهرش پریستیس(۲۲) - اردشیر با دخترش - ساتراپ سیزی میتر(۲۳) (ساتراپ باکتریان) با مادرش عقد زناشویی بسته بوده است. برخی از این نویسندگان، بیشتر از هر کس دیگر به مغان تهمت می زنند: کزانتوس لیدوس که نامش در نوشته های کلمان اسکندرانی آمده است، سوتیون(۲۴) که در نوشته های دیوژن لائرس از وی نقل قول شده است . و استرابون از این گروه هستند و بویژه، کاتول نیز از این گروه است که آشکارا در این زمینه چنین می گوید: (مغ را باید مادر و برادر مادر» به بار آورند.)(۲۵) (ص ۱۲۱ _ ۱۲۳)
۱)Antisthene
۲)Agathias
۳)Clement
۴)Catulle
۵)Ctesias
۶)Diogene Laerce
۷)Eusebe
۸)Hérodote
۹)Mincius Felix
۱۰)Philostates
۱۱)Quinte - Curce
۱۲)Plutarque
۱۳)Xanthus Lydus
۱۴)Sotion
۱۵)Lucain
۱۶)Saint- Jerome
۱۷)Ptolemée
۱۸)Gedrosie
۱۹)Arie
۲۰)Terituchmes
۲۱)Roxane
۲۲)Parysalis
۲۳)Sysimithres
۲۴)Sotion
۲۵) magus ex matre et gnato gignatur oportet
مأخذ: مظاهری، علی اکبر _ خانواده ایرانی در دوران پیش از اسلام _ با مقدمه پل فوکونه (استاد دانشگاه سوربن) و دکتر حامد فولادوند _ ترجمه: عبدالله توکل _ نشر قطره _ تهران، سال ۱۳۷۷
🔥 @atorshiz 🔥
مسئله ازدواج با محارم در دوران پیش ازاسلام(شماره ۳)
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
#تاریخ_کیش_زرتشت
#مسئله_ازدواج_با_محارم
درباره منشا زناشوییهای همخون در فلات ایران، در حال حاضر، دو نظر متضاد هست و از هر دو نظر دفاعی بسیار شایسته و زبردستانه صورت گرفته است. نظر اول که نظر جی. هوپ مولتن(۱) باشد، این رسم و عادت را به بومیان سرزمین ماد - مدی (۲) یعنی «مغان»(۳) نسبت می دهد. وصلتهای همخون مثل عرضه اجساد به دمِ حرص و ولع مرغان شکاری، با اعتقاد به ستارگان، شاید میراث مردمی پیش از ایرانیان باشد که، پیش از مهاجرت آریاها ، فلات ایران در دست آنان و عیلامیها بود. (در شوش قدیم گوشت مردگان پیش از دفن از استخوانهایشان جدا می شد. کافرهای سیاهپوش که هرگز مزدایی نبوده اند، اجساد مردگانشان را در کوه و بیابان می نهادند. هنوز هم که هنوز است زردشتیان برای از سر واکردن مردگانشان کاری جز این صورت نمی دهند.) در واقع، عقیده مولتن، عقیده ای است که جز یکی از جنبه های قضیه را در نظر نمی گیرد و اندکی در ساده انگاشتن قضیه به راه مبالغه می رود : هر چیزی را که در میان رسوم و آداب ایران قدیم کم و بیش عجیب و حتی غیر عادی است، دارای منشأ و منبعی می پندارد که روی هم رفته بر ما تاریک است و چندان خبری از آن نداریم. بدینگونه دوگانگی «نیکی» و «بدی»، «نور» و «ظلمت» را که سخنها درباره اش گفته اند و به نظر ما از خصائص ادیان و مذاهب ایرانیان، از قبیل آیین مزدا و آیین مهرپرستی(۴) و آیین مانی و آیینهای دیگر است، یادگار این بومیان می داند. وانگهی، این بومیان کیستند؟ مولتن اینان را همان قوم و قبیله مغان می پندارد، که یکی از قبیله های بومی سرزمین مدی [ماد] بوده اند و به قراری که جهانگردان یونانی گفته اند، مردگانشان را رها می کرده اند. شکل و منظره قیافه ها ، از لحاظ تیره شناسی، مردمی را که پیش از ایرانیان، در این سرزمین می زیسته اند. گاهی به عیلامیها و گاهی به گروهی «شبه ارمنی»، خویشاوند مدیترانه ایهای کهن، نزديك نشان می دهد. ما چیزی از این مقوله نمی دانیم و نه می توانیم باور داریم که رسم زناشوییهای همخون منشأ بومی داشته است و نه می توانیم باور داشته باشیم که ایرانیان این رسم را از اسلاف خودشان اقتباس کرده اند. اما برخی دیگر از «ارباب نظر» - مانند فایست(۵) و شرادر(۶) قضیه را به نحوی دیگر شرح می دهند. به گمان ایشان، زناء با محارم شاید یکی از آن آداب و رسوم کهن هند و اروپایی باشد که گروه نژادی «بالت و اسلاو » (۷) ایرلندیها و ایرانیان زنده و پابرجا نگهش داشته اند. اما رسم وصلتهای همخون که جنبه زناء با محارم دارد، گذشته از لیتوانیاییها و ایرلندیها و پروسيها"، در میان ملل و اقوام باستانی هم دیده می شود. یونانیان ازدواج عمو را با دختر برادرش، ازدواج عمه را با پسر برادرش و ناخواهری را با نابرادریش جائز می دانسته اند، در صورتی که مقدونیها - که خشونت و سرسختی شان بیشتر از همه اقوام جزایر یونان بود، بر وصلت خواهر و برادر . صحه می گذاشتند. اساطیر هند و اروپایی، از این گونه وصلتها ، نمونه ها و مثالهایی بسیار فراهم می آورد. گذشته از خدای خدایان ژوپیتر (۸) و خدای جنگ مارس(۹) که ادب باستان داستانِ پیوندهای آمیخته به زنایِ هردوشان را به حد شياع برایمان باز گفته است. از روی متون ودایی می دانیم که یامی (۱۰) زیبا در آتش عشق برادرش باما(۱۱) می سوخته، در صورتی که «کتب مقدسه» ، ایران، به تفصیل، از وصلت یماه (۱۲) با برادرش یمه(۱۳) سخن می گوید: این جفت عجیب و غریب صاحب یک پسر و یک دختر شد. به موجب این فرض، ایرانیان، پیش از استقرار و توطن در فلانی که به نامشان خوانده شد، طبق رسوم و آداب نژادیشان به زناشوییهای همخون مبادرت مبادرت داشته اند. (ص ۱۱۸ _ ۱۲۰)
۱) J . Hope Moulton
۲) Médic
۳) Mages
۴) mithraisme
۵) Fcist
۶) Schrader
۷) Balt - Slaves
۸) Jupiter
۹) Mars
۱۰) Yami
۱۱) Yama
۱۲) Ymāh
۱۳) Yma
مأخذ: مظاهری، علی اکبر _ خانواده ایرانی در دوران پیش از اسلام _ با مقدمه پل فوکونه (استاد دانشگاه سوربن) و دکتر حامد فولادوند _ ترجمه: عبدالله توکل _ نشر قطره _ تهران، سال ۱۳۷۷
🔥 @atorshiz 🔥
مسئله ازدواج با محارم در دوران پیش از اسلام (شماره ۱)
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
#تاریخ_کیش_زرتشت
#مسئله_ازدواج_با_محارم
ازدواج با محارم - بر حسب آنچه که عموم مردم می اندیشند . در میان اقوام و دینداران مختلف کم و بیش نمونه هایی دارد و در میان سلسله های پادشاهی ایران باستان نیز مرسوم بوده است و در متون پهلوی، مزداپرستان بدین امر بسیار سفارش شده اند. آنچه در مورد شاهنامه می توان گفت این است که هر چند زندگی مردم عادی در شاهنامه نمود چندانی ندارد و نمونه های گزارش شده در شاهنامه به اندازه ای نیست که بتوان از آن نتیجه گیری قاطع و فراگیر کرد؛ حتی در خصوص زندگی پهلوانان شاهنامه نیز جز یک نمونه مشکوک، اظهارنظر سخت می نماید؛ اما آنچه در اثنای مطالعه این موضوع می توان نتیجه گرفت این است که در شاهنامه هفت نمونه ازدواج یا پیشنهاد یا ادعا یا وصیت به ازدواج با محارم، وجود داشته است و خودوده به شکلی که در متون پهلوی آمده به معنی ازدواج با مادر، خواهر و دختر تنها در چهار مورد آن به چشم می خورد و تمام این موارد نیز در میان خاندان های شاهی، روایت شده است که خاستگاه آن، به دوره پیش از زرتشت باز می گردد.(بخش نتیجه، ص ۱۲۱)
ماخذ: حیدری،حسین. قاسم پور، محدثه. خویشاپیوندی در متون پهلوی و بازتاب آن در شاهنامه. مجله زن در فرهنگ و هنر، دوره ۴، شماره ۴، زمستان ۱۳۹۱
🔥 @atorshiz 🔥
اوستای جیبی همراه پیوست سالنامه جاویدان شاهنشاهی (بسیار نایاب و کلکسیونی)
تاریخ چاپ: ۲۵۳۵ شاهنشاهی
به فروش می رسد
@aDaryosh
فرضیه های جدید درباره زرتشت (شماره ۵)
#تاریخ_کیش_زرتشت
#زرتشت_و_اوستا
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
اکنون به مباحثی توجه می کنیم که بویس و کلنز درباره تاریخ زردشت ارائه داده اند این مباحث را می توان افراطی گفت، زیرا یکی اعتقاد به يک دوره بسیار دور باستانی دارد. و دیگری می خواهد شخصیت صرف زردشت را در قالب «حوزه گاهانی» قرار دهد. در اینجا، باید متذکر شوم که بخش بزرگی از ملاحظاتی را که در بررسی مجدد دیدگاه های اوليه خود انجام داده ام به عنوان نقدی بر تجدید ساختار پیشنهادی از سوی بویس دارای ارزش و اعتبار است؛ بنابراین، نیازی به تکرار این برهانها نمی بینم. تنها باید یادآور شوم که مری بویس ظرف بیست سال گذشته يک تاریخ تقریبی را برای زردشت پیشنهاد میکند که دوره ای از ۱۷۰۰ تا ۱۲۰۰ پیش از میلاد را در بر می گیرد. هرچند تصریح می کند که به گزینش عدد ۱۲۰۰ تمایل بیشتری دارد تا بدین صورت از ايجاد يک شکاف زمانی بزرگ بين اوستای قدیم و جدید جلوگیری کند. بنابر اظهارات بويس، زردشت يک روحانی تعلیم یافته است، و از سنین پایین غرق در مکاشفات دینی بوده است. و پیامبری است که مؤلف نه تنها گاهان، بلکه تمامی متون اوستای قدیم بوده است. بنابراین، وی پیش از آن دوران می زیسته است که مردمش از استپ های آسیای مرکزی به سمت سرزمین هایی بروند که بعداً به تصرف در آورده اند، یعنی در عصر حماسه آفرینی ایرانی، زمانی که آنان دارای ساختار اجتماعی دو طبقه جنگجویان - شبانان و روحانیان بوده اند. بویس دلایل بسیاری را در زمانهای مختلف و در مآخذ گوناگون ارائه داده است، از جلد نخست تاریخ کیش زرتشت در سال ۱۹۷۵ تا چاپ سخنرانی های دانشگاه کلمبیا در سال ۱۹۹۲ نظریه های خود را ثابت کرده است. هرچند در این جا امکان بررسی تمامی این استدلال ها وجود ندارد، ولی به هر حال يک موضوع کلی وجود دارد که در همه آنها ثابت است. این دلایل بر اساس فرضیاتی است که همگی به یکدیگر زنجیر شده اند، و در برخی موارد بنابر فرضیاتی اند که قطعیت یافته اند، در حالی که در اصل این گونه نیست. به عنوان نمونه، نظریه ای وجود دارد که از مقاله توماس بار و در سال ۱۹۷۳ الهام گرفته شده که بنابر آن يک دوره ۱۰۰ - ۱۵۰ ساله را می توان برای نسل هایی در نظر گرفت که طبق فروردین یشت از سینه (Saēna، به معنای سیمرغ)، پسر اهوم استوت کسی که نماز یَثَه اهو به جای می آورد)، تا اوتَيوتى، پسر ويتكَوى، ادامه می یابد، يا يک دوره ۱۵۰ - ۲۰۰ساله که بین گاهان و يشتها سپری شده است. در واقع، و طبق نظر بویس، مدرکی نداریم که ثابت کند تدوین يشتها به تدریج از قرنهای نهم - هشتم کمابیش آغاز شده و تا آخر آن دوره پایان یافته است. از آنجا که اثری از غرب ایران در اوستا دیده نمی شود، استدلال بارو را نیز نمی توان پذیرفت. کاملا روشن است که اگر قرار بود این متون به تاریخ اوج اقتدار عصر هخامنشی تعلق داشته باشد (که نه فقط ممکن بلکه محتمل نیز می باشد)، بنابر این محاسبه نسل ها می توانست تاریخ زندگی زردشت را بين قرنهای هفتم و ششم پیش از میلاد تأیید کند.(ص ۵۲ _ ۵۳)
مأخذ: نیولی، گراردو. زردشت در تاریخ. ترجمه: مهدیه چراغیان. بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه. سال ۱۳۹۳
🔥 @atorshiz 🔥
حدود بیست جلد از مجله بررسی های تاریخی به فروش می رسد
کتاب ها متعلق به کتابخانه کاخ جنوبی جوانان بوده و این نسخه ها نایاب هستند.
@aDaryosh
@atorabanorg
فرضیه های جدید درباره زرتشت (شماره ۳)
#تاریخ_کیش_زرتشت
#زرتشت_و_اوستا
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
در واقع امر، آریایی های غرب، مردم ماد و پارس بایست تحت تأثیر چشمگیر شاخص هايی چون شرایط محیطی خاص، ارتباط با دیگر فرهنگ ها و جوامع دیرپا و همچنین شرایط سیاسی و نظامی بوده باشند، و تمامی این عوامل منجر به بروز تغییراتی بنیادین، خاص و سریع شده است که بازتاب آنها را می توان در منابع تاریخ باستان یافت. از سوی دیگر، هیچ عامل مسلمی وجود ندارد که ما را در بازسازی رابطه بين يشتها و گاهان، یا رابطه هر یک از این دو با یسنا هپتنگهایتی یاری رساند. در این موارد، مشکلات مربوط به این رویداد شماری مطلق و نسبی پیچیده خواهند بود، به غير از زمانی که در یشتها به قطعه ای از يک سرود دینی بر می خوریم که به طور غیرمستقیم با قطعه ای دیگر از يك سرود دیگر در ارتباط است. در این خصوص، می توانیم به مقاله «ادبیات ایران باستان» گرشویچ مراجعه کنیم که در سال ۱۹۶۸ به چاپ رسیده است. به هر روی، استدلال من با نشانه های مورد تأیید قرار گرفت که گمراه کننده بود: یعنی درست است که گاهان درباره مادها و پارسیان سخن نمی گوید، ولی در اوستای جدید نیز غرب ایران، حتی در بخش هایی که ما به طور منطقی می پنداریم به هخامنشیان یا دوره پس از آنها تعلق داشته است، اصلاً جایگاهی ندارد. این واقعیت غیر قابل تغییر یکی از نکات مهمی را به زیر سوال می برد که براساس آن نظريه قبلی ام را بنا نهاده بودم. حال برای توضیح اینکه چرا گاهان و تمامی پیکر، اوستا نسبت به مادها و پارسیان سکوت کرده، باید برهانی غیر از شکاف زمانی بیابیم. در این نمونه هم، توضیحات گرشویچ در اثر ذکر شده در بالا، می تواند راهگشا باشد.(ص ۵۰ _ ۵۱)
مأخذ: نیولی، گراردو. زردشت در تاریخ. ترجمه: مهدیه چراغیان. بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه. سال ۱۳۹۳
🔥 @atorshiz 🔥
فرضیه های جدید درباره زرتشت (شماره ۱)
#تاریخ_کیش_زرتشت
#زرتشت_و_اوستا
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
در این مرحله از تحقیق، خود را مرهون ایلیا گرشویچ می دانم. هنگامی که در سال ۱۹۸۰ میخواستم کتابی با موضوع زمان و مکان زردشت به چاپ برسانم، بخت با من یار بود و می توانستم از مشاوره ایشان بهره مند شوم. از این رو، ایشان همیشه به من یادآور می شد که نظر من درباره دیدگاه هنینگ درباره تاریخ زندگی زردشت اشتباه بوده است، زیرا این انتقاد از داوری نادرست نسبت به آنچه وی در سخنرانی های رتنبای کترک ایراد کرده و سپس چاپ شده، سرچشمه گرفته است. در حقیقت، همین اشتباه من بود که منجر شد تا چنین تحلیل نادرستی از همان اظهارنظر خوب و مختصر هنینگ ابراز کنم و تنها گذشت زمان بود که این مهم را برایم روشن کرد. بنابراین از گرشویچ سپاسگزارم که مرا متقاعد کرد تا در دیدگاه خود نسبت به موضوعی تجدید نظر کنم که برای شناخت ما از تاریخ و آیین ایران باستان حیاتی است. از این روست که در این جا از نظر هنینگ استقبال میکنم:
کاملاً واضح است که شناخت جزئیات درباره هر فرد بدون دانستن حداقل زمان، مکان زندگی وی، شرایط زندگی و جایگاه فرهنگی که در آن قرار دارد، غیرممکن است. این تاریخ باید به هر صورت مشخص شود؛ در غیر این صورت، تمامی مباحث درباره زردشت بی نتیجه باقی خواهد ماند.
و تنها زمانی که بیش از بیست سال از این تحقیق می گذشت، فهمیدم که همان زمان که گرشویچ با در نظر گرفتن اینکه انسان جایز الخطاست. در مورد استاد خویش نوشت: «احتمال آنکه وی در راستای حل معضل گامی به خطا برداشته باشد، به حداقل رسیده بود.» حق با وی بود. در آن زمان مسمم شدم تا دیدگاه های قبلی خود را اصلاح کنم و نتایج آن را همراه با پیشنهادی متفاوت برای حل مشکل تاریخ زندگی زردشت ارائه دهم. و آن را پنجاه سال پس از ایراد سخنرانی های هنینگ به وی تقدیم کنم. همان انگیزه ای که نقد گرشویچ در من برانگیخت، و ما در طول این کار به آن بارها اشاره خواهیم کرد، مرا بر آن داشت تا این کار را انجام دهم. البته، دلیل دیگری را هم باید افزود. کنار گذاشتن تاریخ پیشنهادی هنینگ همزمان با از هم پاشیدگی مطالعات زردشتی است که بر همگان واضح و مبرهن است. در حالی که یک بار، پیش از سومین سخنرانی هنینگ، در رتنبای کترک با تاریخ بین هزاره اول و دوم پیش از میلاد موافقت شده بود، اما اکنون شرایط اساساً تغییر کرده است. اگر کسی بخواهد زمانی را درک کند که ما برای این چهره پیشرو در دین ایرانی و اندیشه فلسفی باستان در نظر می گیریم، فردی که تأثیر چشمگیری بر ذهن و قدرت تحلیل یونانیان داشته و سپس به شکل های مختلف از دوره انسان گرایی تا عصر روشنگری و تا عصر ما، وارد فرهنگ غرب شده، با ایده های متضاد و متغایری مواجه می شود که یک دوره هزار ساله یا بیشتر از آن را شامل میشود. بنابراین عجیب نیست همان فردی که تصور می شود در آن زمان می زیسته، نه تنها ابهام حیرت زایی برای زمان حیاتش باشد، بلکه ظاهراً محو هم می شود. البته باید گفت برخی تصور می کنند زردشت تنها يک نام بوده است و هیچ وجهه تاریخی واقعی ندارد. بنابراین، درباره بنیانگذار دین پیش از تاریخ و حتی به نوعی ایران باستان طیف گسترده ای از نظریات دیده می شود. گروهی آن را يک نام نمادین می دانند که به يک گروه اجتماعی اطلاق می شده که از روی مراسم عبادی شان شناخته می شده اند. در دو سوی این طیف، نظریه های بویس و کلنز وجود دارد. این نظریه ها به ترتیب در مجموعه ای از مطالعات درباره زردشتی گری و اوستا توضیح داده شده اند. مرجعیت فراوان این نظریه پردازان ایجاب می کند که توجهی خاص به آنها مبذول شود. در این راستا، بویس در کتاب تاریخ کیش زرتشت، بزرگ ترین کتابی که تاکنون درباره تاریخ زردشتیگری نوشته شده است، این نظریه هایش را توضیح داده است. کلنز نیز با توجه به مطالعات خود در زمینه زبان اوستا و به ویژه گاهان، نظرات خود را به تدریج بیان کرده است. همان طور که بویس با نظریات استاد خویش، هنینگ، درباره زردشت و گسترش تاریخی زردشتیگری جلو می رود. شکاف بین نظریات کلنز و آموزه های دوشن گیمن افزایش می یابد. دوشن گیمن بود که برای نخستین بار ژان کلنز را در مطالعه فرهنگ ایرانی همراه با توجه ویژه ای به دین راهنمایی کرده و بر کنار گذاشتن نظریه تقسیم بندی سه گانه در مورد ایران ابرام داشت. کلنز برخی از استدلالهای موله را مجدداً احیا می کند، به ویژه آنهایی را که می توانیم اذعان کنیم در آن ساختار کیش به طور قطع بر تاریخ پیروز می شود.(ص ۴۷ _ ۴۹)
مأخذ: نیولی، گراردو. زردشت در تاریخ. ترجمه: مهدیه چراغیان. بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه. سال ۱۳۹۳
🔥 @atorshiz 🔥
سرزمین زرتشت در آریانه در شرقِ ایران(شماره ۳)
#زرتشت_و_اوستا
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
پس مأخذِ اطلاعِ دیودوروس سیسیلی در کتابِ نخست(۹۴، ۲)به احتمالِ بسیار زیاد نویسندهای است که بلافاصله پس از فتحِ سرزمینهای آسیایی بهدستِ اسکندر به مسائلِ مشرقزمین پرداخته است؛ فتحی که باعث شد جهانِ یونانی آشناییِ گستردهتر و بخصوص مستقیمتری با سرزمینهای شرقی تا سیحون و آنسوی سند پیدا کند. در حقیقت، بسیار بعید است که مأخذِ دیودوروس، آنچنانکه یوستی پیشنهاد کرده،(۱)کتسیاس یا، بنابر پیشنهادِ ارنست هرتسفلد،(۲)محافلِ آکادمی یا مشائیانِ پیش از اسکندر بوده باشد. برعکس، با این میزان اطلاعاتی که در حالِ حاضر داریم، همچنانکه مارکورات پنداشته،(۳)باید فکرمان دربارهی مأخذِ دیودوروس متوجهِ مگاستِنِس_که در فاصلهی سالهای ۳۵۰ و ۲۹۰ پیش از میلاد میزیسته_و دقیقاً اثرِ وی، ایندیکا، شود، یا همانطور که کسانی از جمله ژوزف بیده و فرانتس کومون هم انگاشتهاند،(۴)متوجهِ هکاتایوس آبدرایی و اثرِ وی، آیگوپتیاکا، گردد.
این امر که بندهای ۹۴ و ۹۵ در بخشی از کتابِ نخستِ مجموعهی تاریخیِ دیودوروس گنجانیده شده و دیودوروس مسلماً از کتابِ آیگوپتیاکای هکاتایوس آبدرایی بسیار بسیار نقل و اقتباس کرده، مؤیدِ فرضیهی اخیر است. بنابراین، میتوانیم نتیجه بگیریم که قابلِ اعتمادترین منبعِ یونانی در موردِ خاستگاهِ دینِ زرتشت منبعی است که در بخشی از مجموعهی تاریخیِ دیودوروس سیسیلی(کتابِ اول، ۹۴، ۲)منعکس است، یعنی اثرِ مگاستنس یا اثرِ هکاتایوس آبدرایی. این منبع، با معرفیِ زَثرَئوستس نامی بهعنوانِ پارا تویس آریانویس،(۵)با روایتِ ایرانی دربارهی زردشت نامی در اَیریَنَهوَیجَه(ایرانویج)مطابقت دارد که نامهای آریانه و آریانوی خاطرهی احتمالاً واقعیِ آن را حفظ کردهاند؛ و با سخن از آریانوی بهصراحت به ایرانِ شرقیِ نزدیک به جنوب و مرکز اشاره دارد.(ص ۵۲_۵۱)
یادداشتها:
1. Iranisches Namenbuch, Marburg, 1895, p. 384.
2. Zoroaster and his World, 2 vols, Princeton, 1947, p. 54, 699.
3. Das erste Kapitel der Gāthā uštavatī, ed. par G. Messina, Roma, 1930, p. 23.
4. F. Cumont, Les Mages hellénisés, grecque, I_II, Paris, 1938, MH I, p. 20; MH II, p. 30.
5. παρὰ τοīς 'Αριανοīς
مأخذ: نیولی.گراردو، از زردشت تا مانی، ترجمهی آرزو رسولی(طالقانی)، تهران، نشر ماهی، چاپ دوم ۱۳۹۵
🔥 @atorshiz 🔥
سرزمین زرتشت در آریانه در شرقِ ایران(شماره ۱)
#زرتشت_و_اوستا
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
در موردِ موطنِ زردشت، بهطورِ کلی میتوانیم منابعِ کلاسیک را به دو دسته تقسیم کنیم: منابعی که زردشت را پارسی یا مادی میدانند و منابعی که زردشت را پادشاهِ بلخیان دانستهاند.(۱)هیچیک از این منابع قابلِ اعتماد نیستند: دستهی نخست چون کلی و مبهماند(در منابعِ کلاسیک از پارسی و مادی غالباً کلِ ایران اراده میشود)؛ دستهی دیگر ثمرهی یک سلسله یکسانشماریهای ثانوی در افسانهی نینوس و سمیرامیس هستند.(۲)
معالوصف منابعِ دیگری نیز هست: یکی حاشیهی آلکیبیادسِ اول(A 122)که عموماً آن را غیرِقابلِ اعتماد میدانند(براساسِ این منبع زردشت یا یونانی بوده و یا از نسلِ کسانی که از آنسوی "دریای بزرگ" آمده بودند)؛ دیگری در نوشتههای دیودوروس سیسیلی است که برعکسِ آن یکی بهطورِ جدی موردِ توجه واقع شده(۳)و با این همه، هنوز نتایجِ قابلِ قبولی از آن گرفته نشده است، و آن پارهای است از اولین کتابِ مجموعهی تاریخیِ دیودوروس(کتابِ اول، ۹۴، ۲)به شرحِ زیر:
παρἀ μέν τοῖς 'Aριανοῖς Zαθραὐστηυ ὶστοροῦσι τὸν άγαθὸν δαίμονα προσποιήσασθαι τοὺς νóμους αύτῶ διδóναι.
در واقع، ژوزف بیده و فرانتس کومون بهخوبی دریافتهاند که بنابر منبعِ دیودوروس_که بنابر نظرِ آن دو، هکایاتوسِ آبدرایی است_موطنِ زردشت《باید در آریانه بوده باشد، یعنی در ناحیهای در همسایگیِ سرزمینِ بلخ》.(۴)اما اشتباهِ آنان این بود که ناحیهی مذکور را همان آرِیا، یعنی ناحیهی هرات، میدانستند(۵)و نتیجه گرفتند که منظور از این ناحیه در این موردِ خاص احتمالاً آریانا "در معنای کلی" و، به نظرِ آنان، ایران بوده است. حقیقتِ امر چیزِ دیگری است: اشتباهِ بیده و کومون اشتباهی است عام که هر وقت در منابعِ یونانی اصطلاحاتِ آریانه(۶)و آریا(۷)بیاید تکرار میشود.(۸)آریانایی با آن معنای مبهمِ کلی وجود ندارد؛ نشانهی مشخصی هم نیست که بتوان از آن نتیجه گرفت در دورهی هخامنشی آریانه معادلِ ایران بوده است. تنها آریانهای که میشناسیم ناحیهی سفراگیسِ(۹)استرابون بوده که این جغرافیادان حدودِ آن را به استنادِ اراتوستِنِس(۲۸۴_۲۰۲؟ پ.م)بهدقت وصف میکند و محدود است از شرق به سند، از جنوب به دریای عمان، از مغرب به خطِ نامنظمی که کارمانیا(کرمان)را به دروازههای کاسپین میپیوندد، از شمال به رشتهکوههای پاروپامیسوس و کوههایی که در ادامهی آن تا دریای کاسپین کشیده شدهاند(کتابِ پانزدهم، ۲، ۱ و کتابِ پانزدهم، ۲، ۸).(ص ۵۰_۴۸)
یادداشتها:
1. Bidez-Cumont, MH I, 23; I, 8 et sqq.
۲. برای منابعِ کتابشناختیِ لازم رجوع شود به:
Gnoli, ZTH, 92 note 6.
3. Voir déjà Bidez-Cumont, MH I, 24.
4. Ibidem.
5. Gnoli, Sīstān, 60.
6. 'Aριανή
7. 'Aρεὶα
8. σφραγίς
9. Gnoli, ZTH, 142.
مأخذ: نیولی.گراردو، از زردشت تا مانی، ترجمهی آرزو رسولی(طالقانی)، تهران، نشر ماهی، چاپ دوم ۱۳۹۵
🔥 @atorshiz 🔥
رَغَه سرزمین و میهن زردشت(شماره ۲)
#زرتشت_و_اوستا
#روحانیت_در_ایران_باستان
#تاریخچه_پرستشگاه_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
مارکوارت و همراه او کریستن سن سعی کرده اند سنت وندیداد پهلوی را یک واحد یگانه بدانند و در این رابطه اظهار کرده اند برای آنکه شهر ری را جزیی از آذربایجان بدانیم باید به دورهی خسرو اول (۵۷۹-۵۳۲) باز گردیم، یعنی زمانی که چهار ایالت بزرگ امپراطوری شکل گرفته بود و سرزمین ماد راغیانه در ایالت شمالی، یعنی آذربایجان واقع شده بود. اما به نظر من این فرضیه چه با متن و چه با سایر داده های جغرافیایی که از زردشت در آذربایجان سخن می گویند در تضاد است. با متن تناقض دارد زیرا اصطلاح کی...گوِت نظریه ی جدیدی را به میان می آورد که با داده های جغرافیایی در تضاد است زیرا در آن داده ها ارجاعات همیشه به آذربایجان حقیقی و اصلی و به ویژه به شیز و اورمیه است نه به صورت کلی به یک ایالت بزرگ شمالی. بنابراین در همان سنت های پهلوی نیز تردید بسیاری در انطباق تیغه ی اوستائی یا بهتر بگوئیم یک تضاد بین عقیده ها باقی می ماند که مطمئنا به خاطر تلاش هائی بوده که حلقه های نیرومند مذهبی غرب ایران سعی داشته اند مراکز رشد دنیای مذهبی زردشتی که در شرق فلات واقع شده بوده اند را از آن خود کنند. این پدیده در جای دیگری نیز اتفاق افتاده است. جا به جائی آثور فرنبغ در سدهی ششم پ.م. از کابلستان به فارس یک نمونه از این تلاش ها به شمار می رود. تمایل انجام یک چنین جابه جائی ها در مقیاس وسیعی از شرق به غرب بسیار نیرومند بوده است. حال اگر بخواهیم شکل آریاسپوس (آریماسپوس) در کار دیودور سیسیلی را به شکل آریانویس ترجیح دهیم باید بپذیریم رَغَهی زردشتی در آریانه یعنی در حقیقت در سرزمین های جنوب شرقی فلات ایران یا دقیق تر بگوئیم در سرزمین هایی که آریا سپه ها زندگی می کردند و با نام های پارای تاکنه و سکستانه شناخته می شدند، جای داده شود. در این موقعیت بحث های جدید گرشویچ درباره ی رغه را باید با دقت بسیار ارزیابی کرد. سرزمین جدیدی برای زردشت، محتمل ترین میهن گاتی - اوستائی۔ محل رَغَهی زرتشتی را پیشنهاد نکرد، اما به طور قطع و دقیق این زمینه را از ابهامات و دو پهلوئی های موجود با تطبيق راگای داریوش یکم با سرزمین زردشت پاک نمود که :" معمولا سرزمینی که اوستای جدید آن رَغَه ی باستانی" می داند و با راگای داریوش که آن را در ماد قرار داده و شهر ری قرون وسطی یکی است، تطبیق داده شود، این تصور نه با غیبت هر گونه اشاره به ماد در اوستا تطبيق نمی کند، بلکه با جایگاه رَغَه در بخش فهرست کشورهای نخستین فصل وندیداد نیز مطابقت ندارد. این استدلالی است که به نظر من چه از لحاظ تاریخی و چه از نظر حقیقت جغرافیائی بسیار درست است و نیز نشان دهنده ی عدم اعتبار نظریه ای است که بر طبق آن سعی شده تا در نیمه ی دوم فهرست سرزمین های نخستین فصل وندیداد، یعنی از هفتمین کشور به بعد، یک نوع یک در میانی، یعنی یک سرزمین شرقی و یک سرزمین غربی را تشخیص دهد، بکلی از اعتبار می اندازد. نیبرگ در حقیقت بر این فکر بود که هفتمین سرزمین در شرق واقع شده بوده، اما هشتمين و نهمین آنها در غرب بوده اند، دهمین و یازدهمین سرزمین ها در شرق، دوازدهمین و سیزدهمین آنها در غرب، چهاردهمین و پانزدهمین سرزمین ها بیشتر متمایل به بخش های جنوبی و بالاخره شانزدهمین یا آخرین آنها در شمال واقع شده بوده است. اما اگر نیبرگ در تفسیر جغرافیائی این بخش مهم از اوستا دچار اشتباهی غیرقابل اجتناب شده، باید گفت چه از نظر وضعیت مذهبی، و نه سیاسی فهرست، که هرتسفلد نیز در این زمینه درست می گفت، و چه به خاطر قدیمی بودن آن فهرست، او این نکته را درست تشخیص داده بوده است. در این جا برای روشن کردن بحث لازم است فهرست کامل کشورهای نخستین فصل وندیداد را برای نشان دادن آن که حتی یکی از این آن ها نیز نمی توانسته در غرب ایران واقع شده باشد، را بازبینی کنیم. چنین کاری بدون شک اجازه می دهد تا مورخ بهتر بتواند موقعیت رَغَه را میان فهرست کشورها ارزیابی کند و سوال کند که آیا امکان سعی در پیشنهاد پیدا کردن موقعیت این سرزمین وجود دارد یا نه، مسئله ای که به عقیده من امکان پذیر است.(ص ۱۵۵ _ ۱۵۶)
مأخذ: نیولی، گراردو. پژوهش های تاریخی درباره ی سیستان باستان. ترجمه: سید منصور سید سجادی. ناشر: موازی، پیشین پژوه. سال ۱۳۹۶
🔥 @atorshiz 🔥
گبر محله(شماره ۶/پایانی)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
تراز نامه و کارنامه شاه عباس صفوی
نکات منفی _ فهرست وار:
۱- در بین نامه های متبادله بین پارسیان هند و زرتشتیان کرمان و یزد که با قاصد و چاپار رد و بدل شده مراتبی دیده می شود چنانچه: در نامه های ۱۰۰۵ یزدگردی برابر ۱۰۴۵ ه. از سال ۹۹۷ی (۸ سال پیش از ارسال نامه) چنین آمده: از سال ۹۹۷ زمان پادشاهی شاه عباس صحبت می دارد که مسلمانان به زرتشتیان سخت گرفته و دو نفر از مردان مقتول و کتب مذهبی و جاماسبنامه و بسیاری از نسخ خطی زند و اوستای آنان را تباه ساخته و یا به غارت برده اند. در نامه ۱۰۱۹ ی ضمن بر شمردن موارد دیگر، باز اشاره می نماید: در زمان شاه جنت مقام شاه عباس آنقدر آزار و جفا و زیان به دستوران ایران رسید که دو نفر از آنان کشته شدند و ...
استاد ذبیح بهروز درباره ستم وارده به زرتشتیان در زمان شاه عباس چنین می نویسد: ترویج افکار حکمت شرقی باعث تشویش شاه عباس گردید و او عده زیادی از صاحبدلان و زرتشتیان را بکشت و به روایتی در زمان سلطان حسین صفوی، ۲۰ هزار زرتشتی در یک شب قتل عام شدند (جمعیت زرتشتیان قبل از صفویه و غلبه افغان حدود ۳ تا ۵ میلیون تخمین زده می شد) شاه عباس در حدود سال ۹۹۴ی جمعی کثیر از زرتشتیان را از اطراف ایران کوچانیده در قريه جديد الاحداث به نام گبر آباد (حسین آباد) وصل به جلفای اصفهان منزل داد. حتی بسیاری از فضلا و دانایان و کشاورزان قوم را که در یزد و کرمان با خویشاوندان خود به آرامش می زیستند به اجبار در اصفهان ساکن ساخت. قزوین نیز در آن موقع زرتشتی نشین و عده ای به اصفهان کوچانده شدند که در آخر صفویه برخی به کرمان آمدند.
نظر جهانگردان - پیترو دو لاواله در نامه ۸ دسامبر ۱۶۱۷ درباره وضع زرتشتیان می نویسد: «بینوایان اسلام نسبت به آنها توانگر محسوب می شوند.» مادام منانت فرانسوی از قول م دالبر در سال ۱۶۶۵ که به ایران سفر کرده راجع به گبرآباد می نویسد: «زرتشتیان بسیاری از نقاط ایران نابود گردیدند قبل از اینکه در گبرآباد پناه یابند.»
ژان شاردن، جهانگرد (۱۷۱۳ - ۱۶۴۳) درباره گبرآباد و زرتشتیان می نویسد: شماره اندکی از پارسیان باقی هستند و ... به واسطه تعصب نابود گشته و دهات بیشماری در جنوب اصفهان در جنگ داخلی ایران و عده کمی به اطراف یزد و کرمان پناه بردند. این جماعت به قدری بینوا می باشند که در روز تاجگذاری سلیمان سوم نتوانستند هدایایی تقدیم نمایند و پوزش خواستند و معاف شدند. باز نوشته اند شاه عباس سه شرط برای زرتشتیان گذاشت: یا تغییر دین دهند و یا مهاجرت نمایند و یا کشته شوند. «اینست نتیجه جور و ستم». تا اینجا ترازنامه منفی بود که به اختصار یاد شد.
ترازنامه مثبت:
گویا قرار بود زرتشتیان کرمان به جرم کشتن سرکارگر مسلمانی در بابا كمال کرمان همه کشته شوند که شب شاه عباس به خواب می بیند که قسمتی از کرمان در آتش می سوزد. خواب را با نزدیکان در میان می گذارد که گفته می شود اتفاق بدی در پیش است که فوری با یکی از نزدیکان و آستر بادپا به طور ناشناس خود را به کرمان می رساند و فرمان می دهد تنها باید یک نفر کشته شود نه همه! به این ترتیب بقیه از مرگ نجات و به پاس آن زرتشتیان کرمان همه ساله در روز خرداد روز از خرداد ماه جشن می گیرند و خیرات می نمایند که به خیرات شاه عباسی مشهور است. آری در برابر کارنامه منفی، این یکی مثبت است. که من هم در زمان دبستان رفتن در یکی از این جشنها که قنات غسان برگزار شد شرکت داشتم. و از کرمان حتی بم عده ای می آمدند و چند روزی زیر چنارهای سر قنات می گذراندند. اکنون به سراغ گبر محله برویم.
چنانچه آمد گبر محله چند نوبت دچار حادثه شد و زرتشتیان دچار مصیبت شدند. دو نوبت زمان محمود و اشرف، دو نوبت زمان نادر، نوبت دیگر زمان اعظم خان افغان، و بالاخره نوبت دیگر زمان محاصره کرمان به وسیله آغا محمدخان قاجار که خوشبختانه به برکت ملا گشتاسب زرتشتیان در خانه ملا گشتاسب تأمین داشتند (ولی در مدت زمان محاصره چه بر آنها آمده نمی دانیم.)(ص ۱۰۳_۱۰۴)
مأخذ: مزداپور، کتایون. سروشِ مغان. یادنامه جمشید سروشیان (مجموعه مقالات). مقاله گبر محله، نوشته دکتر جهانگیر اوشیدری. انتشارات ثریا. تهران ۱۳۸۱
🔥 @atorshiz 🔥
گبر محله(شماره ۴)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
پیترو دو لاواله ایتالیایی (زمان عباس صفوی ۱۶۲۴ م - ۱۰۲۵ یا ۱۰۳۳ ه) در سخن از اصفهان و برزن زرتشتیان (گبرستان) گوید: گبرها در اینجا پرستشگاه ندارند، چه هنوز آن را نساختند و ... اینان خود را بهدین خوانند و گبر نمی دانند. چه واژه گبر را برای استخفاف و نسبت کفر گویند. تاورنیه در سفر خود در کرمان تعداد زرتشتیان را حدود ده هزار نفر می داند. اِتِر سوئدی در سفرنامه خود می نویسد: تا زمان شاه عباس در سراسر ایران آتشکده های بسیار بود اما شاه عباس یا آنان را یکسره نابود و آتشکده هایشان را ویران ساخت یا وادارشان کرد تغییر دین بدهند و یا از ایران به هند بروند و ....
در هیچ جای ایران ندیدم که زرتشتیان به ظاهر شناخته شوند به جز ده گبر آباد نزدیکی اصفهان (حسین آباد جلفا، نزدیک جلفای ارامنه). خلاصه هدف متعصبین برای استخفاف و کافر شمردن بوده که بعد هر کار ناروایی که دلشان می خواهد انجام بدهند و حال آنکه برداشت آنها ناصحیح و به موجب بعضی فرهنگها و گویشها به جای مَرد آمده است. در گزارش پهلوی اوستا فزون به واژه گبره بر می خوریم که برای واژه اوستایی نر nar آورده شده است که نر به معنی مَرد است. که دشمنان به آن عنوان دشمن و نسبت بی دینی می داده اند. معانی رادمرد، جوانمرد، مرد نیز گفته شده. بعد از توضیح کوتاه درباره خسارات مادی و معنوی و فرهنگی که از زمان صفویه تا هجوم آغامحمدخان سخن زیاد است که به برخی اشاره شد و به اختصار چنین است:
حمله اول محمود افغان به سال ۱۱۳۲ و غارت و کشتارگبرمحله و منکوب شدن به دست لطفعلی خان والی فارس که صدمه این والی فارس کم از افغانها نبود - حمله دوم افغان در ۱۱۳۴ و همراه بردن تعدادی از زرتشتیان با خود به اصفهان و فارس به سرداری نصرالله خان - که سلطان حسین در روز جمعه ۱۲ محرم ۱۱۳۵ ه. به فرح آباد پیش محمود رفت و تاج خود را تسلیم کرد. ولی محمود کارهای جنونانه انجام داد تا به دست پسر عموی خود اشرف (به انتقام خون پدرش میر عبدالله) او را کشت (۱۱۳۷ ه) خود را پادشاه ایران خواند. اشرف در ۱۱۴۲ ه. در زرقان پنج فرسنگی شیراز به دست مردی بلوچ از سپاهیان پسر عمویش به قتل رسید. نادر دو بار به کرمان آمد به روایتی در سفر اول تعدادی از دلاوران گبر محله را به سرداری سلطان گشتاسب فرزند زعیم بهرام با خود به قندهار برد و بر سردار افغانی به نام علیخان پیروز و دخت ۱۷ ساله (ماهرخ) او را که بسیار زیبا بود به عنوان پاداش به سلطان گشتاسب بخشید و خود راهی هند شد و سپاه زرتشتی را مرخص نمود که بعداً سلطان گشتاسب در کرمان با ماهرخ ازدواج نمود.(ص ۱۰۰_۱۰۱)
مأخذ: مزداپور، کتایون. سروشِ مغان. یادنامه جمشید سروشیان (مجموعه مقالات). مقاله گبر محله، نوشته دکتر جهانگیر اوشیدری. انتشارات ثریا. تهران ۱۳۸۱
🔥 @atorshiz 🔥
گبر محله(شماره ۲)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
اکنون نوشتار را در چگونگی به وجود آمدن گبر محله دنبال می نماییم: در جغرافیای کرمان می خوانیم:
در زمان شاه سلیمان صفوی انار الله برهانه، علمای کرمان گفتند مجوسیه ساکن بلده باید خارج شهر منزل نمایند تا با مسلمانان محشور نباشند، آنها را در خارج بلده به سمت شمال، جنب همین دروازه، سکنا دادند. (منظور دروازه خراسان یا گبری است) خانه ها و آتشکده ساختند و مدتی زیست کردند. کُرت اول که محمود قلزائی اوغان از قندهار به کرمان آمد اول نتوانست شهر را تسخیر و تصرف نماید، مجوسیه (= زرتشتیان) را غارتید، آن بیچارگان لابد به شهر منزل گرفتند، چون این دروازه جنب آن محله است موسوم به دروازه گبری بود، همانا که مردم کرمان هنوز اغلب مجوس را گبر گویند. مرحوم وكيل الملک آن دروازه را (۱۲۸۰ ه) تعمیر کرده دروازه خراسان نامید. باید بیفزاند تا حدود سالهای ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۵ خورشیدی، این دروازه و پنج دروازه دیگر، کرمان (=شهر شش دروازه) آباد بود (پنج تای دیگر: ناصریه، مسجد، ریگ آباد، سلطانی، اَرگ) بودند. باز در ص ۲۷ کتاب مزبور می خوانیم: «محمود افغان در زمان صفویه به کرمان آمده، شهر را نتوانست مفتوح نماید، این محله را ویران و مردمش را تاراج نموده ...) حال تصور بفرمایید بعد از همه ستمهایی که در طول زمان بر این بندگان خدا وارد آمده بود، بعد از کوچ اجباری زمان شاه عباس که زرتشتیان از کرمان و یزد و دیگر نقاط حتی از قزوین به ده حسین آباد (= گبرآباد) جلفا آمدند، کوچاند، زرتشتیان کرمان به خارج شهر، دل از خانه و کاشانه و ترتیب زندگی و معاش، کندن و در جایی سکونت گزیدن که نه دکانی و نه بازاری است و نه شغلی و ... نه دیگر تسهیلات، چقدر رنج آور است. ولی آفرین بر، توان و همتشان که توانستند پایداری نموده و امانت را به بعديها بسپارند و زرتشتیان همواره خواستار همزیستی مسالمت آمیز بوده و هستند و این روح تسلیم پذیری و آرامش در گروه کوچک زرتشتیان، به واسطه تبعیضات و محدودیتهایی بود که به وسیله برخی حکام شرع و عرف انجام می شد که حق را به طرف غیر زرتشتی می دادند، بنابراین از سوی ریش سفیدان توصیه شده بود که کوشش نمایند با دیگران اختلاف پیدا ننمایند که داوری به زیان آنها تمام می شد. توضیح آنکه گروه کوچک زرتشتیان کرمان پس از ساسانیان دخالتی در امور سیاسی و اجتماعی کشور نداشتند همواره مطيع (مطيع الاسلام) بودند حال اگر این می رفت و آن می آمد به حال آنها فرقی نمی کرد. معاش آنان از راه کار در مزارع و کشت و زرع زمینهای اربابان و مسلمانها بود. با کارشان سهمیه ناچیزی از دسترنجشان می گرفتند که با پرداخت مالیاتهای سنگین سرانه - جزیه و غیر چیزی بر ایشان باقی نمی ماند...» به قول آقای همایون صنعتی بقای زرتشتیان کرمان به واسطه آن بود که ریشه در زمین داشتند. یعنی کشاورز بودند و علاقه مند به این شغل خداپسندانه.(ص ۹۸_۹۹)
مأخذ: مزداپور، کتایون. سروشِ مغان. یادنامه جمشید سروشیان (مجموعه مقالات). مقاله گبر محله، نوشته دکتر جهانگیر اوشیدری. انتشارات ثریا. تهران ۱۳۸۱
🔥 @atorshiz 🔥
لفظ گبر(شماره ۷)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
آنچه ما از واژه گبر یا گور در می یابیم همان است که دانشمندان و خاورشناسان نیز در نظم و نثر فارسی از آن دریافته اند و نوشته های اروپائیان هم در زمان صفویان کمترین شبهه در مفهوم زشت و توهین آمیز آن به جای نگذاشته است در میان بسیاری از این خاورشناسان جکسن آمریکایی که در هشتم ماه اوت ۱۹۳۷ درگذشت و پا گلیارورا نام می برم که هر دو لفظ گبر را معادل کافر دانسته اند.
برخی خواسته اند لفظ گبر ( = گور = گاور) را به واژه آرامی «گبره» بپیوندند، گبره مانند صدها لغت دیگر سامی (آرامی) که در پهلوی دیده می شود و به آنها «هزوارش»، نام داده اند ، شاید بیش از صد بار در نوشته های پهلوی که امروزه در دست داریم به کاررفته، چه در نوشته هایی که از روزگار ساسانیان به جای مانده و چه در نوشته هایی که از قرنهای اولی اسلامی به ما رسیده است. گبره از واژه های بسیار رایج است و در همه جا این لفظ «هزوارش» به جای واژه و «مرد» آمده است. در گزارش پهلوی اوستا (زند) یعنی تفسیری که در آن روزگاران به زبان پهلوی به اوستا نوشته شده، فزون و فراوان به واژه گبره، بر می خوریم و در همه جا از برای واژه اوستایی نر(۱) ، آورده شده است . نر در اوستا چنانکه در فارسی و مرت (۲) در پهلوی هم به معنی مرد است در برابر زن و هم به معنی دلیر و یَل و پهلوان نر در اوستا و فارسی در استعاره و مجاز به معنی دلیر و یَل گرفته می شود ، معادل آرامی آن «گبره» به معنی مطلق مرد است در مقابل زن. همچنین باید یاد آور شویم که هیچیک از هیئتهای لفظ گبر = گور = گاور = و گبر(۳) از واژه های آرامی ( هزوارش) به معنی مرد، پیوستگی با واژه گبر به معنی زره ندارد. گبر، نامی که به زرتشتیان داده شده، باید همان کلمه كافر عربی باشد و این دشنامی است که از دشمنان دین و آیین ایران، به یادگار مانده است این کلمه از همان آغاز تاخت و تاز تازیان، چنانکه گفتیم ، در ایران رخنه کرده و چون زبان ایرانیان از عهده تلفظ واژه های بیگانه بر نیامد به این هیئت در آمده البته با این هیئت دگرگون گشته، پس از گذشتن يک دو قرن، دیگر نتوانستند ریشه و بن این لفظ را بشناسند و گمان بردند که پیروان دین زرتشتی را باید چنین خواند. گبرکی که دیدیم چندین بار در شاهنامه و التفهیم بیرونی به كار آمده بدون توجه به اصل لغت، به معنی کیش زرتشتی و دین مزدیسنا به کار رفته است اما در هزار شعر دقیقی که فردوسی در شاهنامه خود آورده واژه های گبر و گبرکی دیده نمی شود ، با آنکه در آن هزار شعر سخن از دین زرتشتی وسنتهای آن آیین و ستیزه ایرانیان و تورانیان است در سر آن آیین یکتاپرستی، ناگزیر دقیقی از معنی زشت این واژه آگاه بوده که آن را به کار نبرده است دلایل فراوان در دست است که دقیقی به دین نیاکان خویش پایدار مانده، زرتشتی کیش یا بهدین بود شک نیست اگر امروزه کسی از ما، پیروان دین کهنسال و پاک ایران را به چنین نام ننگین بنامد، ناگزیر از مفهوم زشت و نکوهیده آن آگاه نیست. زرتشتیان دیرگاهی است که خود را بهدین خوانند و همین نام برازنده است.(پیشگفتار، به قلم ابراهیم پورداوود. ص ۱۵_۱۶)
۱)nar
۲)mart
۳)gabra
مأخذ: سروش سروشیان، جمشید. فرهنگ بهدینان. انتشارات دانشگاه تهران. تابستان ۱۳۸۳
🔥 @atorshiz 🔥