ar_nosrati | Unsorted

Telegram-канал ar_nosrati - مجله | خلاقیت، بدون مرز

17464

علیرضا نصرتی هستم؛ طراح گرافیک. اینجا نمونه‌هایی از هنر، گرافیک و تبلیغات‌ خلاق جهان را منتشر می‌کنم و درباره‌اش می‌نویسم، گاهی هم آثار خودم را به نمایش می‌گذارم و اندیشه‌هایم را بیان می‌کنم.

Subscribe to a channel

مجله | خلاقیت، بدون مرز

عکس جذابی از خزر با تکنیک
raytracing

در این عکس رشته کوه البرز درجنوب، کوههای قفقاز و آذربایجان درغرب، ترکمنستان و قزاقستان درشرق و حتی قسمتی ازخاک روسیه درشمال دریای خزر، دیده میشود.

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

اگر خود را نژاد برتر و کشور خود را خاص، خالص و متفاوت می دانید، اگر فکر می کنید ملت برگزیده خدا هستید و اگر به دلایلی از کشورها و نژادهای دیگر بدتان می آید، حتما این ویدیو را ببینید!

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

کمپین خلاقانه سیتروین

همیشه از قطعات اورژینال استفاده کنید

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

از مجموعه عکس ریچ جانسون، با پیامِ:
کلمات هم صدمه میزنند

خطاب قراردادن کودک باکلماتی مثل بی ریخت، زشت، عقب مانده، حتی به شوخی میتواند زخمهای جدی در روح و روان کودک بجا بگذارد.

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

بسم الله الرحمان الرحیم

از حسین بن علی بن ابی طالب به بنی هاشم
و اما بعد، هر کس با من بیاید شهید می شود و هر کس نیاید، پیروز نخواهد شد.
والسلام

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعیست که جانها همه پروانه اوست

طراح:
سید محمدهادی قادری

برنده جایزه دوم هشمین سوگواره هنر عاشورایی

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

رایان یاسین، دانش آموخته هنر، با کمک یک مهندس هوانوردی، لباسی طراحی کرده که با رشد کودک بزرگ میشود، مناسب برای کودکان ۶تا۳۶ماه. کودکان تا دوسالگی، هفت سایز رشد می کنند

@AR_NOSRATI
ازسایت روزرنگ

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

تبلیغ نخ دندان اورال بی، به همراه کوپن تخفیفی که لای مجله قرار گرفته، مثل غذاهایی که لای دندان گیر می کنند. کنایه زیبایی است.

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

شرکت فورد به مناسبت لغو ممنوعیت رانندگی زنان در عربستان، این طرح رو منتشر کرده که به نظر میرسه کپی عجولانه ای از آگهی آژانس والتر تامپسون قطر است!

به صندلی راننده خوش آمدید

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

در سال 2014 چکی چان، از هونگ یی دعوت کرد تا به مناسبت شصتمین سالگرد تولدش، برای او تابلویی خلق کند. هونگ با 64 هزار چاپستیک(چوب غذاخوری) چهره چکی چان را طراحی کرد.

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

بچه ها به شیوه سارقین حرفه ای بانک، با ماسکهای بچه گانه و اسلحه اسباب بازی به یکی از فروشگاه های بستنی فردو حمله کردن و بستنی هاش رو سرقت کردن!

یکی از برندگان جشنواره تبلیغات کلیو 2013

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

چیپس زبان دراز!

بسته بندی استوانه ای چیپس برینگلز، منحصر به فرده و از رقبا متمایزش میکنه، در این آگهی هم از این وجه تمایز استفاده شده

شعاره برینگلز:
وقتی بازش کنی دیگه نمیتونی بس کنی

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

بیلبورد یک موسسه مبارزه با سواستفاده از کودکان و خرید و فروش سکس در آمریکا

اگر کودکان بتواند از سو استفاده بگریزند!؟

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

یعنی برای نشان دادن مفهوم "نرم افزار متناسب با سایز یک شرکت" چیزی بهتر از "دریل و مته و سوراخ در اندازه های متفاوت" وجود نداشت!؟

یک آگهی روزنامه ای عجیب!


@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

کمپین خلاقانه بانک اسلامی قطر برای تغییر رفتار مردم و ارتقای فرهنگ جامعه
کمربند ایمنی زندگی ها را حفظ می کند پس آن را قسمتی فرهنگمان کنیم!

برنده جشنواره خلاقیت کن 2016

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

آگهی خلاقانه بی ام و، برای ارتقای فرهنگ رانندگی

اندام بدن انسان بعد از آسیب دیدگی، مثل قطعات ماشین، قابلیت تعویض با قطعات ارژینال را ندارند

وقتی مشروبات الکلی مصرف میکنید، رانندگی نکنید

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

کمپین خلاقانه سیتروین

همیشه از قطعات اورژینال استفاده کنید

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

عنوان اثر: آزادی
طراح: علیرضا نصرتی

برنده جایزه دوم جشنواره پرنامبوکو برزیل، سال ۲۰۱۶

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

بامحصولات ما اونقدر خواب لذتبخشه که به کندی ازتخت بیرون میای

ایده خوب، اجرای بد
دقت کنیدکه شاخکهای حلزون، اشتباها ته حلزون قرارگرفته
یعنی ممکنه چنین اشتباه فاحش پیش بیادوکسی متوجه نشه؟

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

آگهی فروشگاه کتاب استیماتزکی، یکی از قدیمی ترین فروشگاه های زنجیره ای کتاب در دنیا

تلویزیون کمتر ببینید و بیشتر کتاب بخوانید.

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

ترویج فرهنگ حسینی!؟

رامبدعزیز! شما که درکل سال تبلیغ میکنین، کاش این دوروز روبیخیال میشدین. عرف و مذهب را کاری ندارم، از نظردانش تبلیغات و پرسونال برندینگ هم این کار غلط است!

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

پوستر زیبای محمد صادق محمدپور، برنده جایزه اول هشمین سوگواره هنر عاشورایی در سال ۹۳

با یک ایده خلاقانه و متفاوت، که دیدنش حس عجیبی به مخاطب میده، انگار همین دیروز اتفاق افتاده!

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

نیسان در آگهی روزنامه ای خود به مناسبت لغو ممنوعیت رانندگی زنان عربستان، روی پلاک ماشین، کلمه بنت را حک کرده که در عربی به معنی دختر است. حروف انگلیسی هم به کلمه دختر اشاره دارند.

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

حالا که اخبار رانندگی زنان در عربستان داغه، بهتره یک بار دیگه این آگهی خلاقانه آژانس تبلیغات والترتامپسون در قطر رو ببینیم که در سال 2016 منتشر و برنده جایزه هم شده است

@AR_NOSRA

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

هونگ یی، یک معمار مالزیایی است که آثارش را با چیزهای معمولی روزانه، مثل خوراکیها خلق میکند، او را درجهان هنرمندی میدانند که بدون رنگ و قلم مو نقاشی میکند. او برنده جوایز زیادی هم شده است.

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

فروشگاه زنجیره ای او بی آی (فروشنده لوازم تعمیر و بازسازی منزل و دکوراسیون) به جای تبلیغ روی بیلبورد، قسمتی از خانه های کلنگی رو به این شکل، بازسازی میکنه! تبلیغ بسیار خلاقانه و اثر گذار.

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

📝

📌 حدود 23 سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده در کبابی فردی مشغول به کار می‌شود، یک روز پولهای دخل، شاگرد جوان را وسوسه می‌کند و در جریان سرقت پول‌ها، صاحب مغازه را به قتل می رساند. بعد از مدتی، او را دستگیر می‌کنند، بعد از صدور حکم قصاص، اجرای حکم حدود 17 - 18 سال به طول می‌انجامد. می‌گویند شاگرد جوان در طول این مدت حسابی تغییر کرده بود و به قول معروف پوست انداخته و اصلاح شده بود. آنقدر تغییر کرده بود که همه زندانی‌ها عاشقش شده بودند.

📌 خلاصه بعد از 17 – 18 سال، خانواده مقتول برای اجرای حکم می‌آیند؛ همسر مقتول و 3 دختر و 7 پسرش آمدند و در دفتر نشستند. من از اولیای دم خواستم که از قصاص صرفنظر کنند. همسر مقتول گفت من قصاص را به پسر بزرگم واگذار کرده‌ام و پسر بزرگ هم گفت که قصاص به کوچکترین برادرمان واگذار شده. برادر کوچکتر هم زیر بار نرفت و گفت اگر همه برادر و خواهرهایم هم از قصاص بگذرند، من از قصاص نمی‌گذرم. زمانی که پدرم به قتل رسید من خیلی بچه بودم و این سال‌ها، یتیم بودم و واقعاً سختی کشیدم.

📌 من پیش خودم گفتم شاید اگر خود زندانی بیاید و با آن‌ها روبه‌رو شود، ممکن است چیزی بگوید که دلشان به رحم بیاید، بنابراین گفتم زندانی خودش بیاید. یادم هست هوا به شدت سرد بود و قاتل هم تنها یک پیراهن نازک تنش بود؛ وقتی آمد رفت کنار شوفاژ کوچکی که در گوشه اتاق بود ایستاد؛ به او گفتم اگر درخواستی داری بگو؛ او هم آرام رو به من کرد و گفت تنها یک نخ سیگار به من بدهید کافی است؛ یک نخ سیگارش را گرفت و هیچ چیز دیگری نگفت.

📌 بالاخره مادر و یکی از دختران در دفتر ماندند و 9 نفر دیگر برای اجرای حکم وارد محوطه اجرای احکام شدند. قبل از خروج، مادرشان به آن‌ها گفت که اگر از قصاص صرفنظر کنند، شیرش را حلالشان نمی‌کند. خلاصه اینکه مراسم اعدام شروع شد و شاگرد، پای چوبه ایستاد و همه چیز آماده اجرای حکم بود که در لحظه آخر او با همان آرامشش رو به اولیای دم کرد و گفت من فقط یک خواسته دارم؛ من که منتظر چنین فرصتی بودم گفتم دست نگه دارید تا آخرین خواسته‌اش را هم بگوید. شاگرد گفت:
18 سال است که حکم قصاص من اجرا نشده و شما این مدت را تحمل کرده‌اید، حالا هم تنها 20 روزتا تاسوعا باقی مانده. از شما می خواهم که اگر امکان دارد این 20 روز را هم به من فرصت بدهید، من سال‌هاست که سهمیه قند هر سالم را جمع می‌کنم و روز تاسوعا به نیت حضرت عباس(ع)، شربت نذری به زندانی‌های می‌دهم. امسال هم سهمیه قندم را جمع کرده‌ام، اگر بگذارید من شربت امسالم را هم به نیت حضرت ابالفضل(ع) بدهم، هیچ خواسته دیگری ندارم.

📌 حرف او که تمام شد یک دفعه دیدم پسر کوچک مقتول رویش را برگرداند و گفت من با ابالفضل(ع) در نمی‌افتم، من قصاص نمی‌کنم، برادرها و خواهرهای دیگرش هم به یکدیگر نگاه کردند و هیچ کس حاضر به اجرای حکم قصاص نشد. وقتی از محل اجرای حکم به دفتر برگشتند، مادرشان گفت چه شد قصاص کردید؟ پسر بزرگ هم ماجرا را کامل تعریف کرد، مادرشان به گریه افتاد و گفت به خدا اگر قصاص می‌کردید، شیرم را حلالتان نمی‌کردم.

از صحبتهای یک روحانی زندان در مصاحبه با وبسایت تسنیم

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

کمپین بستنی فردو، برنده جشنواره خلاقیت کن 2016

بچه ها هنگام زمین خوردن به هر شکل ممکن، بستنی شون رو حفظ میکنن. ایده خوبیه، فقط به نظرم حالت زمین خوردن بچه ها یکم تصنعی شده!

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

اصلیترین سرمایه یک ملت پول نیست، فرهنگه، پس میشه برای بهتر شدنش، پولها رو هزینه کرد و بانکهای اونا اینجوری برای ارتقای فرهنگشون تلاش می کنن.

به این میگن یک کمپین مسئولیت اجتماعی عالی!

@AR_NOSRATI

Читать полностью…

مجله | خلاقیت، بدون مرز

📕

آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند و توی چشم های ریز هم نگاه کردند و بعد عاشق هم شدند. کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم. بچه قورباغه گفت: من عاشق سر تا پای تو هستم. کرم گفت: من هم عاشق سر تا پای تو هستم. قول بده که هیچ وقت تغییر نمی کنی. بچه قورباغه گفت: قول می دهم.

ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد. در حقیقت مثل هوا که تغییر می کند. دفعه ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود. کرم گفت: تو زیر قولت زدی! بچه قورباغه التماس کرد: منو ببخش! دست خودم نبود ... من این پا ها را نمی خواهم ... من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم. کرم گفت: من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را می خواهم. قول بده که دیگر تغییر نمیکنی. بچه قورباغه گفت: قول می دهم.

ولی مثل عوض شدن فصل ها، دفعه ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه هم تغییر کرده بود. دو تا دست درآورده بود. کرم گریه کرد: این دفعه ی دوم است که زیر قولت زدی. بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش. دست خودم نبود. من این دست ها را نمی خواهم ... من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم. کرم گفت: و من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را ... این دفعه ی آخره که می بخشمت.

ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد. درست مثل دنیا که تغییر می کند. دفعه ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، او دم نداشت. کرم گفت: تو سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من را شکستی. بچه قورباغه گفت: ولی تو رنگین کمان زیبای من هستی. و کرم گفت: آره، ولی تو دیگر مروارید سیاه و درخشان من نیستی. خداحافظ.!
کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آنقدر به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد. یک شب گرم و مهتابی، کرم از خواب بیدار شد ... آسمان عوض شده بود، درخت ها عوض شده بودند. همه چیز عوض شده بود ... اما علاقه ی او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود. با این که بچه قورباغه زیر قولش زده بود، اما او تصمیم گرفت ببخشدش.
بال هایش را خشک کرد. بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند. آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک قورباغه روی یک برگ گل سوسن نشسته بود. پروانه گفت: بخشید شما مرواریدٍ ... ولی قبل از اینکه بتواند بگوید: ... سیاه و درخشانم را ندیدید؟ قورباغه جهید و او را بلعید، درسته قورتش داد. حالا قورباغه آنجا منتظر است. با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می کند. اما ... نمی داند که کجا رفته است.

جین ویلیس / کرم و بچه قورباغه

@AR_NOSRATI

Читать полностью…
Subscribe to a channel